من یک عمر به خدا دروغ گفتم و خدا هیچ گاه به خاطر دروغ هایم مرا تنبیه نکرد

meysam480

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
من یک عمر به خدا دروغ گفتم و خدا هیچ گاه به خاطر دروغ هایم مرا تنبیه نکرد

.
.
.

می توانست اما رسوایم نساخت و مرا مورد قضاوت قرار نداد ، دل سیاهم را دید اما سنگش نکرد و باران محبتش را همچنان بارید با این امید که روزی این صفحه کدر و مات پاک شود زلال زلال چون آیینه ٬ چون آب هر آنچه گفتم باور کرد و هر بهانه ای آوردم پذیرفت هر چه خواستم عطا کرد و هر گاه خواندمش بر درگاه دل حاضر یافتمش
اما من هرگز حرفش را باور نکردم وعده هایش را شنیدم اما نپذیرفتم چشم هایم را بستم تا زیبایی جمالش را نبینم و گوش هایم را نیز ٬ تا صدای مهربانش را نشنوم من از خدا گریختم بی خبر از آنکه خدا با من و در من بوود تنها کسی که حرف هایم را پذیرفت و باور کرد با این همه گناه ٬ این همه تباهی ٬ این همه سر افکندگی ٬ و آنگاه نجاتم داد
نمی دانم چگونه؟ اما در کمترین زمان ممکن از زیر آوار زندگی بیرون آمدم و دوباره احساس آرامش کردم گفتم : خدای عزیز! بگو چه کنم؟
خدا گفت : هیچ! فقط عشقم را بپذیر و مرا باور کن و بدان در همه حال در کنارت هستم بی آنکه مرا بخوانی ٬ همیشه مرا در کنار خویش خواهی یافت٬ بی آنکه بگویی ٬ خواهم شنید حرف های دلت را و بی آنکه بخواهی ٬سبد سبد مهر نثارت خواهم کرد
گفتم : چگونه عشقت را بپذیرم؟ اصلا این دل سیاه ٬ این ذل زشت ، این دل پلید ٬ این دل پر گناه را آیا جایی مانده تا عشقت در آن جای گیرد؟ عشق تو مخصوص دل های پاک است و معصوم و بی گناه
و خدا باران مهرش را بر کویر خشک دلم باراند و با لبخندی هر چه زیبا تر گفت : من کسانی را که دل سیاه خود را زیر پا له می کنند و با حسرتی جانکاه به سراغم می آیند دوست تر دارم!
پرسیدم: چرا اصرار داری تا باورت کنم؟
گفت: اگر مرا باور کنی ٬ خودت را باور می کنی و اگر عشقم را بپذیری ، وجودت آکنده از عشق می شود آن وقت به آن لذت عظیمی دست می یابی که در جستجوی آنی و دیگر نیازی نیست برای ساختن کاخ رویایی خوشبختی ٬ خود را به زحمت بیندازی. چرا که با من خوشبخت ترین خواهی بود. چیزی نخواهد بود که تو نیازمند آن باشی و نداشته باشیو چرا من و تو یکی می شویم بدان که من عشق مطلق ٬آرامش مطلق و نور مطلقم و از هر چیز بی نیاز ، اگر عشقم را بپذیری ٬ می شوی عشق نور ٬ آرامش و بی نیاز از همه چیز و همه کس
دست در دستان مهربانش نهادم و دل به عشقش دادم با هم راه سپردیم در کوچه های تنگ زندگی اما دیگر نه هراسی از طوفان داشتم ، نه از تاریکی نه از گم شدن ٬ و نه از آوار غم ها چرا که با او بی نیاز شدم با رسیدم به عشق ، به نور ٬ به آرامش ، به هر آنچه که اوست
به هر آنچه نیکی و خوبی
دوستت دارم خدای من​
 

minoomy

عضو جدید
کاربر ممتاز
اتفاقا خدا اینطور که بدش کردین ما رو از بچگی ازش ترسوندین و یه غول ساختین همیشه از عذابش حرف زدین و بخشش فقط آدمایی رو که به تعریف خودتون مومن هستن شامل شده،نیست
اگه خوبی خدا مطلقه جای خشم و عذاب نداره
بنده هاشو واسه خودشون آفریده نه واسه خودش
اونا هر کاریم بکنن هر چقدرم اونوقبول نداشته باشن باز خدا اونارو دوست داره
نمونه کوچیکشو در مادر ببینید که یه بچه حتی اگه از مامانش متنفر باشه اگه کتکش هم بزنه اون مادر هیچوقت نمیتونه بچشو از خودش دور کنه یا عذابش بده!یعنی عشق و خوبی خدا در حد بنده های خودش هم نیست؟؟!!
 

agin

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
و اگر می خواهید خدا را بشناسید ،در پی کشف رازها نباشید؛
بلکه به گرداگرد خویش نگاه کنید،
او را خواهید دید که با کودکانتان سرگرم بازی ست ؛
و به آسمان بنگرید،او را خواهید دید که در میان ابرها گام بر میدارد ،
درحالیکه دستهایش را در آذرخش دراز کرده است و در باران پایین می آید ؛
او را خواهید دید که در گلها می خندد آنگاه به پا میخیزد و در لابلای درختان ، دستانش را برای شما تکان می دهد .....
" جبران خلیل جبران "


ممنون .
 

water.87

کاربر بیش فعال
اتفاقا خدا اینطور که بدش کردین ما رو از بچگی ازش ترسوندین و یه غول ساختین همیشه از عذابش حرف زدین و بخشش فقط آدمایی رو که به تعریف خودتون مومن هستن شامل شده،نیست
اگه خوبی خدا مطلقه جای خشم و عذاب نداره
بنده هاشو واسه خودشون آفریده نه واسه خودش
اونا هر کاریم بکنن هر چقدرم اونوقبول نداشته باشن باز خدا اونارو دوست داره
نمونه کوچیکشو در مادر ببینید که یه بچه حتی اگه از مامانش متنفر باشه اگه کتکش هم بزنه اون مادر هیچوقت نمیتونه بچشو از خودش دور کنه یا عذابش بده!یعنی عشق و خوبی خدا در حد بنده های خودش هم نیست؟؟!!


محبت خدا اصلا با بنده هاش قابل قیاس نیست،اما همون مادری که گفتی وقتی بچش یه کار اشتبا می کنه دعواش نمی کنه؟اگه خیلی کارش نادرست باشه کتکش نمی زنه؟ یعنی مادر شما وقتی بچه بودی یه کار بدی می کردی شما رو می بوسید و به به و چه چه می گفت یا اینکه دعوات می کرد؟مسلما اگه شما رو دعوا نکرده بود متوجه اشتباهت نمی شدی یا حتی متوجه می شدی اما بها نمی دادی ، این خدایی که داریم ازش حرف میزنیم کامل مطلقه ،پس هیچ کارش بی حکمت نیست ،قهر و عتاب خدا از روی علاقه ای هستش که به بنده هاش داره ، والا اجازه میداد تو لجنزار خطاهای بی حد و حصرشون سرگردون بمونن..گاهی یه تلنگر ،یه اخم، یه رو برگردوندن دیگران ،ادما از انجام کاری منصرف می کنه ، اونوقت خداییکه ما رو افریده اگه بگه از دستت ناراحتم ،قهرش ما رو از انجام اشتباه منصرف نمی کنه؟:gol:
 
آخرین ویرایش:

Similar threads

بالا