مفهوم آب در کربلا

hfarhadi

عضو جدید
با سلام و اهدا تحیت
فرارسیدن محرم الحرام حسین (ع) را به همه شما تسلیت عرض میکنم.
التماس دعا.....

اما امروز ....
شبث بن ربعى كوفى، يكى از دعوت كنندگان امام حسين(عليه السلام) به كوفه بود كه ابن زياد پس از حركت كردن امام حسين(عليه السلام) به سمت كوفه، او را نزد خود خواست. وى نخست خود را به بيمارى زد ولى شبانه نزد ابن زياد رفت و جايزه گرفت و به همراه چهار هزار نفر رهسپار كربلاء شد و روز پنجم محرم سال 61 هجرى قمرى به كربلاء رسيد.
شبث بن ربعى كوفى شخصى منافق و خبيث بود، زيرا نخست از اصحاب حضرت على(عليه السلام) بود و بعد جزء گروه خوارج شد. سپس توبه كرد و بعد از مدتى براى كشتن امام حسين(عليه السلام) عازم كربلاء شد و بعد از واقعه كربلاء با مختار به طلب خون امام حسين(عليه السلام) قيام نمود، سپس در قتل مختار حضور پيدا كرد و در حدود سال 80 هجرى قمرى در كوفه درگذشت.
در بيان خباثت اين مرد بى دين همين بس كه وى صاحب يكى از مساجدى بود كه پس از قتل امام حسين(عليه السلام) در كوفه جهت سرور و خوشحالى از كشته شدن امام(عليه السلام) تجديد بنا شده بود. مساجدى كه به اين منظور تجديد بنا شده بودند، عبارتند از: مسجد اشعث بن قيس ـ مسجد جرير بن عبدالله بَجَلى ـ مسجد سماك بن مخرمه ـ مسجد شبث بن ربعى.
امام حسين(عليه السلام) روز عاشورا به شبث خطاب فرمود: اى شبث بن ربعى و اى حجّار بن اَبجر و اى قيس بن اشعث و اى زيد بن حارث، مگر شما نبوديد كه براى من نامه نوشتيد كه ميوه هاى اشجار ما رسيده و بوستانهاى ما سبز گشته و از براى يارى كردنت لشكرها آراسته ايم. در اين هنگام قيس بن اشعث گفت: ما نمى دانيم چه مى گوئى لكن حكم يزيد و ابن زياد را بپذير، حضرت فرمود: لا واللّه هرگز دست ذلت به دست شما نمى دهم و از شما هم نمى گذرم.

منبع: سایت آیت الله مکارم شیرازی
 

hfarhadi

عضو جدید
امروز ششم محرم الحرام....

امروز ششم محرم الحرام....

با سلام
اتفاقات امروز:
نزول عذاب بر بنى اسرائيل
▪ شهادت حضرت يحيى پيامبر(صلى الله عليه وآله)
وفات سید رضی رحمه الله علیه
------------
اما در کربلا:
1- به نقلى در اين روز عمر سعد، شبث بن ربعى خبيث را همراه سه هزار مرد سفاك با كوبيدن طبل و دهل، كنار فرات فرستاد كه اطراف آن را به محاصره درآورند.
2- در شب ششم محرم جناب حبيب بن مظاهر اسدى با اذن امام حسين(عليه السلام) براى آوردن ياور و كمك، به قبيله بنى اسد رفت. اسديان پذيرفتند و حركت كردند، ولى جاسوسان به عمر سعد خبر دادند، عمر عده اى را فرستاد تا مانع از آنها شوند. درگيرى رخ داد كه در اين ميان جمعى از بنى اسد شهيد و زخمى و بقيه ناگزير به فرار شدند. سپس حبيب بن مظاهر خدمت امام حسين(عليه السلام) آمد و جريان را عرض كرد.

منبع قبلی
 

hfarhadi

عضو جدید
یا حسین (علیک السلام)

یا حسین (علیک السلام)

با سلام
شهادت امام حسین (ع) و اولاد و یاران و اصحاب وفادارش را به امام زمان (عج) شما تسلیت عرض می کنم.
آقا امام زمان میفرمایند اگر در گریه در مصائب تو یا حسین، اشکم به پایان رسد، خون گریه میکنم.
میفرمایند: اگر که فاصله زمانی باعث شد که من در آن روز به یاری تو نتوانم حاضر باشم و با دشمنانت دشمنی کنم، صبح و شام به یاد تو و مصائب تو گریه میکنم.

