من حسینم ، پناهیم ..........

tinou

عضو جدید
من حسینم ، پناهیم .
خودمو میبینم ، خودمو میشنوم ، خودمو فکر میکنم
تا هستم جهان ارثیه ی بابامه
سلاماش ، همه ی عشقاش ، همه ی درداش ، تنهاییاش .....
وقتیم نبودم ، مال شما .
اگه دوست داری با من ببین
یابذار باهات ببینم
با من بگو
یا بذار با تو بگم
سلامامونو ، عشقامونو ، دردامونو ، تنهاییامونو ، .... ها ؟




 

iceman10

عضو جدید
کاربر ممتاز
بابا دمت گرم
گریه که دیگه عار نیست
خواب که دیگه کار نیست
تا مجبور باشی از کله ی سحر یا مفت بگی و یا مفت بشنوی آخر سر این قدر سر به سرت می زارن تا سر بزاری به خیابونها
هی هی دل بده تا پته ی دلم رو واست رو کنم
می دونی همیشه این دلم به اون دلم میگه فکی تو این دنیای هیچکی به هیچکی این یکی دستت باید اون یکی دستتو بگیره ورنه خلاصی خلاص
اگر این نبود حالیت می کردم که کوه ها رو چطوری جابه جا می کنند . استکانها رو چه جوری می سازند . سردو وگرم و تلخ و شیرینش نوش جون
من یاد گرفتم چه جوری شبها از رویاهام یه خدا بسازم و دعاش کنم که عظمتت و جلالتو ...
امشبم گذشت و کسی ما رو نکشت بعدش هم چشمهامو می بندمو دل و میسپارم به صدای فلوت یتی کوره که هفتاد سال تموم عاشق یه دختر چهار ده ساله ی بوره
 

iceman10

عضو جدید
کاربر ممتاز
شام که نیست !
خب زحمت خوردنشم ندارم در عوض چشم من به اون پوتین های مچاله و پیریه که رفیق پرسه های بابام بودن
بعدشم برای اینکه قلبم نترکه ! چشم ها رو می بندمو کله رو ول می کنم رو بالشی که پر از گریه های ننمه



توی همین باشگاه تاپیکشو من سه سال پیش زدم هنوزم هس یه سر بهش بزن
 

tinou

عضو جدید
چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان
نه به دستی ظرفی را چرک میکنند
نه به حرفی دلی را آلوده
تنها به شمعی قانعند
واندکی سکوت......
 

tinou

عضو جدید
کهکشانها کو زمینم؟
زمین کو وطنم؟
وطن کو خانه ام؟
خانه کو مادرم؟
مادر کو کبوترانه ام؟
...معنای این همه سکوت چیست؟
من گم شده ام در تو یا تو گم شدی در من ای زمان؟!....
کاش هرگزآن روز از درخت انجیر پائین نیامده بودم!!
کاش!
 

tinou

عضو جدید
در کودکی نمی دانستم که باید از زنده بودنم خوشحال باشم یا نباشم چون هیچ موضع گیری خاصی در برابر زندگی نداشتم!
فارغ از قضاوت های آرتیستیک در رنگین کمان حیات ذره ای بودم که می درخشیدم! آن روز ها میلیون ها مشغله دلگرم کننده در پس انداز ذهن داشتم! از هیئت گل ها گرفته تا مهندسی سگ ها،از رنگ و فرم سنگ ها گرفته تا معمای باران ها و ابر ها،از سیاهی کلاغ گرفته تا سرخی گل انار همه و همه دل مشغولی شیرین ساعات بیداریم بودند! به سماجت گاو ها برای معاش، زمین و زمان را می کاویدم و به سادگی بلدرچین سیر میشدم .
گذشت ناگزیر روزها و تکرار یک نواخت خوراکی های حواس، توفعم را بالا برد!توقعات بالا و ایده های محال مرا دچار کسالت روحی کرد و این در دوران نوجوانیم بود!مشکلات راه مدرسه،در روزهای بارانی مجبورم کرد به خاطر پاها و کفش هایم به باران با همه عظمتش بدبین شوم و حفظ کردن فرمول مساحت ها، اهمیت دادن به سبزه قبا را از یادم برد! هر جه بزرگ تر شدم به دلیل خود خواهی های طبیعی و قرار دادهای اجتماعی از فراغت آن روزگار طلایی دور و دورتر افتادم. .
ااین روز ها و احتمالا تا همیشه مرثیه خوان آن روزها باقي خواهم ماند!تلاس میکنم تا به کمک تکنیک بیان و با علم به عوارض مسموم زبان،آن همه حرکت و سکون را باز سازی کنم و بعضا نیر ضمن تشکر و سپاس از همه همنوعان زحمتکشم که برایم تاریخ ها و تمدن ها ساخته اند گلایه کنم که مثلا چرا باید کفش هایمان را به قیمت پاهایمان بخریم و چرا باید برای یک گذران سالم و ساده، خود را در بحران های دروغ و دزدی دیوانه کنبم.
جرا باید زیبایی های زندگی را فقط در دوران کودکی مان تجربه کنیم حال آنکه ما مجهز به نبوغ زیبا سازی منظومه هاییم.در مقایسه با آن ظلمات سنگین و عظیم "نبودن" بودن نعمتیست که با هر کیفیتی شیرین و جذاب است.
بدبینی های ما عارضه های بد حضور و ارتباطات ماست!فقر و بیماری و تنهایی مرگ ما،هیچ گاه به شکوه هستی لطمه نخواهد زد!منظومه ها می چرخند و مارا با خود می چرخانند.
ما،در هیئت پروانه هستی با همه توانایی ها و تمدن هامان شاخکی بیش نیستیم.برای زمین هفتاد کیلو گوشت با هفتاد کیلو سنگ تفاوتی ندارد! یادمان باشد کسی مسئول دلتنگی ها و مشکلات ما نیست! اگر رد پای دزد آرامش و سعادت را دنبال کنیم سرانجام به خودمان خواهیم رسید که در انتهای هرمفهومی نشسته ایم و همه ي چیز های تلنبار مربوط و نامربوط را زیر و رو میکنیم!به نظر میرسد انسان اسانسورچی فقیری است که چزخ تراکتور می دزدد! البته به نظر میرسد! ... تا نظر شما چه باشد؟
 

tinou

عضو جدید
سلام
خداحافظ!
چيز تازه اي اگر يافتيد،
بر اين دو اضافه كنيد
تا بل باز شود اين در گم شده بر ديوار
 
بالا