نامه عاشقانه من

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هيچکس با من نيست !...

مانده ام تا به چه انديشه کنم...

مانده ام در قفس تنهايی...

در قفس ميخوانم...

چه غريبانه شبي ست...

شب تنهايی من!...

 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل دیوونم از تو

تنها نشونم از تو

یه عکس یادگاری

که خودتم نداری


شده رفیق شبهام

وقتی که خیلی تنهام

میگیرمش روبروم

بازم میشی آرزوم

وقتی تورو ندارم

وقتی که بی قرارم

چشامو باز میبندم

شاید بیای کنارم


♫♫♫

داره بارون میباره

اما چه فایده داره

وقتی تورو ندارم

که بشینی کنارم

چشامو باز میبندم

به گریه هام میخندم

تورو صدا میزنم

شاید بیای دیدنم

یه عکس یادگاری

شده رفیق شبهام

میگیرمش روبروم

وقتی که خیلی تنهام

چشامو باز میبندم

به گریه هام میخندم

رفیق خستگیهام

باز به تو دل میبندم



ترانه سرا : یاحا کاشانی

خواننده: مازیار فلاحی

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این ها چه می گویند ؟
روزِ عشق ؟
خودمانیم !
چه صبری دارند بعضی ها
یک سالِ تمام
برایِ یک روز
عاشقانه کنار می گذارند تنها !
این لوس بازی ها به من نیامده
من توقع دارم !
هرروز صبح به صبح
گل هایِ رُز بچینم رویِ میزِ صبحانه
ظهر به ظهر تلفن را بردارم
یک پیامِ کوتاه
مثلا
- خسته نباشی بهترینم -
عصر به عصر
یک تماسِ کوتاه
در حدِ
- مواظب خودت باش.. شب می بینمت-
و شب به شب
تمامِ روز را با تو مرور کردن
من توقع دارم
یکهو میانِ تمامِ روزمرگی هایمان
چشمانت چهرتا شود
از دیدنِ عکسی که هیچ حواست نبوده کِی
ثبت شده
و من چاپش کرده ام
یا مثلا وقتی
دارم بی دلیل اشک می ریزم
بازوانت آنقدر محکم در آغوشم بگیرد
که از فشارِ دستانت
جایِ گریه .. خنده ام بگیرد
.
باید یادت باشد
گاهی
آنقدر همه ی دوست داشتنت را تلنبار می کنی
که یک روز که هیچ
یک ثانیه هم زمان نداری
برایِ نشان دادنش
یادت باشد
حتی یک

-سلام عزیزترینم-
یک روز را
عاشقانه می کند...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

هوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی،امواجی از یاد تو را میخواهم

در دریای خاطره های به یادماندنی

همنفسمی، ای که با تو یک نفس عاشقم

همزبانمی، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم

حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت، که در این سکوت میتوان یک دنیا عشق را خواند

چه با شوق میخوانم چشمانت را و چه عاشقانه گرفته ایم دستهای هم را

گفتی دستهایم گرم است، گفتم عزیزم این چشمهای تو است که مرا به آتش کشیده است

همه ی دنیا فریاد عشق ما را شنیده است،هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است،

چقدر قلبت زیباست...

چه بی انتهاست قصر عشق تو و من چه خوشبختم از اینکه اینجا هستم ، در کنار تو

تویی که برایم از همه چیز بالاتری و از همه کس عزیزتر

میخوانمت تا دلم آرام بماند
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگارم به من بنگر


مستانه چشمانت را می ستایم...



چشمان تو صادق ترین رویاست...پاک و بی آلایش..... اعجازی از دنیاست...




می خواهم زین پس عاشقانه هایم را در وصف چشمانت سرایم...





چشمانی که از جنس نوازش و آرامش است... ومرا به اوج نیکبختی می رساند...





من از تبلور نور عشقی که در چشمان توست.. به قاصدک های زندگی می رسم...





شاهراده من، چشمانت را به من ببخش





تا تمامی عمرم غزل سرایی کند...و هستی ام را اعتبار بخشد...



نازنین فاطمه جمشیدی



 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ایـــن روزهـــــــــا


تنهــــا چیزی که می خواهـــم سکـــوت اســــت،


یـــ ک کلبـــه چوبــــــی وســط جنگـــــــــــل،
یــــک آتـــش،


یـــک فنجــــــــان چــــای تلــخ


با تو …....
 

