من به اندازه یک مجلس ختم دوستانی دارم.

fati24

کاربر فعال تالار هنر ,
کاربر ممتاز

چه رفیقان عزیزی که بدین راه دراز​
بر شکوه سفر آخرتم افزودند
اشک در چشم، کبابی خوردند
قبل نوشیدن چای،​
همه از خوبی من می گفتند
ذکر اوصاف مرا،​
که خودم هیچ نمی دانستم.​

نگران بودم من،​
که برادر به غذا میل نداشت
دست بر سینه دم در استاد و غذا هیچ نخورد
راستی هم که برادر خوب است.

دست تان درد نکند،
ختم خوبی که به جا آوردید
اجرتان پیش خدا
عکس اعلامیه هم عالی بود،​
کجی روبان هم،​
ایده نابی بود
متن خوبی که حکایت می کرد​
که من خوب عزیز
ناگهانی رفتم​
و چه ناکام و نجیب
دعوت از اهل دلان،​
که بیایند بدان مجلس سوگ
روح من شاد کنند و تسلی دل اهل حرم
ذکر چند نام در آن برگه پر سوز و گداز
که بدانند همه،​
ما چه فامیل عظیمی داریم.​

رخصتی داد حبیب،​
که بیایم آنجا
آمدم مجلس ترحیم خودم،​
همه را میدیدم
همه آنهایی،​
که در ایام حیات،​
نمی دیدمشان
همه آنهایی که نمی دانستم،
عشق من در دلشان ناپیداست.​

واعظ از من می گفت،​
حس کمیابی بود
از نجابت هایم،​
وز همه خوبیهام
و به خانم ها گفت:​
اندکی آهسته
تا که مجلس بشود سنگین تر​
سینه اش صاف نمود​
و به آواز بخواند:
" مرغ باغ ملکوتم نی ام از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم."​

راستی این همه اقوام و رفیق​
من خجل از همه شان
من که یک عمر گمان می کردم تنهایم و نمی دانستم
من به اندازه یک مجلس ختم،​
دوستانی دارم!
 

...baran

کاربر فعال
بسیار زیبا بود دوست عزیز
همیشه انسان تا وقتی زنده است فکر میکنه تنهاست
ولی میمیره متوجه ی این جمله میشه : ( من به اندازه یک مجلس ختم،
دوستانی دارم )​
 
بالا