من از پشت کوه آمده ام ..............

P O U R I A

مدیر مهندسی شیمی مدیر تالار گفتگوی آزاد
مدیر تالار
ایشالله همه پشت کوهی ها به همونجا که اومدن برگردن یکم شهرمون خلوت شه ;)
از نظر ما پشت کوهی ها هر کسی نظری داره .... و به نظر همه احترام میذاریم ...

تازه ما به اینور کوه هیچ نظری نداریم... ما با پشت کوه خودمون حال میکنیم ...
 

P O U R I A

مدیر مهندسی شیمی مدیر تالار گفتگوی آزاد
مدیر تالار
... این داستان را هفت هشت مرتبه بخوانید ...


دو خلبان نابینا که هر دو عینک‌های تیره به چشم داشتند، در کنار سایر خدمه پرواز به سمت هواپیما آمدند، در حالی که یکی از آن‌ها عصایی سفید در دست داشت و دیگری به کمک یک سگ راهنما حرکت می‌کرد. زمانی که خلبان‌ها وارد هواپیما شدند، صدای خنده ناگهانی مسافران فضا را پر کرد. اما در کمال تعجب دو خلبان به سمت کابین پرواز رفته و پس از معرفی خود و خدمه پرواز، اعلام مسیر و ساعت فرود هواپیما، از مسافران خواستند کمربندهای خود را ببندند.

زمزمه‌های توام با ترس و خنده در میان مسافران شروع شده و همه منتظر بودند، یک نفر از راه برسد و اعلام کند این ماجرا فقط یک شوخی یا چیزی شبیه دوربین مخفی بوده است. اما در کمال تعجب و ترس آنها، هواپیما شروع به حرکت روی باند کرده و کم کم سرعت گرفت. هر لحظه بر ترس مسافران افزوده می‌شد چرا که می‌دیدند هواپیما با سرعت به سوی دریاچه کوچکی که در انتهای باند قرار دارد، می‌رود.

هواپیما همچنان به مسیر خود ادامه می‌داد و چرخ‌های آن به لبه دریاچه رسیده بود که مسافران از ترس شروع به جیغ و فریاد کردند. در این لحظه هواپیما ناگهان از زمین برخاست و سپس همه چیز آرام آرام به حالت عادی بازگشته و آرامش در میان مسافران برقرار شد.

در همین هنگام در کابین خلبان، یکی از خلبانان به دیگری گفت:
«یکی از همین روزها بالاخره مسافرها چند ثانیه دیرتر شروع به جیغ زدن می‌کنند و اون‌وقت کار همه‌مون تمومه!»
شما اکنون پس از خواندن این داستان کوتاه، با شیوه مدیریت ...... در خیلی جاها آشنا شده‌اید!




این داستان را قشنگ یه چندین مرتبه بخوانیم تا ملکه ذهنمان شود تا وقتی از سیستم مدیریتی یه جایی ...متعجب شدیم، خیلی احساس غربت نکنیم.
 

