گفتوگو با غزل شاکری، بهروز صفاریان و اشکان خطیبی درباره «در روزهای آخر اسفند»
موزیکال انگلیسی، ساخت وطن
قرارمان گفتوگوی دستهجمعی با بازیگران و آهنگساز نمایش در «روزهای آخر اسفند» یعنی غزل شاکری، اشکان خطیبی و بهروز صفاریان بود، اما موضوع و اجرای خاص این نمایش و شور و هیجانی که در میان اعضای گروه وجود داشت، باعث شد تا گفتوگو دوطرفه نباشد و تبدیل به یک گپ دوستانه در عصر یک روز اوایل اسفند در تالار وحدت باشد. روزی اسفندی پیش از اجرا در میان آمادهشدن بقیه گروه برای اجرای کنسرت- تئاتر. از چگونگی شکلگیری نمایش گفتیم که پیش از این به دعوت محمد رحمانیان و اشکان خطیبی در تمرینهایشان حضور داشتم و از نزدیک در جریان اتفاقاتی که قرار بود روی صحنه بیفتد، قرار داشتم. کنسرت تئاتر در روزهای آخر اسفند یک تجربه جدید در تئاتر و موسیقی است؛ حضور نسلدوم هنرمندان تئاتر و موسیقی ایران در کنار محمد رحمانیان به عنوان نویسنده و کارگردان این نمایش است؛ نسل دومی که نمایندگانش از تئاتر و سینما غزل شاکری و اشکان خطیبی در کنار بهروز صفاریان بهعنوان سرپرست گروه موسیقی با حضور علی بیرنگ، آرش سعیدی، فرشاد حسامی، امین طاهری، امیر دانایی، بهنود فدوی، صابر جعفری، رایسا و ملانی آوانسیان و صحرا بیرنگ از جوانان موسیقی هستند؛ نمایشی که به جز موضوعش ادای دینی به خاطره نسلهای مختلف از موسیقی جهان است. از آن جان لنون و گروه بیتل تا بازگشت به تاریکی ایمیواینهاوس و در پایانبندی با خاطره فرهاد مهراد از در روزهای آخر اسفند با صدای رضا یزدانی است. این نمایش یک پیشنهاد تازه از محمد رحمانیان و گروهش برای تلفیق موسیقی و فانتزی و تئاتر اجتماعی است که تا 23 اسفند در تالار وحدت خواهد بود.
با محمد رحمانیان که صحبت میکردم، میگفت بر اساس پیشنهادی که از سوی اشکان خطیبی بود «در روزهای آخر اسفند» شکل گرفت؛ اجرایی که آغاز اتفاقات نو و تازهای بود؛ مثل حضور یک گروه حرفهای موسیقی روی صحنه و همینطور اولین بازی غزل شاکری در تئاتر.
اشکان خطیبی: البته اصلا اینجور بهنظر نمیرسد که این اولین بازی غزل شاکری روی صحنه باشد. یعنی شب اول که روی صحنه رفتیم بعد از اجرا به خودم گفتم غزل حتما به ما دروغ گفته که تا به حال روی صحنه نبوده است.
غزل شاکری: من تجربه حضور روی صحنه داشتم. اما تجربه بازی در تئاتر با این حجم و اینچنین طولانی را نداشتم. اما تجربه اجرای کنسرت را داشتم و اجراهایی در برخی از اتفاقات برایم پیش آمده بود. اما حضور به عنوان بازیگر تئاتر و چنین پرسوناژی را تجربه نکرده بودم. اتفاق و نقش شیرینی است که اگر شیطنتهایی در آن نبود، شاید نمیپذیرفتم که در یک زمان کم این نقش را بازی کنم. حضور آقای رحمانیان بهعنوان نویسنده و کارگردان از زمانی که به من پیشنهاد شد این ضریب اطمینان را داد که نمایش خوبی خواهد شد. هم چیزهای خوبی یاد میگیرم و هم آنچه را که در این سالها آموختم را میتوانم به کار ببندم. بعد از حضور در کار هم اشکان خطیبی به عنوان همراه و بازیگر نقش مقابل آنقدر خوب بود که کمک کرد پاسکاریهایی که باید میان دو بازیگر رخ دهد تا نقش جان بگیرد بهخوبی دربیاید. البته من با کار موزیکال ناآشنا نبودم. از کودکی در یک فیلم موزیکال بازی کردم؛ فیلمی که به خاطر اتفاق خودش بعد از جنگ یکی از پرفروشترین فیلمهای سال شد و نسلهای پشتسر هم با آن خاطره داشتند. البته من در آن فیلم به خاطر شرایطی که فیلمها دوبله میشد هیچکدام از آهنگها را نخوانده بودم. اما به هر حال علاقه به فیلم و تئاتر موزیکال داشتم. در سفرهای خارجی حتما به دیدن تئاترهای موزیکال میرفتم. در تئاتر ایران جای آواز و موسیقی بهخصوص برای خانمها خالی بود. این نمایش یک شروع است. در ابتدای راه هستیم. این تلفیق بین گروههای تئاتری و موسیقی که به همدیگر کمک کنند تا اجراهای خوبی صورت بگیرد در مرحله شروع است. اما در این کار خدا را شکر در زمان کمی که داشتیم، توانستیم با تلاش از جان و دل همه گروه کار خوبی را روی صحنه ببریم.