یا حسین ادرکنا
 

hfarhadi

عضو جدید
وقایع 11 محرم

وقایع 11 محرم

با سلام----اول اینکه انشاءالله دشمنان امام حسین(ع) از زمان ابتدا خلقت تا روز قیامت به خاک ذلت کشیده بشن. دعا کنید ما از جاهلان نباشیم
و اما وقایع امروز:

▪ رحلت حضرت آدم(عليه السلام)
▪ حركت كاروان اسرا از كربلا
▪ حركت اهل بيت امام حسين(عليه السلام) به كوفه
▪ وفات علّامه حلّى(رحمه الله)

مورد اول:
به دستور خداى متعال حضرت آدم(عليه السلام) پسرش شيث را وصىّ خود قرار داد و اسرار نبوّت را به او سپرد سپس فرمود: (پس از مرگ) مرا غسل بده و كفن كن و بر من نماز گذار و بدنم را در تابوتى بگذار و تو نيز هنگام مرگ آنچه آموختى به بهترين فرزندانت بسپار.
گويند حضرت آدم(عليه السلام) در 930 سالگى وفات نمود. شيث او را در تابوتى نهاد و در كوه ابوقبيس دفن كرد تا وقتى كه حضرت نوح(عليه السلام) در زمان طوفان آمد و آن تابوت را برداشت و در كشتى نهاد و به كوفه برده، در شهر نجف اشرف به خاك سپرد. قبر آدم و نوح نزديك قبر مولا اميرالمؤمنين(عليه السلام) است.
و اما مورد دوم:
عمر بن سعد ملعون شب يازدهم را تا ظهر روز يازدهم در كربلا ماند و بر كشته شدگان خود نماز خواند و آنها را به خاك سپرد. بعد از ظهر دستور داد: دختران رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را بر شتران بى جهاز سوار كنند و غل بر گردن امام سجاد(عليه السلام) بزنند. آنها را مثل اسيران بردند و از قتلگاه عبور دادند.
وقتى چشم زنان به شهداء افتاد فرياد كشيدند و اشك ريزان خود را از شتران به زمين انداختند.
زينب كبرى(عليها السلام) چون نظرش به بدن مبارك امام افتاد، فرمود: السلام عليك يا ذبيحاً من القفا و سپس نعش برادر را به سينه خود چسبانيد، عرض كرد: اختك لك الفداء يا بن محمد المصطفى و يا قرّة عين فاطمة الزّهراء بعد با صوتى حزين و قلبى دردناك گفت: يا محمداه صلّى عليك مليك السّمآء اين حسين توست كه با اعضاى پاره پاره در خون خويش آغشته است، اينها دختران تواند كه اسير شده اند، اين حسين توست كه بدنش بر روى خاك افتاده.
حضرت سكينه جسد پدر را در بر گرفت، ناله زد و عرض نمود: پدر جان قتل تو چشم دشمنان را روشن و دلشان را شاد كرد، پدر جان بنى اميّه مرا در كوچكى يتيم كرد، بابا زمانى كه شب مى شود چه كسى مرا حمايت مى كند؟ بابا گوشواره هايم را غارت و عبايم را ربودند.
كفعمى نقل مى كند كه حضرت سكينه(عليها السلام) فرموده است: چون بدن نازنين پدرم را در آغوش گرفتم حالت اغماء به من رخ داد، در آن حال شنيدم كه پدرم مى فرمود:
شيعتى مهما شربتم ماء عذب فاذكرونى *** او سمعتم بغريب او شهيد فاندبونى.
 

