مناجات های امام سجاد علیه السلام

مهندسی گاز

عضو جدید

[FONT=&quot]مناجات عارفین[/FONT][FONT=&quot][/FONT]



به نام خداي بخشنده مهربان اي خدا زبانها از بلوغ به حد ثنا و ستايشي که سزاوار توست قاصر و عقلها از ادراک کنه جمالت عاجز است
و ديده‏ها از نزديکي به انوار جمالت خسته و نابينا و براي خلق راهي به مقام معرفتت الا به اظهار عجز از معرفتت قرار ندادي
اي خدا ما را از ان بندگانت قرار ده که نهالهاي شوق لقايت در باغ دلهايشان سبز و خرم گشته و سوز محبت سراسر قلب انها را فرا گرفته است
از ان رو انان در اشيانهاي افکار عالي انس نشيمن ساخته و به باغهاي مقام قرب و شهود ميخرامند
و از سرچشمه محبتت با جام لطف مياشامند و در جويبار صفا درامده
در حالي که پرده از مقابل چشمهايشان برافتاده و ظلمت شک و ريب از باطنشان زايل گرديده
و خلجان شکوک و اوهام باطل از دلهايشان برطرف شده و به استوار شدن معرفت شرح صدر داراي سعه نظر شده
و به سبقت گرفتن به سعادت و زهد همت عالي يافته‏اند و اب خوشگوار از نهر طاعت حق نوشيدند و در محفل انس با خدا سريرتشان نيکو
و امن شد در جايگاه خوف و هراس راهشان و به سبب رجوع دايم به خداي رب الارباب نفوسشان مطمئن گرديده و به فيروزي و رستگاري به رتبه يقين رسيد ارواحشان
و بواسطه نظر به جمال محبوبشان چشم روشن و دلشادند و چون به مقصود رسيده و به ارزويشان نايل شدند ارامش خاطر يافتند و در معامله فروختن دنيا به اخرت سود کامل بردند اي خداي من چقدر لذت بخش است ياد تو که به الهام خطور کند بر دلها
و چه اندازه شيرين است سير کردن فکر و انديشه‏ها بسوي تو در پرده‏هاي غيب چقدر طعم محبتت خوش و شربت قرب تو گواراست
پس ما را اي خدا به درگاهت پناه ده که از ان در مراني و دور مگرداني و ما را از خاصترين عارفان و صالحترين بندگانت قرار ده
و از راستگوترين اهل طاعتت و پاک و خالصترين اهل عبادتت گردان اي خداي بزرگ اي با عزت و جلال اي با کرم و احسان به حق رحمت و عطايت اي مهربانترين مهربانان عالم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
مناجات های امام سجاد علیه السلام



گناهم لباس خواری بر تنم کرده است ودوری از تو درماندگی را آرایشم شده است . وافزونی لجن گناهم ماهی دلم را میرانده است .




ای نهایت آرزویم ! ای زیباترین مطلوبم ! ای تنها پاسخگویم ! و ای محبوب دلم ! ماهی دلم را با جریان زلال توبه پذیرت زنده گردان.


به عزتت سوگند که جز تو گناهان خویش را بخشنده ای نمی یابم وشکستگی خویش را جر تو پیوند نمی بینم .


من اینک یا بالهای تواضع به بارگاه تو بازگشته ام وپیشانی خشوع وخواری خویش بر درگاه قدرتت نهاده ام .


اگر از در رحمت خویش برانیم به کدامین در پناهنده شوم واگر از قله رأفتت فر افکنیم به کدامین دامنه بگریزم ؟ ... که صد افسوس از خجلت ورسوائیم و... هزار افغان از توشه راهم .


ای بزرگ بخشاینده گناهان بزرگ و ای به هم آورنده پیوند زننده استخوانهای شکسته !


از عظیم گناهانم هلاک کننده هایش را ببخش واز قبیح رازهایم رسوا کننده هایش را بپوش ومرا در گرمای حضور قیامتت از خنک گوارای عفوت بنوش .


خداوندا!
بلند پرده زیبای گذشتت را بر چشمان گنهکار خسته ام دریغ مکن .


خدایا!
گناهانم را سایه روشن رحمتت بیار و عیوبم را ابر پر بار رأفتت بیار ...