MehRaz@

عضو جدید
بعضی از پستها هستن که هیچ وقت تکراری نمیشن مثل همین پست

و من این پست رو تقدیم میکنم به تمامی دوستان عزیز


+
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی ترا با لهجه گلهای نیلوفر

صدا کردم ...

تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم

پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های

آبی احساس

تو را از بین گلهایی که در تنهایی ام رویید با حسرت

جدا كردم

و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی ...
دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویاییومن تنها برای دیدن زیبایی آن چشم

تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم ...

همین بود آخرین حرفت

و من بعد از عبور تلخ و غمگینت

حریم چشمهایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم

نمی دانم که چرا رفتی؟

نمی دانم چرا شاید خطا کردم

و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی

نمی دانم کجا تا کی برای چه


ولی رفتی و بعد از رفتنت

باران چه معصومانه می باریدو بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک بر داشت

و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد

و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت

تمام بال هایش غرق در اندوه غربت شد

و بعد از رفتن تو آسمان چشمهایم خیس باران بود

وبعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی تو تمام

هستی ام از دست خواهد رفت

کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد
کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد

و من با آنکه می دانم تو هرگز یاد من را با عبور نخواهی برد

هنوز آشفته چشمان زیبای تو ام برگرد

ببین از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید

کسی از پشت قاب پنجره آرام وزیبا گفت

تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو در راه عشق و انتخاب آن

خطا کردم

و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید

کنار انتظاری که بدون پاسخ و سر دست

و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل

میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر

نمی دانم چرا شاید به رسم عادت پروانگی مان باز

برا ی شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزو هایت دعا کردم ...

"در من هراس نیست ز سردی و تیرگی
من از سپیده‌های دروغین مشوشم "
گفت شیفته باران شو ،
وقتی بی‌تابی ، می بارد و خیست می‌کند
شیفته باران که شدم ، باران بارید اما
هرگز خیسم نکرد
شاید هنوز تا سپیده‌دمان شیفتگی راستین هزار فرسنگ فاصله است

گفت دلداده مهتاب باش ،
شبان گم شده اضطراب در کوچه‌های تاریکت را ،
روشن و پیدا می‌کند
دلداده مهتاب که شدم ، شب‌های تاریکم عادت کرد به خلوت راه‌های بی چراغ و
هرگز پیدا نشد
شاید هنوز تا سپیده‌دمان دلدادگی راستین هزار فرسنگ فاصله است

گفت دلت خوش باشد به ستاره‌های روشنی که
می‌کشاندت تا اهتزاز وارستگی
دلخوش ستاره که شدم ، دور شد در آشوب پریشانی آسمان
شاید هنوز تا سپیده‌دمان دلخوشی جاویدان هزار فرسنگ فاصله است

گفت بی‌‌تاب خورشید شو ،
گرمت می‌کند میان انجماد یاس و پوچی
بی‌تاب آفتاب که شدم ، سوزاند چشمانم را و
از نور گریزانم کرد
شاید هنوز تا سپیده‌دمان بی‌تابی راستین هزار فرسنگ فاصله است

گفت آسوده بخواب به انتظار دیدن رویای شبنم و گلبرگ
منتظر خواب که شدم بیگانه شد خواب، با چشمان خسته‌ام
شاید هنوز تا سپیده‌دمان آسودگی هزار فرسنگ فاصله است


اما تو ای سپیده صبح
به هنگامه میلادم دستی برآور
بگذار نامم مشوش هراس از پیروزی تاریکی نباشد

به هنگامه آغازم دستی برآور
بگذار نه شیفته باران باشم ، نه مهتاب ، نه ابر ، نه شب و نه ستاره

به هنگامه آمدنم دستی برآور
بگذار طلوع دروغین شب بیچاره ای نباشم ، در انتظار نافرجام روشنی

خدا را
به هنگامه میلادم دستی برآور
بگذار فاصله بیهوده ای نماند تا سپیده دمان بی‌ادعای سترگ

آی با توام ای سپیده راستین صبح
تاریکی دیگر بس است
طلوعی جاودانه کن
ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر ... باز آ که ريخت بی گل رويت٬ بهار عمر

مثل سرگذشت باران است قصه‌ات ٬ عزيز دلم !
وقتی که هست ٬ لبريزم می کند از دانه های پر سخاوت اش ;
خيسم می کند ميان اين همه قحطی رطوبت عشق
و وقتی که نيست ٬ خاطره بويش در بارش اولين قطره بر خاک ٬
آشوبی می اندازد به دلم ٬
که چاره ای نمی ماند جز دويدن به سوی يک سراسيمگی بی انتها

مثل سرگذشت درياست قصه‌ات ٬ عزيز از دست رفته‌ام !
 

