وقتی کسی نظری در مورد خودش نداره.......
3حالت داره.........
1. یا خودشو خوب نشناخته !!!!!!!!!!!!!!!
2. یا خودشو شناخته و می خواد از اون چیزی که هست فرار کنه........چون پذیرشش براش سخته!!!!!!!!!!!!!!1
3. هنوز خودشو نشناخته!!!!!!!!!!!!1
این یافته های تازه با باور قدیمی که سن بالا مترادف با انزوا و شاد نبودن تعریف شده ، کاملا در تضاد است.
بر اساس نظر سنجی که در انگلستان صورت گرفته 72 درصد از افراد بالای 75 سال هرگز احساس تنهایی نکرده اند و این آمار در رده سنی 16 تا 34 سال به 51 درصد می رسد.10درصد هم که بین 65 تا 74 سال سن داشتند عنوان کردند به ندرت و یا اغلب احساس تنهایی می کنند.
افرادی که به 75 سالگی رسیده اند میزان امید به زندگی بیشتری از جوانان دارند و 65 درصد پیش بینی کرده بودند که حتی می توانند به 87 سالگی هم برسند ولی افرادی که بین 16 تا 34 سال سن داشتند تنها سقف 79 سالگی را برای خودشان قائل بودند.
ما خودمان را دوست داریم
ما خوشبختیم
ما با زندگی خیلی جوریم
ما هرچی داشته باشیم بازم شادیم(هرچی نداشته باشیمم بازم شادیم)
.
.
.
.
بیشینید همه تون 10 باز از رو این جمله ها بنویسین
شاید این شمع خاموش اسپانیولی داخلتون رو منوروند
شاد بودن هنر است
شادکردن هنري والاتر
ليک هرگز نپسنديم به خويش
که چو يک شکلک بي جان شب و روز بي خبر از همه خندان باشيم
بي غمي عيب بزرگي است که دور از ما باد
روانشاسان برای شادی، 4 بعد در نظر گرفته اند:
1) رضایت از زندگی
2) خوشی درونی داشتن
3) نداشتن افسردگی
4) نداشتن اضطراب
طبق این تعریف، اگر کسی از زندگی خود راضی بوده و احساس خوش درونی داشته باشد، اضطراب و افسردگی مرضی نداشته باشد، شادمان است و جزو افراد شاد قرار می گیرد.
از ابتدای تمدن بشر، غم و اندوه مایه توقف و انزجار و شادی و نشاط، عامل تحرک و نظم بوده است. شادزیستن، آرزوی دیرینه آدمی بوده؛ آرزویی که ریشه در خلقت و نهاد آدمی دارد و مقدمه غلبه بر تمام ناکامی هاست.
هیچ کس مسئول شاد کردن شما نیست جز خود شما: باید بپذیریم که سختی ها و موانع در زندگی همه وجود دارد، اما زندگی مدرسه ای است که باید بیاموزیم و مشکلات هم قسمتی از برنامه درسی هستند که شاید این درس ها را دوست نداشته باشیم، اما در این درس ها هم باید نمره قبولی کسب کنیم.
غم مانند ترمز عمل می کند و فرد را از حرکت بازمی دارد، اما شادی مانند شارژر است که انرژی تخلیه شده انسان ها را شارژ می کند و انسان را به حرکت وامی دارد. انسان شاد، ذهن پویاتری دارد و انگیزه و امید به آینده در او بیشتر است. در محیط شاد، استعدادهای انسانها شکوفا می شود، ارزیابی منفی به رویدادها ندارد، دارای وجدان کار است و کمتر به رفتارهای پرخطر گرایش پیدا می کند. فرد، خانواده و جامعه سه ضلع یک مثلث هستند که هریک بر دیگری تأثیر متقابلی می گذارد. فرد شاد، خانواده شاد می سازد و خانواده های شاد، جامعه ای شاد را می سازند. در جامعه شاد تولید بیشتر صورت می گیرد، پیشرفت اقتصادی، فرهنگی و رغبت تحصیلی افراد بیشتر می شود؛ چنین جامعه ای کمتر دچار جرم، بزهکاری، طلاق و نابسامانی خانوادگی می شود.
به گفته «وین دایر»: «ما در زندگی یک مأموریت داریم؛ مأموریت برای شادزیستن.»