خدای من !
آیا بنده فراری جز به سوی مولای خویش برمی گردد واز خشم کیفر با او جز در کنار او پناه می گیرد ؟...


خدای من !
آیا بنده فراری جز به سوی مولای خویش برمی گردد واز خشم کیفر بار جز در کنار او پناه می گیرد ؟...


معبود من !
اگر در ورود به درگاه توبه ات پشیمانی است بعزتت سوگند که من به این در آویخته ام و اگر استغفار از گناه ، تیشه ی ریشه ی گناهان است ، این ریشه استغفار من ! حق خشنودی از آن تست ، تویی که با باران رحمتت غبار گناهان را از صحنه دل می شویی.


خدایا!
به قدرتت ، که به سویم چشم بگردان ویا ابر بردباریت بر بیکران دشت گناهانم بگذر. وعلیرغم آنچه فقط تو می دانی برسرم دست مدارا بکش .


تویی که بندگان را به بارگاه عفوت دری گشودی وتوبه اش نامیدی وفریاد زدی که :« هلا مردمان به سوی من آئید آمدنی نادمانه وعاشقانه »پس چیست عذر آنکه به سوی من در را گشاده ببیند وآرام وقرار گیرد ؟


خدای من !
اگر , گناه از بنده زشت است عفو که از سوی تو زیباست .


معبودم !
من اولین عصیانگر تو نیستم که بر او بخشیدی و در سایه ابر احسانت بر او باریدی .


ای دریابنده درماندگان ! ای دردسوز دردمندان ! و ای بزرگ نیک پردازان ای داننده هر چه نهان و ای زیبا پوشاننده هر آشکار وپنهان !


تو میانجی گناهانم وکرم وجودت گزیدم واز میان هر آنچه هست ، برای ورود به درگاه رحمتت تر برگزیدم .


خدایا!
استجابت کن دعای مرا ومسوزان ریشه نهال آرزوی مرا وبپذیر رجعت مرا وبپوشان فضیحت مرا.


ای پذیرنده ترین پذیرندگان ! و ای پوشنده ترین راز پوشندگان ! و ای مهر گستر ترین مهربانان

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
مناجات الشاکین

مناجات الشاکین

ملجأ گریزهای من!


ملجأ گریزهای من ! شنوای آوای من ! خدای درد آشنای من ! تنها پناهگاه من !

خدای من !
گریزان به شکایت آمده ام . از تهاجم نفس لئیم بسیار به بدی امرکننده ودر خطایا شتابنده ودر سرکشی آز ورزنده وبه خشم کیفر آمیز تو دست یازنده .

خدا! خدا! این نفس ، مرا به لبه پرتگاه می کشاند وهلاکم می کند .

این نفس چه بهانه جو وبلند آرزوست . اگرش شری رسد فریاد وناله وشکایت می کند واگرش خیری ، ممانعت . این نفس چه بازیگوش وبیهده جوست .

خدایا!
از شریان این نفس خون غفلت می جهد ودر درختان باغ سموم خطا می وزد .

خدایا!
این نفس عنان مرا به پرتگاه گناه می کشد وگریز به بوستان توبه ات را زنجیرم بر پای می نهد.

خدای من !
گریز نده به شکایت آمده ام . از دشمنی که پرنده روحم را دانه گمراهی می پاشد ودام انحراف می گسترد و از شیطانی که پنجه اغوا بر قلبم می فشرد .

خدای من !
کَرت قلبم را هرزه گیاههای وسوسه پر کرده است ودور آن را پرچین هوا گرفته است .

خدای من !
این نفس دست به دست هوا وهوسم می دهد ودنیا را به همیاری او برایم آرایشی دلفریبانه می کند وبین من وعبادت تو ، من وطاعت تو ، من وعشق تو دیوار می کشد.
ملجأ من ! به تو شکایت من می کنم از سنگ دلم که سیل وسوسه را دوام نمی آورد ، می لغزد ، می غلطد وزیروزبر می شود .

مقصود من !
به تو شکایت می کنم از چشمانی که خوف را از گریه خشکیده اند وکویر دیدگانی که آفتاب هیبتت را سوخته اند .

