
تا وقتی محصل بودم و در تمام چندصدوده انشایی که با موضوع "علم بهتر است یا ثروت" نوشتم همان پاسخ را تکرار کردم و همیشه یک دلیل آوردم «خطر به غارت رفتن ثروت وجود دارد اما علم را نمیتوان از کسی دزدید...» نویسندهی آن چندصدوده انشاء امروز با شرمندگی اعتراف میکند که در دوران تحصیل چیزی از حساب پسانداز، کارتهای اعتباری و حسابهای بانکی در کشور سوئیس نمیدانسته و فکر میکرده که مردم پولشان را زیر بالش یا توی خمره نگه میدارند. به این ترتیب تعجب نخواهید کرد اگر بگویم به عقلم نمیرسید که دستاوردهای علمی را هم میتوان سرقت کرد...
همهی دانشآموزان دبستان سعید، مثل من کودن نبودند با این وجود چه آنها که درس میخواندند و سر صف جایزه میگرفتند و چه آنها که درس نمیخواندند و آقای لاری سر صف با ترکهی درخت توت توی سرشان میزد، همه علم را بهتر از ثروت میدانستند. کسی در برتری علم تردید نداشت و یا اگر از ته دل به این برتری مطمئن نبود باز بخاطر بعضی معذورات اخلاقی و در ملأ عام همان حرف دیگران را تکرار میکرد. معلم انشاء هم میدانست که علم باید بهتر باشد حتی اگر ثروتی که نداشت بیشتر از مختصر علمی که داشت به کارش میآمد باز در تقابل این دو تعهدی اخلاقی نسبت به پیروزی علم احساس میکرد.
هرقدر بزرگتر شدم جای خالی ثروت در زندگیام پررنگتر شد، ثروتی که اگر وجود میداشت میتوانست صرف تحصیل خیلی چیزها شود حتی علم. این روزها دانشآموزان به پیروی از والدین خود شجاعانه و بدون تعارف ثروت را بهتر میدانند، شاید آموزگاران انشاء قلباً پذیرفتهاند که تحصیل علم به کسب ثروت کمک زیادی نمیکند و بهتر است جوانان از الان بهدنبال یافتن شغل مناسبی در بازار باشند...
اگر امروز یک بار دیگر از من بخواهند تا به این سؤال ازلی، ابدی پاسخ بدهم قبلاً اعلام میکنم که، به اعتقاد من، مقایسهی علم با ثروت از پایه اشتباه است، هردو خوب و لازم هستند و منطقاً تضادی بینشان نیست. میتوان هم عالم بود و هم ثروتمند مثل بیل گیتس که عالم علوم کامپیوتر است و ثروتمندترین مرد جهان! اگر این جواب قانعتان نکرده باشد و هنوز مصر باشید تا جواب دیگری بگیرید آنوقت به دنبال یافتن معنایی برای "علم" و "ثروت" میگردم که پیش من و شما به یک اندازه اعتبار داشته باشد. معنای علم پیش دانشآموزان مدرسه سعید همان محتویات کتابهای درسی بود و کسب علم چیزی نبود بجز حفظ کردن درسها و ادامهی تحصیل تا مقطع دیپلم و بالاتر. ثروت همان پول بود یعنی وجه رایج مملکت که میشد با آن یک عدد ساندویچ کالباس یا یک لیوان هویج بستنی خرید. این تعریفها ایرادهایی دارد مثلاً تکلیف داراییهایی مثل سلامتی، امنیت و خوشبختی را که با پول قابل خرید و فروش نیستند اما میتوانند نوعی "ثروت" بحساب بیایند روشن نمیکند و از طرف دیگر میدانیم که دامنهی علوم بسیار فراتر از محتویات کتابهای درسی است و داشتن دیپلم یا لیسانس دلیلی بر علمدوستی صاحب مدرک نیست با این وجود همین دو تعریف را مبنای قضاوت قرار میدهم تا دین خود را به دبستان سعید ادا کرده باشم.
با اینکه هنوز به عادت دوران کودکی احترام بیشتری برای صاحبان و تولید کنندگان علم، و فرهنگ، قائل هستم اما میپذیرم که بسته به شرایط گاهی ثروت میتواند بهتر باشد. پس به این ترتیب:
- اگر لیسانستان توی جیب شلوارتان باشد اما بیپول و گرسنه باشید... ثروت بهتر است.
- اگر چند خمره اشرفی طلا داشته باشید و بچهتان مبتلا به بیماری ناشناختهای بشود که درمانش با اشرفی ممکن نباشد... علم بهتر است.
- اگر با لیسانس حسابداری و همان چند خمره اشرفی طلا در یک جزیرهی بدون سکنه، تنها، وسط اقیانوس آرام گرفتار بشوید... نه آن علم حسابداری و نه این ثروت هیچکدام به دردتان نمیخورد.
- اگر بدون لیسانس حسابداری و با چند خمره اشرفی طلا در همان جزیرهی کذایی رها بشوید و بلد باشید که چطور بدون کبریت آتش روشن کنید و چطور آب شیرین تهیه کنید و بتوانید از شاخ و برگ درختها سرپناه بسازید و روش ذخیره کردن گوشت شکار را بدانید و گیاهان وحشی و خواص درمانی آنها را بشناسید و به عقلتان برسد با همان خمرههای خالی از اشرفی یک کلک بسازید تا به آب بزنید و با دیدن ستارهها در آسمان راه خود را در دریا پیدا کنید و خودتان را نجات بدهید... علم بهتر است حتی اگر بدون لیسانس باشد.
و در یک کلام، سلامتی هم از علم و هم از ثروت بهتر است. اگر سلامتی یک ثروت است پس ثروت بهتر است، اگر سلامتی نتیجهی پیشرفت علم و رعایت بهداشت عمومی است پس علم بهتر است و...
منبع