بیشتر بازیگران بزرگ تئاتر جهان که اتفاقا بازیگران سینما هم هستند علاوه بر توانایی در بازی از صدای خوبی هم برخوردار هستند. یعنی خواندن آواز و داشتن صدای خوب برای بازیگر یک رکن مهم است. اما در ایران به دلیل محدودیتها کمتر بازیگری را میشناسیم که صدای خوبی داشته باشد و مهمتر اینکه روی صحنه از آن بهره بگیرد. اگر هم باشد موسیقی سنتی یا محلی اجرا میشود. در نمایش شما یک اتفاق مهم در کنار اینکه ما شاهد حضور دو بازیگری هستیم که میخوانند، هستیم این است که موسیقی جاز و بلوز و پاپ در دو،سهدهه اخیر جهان خوانده میشود. فکر میکنم برای اولینبار اتفاق افتاده است؟
اشکان خطیبی: تا جایی که حافظه من یاری میکند بله، حالا اگر بهروز موردی را میداند اضافه کند؟
بهروز صفاریان: در ایران برای اولینبار است که موسیقی جاز و راک در این شکل اجرا میشود.
خطیبی: در ایران این نوع موسیقیها مثل راک و جاز تا مدتی پیش جزو موسیقیهای زیرزمینی بودند. همین اسم زیرزمینی یعنی که روی صحنه نبوده است. بعدها که رپ و سایر انواع موسیقی اضافه شد که آنها هم زیرزمینی بود و موسیقیهای غیرسنتی و فولکلور ما مختص به پاپ بود. از سوی دیگر انگلیسیبودن این موسیقیها یک موضوع دیگر است. اما این ایدهای که ما برای روزهای آخر اسفند داشتیم، گمان نمیکنم در هیچ قالب دیگری قابل اجرا بود. این قالب نمایشی زهر تمام موارد ویژه این را میگیرد.
البته جدا از موضوع موسیقی که به آن خواهیم پرداخت، سوال من درباره بازیگری و توانایی بازیگر برای خواندن است.
خطیبی: در همهجای دنیا همه کارها تخصصی است. فقط بازیگری نیست، لولهکش هم که باشی باید تخصص داشته و درسش را خوانده باشی. هر شغلی از پرستاری و روانشناسی و مشاغل دیگر دورههای تخصصی دیدهاند. در سایر نقاط جهان چون بازیگری مقوله تخصصی است بازیگر باید بلد باشد که علاوه بر تواناییهای بازیگری ساز بزند، اسبسواری کند و بخواند. ما در ایران بازیگرانی داریم که رانندگی بلد نیستند.
خب سوال همینجاست اگر غزل شاکری و اشکان خطیبی با چنین استعدادی کنار محمد رحمانیان قرار نمیگرفتند، این اجرا شکل میگرفت؟
خطیبی: آقای رحمانیان چنین بازیگری را تربیت میکرد.
در اینکه این اتفاق میافتاد هیچ شکی نیست. اما فقط این یک اجرا نیست. ظرفیت تئاتر ما چنین تواناییهایی را دارد که بازیگرانی داشته باشد که هم خوب بازی کنند و هم بخوانند و... .
خطیبی: این قدمهای کوچک ما را به اینچنین جایی میرساند. به قول بهروز که قبلا گفته بود امیدوارم این اجرا نقطه شروعی برای جریان همراهی بیشتر موسیقی و تئاتر باشد. الان کسی غزل را روی صحنه میبیند، کارش را دوست دارد و به خاطر میسپارد، مثل همان خانم و آقایی که آمدند گفتند که خودشان را جای او میدیدند. از یک جایی باید شروع شود. یک کارگردان دیگر ما را در کنار هم میبینید و میگوید چه خوب تا 10سال دیگر اجراهای متنوعی شکل میگیرد. متاسفانه این سالها آنقدر درگیر مسایلی غیر از مسایل اصلی هنری رخداده روی صحنهها بودیم که خیلی از راهها طی نشده است. این دانهای است که کاشته شده است. باید مراقبش بود بگذاریم رشد کند. نخواهیم سریع بکوبیمش و زیرآبش را بزنیم. این جریان میتواند رشد کند و در طول سالیان راه خودش را پیدا کند. اگر نه که باز 10سال دیگر یکی میآید از نو شروع میکند و باز در نقطه شروع هستیم.