خدایا!
چگونه بگویم با کدام زبان شرم آلوده ؟ با کدام دل دردآکنده ؟ که این چشمها از دیدن آنچه تو دوست نداری شاد می شوند ، پندار می کنند که در زنجیر گناه آزاد می شوند.

خدای من !
بی تو درمانده ام ، بی نسیم تو راکدم ، بی تو هیچ ندارم ، بی توان , دستهای تو عاجزم ، بی کمند عصمتت مرا کدام نجات است از چاه ظلمت دنیا؟ وبی بلوغ حکمتت مرا کدام صراط است به جود عالی اعلی ؟ وبی نفوذ مشیتت کدام کمال است جویبار مرا به سوی رأفت دریا ؟

الهی !
خانه بی تاب دلم را دور از سیل فتنه ها بناساز وبا مهتاب یاریت از شر ظلمت دشمنانم رها ساز ومرا رسوایی عیوبم را پرده بینداز ... ای رافع دلها , وهم دلها به سوی تو راجع ! ای هجوم بلا را قلعه احسان تو مانع ! وای رگبار تیر معاصی را چتر اکرام تو رادع ! بر من به رأفتت که همیشه چنین باش . ای اوج رحمت دیگران حضیض لطف تو! ای مهر گستر ترین مهربانان!


 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
مناجات الخائفین

مناجات الخائفین



بیم از ظهور خشم تو



خدای من !

تو مؤمن به خویش را ، معتقد به خویش را باورمند خویش را تعذیب می کنی ؟! تو بر تشنه امیدوار به رحمتت ، چشمه عفو خویش را تحریم می کنی ؟! تو پناهنده به قله عفوت را به زیر می افکنی ؟!
نه ،نه ، نه این از حضور جاودان عفو تو دور است .
به یأس افکندن ، محروم کردن ، به خذلان کشیدن با کرم تو منافیست .
ای کاش می دانستم که مادرم آیا برای شقاوت زاده است مرا؟
وبرای رنج وحرمان پرورده است مرا؟
که ای کاش مادرم نمی زادم چنین غایتی را ودر دامن نمی پروردم چنین نهایتی را .
و ای کاش می دانستم که آیا فخر سعادتمندانم بخشیده ای وهمجوار خودت در بوستان نزدیکیت دست کرامت بر سرم کشیده ای که چشمانم روشنی بیابد ودلم آرام و قرار بگیرد .


خدایا!
تو چهره ای را که بر خاک عظمتت سائیده است سیاه می کنی ؟
زبانی را که به ثنا ء و مجد وجلال تو گویا شده است فرو می بندی ؟ دلی را که با مهر تو عجین شده است مهر میزنی ؟


خدای من !
تو گوشی را که در دشت فرمان تو ، آوای تو دل خوش کرده است کر می کنی ؟! تو دستهایی را که با هزاران امید به سویت برخاسته است به زنجیر می کشی ؟!
تو بدنهایی را که بر قله عبادت تو صعود کرده است عذاب می کنی ؟
بر پرستندگانت درهای رحمتت را مبند وحجاب رخسار زیبایت را بر مشتاقانت مپسند !


خدایا!
جانی که به توحید تو عزت یافته است چگونه خواریش را در هجرانت تحمل می کنی ؟


خدای من !
دلی را که در آتش عشقت سوخته است چگونه در آتش عذابت می سوزانی ؟


خدای من !
تو پناهم ده ! تو دریابم ! تو در کنارم گیر ! از گرداب دهشتناک غضب وسیل توفنده خشمت، تو رهائیم بخش !
ای منت نعمت های عظیم تو بر ما و تو بندگان را دلسوزنده !
ای خیل عام را بخشنده ! وخواص را در کنار گیرنده !
ای از خطایا در گذرنده ! مشتاق هر شتابنده !
ای گناهان را بخشنده وعیوب را پوشنده !


