معععععععععععععععععرفت!!!

salizadeniri

عضو جدید
کاربر ممتاز
شیوانا جعبه ای بزرگ پر از مواد غذایی و سکه وطلا را به خانه زنی با چندین بچه قد ونیم قد برد.


زن خانه وقتی بسته های غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویی از همسرش و گفت: " ای کاش همه مثل شما اهل معرفت و جوانمردی بودند.

شوهر من آهنگری بود ، که از روی بی عقلی دست راست ونصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگری از دست داد و مدتی بعد از سوختگی علیل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود.


وقتی هنوز مریض و بی حال بود چندین بار در مورد برگشت سر کارش با او صحبت کردم ولی به جای اینکه دوباره سر کار آهنگری برود می گفت که دیگر با این بدنش چنین کاری از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود.

من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمی خورد ، برادرانم را صدا زدم و با کمک آنها او از خانه و دهکده بیرون انداختیم تا لا اقل خرج اضافی او را تحمل نکنیم.


با رفتن او ، بقیه هم وقتی فهمیدن وضع ما خراب شده از ما فاصله گرفتن و امروز که شما این بسته های غذا و پول را برایمان آوردید ما به شدت به آنها نیاز داشتیم.

ای کاش همه انسانها مثل شما جوانمرد و اهل معرفت بودند!

شیوانا تبسمی کرد وگفت : حقیقتش من این بسته ها را نفرستادم .
یک فروشنده دوره گرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا اینها را به شما بدهم و ببینم حالتان خوب هست یا نه !!؟ همین!

شیوانا این را گفت و از زن خداحافظی کرد تا برود.

در آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد: راستی یادم رفت بگویم که دست راست و نصف صورت این فروشنده دوره گردهم سوخته بود !!!
 

Abolfazl_r

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیلی عالی و آموزنده بود!

از این به بعد هرکس شوهرش از کار افتاده شد پرتش کنه بیرون تا براش بعدا پول و اینا بفرسته! :D
 

babi charlton

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیلی جالب و آموزنده بود
عجب زن نامردی بوده
زنم زنای قدیم
الته تو این دوره زمونه دیگه یارو رو نمیندازن بیرون یه سمی چیزی میریزن تو خوراکش خلاصش میکنن.
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
اخه من انتظاری نداشتم کسی اونو بخونه نمیخواستم
چیزی به کسی اضافه بشه
یه حس بود
اولشم جواب کسیو ندادم که ناراحتشون کنم یا خودمو لوس کنم


مگه میشه شما تاپیک بزنی و ما نخووووووووونیم و نظر ندددددددددددددددیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟


جالب بود :gol: میسی
 
بالا