شاکری: نکتهای را هم من اضافه کنم. در این چند ماه من تئاترهای زیادی را دیدهام و فکر میکنم موسیقی دارد راه خودش را در تئاتر باز میکند. این اتفاق مبارک است. اجرای ما پاپتر و انگلیسیزبان است و مخاطب خودش را دارد. اما واقعیت این است که در این چند ماه موسیقی جایگاه خوبی در تئاتر به دست آورده است. وقتی راه هنری باز شود آدمهای زیادی میآیند و کار میکنند. من دوستان زیادی دارم که بازیگر سینما و تئاتر هستند و سوال میکنند و به طرف یادگیری موسیقی میروند. اگر این اتفاقات مثل تئاتر ما بیشتر شود، آدمهای زیادتر وسوسه میشوند که بروند روی موسیقی و زبانشان کار کنند. خیلی از خوانندهها هم علاقهمند میشوند که بروند بازیگری را تجربه کنند. از هر دو طرف به سمت هم گرایش پیدا میکنند.
من البته با خانم شاکری در مورد حضور موسیقی در تئاتر خیلی موافق نیستم. موسیقی در تئاتر ما جای زیادی ندارد.
شاکری: من در این چندماهه اخیر را گفتم. درست میگویید موسیقی سهم کمی در تئاتر دارد، تازه شروع شده است.
صفاریان: به این کیفیت تا به حال به گوشم هم نخورده است که موسیقی در تئاتر داشته باشیم. من باید یک نکتهای به حرفهای همه اضافه کنم آن هم این است که این مجموعهای که الان در کنار هم قرار گرفتند باید الگویی برای هم موسیقی و هم تئاتر باشد؛ الگویی برای همکارانی که دارند کار میکنند که یاد بگیرند آدمهای بزرگ- البته غیر از من- که بیایند و در کنار هم قرار بگیرند. هنرمندی مثل محمد رحمانیان در کنار اشکان خطیبی و غزل شاکری و تکتک بچههای ارکستر در کنار هم توانستهاند این کار بزرگ را خلق کنند. جمعکردن این گروه ارکستر در کنار هم کار مهم و مشکلی میتوانست باشد و هست.
میخواستم این سوال را جای دیگری بپرسم. اعضای گروه موسیقی هر کدامشان در جایگاه فردی میتوانند سرپرستی یک گروه و یک ارکستر را مجزا داشته باشند. اما اینجا در کنار هم قرارگرفتنشان یک اتفاق نیست؟
صفاریان: بله هر کدام از اعضای گروه موسیقی موزیسینهای توانا و در عین حال تنظیمکنندگان قطعات خوبی هستند. اما جمعشدنشان آنقدر با عشق بوده که ما با کمترین حاشیه- حتی در ارکسترهایی که در چند سال گذشته سرپرستی کردم- اجرا را روی صحنه بردیم، با آنکه آدمهای بزرگی همانطور که گفتید در کنار هم قرار گرفتند آن هم در کنار تئاتر.
نوازندههای این گروه هر کدام یک گروه مستقل هستند چطور در کنار هم قرار گرفتند؟
صفاریان: تکتک این هنرمندان به فرم و نوع کار اعتقاد داشتند. ما قبل از همکاربودن دوستان خوبی بودیم. شاید با هیچکدام از این دوستان اجرای زنده و حتی استودیویی نکرده بودیم. اما دوستان خوبی هستیم و به کار همدیگر اعتقاد داریم. پروژهای که دربارهاش صحبت میکنیم با همراهی همه اینها شکل گرفت. این یک اعتراف است که همیشه فکر میکردم کنار هم قرارگرفتن آدمهای بزرگ خیلی سخت است؛ اما در پروژههای خوب سخت نیست.
خطیبی: هدف ما بزرگتر از اینها بود و از ابتدا مهمترین عامل این هماهنگی بود. برای غزل شاکری هم این اتفاق افتاده است. اگر هر کار دیگری بود، فکر میکنم در میانه راه دیگر ادامه نمیداد. درست نمیگویم؟
شاکری: بله. شرط و شروطهایی هم داشتم.
خطیبی: گفتم این هدف مهمتر از هر چیز دیگری بود. این هدف هر چقدر جلوتر میرفتیم پررنگتر هم میشد. برای همین برایش جنگیدیم و پایش ایستادیم. وقت کمی هم داشتیم. ما پیشتولیدمان را با آقای رحمانیان و بهروز شروع کرده بودیم. اما واقعا از روزی که برای کار استارت زدیم یکماه و پنجروز بیشتر وقت نداشتیم.
من از اولین تمرینها تا اجرای پنجم چند باری با شما همراه شده بودم. در این یکماه و چندروز واقعا اجرا متفاوت شده بود. میتوانم به جرات بگویم فکر نمیکردم که بتوان در این زمان کم به چنین هماهنگی رسید.