خدایا!
به رحمتت که رهایم ساز از عذاب آتش وحرارت نار .
ونجاتم ده از رسوایی ننگ وفضیحت عار ، در آن زمان که ابرار را برتری می بخشی بر اشرار ، در آن زمان که درونم به هم می ریزد وبرون به هول می آمیزد .
در آن زمان که نیکوکاران ومحسنین به بارگاه رحمتت قرب می یابند و بدکاران و ستمکاران به خویش ، به دیار خشمت تبعید می شوند .
در آن زمان که هر کس به دروی کاشته های خویش می نشیند وغبار ظلم بر چهره کس نمی نشیند.
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
مناجات الراجین

مناجات الراجین

دست دعا،چشم امید


ای آنکه بر قامت نیازهای انسان جامه لطف می پوشانی و بنده را با ریسمان کرم تا چکاد آرزوها می رسانی . وهر گاه به سویت چهره بگرداند ونگاه سرشار از خواستن خویش را بر چشمهای تو بدوزد در کنارش می گیری ودر میان بازوان پر مهر خویش می فشاری .
وهرگاه قدم از محدوده خویش فراتر بگذارد دست به گناه بیالاید وپا به ورطه عصیان بگذارد وچشم در مسیر خطا بگرداند ولب به زهر اشتباه تر کند ودل به غیر تو بسپارد تو همه را نه می گذری ، که می پوشی ، نه خرده نمی گیری ، که پرده می افکنی .
هرگاه بنده ای دل به تو خوش کند واز ما سوی در گذرد واز غیر ببرد وکوله بار امید خویش در سایه درخت توکل تو بر زمین بگذارد، تو خنکای نسیم کفایتت در تابش طاقت سوز نیازها بر او می نوشانی .
کدام سائل انابه کننده ای ، کدام مهمان محتاجی ، کدام فقیر مویه گری ، کدام نیازمند زجه زننده ای سحوری در خانه بی نیازت را در ظلمت گناه و معصیت و فقر تکانده است وتو پاسخ نگفته ای ؟!
کدام بیچاره دردآلوده امیدمندی را تو از خویش رانده ای ؟
کدام چشم امیدواری را تو گریان تحمل کرده ای ؟
ریزش کدام اشک امید آغشته ای را تو تاب آورده ای ؟


خدایا !
درست است که خسته ،در هم شکسته ، خون به چشم نشسته ، پرنده امید پای بسته وخواب از چشم رسته از بارگاه تو رانده شوم ؟
مگر من به غیر تو می شناسم؟
مگر به منزلی جز خانه تو راه می برم ؟
مگر دل به معشوق دیگری داده ام ؟
مگر پیشانی بر خاک دیگری سائیده ام ؟
مگر در هجران دیگری سوخته ام ؟
که امید به غیر تو داشته باشم؟
مگر جز تو تمامت خوبیست ومگر نه تمامی خیر به دست توست ؟
چگونه در آرزوی غیر تو باشم وآفرینش وفرمان به دست تو باشد ؟
تویی که میوه ناطلبیده از درخت فضل خویش برایم آورده ای ، تو که چشمه ناگفته ام آب جوشانده ای .
چگونه حال که گرسنه وتشنه به امید بوستان ومزرعه تو آمده ام تهیدستم بازمی گردانی ؟
من دست خسته به تو داده ام وتو آن را محتاج دست خسته دیگر می کنی ؟
من دل شکسته به تو بسته ام ، تو به بیچاره ای دیگر حوالتش می دهی ؟
من در خانه تو را می زنم ، تو مرا به پیش مثل خویش می فرستی ؟
نه ، این در اندیشه وجود نیست ، این در باور ممکنات نمی گنجد ، این غیر ممکن است .
ای آنکه هر که در جاده رحمتت گام نهاده ، به بوستان سعادتت رسیده !
هر دل که هوای تو کرده ، پا بر فرق تو نهاده !
هر سر که سودای تو گرفته چشم از سواد وبیاض عالم برگرفته !
در هر دل که یاد تو تپیده ، خاطرش آرمیده وباور غیر تو رمیده !
با انتقام تو هیچ گنهکار طالب بخششی به وادی شقاوت نرسیده .
چگونه فراموشت کنم که تو از یادم نبرده ای !
چگونه چشم از تو برگیرم که تو چشم به من دوخته ای !
چگونه از تو بگریزم که تو مرا در بر گرفته ای !


خدای من !
دست به دامن کرم تو آویخته ام وپای امید برای نیل به عطایای تو سرعت بخشیده ام ودست آرزو برای برگرفتن نعمت تو گشاده ام !