hfarhadi

عضو جدید
فلسفه شهادت قسمت اول

فلسفه شهادت قسمت اول

عنوان: فلسفه شهادت
محقق: آیة الله العظمی مکارم شیرازی
چرا حسين(عليه السلام) فراموش نمى شود؟
اهمّيّت تاريخ زندگى امام حسين(عليه السلام) كه به صورت يكى از شورانگيزترين حماسه هاى تاريخ بشريّت درآمده، نه تنها از اين نظر است كه همه ساله نيرومندترين امواج احساسات ميليون ها انسان را در اطراف خود بر مى انگيزد و مراسمى پرشورتر از هر مراسم ديگر به وجود مى آورد، بلكه اهمّيّت آن بيشتر از اين جهت است كه : هيچ گونه «محرّكى» جز عواطف پاك دينى و انسانى و مردمى ندارد و اين تظاهرات پر شكوه كه به خاطر بزرگداشت اين حادثه تاريخى انجام مى گيرد، نيازمند هيچ مقدّمه چينى و فعّاليّت هاى تبليغاتى نيست و از اين جهت در نوع خود بى نظير است.
اغلب ما اين حقيقت را مى دانيم، ولى نكته اى كه براى بسيارى (به خصوص متفكّران غير اسلامى) هنوز به درستى روشن نشده و همچنان به صورت معمّايى در نظر آنها باقى مانده اين است كه:
چرا اين قدر به اين حادثه تاريخى كه از نظر «كمّيّت و كيفيّت» مشابه فراوان دارد، اهمّيّت داده مى شود؟ چرا مراسم بزرگداشت اين خاطره هر سال پرشكوه تر و پرهيجان تر از سال پيش، برگزار مى گردد؟
چرا امروز كه از «حزب اموى» و دار و دسته آنها اثرى نيست و قهرمانان اين حادثه مى بايست فراموش شده باشند، حادثه كربلا رنگ ابديّت به خود گرفته است؟!
پاسخ اين سؤال را بايد در لابه لاى انگيزه هاى اصلى اين انقلاب جستجو كرد، ما تصوّر مى كنيم تجزيه و تحليل اين مسأله براى كسانى كه از تاريخ اسلام آگاهى دارند چندان پيچيده و مشكل نيست.
به عبارت روشن تر حادثه خونين كربلا نمودارى از جنگ دو رقيب سياسى بر سر بدست آوردن كرسى زمامدارى يا املاك و سرزمين ها صورت نگرفته.
همچنين اين حادثه از انفجار كينه هاى دو طايفه متخاصم كه بر سر امتيازات قبيله اى در مى گيرد، سرچشمه نگرفته است.
اين حادثه در واقع صحنه روشنى از مبارزه دو مكتب فردى و عقيده اى است كه آتش فروزان آن، در طول تاريخ پر ماجراى بشريّت، از دورترين زمانها تا امروز، هرگز خاموش نشده است، اين مبارزه ادامه مبارزه تمام پيامبران و مردان اصلاح طلب جهان، و به تعبير ديگر ادامه جنگ هاى «بدر و احزاب» بود.
 

hfarhadi

عضو جدید
فلسفه شهادت قسمت دوم

فلسفه شهادت قسمت دوم

همه مى دانيم هنگامى كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)به عنوان رهبر يك انقلاب فكرى و اجتماعى، براى نجات بشريّت از انواع بت پرستى و خرافات، و آزادى انسان ها از چنگال جهل و بيدادگرى قيام كرد و قشرهاى ستمديده و حق طلبى را كه مهمترين عناصر تحوّل بودند، به گرد خود جمع نمود، در اين موقع مخالفان اين نهضت اصلاحى كه در رأس آنها ثروتمندان بت پرست و رباخوار مكّه بودند، صفوف خود را فشرده ساخته، براى خاموش كردن اين ندا، تمام نيروهاى خود را به كار گرفتند، و ابتكار اين تلاش هاى ضدّ اسلامى در دست «حزب اموى» و سرپرست آنها ابوسفيان بود.
ولى در پايان كار، در برابر عظمت و نفوذ خيره كننده اسلام به زانو درآمده، سازمانشان به كلّى از هم پاشيد.
بديهى است اين از هم پاشيدن به معناى ريشه كن شدن و نابودى آنها نبود، بلكه نقطه عطفى در زندگى آنها محسوب مى شد، يعنى فعّاليّت هاى ضدّ اسلامى صريح و آشكار خود را به فعّاليّت هاى پشت پرده و تدريجى ـ كه برنامه هر دشمن لجوج، ضعيف و شكست خورده اى است ـ تبديل نموده و در انتظار فرصت بودند.
بنى اميّه پس از رحلت پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى ايجاد يك جنبش ارتجاعى و سوق مردم به دوران قبل از اسلام، كوشيدند كه در دستگاه رهبرى اسلامى نفوذ پيدا كنند، و هر قدر مسلمانان از زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله)دورتر مى افتادند، زمينه را مساعدتر مى ديدند.
به خصوص پاره اى از «سنّت هاى جاهليّت» كه به دست غير بنى اميّه بر اثر علل گوناگونى احيا گرديد، زمينه را براى يك «قيام جاهلى» آماده ساخت.
از جمله اين كه:
1ـ مسأله نژاد پرستى كه اسلام خطّ قرمز روى آن كشيده بود دوباره به دست بعضى از خلفا زنده شد و نژاد «عرب» برترى خاصّى بر «موالى» (غير عرب) يافتند.
2ـ تبعيض هاى گوناگون كه با روح اسلام به هيچ وجه سازگار نبود، آشكار گشت و «بيت المال» كه در زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله)به طور مساوى در ميان مسلمانان تقسيم مى شد، به صورت ديگرى در آمد و امتيازات بى موردى به عدّه اى داده شد و امتيازات طبقاتى بار ديگر احيا گرديد.
3ـ پست ها و مقامات كه در زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله)بر اساس لياقت و ارزش علمى، اخلاقى و معنوى به افراد داده مى شد، به صورت قوم و خويش بازى درآمد، و در ميان اقوام و بستگان بعضى از خلفا تقسيم شد.
مقارن همين اوضاع و احوال، فرزند ابوسفيان، «معاويه» به دستگاه حكومت اسلامى راه يافت و به زمامدارى يكى از حسّاس ترين مناطق اسلام (شام) رسيد و از اين جا با دستيارى باقيمانده احزاب جاهليّت، زمينه را براى قبضه كردن حكومت اسلام و احياى همه سنّت هاى جاهليّت هموار ساخت.
اين موج به قدرى شديد بود كه پاك مردى مانند على(عليه السلام)را در تمام دوران خلافت نيز به خود مشغول ساخت.
 