خطیبی: یک نکته دیگری هم هست. الان که فکر میکنم میبینم غزل درست میگوید که موسیقی در تئاتر هست. تو هم به نکته درستی اشاره میکنی که میگویی تئاتر ما کمتر از موسیقی بهره میگیرد. دلیل چنین تناقضی در این است که شناخت درست و دقیقی از مفهوم موسیقی وجود ندارد. اگر محمد رحمانیان و چند کارگردان تئاتری که در این سالها کارهایشان با موسیقی آمیخته بوده را به کناری بگذاری بقیه خیلی با موسیقی سروکاری ندارند. حداقل در سینما که به جرات میتوانم بگویم که درک درستی از موسیقی وجود ندارد. به جرات میگویم 90درصد تهیهکنندهها و کارگردانها درک درستی از موسیقی ندارند. چطور میتوانی توقع داشته باشی تا موسیقی جایگاه درستش را داشته باشد. در سینما استارتزننده کار تهیهکننده، کارگردان و فیلمنامهنویس است. بعد از آن موزیسین به آنها اضافه میشود. وقتی کسی که دارد کار را استارت میزند یا مینویسد درک درستی از موسیقی نداشته باشد، چطور میشود فکر کرد کاری ساخته شود که موسیقی بخش مهمی را دربر گیرد؟ کار موزیکال هم نه.
شاکری: من فکر میکنم بیشترین مشکل از همینجاست. تعداد آدمهایی که زاویه دید بازی داشته باشند و بتوانند چند مجموعه را باهم ببینند بسیار کم است. معدود هنرمندانی را داریم که اطلاعات حداقلی از چند رویداد هنری داشته باشند. کلا گروههای هنری متفاوت خیلی دیر با هم همراه میشوند. یعنی کسی که تئاتر کار میکند زبان موزیسین را نمیفهمد، موزیسین هم زبان او را نمیفهمد و امکان همکاریشان کم پیش میآید. اما همانطوری که گفتم حرکتهایی در حال شکلگیری است. حضور سحر لطفی به عنوان خواننده در یک اجرای تئاتر اتفاق خوبی است. سبکش متفاوت است را کاری ندارم اما صدای خوبی دارد. این قدمها در حال برداشتهشدن است اما تا آن نقطه اصلی راه درازی در پیش است.
خطیبی: تو درست میگویی اما ما یک مشکل دیگر هم داریم. هر کاری را که شروع میکنیم و جریانی راه میافتد... .
شاکری: منظورت نقدکردن آن است؟
خطیبی: نه با نقد کاری ندارم. آن خصوصیت ذاتی ماهاست که همدیگر را نقد کنیم. در وجود ما هم هست. اما حرف من این است که وقتی کاری را شروع میکنیم و موفق هم میشود آنقدر الگوبرداریهای بد و بدون شناخت زیاد میشود که خراب میشود، مثل اینکه فردی با یک نقش معروف میشود و دایما نقشهای شبیه آن به او پیشنهاد میشود. این تکرارها اینقدر زیاد میشود که خودش پشیمان میشود و میگوید چه کاری کردم.
در همین فضاست که قرارگرفتن بهروز صفاریان در کنار تئاتر در روزهای آخر اسفند به چشم میآید. ما در موسیقی تئاتر - اگر استفاده شود- یکسری موزیسینهای تکراری داریم.
خطیبی: یک دلیل دارد که چرا ما در تئاتر موسیقیدانهای محدودی داریم. دلیلش همان شکاف عمیقی است که گفتم بین نمایش و موسیقی به وجود آمده است. در همین فضایی که گفتم از طرف موسیقی هم معدود موزیسینهایی هستند که از سوی همکارانشان ششدانگ به شمار نمیآیند. برخی از آنها در هنرهای دیگر مثل تئاتر میمانند. شاید نتوانند مترونوم بزنند اما موسیقیهایشان به لحاظ دراماتیک قوی است. یعنی به صحنه آشنا هستند و میدانند در کدام صحنه چه موسیقی را باید استفاده کنند. این به این معنی نیست هر هنرمندی که در حوزه تئاتر کار موسیقی میکند ششدانگ است. موسیقیدانهای ششدانگ مدتهاست که سمت تئاتر نمیآیند. مگر اتفاق خاصی مثل اپرای اشکها و لبخندها هادی قضات بیفتد و بردیا کیارس بیاید و با دانش موسیقاییای که دارد این تلفیق را روی صحنه به وجود بیاورد. چندین و چند المان دست به دست هم دادهاند تا رابطه بین موسیقی و تئاتر به حداقل رسیده است.
شاکری: اما یک دریچهای است که تازه کمی از آن باز شده است. خود ما اگر زمان کافی داشتیم شاید بیشتر باید کار میکردیم. این گاردهایی که میان هنرمندان رشتههای مختلف هست باید برداشته شود. از انتقادها نباید بترسیم. همه بدانیم اگر کسی از دنیای بازی وارد موسیقی میشود احتیاج به کمک دارد. اگر کسی از دنیای موسیقی وارد تئاتر میشود احتیاج دارد دیدش نسبت به این هنر بازتر شود. آن وقت است که اگر کمکم جلو برویم و نترسیم، اتفاقات خوبی رخ خواهد داد.