خدایا !
مرا در کارگاه یکتایی خویش صیقل ببخش تا آینه دار جمال تو باشم .
مرا در کوره توحید بندگانت امتیازی دیگر گونه بخش که کارگزار تو باشم .
ای پناه هر گریزنده ! و ای امید گاه هر جوینده!
ای برترین قله امید ! وای زیباترین قاصد نوید!
ای آنکه به تو جز با , تو نتوان رسید !
ای مهربانترین منادی !
ای آنکه اشک را قبل از اینکه بر زمین بریزد به دامن می گیری !
ای آنکه دلهای شکسته را بند دستگیری می زنی !
ای آنکه محرومان وسائلان وفقیران را نه رد نمی کنی که در لطف می گشایی !
ای آنکه گل آرزوی خودت را پرپر نمی کنی که خود آبیاری می کنی !
ای آنکه خواننده گانت را در رحمت گشاده ای وامیدوارانت را پرده بالا زده ای !
به بزرگواریت بخشش بی نهایتت قسم که بر من آنسان منت نهی از عطایت که چشمم روشنایی بیاید ، واز امیدت که دلم اطمینان واز یقینت که مصایب دنیای فانی بر من آسان شود
پیاله بر کفنم بند تا سحر گه حشر................. به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز
مرا آنچنان یقینی ده که پرده های ظلمانی چشم دلم پاره پاره گردد ، به رحمت جاودانه ات ، ای مهربانترین مهربانان
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
مناجات الراغبين

مناجات الراغبين

در اشتياق روي تو


خدای من !

کوله بارم اگرچه از توشه راه تهی است ، انباشته از توکل که هست .

اگر چه از پنجه های وحوش گناهانم بر چهره ام خون ترس نشسته است .

اگر چه دستم از آنچه کرده است می لرزد واگر چه موریانه های بیم ، استواری پاهایم را سست کرده است ، دلم امید وار رحمت توست وخاطرم جمع لطف تو.

اگر چه خزه گناهانم مرداب دلم را هر لحظه به عفونت عذاب نزدیک می کند ، آفتاب اطمینان به تو هنوز در آسمان وجودم می درخشد .

اگر خواب سرد زمستانی گناه دلم را به انجماد کشیده است ، نسیم بهاری اعتماد به لطف تو درآوندهای دلم هیجان تازه آفریده است .

اگر دانه وجودم در زیر خاکهای غفلت ونسیان ، در اشتیاق دیدار خورشید تو ،شکفتن را از یاد برده است شناسایی سبزینه فطرتی که تو در وجود نهاده ای سر می شکفد ودر اشتیاق تو رشد می کند .

اگر گناه وغفلت ، استعداد لقای تو را در وجودم به خواب برده است ، عرفان کرامت وبخششت هر لحظه بر دیواره تن خسته ام آونگ می شود .

اگر گناه و طغیان وعصیان من هر لحظه میان من وتو حصار می شود نسیم مژده غفران تو از ورای این حصار در من روح تازه می دمد ودر شریان گناه ، خون امید به بخشش می دواند .

خدایا!

اگر معصیت من ، میان من و تو حجاب می شود ، اعتقاد به کرم تو پرده می دراند ودیوار می شکند.

خدایا!

در زیر بار سنگین گناه ، دلخوشیم به دستهای مهربان توست .

به پاکی وتنزه زیبایی وجمالت وروشنایی مقدس ذاتت از تو می خواهم وبا تمام وجود رگه های عاطفی لطفت را بهانه می کنم وشاخه های پر مهر ت را می تکانم که قله ای را که با قلم گمان در صفحه ذهن از بخشش وکرامت تو تصویر کرده ام عینیت وتحقق ببخشی .

وپرنده زیبای انعام تو را که با دستهای رویا به بغل گرفته ام وجود خارجی ببخشی واین همه راه را که در جاده آرزوها به تو نزدیک گشته ام بازم مگردانی وبالهای آرزوی مرا در آسمان آبی رحمتت مسوزانی واز چشم خیال که تا بحال به تو می نگریسته ام نگهی به بصیرت دل بزنی ُ.

ومن اینک درخت وجودخویش را در مسیر نسیم روح افزای تو قرارداده ام ودهان تشنه گلبرگهای وجود را رو به باران تو گشوده ام .

خدایا!