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
خودم را دوست دارم...

از روزی که دریافته ام جز خودم کسی را ندارم

که دلداریم بدهد...

برایم آواز بخواند..

و با همۀ بدیهایم ترکم نکند.. .

از وقتی خودم را دوست دارم

دیگر تنها نیستم !
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای نگارم


در جاده های باران زده عشق...
درختان در هم می پیچند...


پرندگان شورمندانه می خوانند... زمین جای پای عشاق را می بوسد...


ابرآلاچیقی از آرامش... از نوازش می سازد..


و من درمیان جشن باشکوه باران...در میان اعجازی از آسمان...


هم پای تو می شوم... به آغوش تو تکیه می زنم...


آرام می شوم...


نازنین فاطمه جمشیدی



 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگارم!

کافی است به من بنگري!


آنگاه خواهی دید چشمان پاك و زلالت صادق تر از آنند که به خدمت دلت در نیایند


و راز قلبت را فاش نکنند!


من حس زیباي عاشقانه را در آینه نگاهت دیدم...


و براي این حس لطیف و صادقانه, جانم را در مسلخ جدایی امانت گذاشتم...


تا اگر روزي سرنوشت بخواهد تو را از من بگیرد...


دیگر نفس هایم یاري ام نکنندو در این دنیاي بی رحم نباشم...


تا مجبور شوم با دستان خود...


اندیشه هاي ابریشمی ام را به تابوت فراموشی سپارم...



نازنین فاطمه جمشیدی



 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
انقدر مرا سرد کرد....از خودش....از عشق....از همه
که حالا به جای دل بستن یخ بسته ام
اهای
روی احساسم پا نگذارید....!!!!لیز میخورید


 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هستی ام

:heart:
باران کـه می بـارد......
دلـم بـرایت تنـگ تـر می شـود.....
راه می افـتم ...
بـدون ِ چـتـر ...
من بـغض می کنـم ....
آسمـان گـریـه...

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


در شب کوچک من ، افسوس
باد با برگ درختان میعادی دارد

در شب کوچک من دلهره ی ویرانیست
گوش کن
وزش ظلمت را می شنوی؟
من غریبانه به این خوشبختی می نگرم
من به نومیدی خود معتادم
گوش کن
وزش ظلمت را می شنوی ؟
در شب اکنون چیزی می گذرد
ماه سرخست و مشوش
و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است
ابرها ، همچون انبوه عزاداران
لحظه ی باریدن را گویی منتظرند
لحظه ای و پس از آن ، هیچ
پشت این پنجره شب دارد می لرزد
و زمین دارد
باز می ماند از چرخش
پشت این پنجره یک نا معلوم
نگران من و توست
ای سراپایت سبز
دست هایت را چون خاطره ای سوزان ، در دستان عاشق من بگذار
و لبانت را چون حسی گرم از هستی
به نوازش های لب های عاشق من بسپار
باد ما را خواهد برد
باد ما را خواهد برد






 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
<وداع قلب سرد من>

همینجایی و فرسنگ ها دوری از من

به خوابم هم نبود اینگونه بودن

تو رفتی گرچه من اینجا نشستم

به یادت شعر ماتم را نوشتم

ببین با قلب غمگینم چه کردم

هنوزم عاشقم با دست سردم
 

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم می خواهد نامت را صدا کنم !
یک طور دیگر!
جوری که هیچ کس صدایت نکرده باشد !
یک طور که هیچ کس را صدا نکرده باشم !
دلم می خواهد نامت را صدا کنم !
یک طور که دلت قرص شود که من هستم ,
یک طور که دلم قرص شود که با بودن من ، تو هم هستی …!
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگارم

شب مامن عاشقان است!