فکر میکنم بیشتر از همه حضور بهروز صفاریان در این نمایش با توجه به سابقه کاری ریسک بود. هر چند قرار بود با کارگردانی مثل محمد رحمانیان همکاری کند.
صفاریان: من ریسک را دوست دارم. من اشکان را خوب میشناختم به کارش ایمان داشتم و میدانستم که اشتباه نمیکند.
خطیبی: اگر ریسک نکنیم که نمیتوانیم کار کنیم.
صفاریان: بابت اتفاق خوبی که اینجا رخ داده است هم باید یک نکته را یادآور شوم که مدیران مرکز موسیقی هم بسیار با ما همراهی کردند.
خطیبی: خود آقای مرادخانی معاون هنری وزیر ارشاد. یعنی ایشان هم با ما همراه شدند. ما هم ریسک کردیم.
شاکری: برای من هم ریسک بود. اینکه حالا اگر مشکلی برای این اجرا پیش بیاید ممکن است دیگر نتوانم کار کنم. حتی یک زمان به آقای رحمانیان گفتم اگر قرار باشد اتفاقاتی بیفتد و اجرا دچار مشکل شود من اعتبار کاریام را نمیگذارم. همه ما ریسک را پذیرفتیم. من تجربهام در موسیقی و سینما بیشتر است. خدا را شکر اتفاقات خوبی هم در این دو حوزه برایم رخ داد. با آقای احمد پژمان موسیقی فیلم «باران» را کار کردم. در موسیقی فیلم «خانهای روی آب» حضور داشتم. با آقای شهرام در وقتی همه خواب بودند بدون اسم همکاری کردم. در این سالها با اسم مستعار کار کردم. اما تجربیاتی بود که دوطرف میپذیرفتیم یک ویژگی را در هم بشناسیم و معایبی را حل کنیم. حرفه اول من موسیقی نبوده است. احتیاج داشتم در هر کاری که هستم کمک بیشتری شود و حمایتم کنند تا انرژی بیشتری بگذارم. این یک واقعیت است. ممکن است خوانندههای زن بسیار خوبی داشته باشیم که روی صحنه دیده نشدند. اما اتفاقی که در روزهای آخر اسفند افتاد این است که چند قابلیت دستهجمعی ثمر بسیار خوبی داشت. خوشحالم که اعتماد کردم و ریسک را پذیرفتم و امیدوارم تا پایان راه بتوانیم همانطور که گفتی در اتفاقات خوب روی صحنه باز شود.
ماها آدمهای خاطرهبازی هستیم. اگر آهنگی که دوست داریم را کسی بازخوانی کند، کمی به ذایقهمان نخورد شروع به پسزدنش میکنیم. این اتفاق ممکن بود برای تنظیمهای شما هم بیفتد.
صفاریان: فکر میکنم با انتخابهای خوبی که کردیم این اتفاق نیفتاد. اشکان خیلی خوب ترانهها را انتخاب کرد. ما هم در گروه موسیقی آنقدر روی این تنظیمها کار کردیم که فکر میکنم پذیرشش خیلی سخت نبود و باید رخ نمیداد. من که تا به حال فیدبک منفی نگرفتم. ما همه پارامترها را بهترین انتخاب کردیم و بهترینها را در کنار هم قرار دادیم.
همه ترانهها دوباره تنظیم شدند؟
صفاریان: همه این ترانهها تنظیمهای خوبی داشتند و اتفاق خاصی برای تنظیمکردنشان نیفتاده است. ما تلاشمان را کردیم همان تراکها را کمی مدرنیزه و به فضای امروزی نزدیک کنیم. باید هم سطح توقع کسانی که سالها با این آهنگها زندگی کردند برآورده میشد و هم برای آنهایی که برای اولینبار آنها را میشنوند جذابیت میداشت. در برخی تراکها عینا ریتم را نگه داشتیم و در برخی از تراکها سعی کردیم با انتخاب گام یا موسیقیاش رنگ و لعاب دیگری بدهیم و اجرای دیگری از این تراک را داشته باشیم که متنوع باشد. فکر میکنم موفق هم بودیم.
این ترانهها چطور انتخاب شد؟
خطیبی: دوستشان داشتیم همین. چون هر چه بگویم حرف است. بیستوخردهای تراک آهنگ انتخاب شده بود که در نهایت به این 11ترانه رسیدیم. یکسری را ما انتخاب کردیم و برخی را هم به خاطر دل آقای رحمانیان در میان کارها گذاشتیم. مثل درباره کار گروه «آبا» من ترجیح میدادم MONY MONY اجرا شود، چون برای کنسرت بهتر بود، اما آقای رحمانیان خواست که The winner Takes it All در کار باشد آنچه رخ داد نتیجه همراهی همه ما و روند دراماتیک داستان بود. من خیلی دلم میخواست از «ریچاردز» کاری را انتخاب کنیم اما نمیتوانستیم با این روند داستانی داشته باشیم. آنچه این تئاتر را منحصر به فرد کرده این غیرقابل تقلیدبودنش است. یک حس دلی آمده است و بعد با قلم آقای رحمانیان شکل گرفته و این اجرایی شده که میبینید. خیلی ساخت وطن است. درست است که از روی ژانر تئاتر موزیکال برداشته شده و ترانهها انگلیسی است، اما وطنی است. تازه ترانهها هم ایرانیزه شده است. یعنی دلیل موجهی دارد که ما این ترانهها را میخوانیم.