P O U R I A

مدیر مهندسی شیمی مدیر تالار گفتگوی آزاد
مدیر تالار
تأثیر حرف دیگران بر ما


[FONT=times new roman, times, serif]مردی در کنار جاده، دکه­ای درست کرد و در آن ساندویچ می­فروخت. چون گوشش سنگین بود، رادیو نداشت. چشمش هم ضعیف بود، بنابراین روزنامه هم نمی­خواند. او تابلویی بالای سر خود گذاشته بود و محاسن ساندویچ­های خود را شرح داده بود. خودش هم کنار دکه­اش می­ایستاد و مردم را به خریدن ساندویچ تشویق می­کرد و مردم هم می­خریدند.[/FONT][FONT=times new roman, times, serif]کارش بالا گرفت لذا او ابزار کارش را زیادتر کرد. وقتی پسرش از مدرسه نزد او آمد به کمک او پرداخت. سپس کم­کم وضع عوض شد. پسرش گفت: پدر جان، مگر به اخبار رادیو گوش نداده­ای؟ اگر وضع پولی کشور به همین منوال ادامه پیدا کند کار همه خراب خواهد شد و شاید یک کسادی عمومی به وجود می­آید. باید خودت را برای این کسادی آماده کنی. پدر با خود فکر کرد هر چه باشد پسرش به مدرسه رفته به اخبار رادیو گوش می­دهد و روزنامه هم می­خواند پس حتماً آنچه می­گوید صحیح است. بنابراین کمتر از گذشته نان و گوشت سفارش داده و تابلوی خود را هم پایین آورد و دیگر در کنار دکه خود نمی­ایستاد و مردم را به خرید ساندویچ دعوت نمی­کرد. فروش او ناگهان شدیداً کاهش یافت. او سپس رو به فرزند خود کرد و گفت: پسرجان حق با توست. کسادی عمومی شروع شده است.[/FONT][FONT=times new roman, times, serif] [/FONT][FONT=times new roman, times, serif]افغانی­ها ضرب­المثلی دارند بدین مضمون که اگر کسی به تو گفت اسب به او اعتمادنکن اما اگر دو نفر پیدا شندن و به تو گفتند کمی درباره خودت فکر کن. اما اگر سه نفر پیدا شندن و به تو گفتند که اسبی حتماً یک زین برای خودت سفارش بده. این ضرب­المثل به خوبی اثر القاعات منفی دیگران را بر ما نشان می­دهد.[/FONT][FONT=times new roman, times, serif]آنتونی رابینز یک حرف بسیار خوب در این باره زده که جالبه بدونید: اندیشه­های خود را شکل ببخشید در غیر اینصورت دیگران اندیشه­های شما را شکل می­دهند. خواسته­های خود را عملی سازید وگرنه دیگران برای شما برنامه­ریزی می­کنند.[/FONT][FONT=times new roman, times, serif]در واقع اون پدر داشت بهترین راه برای کاسبی رو انجام می­داد اما به خاطر افکار پسرش، تصمیمش رو عوض کرد و افکار پسر اونقدر روی اون تأثیر گذاشت که فراموش کرد که خودش داره باعث ورشکستگی می­شه و تلقین بهران مالی کشور، باعث شد که زندگی اون آدم عوض بشه.[/FONT][FONT=times new roman, times, serif]گاهی اوقات ما اونقدر به افکار دیگران توجه می­کنیم و به اونها اعتماد بی­خودی می­کنیم که نه تنها زندگی خودمون رو خراب می­کنیم بلکه حتی دیگه چیز دیگه­ای رو نمی­بینیم و چشمامون به روی حقیقت­ها بسته می­بندیم.[/FONT][FONT=times new roman, times, serif]خداوند به همه ما فکر، فهم و شعور بخشیده تا بتونیم فرق بین خوب و بد رو تشخیص بدیم. بهتره قبل از اینکه دیگران برای ما تصمیماتی بگیرن که بعد ما رو پشیمون کنه، کمی فکر کنیم و راه درست رو انتخاب کنیم و با انتخاب یک هدف درست از زندگی لذت ببریم. چون زندگی مال ماست[/FONT]
 

-->ali<--

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
آری از پشت کوه آمده ام ,و میخواهم به همانجا برگردم با افتخار...



چه می دانستم این ور کوه باید برای ثروت، حرام خورد؟!



برای عشق خیانت کرد



برای خوب دیده شدن دیگری را بد نشان داد



برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند



وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم



می گویند: از پشت کوه آمده!
ترجیح می دهم به پشت کوه برگردم و تنها دغدغه ام سالم برگرداندن گوسفندان از دست گرگ ها باشد، تا اینکه این ور کوه باشم و گرگ
این چقدر شبیه امضای منه قبول نیستا این یعنی سرقت امضای بقیه همشهری
 

P O U R I A

مدیر مهندسی شیمی مدیر تالار گفتگوی آزاد
مدیر تالار
این چقدر شبیه امضای منه قبول نیستا این یعنی سرقت امضای بقیه همشهری
سلام دوست من... این نشون میده که خیلی دوست دارم رفیق...

امضاتو خوندم خوشم اومد ... گفتم بذارم بقیه هم حال کنن....

البته شرمنده از ذکر نکردن منبع ... که شما باشی .
:)
 

P O U R I A

مدیر مهندسی شیمی مدیر تالار گفتگوی آزاد
مدیر تالار
مــــــــــــــــــادر يعني وقتی از شیمی درمانیش برگشت، غذایی که پسرش هوس کرده بود رو درست کرد



















خدا کنه اغوش گرم مادر هیچ موقع برای کسی حســـــــــــــــــــــــرت نشه...





مادري كه هميشه موهاشو از ته ميزنه تا فرزندِ بيمارش، هيچوقت احساس تنهايي نكنه...



مادر است دیگر.... گاهی دلش خیلی برای فرزندش تنگ میشود







به سلامتی مادر پیری که هنوزم دم در به امید اومدن فرزندانشه





سخت ترین و بدترین ثانیه های زندگیم زمانیست که مادرم گریه می کند















بعضی وقتا دلم واسه مــامــانم میسوزه
وقتی میام تو اتاقم و غرق دنیای مجازی میشم
و اون تنها نشسته تلویزیون می بینه

چه نسل بی عاطفه ای شدیم ما









اگه نزدیک مادرتون هست دستشو ببوسید
اگه دورید زنگ بزنید
و ..
اگه هم نیست برای شادی روحش دعا کنید...


 

P O U R I A

مدیر مهندسی شیمی مدیر تالار گفتگوی آزاد
مدیر تالار

Similar threads

بالا