hfarhadi

عضو جدید
فلسفه شهادت قسمت سوم

فلسفه شهادت قسمت سوم

قيافه اين جنبش ضدّ اسلامى به قدرى آشكار بود كه رهبرى كنندگان آن نيز نمى توانستند آن را مكتوم دارند.
اگر ابوسفيان در آن جمله عجيب تاريخى خود هنگام انتقال خلافت به بنى اميّه و بنى مروان با وقاحت تمام مى گويد:
« هان اى بنى اميّه! بكوشيد و گوى زمامدارى را از ميدان برباييد (و به يكديگر پاس دهيد); سوگند به آنچه من به آن سوگند ياد مى كنم بهشت و دوزخى در كار نيست! (و قيام محمّد يك جنبش سياسى بوده است)».
و يا اگر «معاويه» هنگام تسلّط بر عراق در خطبه خود در كوفه مى گويد:
« من براى اين نيامده ام كه شما نماز بخوانيد و روزه بگيريد، من آمده ام بر شما حكومت كنم; هر كس با من مخالفت ورزد او را نابود خواهم كرد!».
و اگر يزيد هنگام مشاهده سرهاى آزاد مردانى كه در كربلا شربت شهادت نوشيدند، مى گويد:
« اى كاش نياكان من كه در ميدان بدر كشته شدند، در اين جا بودند و منظره انتقام گرفتن مرا از بنى هاشم مشاهده مى كردند...!».
همه اينها شواهد گويايى بر ماهيّت اين جنبش «ارتجاعى و ضدّ اسلامى» بود و هر قدر پيش تر مى رفت، بى پرده تر و حادتر مى شد.
* * *
آيا امام حسين(عليه السلام) در برابر اين خطر بزرگ كه اسلام عزيز را تهديد مى كرد و در زمان «يزيد» به اوج خود رسيده بود، مى توانست سكوت كند و خاموش بنشيند؟ آيا خدا و پيامبر و دامن هاى پاكى كه او را پرورش داده بودند، مى پسنديدند؟
آيا او نبايد با يك فداكارى فوق العاده و از خودگذشتگى مطلق، سكوت مرگبارى را كه بر جامعه اسلامى سايه افكنده بود، درهم شكسته و قيافه شوم اين نهضت جاهلى را از پشت پرده هاى تبليغاتى «بنى اميّه» آشكار ساخته و با خون پاك خود، سطور درخشانى بر پيشانى تاريخ اسلام بنويسد كه براى آينده، حماسه اى جاويد و پرشور باشد؟
آرى حسين(عليه السلام) اين كار را كرد و رسالت بزرگ و تاريخى خود را در برابر اسلام انجام داد، و مسير تاريخ اسلام را عوض نمود. او توطئه هاى ضدّ اسلامى حزب اموى را در هم كوبيد و آخرين تلاش هاى ظالمانه آنها را خنثى كرد.
اين است چهره حقيقى قيام حسين(عليه السلام) و از اين جا روشن مى شود كه چرا نام و تاريخ امام حسين(عليه السلام)هرگز فراموش نمى شود. او متعلّق به يك عصر و يك قرن و يك زمان نبوده، بلكه او و هدفش جاودانى است.
او در راه حقّ و عدالت و آزادگى، در راه خدا و اسلام، در راه نجات انسان ها و احياى ارزش هاى مردمى، شربت شهادت نوشيد; آيا اين مفاهيم هيچ گاه كهنه و فراموش مى گردد؟ نه... هرگز...!
 