بهنظرم در اجرا هم ترانههای سختی است. قدرت زیادی میخواهد که خواننده بتواند آن را درست روی صحنه اجرا کند؟
صفاریان: خیلی. من میخواستم درباره اشکان از برخی از دوستان هنرمندم که در این چند شب میهمان ما بودند بگویم و در کنارش نظر خودم را بگویم که خوانندهای است که بازیگری را خوب بلد است. اولین کسی هم هست که در این عرصه دیدم که این اتفاق برایش افتاده است. در بین بچههای سینمایی کمتر کسی این دو ویژگی را با تعادلی خوب در کنار هم ندارد. دافعهای در جامعه موسیقی ایجاد شده بود که همه از فوتبالیستها و بازیگران دوست داشتند سمت موسیقی و خوانندگی بیایند. معمولا هم آمده بودند و موفق هم نبود و فضایی را به وجود آورده بود که فکر میکردم این اتفاق به شکل صحیحش هیچوقت رخ نخواهد داد. هر چند در همه دنیا اینگونه است بسیاری از بازیگرانی که وارد عرصه خوانندگی شدند موفق نبودند. وقتی داشتم به این کار می آمدم خیلی از دوستان هنرمندم میگفتند مطمئنی که میخواهی چنین کاری کنی؟ این تراکها تراکهای سختی هستند و از خوانندهای که انتخاب میکنی مطمئنی؟ اما همه بعد از دیدن اجرا با من تماس گرفتند و از اشکان تعریف میکردند.
باید یک نکته دیگری را درباره اشکان خطیبی بگویم و آن هم این است که ریسک کرده و جدا از بازیگری تئاتر سرمایه گذاشته است؛ اتفاقی که کمتر در تئاتر میافتد و شاهد هستیم کمتر سرمایهگذاری راضی به سرمایهگذاری در تئاتر میشود.
خطیبی: فقط در تئاتر نیست. در سینما هم هست. ما یعنی کسانی مثل من و بهروز صفاریان- چون احساس قرابت زیادی با او دارم -در این سالها کارهای زیادی کردیم که دیگران از آن بهره بردند. یا کارهایی کردیم که از زمان خودش جلوتر بوده و ارزشش درک نشده است. فقط کار کردیم و نفعش را کسانی دیگری بردند.
صفاریان: جریانهایی را راه انداختیم که نفعش را کسانی دیگر بردند.
خطیبی: بله. در چند سال اخیر تصمیم گرفتم روی کارهایی که به آنها معتقدم انرژی بگذارم و به ثمر برسانم، مثل اتفاقی که برای ترافیک افتاد. معتقد بودم میشود برای جوانهای ایرانی موسیقی استانداردی ساخت و اتفاقا شش و هشت هم نباشد و هیچ خواننده مهم و معروفی هم آن را نخواند. اتفاق هم افتاد. درباره این کار هم معتقد بودم میشود یک موزیک درست را به صحنه برد بدون اینکه کسی که آن را میشنود انگلیسی بداند و بلیتش گران است. سعی میکنم در این مدت انرژی خودم را روی طرحهایی بگذارم که در ذهن دارم. پیشنهادم به بهروز هم همین بود که از این به بعد برای خودت انرژی بگذار. اگر دنبال کاری هستی از ابتدا بیا و تا انتهایش هم سر حرفت بمان. در همه دنیا هم همینطور است. مارک والبرگ یک بازیگر اکشن است و مدیر تولید یک سریال میشود. تصمیم گرفتم وقت و زندگیام را سر کارهایی که به آنها اعتقاد دارم بگذارم. در گام نخست همکاریام با بهروز صفاریان هم خدا را شکر شرمندهاش نشدم. یکجورهایی به او رو زدم. رهبر ارکستر محمد اصفهانی یا فریدون آسرایی بودن به اندازه کافی اهمیت دارد که بعد از 10سال روی صحنه نبودن هم بیاید و سرپرست ارکستری شود که در کنار دو بازیگر اجرای برنامه کنند. این ریسک بود. اعتقاد به این داشتم و این اعتقاد در همه گروه هم به وجود آمد. راز موفقیت آدمهایی مثل محمد رحمانیان هم این است. نوازندههای این گروه را نباید فراموش کرد آرش سعیدی را دستکم نگیرید. بهنود فدوی، فرشاد حسامی، علی بیرنگ و... هر کدام در جایگاه خودشان آدمهای درجهیک هستند. روش درست رشد این هنرمندان این است که خودخواهانه رفتار کنند. اول فکر کنیم که این اتفاق باعث پیشرفت خودمان میشود و بعد به فکر دیگران باشیم. البته جا دارد اینجا یک نکتهای را بگویم که شاید از ابتدا هیچوقت فرصت نکردم به آن اشاره کنم. سرمایهگذار ما خیلی کمک کرد و هیچ جای کار اجازه نداد تا احساس کمبود کنیم. در چنین کاری که موسیقی رکن اصلی است مهمترین چیز شنیدن صداهای خوب و داشتن تجهیزات کافی است. ما هیچوقت کمبود هیچچیزی را احساس نکردیم و این باعث شد تا درگیر حواشی نشویم و به اصل کار بپردازیم. باید یک تشکر ویژهای از سرمایهگذارمان کنیم.