و من مستانه نگاهم را به آسمان سپرده ام...


تو را در صورت زبیای ماه می کاوم...


تا زخم دلم را مرحمی باشم!


دلتنگم و لحظات بی تو بودن را برنمی تابم...


تو کجایی شاهزاده من؟


من تورا با عمق احساسم... با تمام وجودم این گونه می خوانم...


دوستت دارم و هرشب عاشقانه هایم را به ستارگان می سپارم تا برای تو نجوا کنند...


کافی است با حس مهتاب پنجره اتاقت را باز بگذاری...


آنگاه خواهی دید که چگونه از تبلور نور محبت من, در چهره آسمان, بستر تنهاییت


می درخشد...


مهربانی بی حد و مرز زنانه ام تورا با عشق می پوشاند و مرا آرام می کند...


نازنین فاطمه
جمشیدی








 

"gole naz"

عضو جدید
حرف اولم را آخر بزنم
یا حرف آخرم را اول
فرقی نمی کند , حرف اول و آخرم یکیست :
"دوستت دارم" !!!
 

AYSAN.SH

عضو جدید
سربه هوا نیستم


اما همیشه چشم به آسمان دارم


حس عجیبی است دیدن همان آسمانی که


شاید توچند لحظه پیش به آن خیره شده باشی...
 

pakmojtaba

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای که میپرسی نشان عشق چیست
عشق چیزی جز ظهور مهر نیست

عشق یعنی دل تپیدن بهر دوست

عشق یعنی جان من قربان اوست

عشق یعنی دشت گلکاری شده

در کویری چشمه ای جاری شده

در تنور عاشقی سردی مکن

در مقام عشق نامردی مکن

لاف مردی میزنی مردانه باش

در مسیر عاشقی افسانه باش
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ماه من



ماه من دلواپس چی هستی

براي چی منتظر نشستی؟

توي آسمونت یه تک ستاره س

چرا چشماي قشنگتو بستی؟



:gol:
چشماتو باز کن تا دیر نشده

تاستاره از دیدنت سیر نشده

بذار آسمونم وصال تو ببینه

تا از غم و غصه تو پیر نشده



:gol:
نذار تا آخر عمر تنها بمونی...

تو یه عاشق خوب و مهربونی

توکه داري یه همدم آسمونی

چرانمی خواي کنارش بمونی؟



نازنین فاطمه جمشیدی
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگارم تو از هر پاییزي عاشق تري...



آن هنگام که برگ برگ احساست را در سرزمین قلب من رها می کنی...


مرا در آغوش بارانی ات جاي می دهی...


دستان پرسخاوتت را به دور پیکر آفت زده من می پیچی...


هواي ابري چشمانم را با جان و دل به تماشا می نشینی...


شبنم هاي زلال گلبرگ هاي نگاهم را می زدایی...


از بهار عشقمان سخن می گویی...و با دانه دانه انار بوسه هایت کام مرا شیرین می گردانی...


در میان اندیشه هاي ابریشمی ام به این باور می رسم که تو از هر پاییزی عاشق تري!


نازنین فاطمه جمشیدی




 

"gole naz"

عضو جدید
چند روزی ست كه تنها به تو می اندیشم ،
از خودم غافلم اما به تو می اندیشم ،
شب كه مهتاب در ایینه ی من میرقصد ،
مینشینم به تماشا به تو می اندیشم ...:gol:
 

pakmojtaba

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آمدنت .. !
آه .. فکرش را هم نمی کنم

من تمام دعاهایم ، دست به دست هم داده اند

برای یک دیدار اتفاقی تو
..
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم برای کسی تنگ است

که چشمهای قشنگش را به عمق آبی دریا می دوخت

و شعر های قشنگی چون پرواز پرنده ها می خواند

دلم برای کسی تنگ است

كسی كه خالی وجودم را از خود پر می كرد

و پری دلم را با وجود خود خالی

دلم برای کسی تنگ است کسی که بی من ماند کسی که با من نیست

دلم برای کسی تنگ است

که بیاید و به هر رفتنی پایان دهد

دلم برای کسی تنگ است

که آمد رفت ...... و پایان داد

کسی .... کسی که من همیشه دلم برایش تنگ می شود..
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگارم!

حقیقت دارد که من می توانم

با تک تک نت های احساس بی آلایشم نسبت به تو...