کودک دلم هراسناک وبیم زده ، از آتش شعله ور خشم تو و هیمه های خویش به دامن تو می گریزد ، از تو ، به تو پناه می برم .

خدايا!

و هنوز بهترین گل بوستان تو را می طلبد و بهترین میوه رحمت تو را آرزو می کند. وزلالترین چشمه لطف ترا له له می زند و بر زمین بخششهای تو ، پای اعتماد می کوبد ونگاه توجه آمیز وعناب آکنده ترا امید می بندد.

خدایا!

تو که درخت فضل را رویانده ای ، به میوه بنشان .تو که کرم را بنا نهاده ای ، به اتمام رسان .

تو که دانه لطف کاشته ای ، آبیاری کن .

درون تیره ای دارم زخاطره های نفسانی .......... به سینه مطلعی از روزن نور و ضیا بگشا

خدایا!

آنچه را بر من بخشیده ای باز پس مگیر.

نعمتهای تو را نه فقط قدر نمی دانم وسپاس نمی گذارم که حتی نمی شناسم .

من استحخقاق اینهمه کرم ندارم ، اما تو که از ازل به استحقاق ننگریسته ای ، ما را برای این همه که تو بخشیده ای چه حقی بر تو بوده است ؟

خدایا!

پرده صبر وحکمت را بر انبوه گناهانم همچنان گسترده دار.

خدایا!

نکند پرده ای را که خود کشیده ای پاره کنی ، طشتی را که خود مخفی کرده ای از بام بیفکنی ورازی را که خود نهان داشته ای برملا کنی .

خدایا!

قبل از آنکه طوفان خشم تو حجاب از گناهان من کنار زند تو خود همه را ببخش .

خدایا!

برای آنکه نزد تو آیم در جستجوی شفیعی بودم ، واسطه ای می جستم تا مرا به حضورت بپذیری ، میانجی طلب می کردم تا مرا از درت نرانی .

وخدایا! مهربانتر از تو نیافتم .

چه کس این گناه مجسم را در پیش تو میانجگری خواهد کرد ؟!

چه کس این عصیان محض را واسطه خواهد شد ؟

چه کس شفاعت نافرمانی یک عمر خواهد کرد؟!

از خوان تو با نعیم تر چیست ............ وز حضرت تو تو کریم تر کیست .

خدایا!

برای آمدن به نزد تو هم تو را شفیع قرار می دهم .

خدایا!

تو میانجگری مرا در نزد خویش بکن .

خدایا!

از آفتاب تو به سایه تو پناه می برم .

خدایا!

من بال طمع ، متواضعانه بر پای احسان تو پهن کرده ام .

خدایا!

این دل خسته پای رغبت به سوی تو می دواند واین دست شکسته جبر تو طلب می کند واین قامت به کمان نشسته توان از تو می جوید.

خدایا!

این زبان چون لایه های کویر ترک خورده گناه زلالی باران رحمت تو را له له می زند.

واین برگهای پژمرده دل خنکای نسیم رضایت تو را آرزو می کند .

خدایا!

کبوتر دل به یاد گردش به دور بارگاه تو می تپد .

خدایا!

این جان در اشتیاق روی تو می سوزد .

خدایا!

این چشم بهانه تو را می گیرد واشک می ریزد .

خدایا!

این ریه ها به شوق تو تنفس می کنند.

خدایا!

سینه در هجران تو آتش گرفته است .

خدایا!

این پنجه ها در طلب چشمه بی انقطاع تو به خاک می روند.

خدایا!

خون رگها به جستجوی تو در گردش است .

خدایا!

با من آن کن که تو شایسته آنی از آمرزش و بخشش ورحمت و نه آنکه من سزاوار آنم از عذاب ومجازات ونقمت ، بحق رحمتت ای هر چه جوی لطف از چشمه جود تو .

 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
مناجات الشاكرين

مناجات الشاكرين

ترنم سبز لك الحمد



خدایا!

تشنگی عمیق من وباران مداوم وبی حد وحصر تو ، مرا از اقامت در زیر خیمه شکرت باز داشته است .



خدایا!

دست یاری هر لحظه تو در نشیب وفراز صخره های صعب زندگی مرا از اندیشه پرتگاه ناسپاسی واگذاشته است .



خدایا!