فرزانه ابراهیمزاده
منبع : روزنامه شرق - شماره 1969 - 14 اسفند 1392
.
موزیکال انگلیسی، ساخت وطن

قرارمان گفتوگوی دستهجمعی با بازیگران و آهنگساز نمایش در «روزهای آخر اسفند» یعنی غزل شاکری، اشکان خطیبی و بهروز صفاریان بود، اما موضوع و اجرای خاص این نمایش و شور و هیجانی که در میان اعضای گروه وجود داشت، باعث شد تا گفتوگو دوطرفه نباشد و تبدیل به یک گپ دوستانه در عصر یک روز اوایل اسفند در تالار وحدت باشد. روزی اسفندی پیش از اجرا در میان آمادهشدن بقیه گروه برای اجرای کنسرت- تئاتر. از چگونگی شکلگیری نمایش گفتیم که پیش از این به دعوت محمد رحمانیان و اشکان خطیبی در تمرینهایشان حضور داشتم و از نزدیک در جریان اتفاقاتی که قرار بود روی صحنه بیفتد، قرار داشتم. کنسرت تئاتر در روزهای آخر اسفند یک تجربه جدید در تئاتر و موسیقی است؛ حضور نسلدوم هنرمندان تئاتر و موسیقی ایران در کنار محمد رحمانیان به عنوان نویسنده و کارگردان این نمایش است؛ نسل دومی که نمایندگانش از تئاتر و سینما غزل شاکری و اشکان خطیبی در کنار بهروز صفاریان بهعنوان سرپرست گروه موسیقی با حضور علی بیرنگ، آرش سعیدی، فرشاد حسامی، امین طاهری، امیر دانایی، بهنود فدوی، صابر جعفری، رایسا و ملانی آوانسیان و صحرا بیرنگ از جوانان موسیقی هستند؛ نمایشی که به جز موضوعش ادای دینی به خاطره نسلهای مختلف از موسیقی جهان است. از آن جان لنون و گروه بیتل تا بازگشت به تاریکی ایمیواینهاوس و در پایانبندی با خاطره فرهاد مهراد از در روزهای آخر اسفند با صدای رضا یزدانی است. این نمایش یک پیشنهاد تازه از محمد رحمانیان و گروهش برای تلفیق موسیقی و فانتزی و تئاتر اجتماعی است که تا 23 اسفند در تالار وحدت خواهد بود.
با محمد رحمانیان که صحبت میکردم، میگفت بر اساس پیشنهادی که از سوی اشکان خطیبی بود «در روزهای آخر اسفند» شکل گرفت؛ اجرایی که آغاز اتفاقات نو و تازهای بود؛ مثل حضور یک گروه حرفهای موسیقی روی صحنه و همینطور اولین بازی غزل شاکری در تئاتر.
اشکان خطیبی: البته اصلا اینجور بهنظر نمیرسد که این اولین بازی غزل شاکری روی صحنه باشد. یعنی شب اول که روی صحنه رفتیم بعد از اجرا به خودم گفتم غزل حتما به ما دروغ گفته که تا به حال روی صحنه نبوده است.