ماندگار ترین ملودی را, برای ترانه شور انگیز باران بسازم

و در اعجاز عشق اسطوره شوم
:gol:

نازنین فاطمه جمشیدی


 
آخرین ویرایش:

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خسته شدم ..........
مي خواهم در آغوش گرمت آرام گيرم.........
.خسته شدم بس كه از سرما لرزيدم.......
. بس كه اين كوره راه ترس آور زندگي را هراسان پيمودم زخم پاهايم به من ميخندد......
. خسته شدم بس كه تنها دويدم........
اشك گونه هايم را پاك كن و بر پيشانيم بوسه بزن......
. مي خواهم با تو گريه كنم ........
خسته شدم بس كه........
تنها گريه كردم... .....
مي خواهم دستهايم را به گردنت بياويزم............
.......و شانه هايت را ببوسم.......
خسته شدم بس كه تنها ايستادم

 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگارم...


کنار دریا که می نشینم تو را به کام دل می بینم...




در پی عیشی مدام، جرعه ای از محبت را نفس می کشم...




ساحل مرا در آغوش می گیرد...




نسیمی از جنس نوازش، اندیشه ها ی مواج را بی تاب می کند...




قاصدک های متلاطم، خاطراتم را از چشمانم می خوانند...




و من به سِحر عشق، به تو... به منتهای آرزوی خود می رسم...


نازنین فاطمه جمشیدی




 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگارم


من سعی دارم تورا با تمام واژه هاي عاشقانه اي که از کودکی تا به حال آموخته ام بسرایم!


گرچه خود به خوبی می دانم که می خواهم کار عبث و بیهوده ای را به غایت برسانم!


تو آنقدر پاك, زلال, صادقی که در هیچ واژه اي نمی گنجی...


و من آنقدر دلداده و مشتاق که ترجیح می دهم به جاي اینکه با کلمات بازي کنم در آغوش تو بیاسایم...


و سلیس و روان از مکنونات دلم سخن بگویم...


آرامیدن در آغوش تو موهبت بزرگی است که نصیب من شده...


تو تجسمی از یک فرشته پاك و مهربانی...


دوست داشتنی, بی آلایش, همتاي شهاب آسمانی...


دوستت دارم زیباي من, مرد با احساس بارانی...


نازنین فاطمه جمشیدی



 
آخرین ویرایش:

ghazal.

کاربر فعال
نامه ای مینویسم

برای همه ی خواهرانم .....


من ........دختر دریا ........نرگس .....

این کلمات را با احساسم سرشته ام ....و از صمیم قلبم استخراج کرده ام .......

خواهر عزيزم! برای تو می‌نویسم.

کلماتی که مدادش محبت و وفای من نسبت به توست و

ورقه‌اش صفحه‌های قلب صاف و پاک توست.

من عاشقت هستم....اینجا برای من یک محیط مجازی نیست .......

اینجا برای من رنگ حقیقت دارد .....

.من .....نرگس.... شاعر نیستم .....فقط گاهی برای عزیزانم حرفهایی از قلبم را مینویسم ....

من .......احساساتم را شعر مینویسم .......زیرا دیوان همه ی اشعارم راوجود عزیزانم یافته ام ...

زندگی را در عشق یار میبینم .......

عشق به خواهرانم ..........عشق به دوستانم .......

من در این محیط ......گلهای زیبایی را یافته ام ..........گلهایی که مرا از عشق خود هیچگاه محروم نکرده اند ....

من همیشه عاشقانه از تو مینویسم

به این امید که بتوانم سخنم را بر قلبت حک نمایم و آنها را به تصویر بکشم

محبتت را ستایش میکنم

قلبم را به تو هدیه میکنم

و میدانم که احساسم را میدانی ......

تو زیبایی ........وجودت و با ان رنگین کمان زیبایی را به من هدیه میکنی ....

دوستت دارم

از تو سپاسگذارم خواهرم .




نرگس فاطمی






الهی قربونت برم نرگس عزیییییییییییییزم منم دوست دارم
واقعا لذت بردم
تو معرکه ای ...
این همه ذوق ...استعداد...
شاعر نازنینم
هر چی بگم سپاس بازم کمه
شرمنده شدم:redface:
 

Similar threads

بالا