این سالک غریب آنچنان به روشنای نور تو در جاده عشق عادت کرده است که سپاس مرا اینهمه را از یادبرده است .



خدایا!

این دل که در اقیاس تو غرقه گشته است چگونه می تواند تموج آبی تو را ترسیم کند ؟



خدایا!

آبششهای این ماهی دل که هر لحظه در آب نعمتهای تو تنفس می کنند چسان یارای نشر نعم ملموس تو دارند ؟



خدایا!

من در مقام کسی ایستاده ام که همه نعمتهای تو را لمس کرده است معترف آمده است .



خدایا!

من در لباس اذعان بخششهای تو را _ هر چند کوتاه _ به تن کرده ام .



خدایا!

رشد گیاه من اعتراف به وجود خورشید توست .

اما خردیم ، گواه اهمال وناشایستگی من .



خدایا!

تویی آن بخشنده مهربان و تویی که بال فضل بر کائنات گشوده ای وسایه لطف بر بندگان گسترده ای .

تویی که خستگی را بر تن دوندگان به سوی خویش نمی گذاری ومأیوس وخسته بازشان نمی گردانی واز قله آرزویت به زیرشان نمی افکنی وشکوفه امید به خود را با رگبار بی مهری ناکام نمی کنی .



خدایا!

کاروانهای امید در کنار بارگاه تو فرود آمده اند وپرندگان آرزو بر گرد بام تو پرواز می کنند .



خدای من !

بال پرنده امید را با تیر یأس مشکن ودر کوچه اشتیاق ، مرا به بن بست نومیدی مکشان .



خدایا!

تن من در این سرمای سوزان کویر ، لباس نازک بدبینی را تاب ندارد .

شولای گرم امید بر کتفهای لرزانم بیفکن واز گرمای خویش جرعه ای به چگر سرما زده ام بنوشان .



خدایا!

پرنده کوچک وجودم چگونه شکر وسعت آسمان تو گوید وپاهای خرد وخسته ام چگونه جاده بی انتهای ثنای تو پوید ؟



خدایا!

چگونه شکر تو گویم که سراپای وجودم غرقه در نعمتهای توست تویی که مرا به زینت ایمان آراسته ای ودر خیمه لطف منزل داده ای .

تویی که گردنبند ناگسستنی منتهایت را بر گردنم آویخته ای وحلقه های زیبای ناشکستنی مهرت را در گوشم کرده ای .



خدایا!

آنچنان آلاء ونعمتهای تودر اطرافم انباشته است که مرا مجال نه تشکر که شمارش نیست وابداً اندازه فهم من به درک اینهمه نمی رسد ظاهر آن را در نمی یابد چه رسد که به عمق آن دست یابد .



خدایا!

من چگونه شکر تو را گویم وحال آنکه خود توفیق سپاسگزاری از تو ، محتاج شکر دیگر یست.



خدایا!

من با کدام زبان به سپاس بپردازم که گردش زبان به سپاس ، خود نیازمند تشکر است .



خدایا!

من چگونه نوای لک الحمد سر دهم که این نوای ارادت ، خود از بی شمار نعمتهای توست ومحتاج لک الحمدی دیگر.



خدایا!

من چگونه عطایای تو را به سجده بگذارم که این پیشانی وخاک از توست واین سرو سودا نیز از تو واینهمه درخور سجده ای دیگر برای تو .



ربی! خدای من ! معبودم !

تو که تا کنون پرورده ای ، به دامن گیر.

تو که تا بحال تغذیه کرده ای گرسنه ام مگذار ومرا در گذرگاه طوفان بلا مگمار .



خدای من !

مرا به جامهای پیاپی از شراب دو جهان مهمان کن ، مرا شایسته عنایت سبحان کن ، درد هجران را درمان کن ، مشمول لطف خودت در آینده و الآن کن ، در غریب و قریب وآجل وعاجل مرا سزاوار انعام رحمان کن ومکاره نقم هر لحظه را تو خود جبران کن .

که در حسن بلا نیز ستایش سزاوار توست ودر گستردگی نعمت نیز سپاس در خور تو ، سپاس و ستایشی که بر آن رنگ رضای تو خورده و نم سخای تو نشسته ، ای نهایت مهربانی !

 
بالا