hfarhadi

عضو جدید
فلسفه شهادت قسمت چهارم

فلسفه شهادت قسمت چهارم

راستى چه كسى پيروز شد؟
آيا در اين مبارزه عظيم پيروزى با بنى اميّه و سربازان خونخوار و دنياپرستشان بود؟ يا از آنِ امام حسين(عليه السلام)و ياران جانباز او كه در راه عشق به حقّ و فضيلت و براى خدا همه چيز خود را فدا كردند؟!
توجّه به مفهوم واقعى «پيروزى» و «شكست» به اين سؤال پاسخ مى گويد: پيروزى آن نيست كه انسان، از ميدان نبرد سالم به در آيد، يا دشمن خود را به خاك هلاكت افكند، بلكه پيروزى آن است كه انسان «هدف» خود را پيش ببرد، و دشمن را از رسيدن به مقصود خود باز دارد.
با توجّه به اين معنا، نتيجه نهايى اين نبرد خونين به طور كامل روشن مى شود. درست است كه حسين(عليه السلام)و ياران وفادارش پس از يك نبرد قهرمانانه، شربت شهادت نوشيدند، امّا آنها هدف مقدّس خود را، به تمام معنا، از آن شهادت افتخارآميز گرفتند.
هدف اين بود كه ماهيّت نهضت ارتجاعى و ضدّ اسلامى «اموى» آشكار گرديده و افكار عمومى مسلمانان بيدار شود تا از توطئه هاى اين بازماندگان دوران جاهليّت و رسوبات دوران كفر و بت پرستى آگاه گردند كه اين هدف به خوبى انجام شد.
آنها سرانجام ريشه هاى درخت ظلم و بيدادگرى «بنى اميّه» را قطع كردند و با فراهم ساختن مقدّمات انقراض آن حكومت غاصب كه افتخارش زنده كردن رسوم جاهلى و فساد و تبعيض و ستمگرى بود، سايه شوم و ننگين آن را از سر مسلمانان كوتاه ساختند.
حكومت «يزيد» با كشتن مردان با فضيلت خاندان پيامبر(صلى الله عليه وآله)به خصوص امام حسين(عليه السلام)پيشواى بزرگ اسلام و جگرگوشه پيامبر(صلى الله عليه وآله)، قيافه واقعى خود را به همه نشان داد، و كوس رسوايى اين مدّعيان جانشينى پيامبر(صلى الله عليه وآله) را در همه جا زدند.
و عجيب نيست كه در تمام انقلاب ها و تحوّل هايى كه بعد از حادثه كربلا روى داد، شعار «خونخواهى اين شهيدان» و يا «الرضا لآل محمّد» را مى بينيم كه تا زمان بنى عبّاس كه خود با بهره بردارى از اين مسأله به حكومت رسيدند و سپس راه ستمگرى را پيش گرفتند، ادامه يافت.
چه پيروزى از اين بالاتر كه آنها نه فقط به هدف مقدّس خود نائل گشتند، بلكه سرمشقى براى همه مردم آزاده جهان گرديدند.
 

hfarhadi

عضو جدید
مطلب مربوط به تاپیک :معنی آب در کربلا (قسمت اول)

مطلب مربوط به تاپیک :معنی آب در کربلا (قسمت اول)

به نام خدا


آیا معنای آب در کربلا، و فریاد العطش العطش اهل خیام برای همین آبی بود که میبینیم و میخوریم بود؟
آیا بازگشت علی اکبر(ع) در بین جنگ به سوی پدر بزرگوارشان برای طلب آب، نشاندهنده تشنگی ظاهری علی اکبر(ع) بود؟
یادتان می آید آیه ای نوشتم به این مضمون که در آن روز(حساب) گناهکاران از صالحان و اهل بهشت طلب آب میکنند، و آنها در پاسخ میگویند که آب را بایست همراه خود می آوردید.
آب همان علم بود نه؟.....
آب در کربلا چه معنی دارد؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
ممنونم از جناب فرهادی:gol:
پست ها به صورت یک تاپیک جدا به تالار اسلام منتقل شد.
 

Similar threads

بالا