غزل شاکری: من تجربه حضور روی صحنه داشتم. اما تجربه بازی در تئاتر با این حجم و اینچنین طولانی را نداشتم. اما تجربه اجرای کنسرت را داشتم و اجراهایی در برخی از اتفاقات برایم پیش آمده بود. اما حضور به عنوان بازیگر تئاتر و چنین پرسوناژی را تجربه نکرده بودم. اتفاق و نقش شیرینی است که اگر شیطنتهایی در آن نبود، شاید نمیپذیرفتم که در یک زمان کم این نقش را بازی کنم. حضور آقای رحمانیان بهعنوان نویسنده و کارگردان از زمانی که به من پیشنهاد شد این ضریب اطمینان را داد که نمایش خوبی خواهد شد. هم چیزهای خوبی یاد میگیرم و هم آنچه را که در این سالها آموختم را میتوانم به کار ببندم. بعد از حضور در کار هم اشکان خطیبی به عنوان همراه و بازیگر نقش مقابل آنقدر خوب بود که کمک کرد پاسکاریهایی که باید میان دو بازیگر رخ دهد تا نقش جان بگیرد بهخوبی دربیاید. البته من با کار موزیکال ناآشنا نبودم. از کودکی در یک فیلم موزیکال بازی کردم؛ فیلمی که به خاطر اتفاق خودش بعد از جنگ یکی از پرفروشترین فیلمهای سال شد و نسلهای پشتسر هم با آن خاطره داشتند. البته من در آن فیلم به خاطر شرایطی که فیلمها دوبله میشد هیچکدام از آهنگها را نخوانده بودم. اما به هر حال علاقه به فیلم و تئاتر موزیکال داشتم. در سفرهای خارجی حتما به دیدن تئاترهای موزیکال میرفتم. در تئاتر ایران جای آواز و موسیقی بهخصوص برای خانمها خالی بود. این نمایش یک شروع است. در ابتدای راه هستیم. این تلفیق بین گروههای تئاتری و موسیقی که به همدیگر کمک کنند تا اجراهای خوبی صورت بگیرد در مرحله شروع است. اما در این کار خدا را شکر در زمان کمی که داشتیم، توانستیم با تلاش از جان و دل همه گروه کار خوبی را روی صحنه ببریم.
بیشتر بازیگران بزرگ تئاتر جهان که اتفاقا بازیگران سینما هم هستند علاوه بر توانایی در بازی از صدای خوبی هم برخوردار هستند. یعنی خواندن آواز و داشتن صدای خوب برای بازیگر یک رکن مهم است. اما در ایران به دلیل محدودیتها کمتر بازیگری را میشناسیم که صدای خوبی داشته باشد و مهمتر اینکه روی صحنه از آن بهره بگیرد. اگر هم باشد موسیقی سنتی یا محلی اجرا میشود. در نمایش شما یک اتفاق مهم در کنار اینکه ما شاهد حضور دو بازیگری هستیم که میخوانند، هستیم این است که موسیقی جاز و بلوز و پاپ در دو،سهدهه اخیر جهان خوانده میشود. فکر میکنم برای اولینبار اتفاق افتاده است؟
اشکان خطیبی: تا جایی که حافظه من یاری میکند بله، حالا اگر بهروز موردی را میداند اضافه کند؟
بهروز صفاریان: در ایران برای اولینبار است که موسیقی جاز و راک در این شکل اجرا میشود.
خطیبی: در ایران این نوع موسیقیها مثل راک و جاز تا مدتی پیش جزو موسیقیهای زیرزمینی بودند. همین اسم زیرزمینی یعنی که روی صحنه نبوده است. بعدها که رپ و سایر انواع موسیقی اضافه شد که آنها هم زیرزمینی بود و موسیقیهای غیرسنتی و فولکلور ما مختص به پاپ بود. از سوی دیگر انگلیسیبودن این موسیقیها یک موضوع دیگر است. اما این ایدهای که ما برای روزهای آخر اسفند داشتیم، گمان نمیکنم در هیچ قالب دیگری قابل اجرا بود. این قالب نمایشی زهر تمام موارد ویژه این را میگیرد.
البته جدا از موضوع موسیقی که به آن خواهیم پرداخت، سوال من درباره بازیگری و توانایی بازیگر برای خواندن است.
خطیبی: در همهجای دنیا همه کارها تخصصی است. فقط بازیگری نیست، لولهکش هم که باشی باید تخصص داشته و درسش را خوانده باشی. هر شغلی از پرستاری و روانشناسی و مشاغل دیگر دورههای تخصصی دیدهاند. در سایر نقاط جهان چون بازیگری مقوله تخصصی است بازیگر باید بلد باشد که علاوه بر تواناییهای بازیگری ساز بزند، اسبسواری کند و بخواند. ما در ایران بازیگرانی داریم که رانندگی بلد نیستند.
خب سوال همینجاست اگر غزل شاکری و اشکان خطیبی با چنین استعدادی کنار محمد رحمانیان قرار نمیگرفتند، این اجرا شکل میگرفت؟
خطیبی: آقای رحمانیان چنین بازیگری را تربیت میکرد.
در اینکه این اتفاق میافتاد هیچ شکی نیست. اما فقط این یک اجرا نیست. ظرفیت تئاتر ما چنین تواناییهایی را دارد که بازیگرانی داشته باشد که هم خوب بازی کنند و هم بخوانند و... .
خطیبی: این قدمهای کوچک ما را به اینچنین جایی میرساند. به قول بهروز که قبلا گفته بود امیدوارم این اجرا نقطه شروعی برای جریان همراهی بیشتر موسیقی و تئاتر باشد. الان کسی غزل را روی صحنه میبیند، کارش را دوست دارد و به خاطر میسپارد، مثل همان خانم و آقایی که آمدند گفتند که خودشان را جای او میدیدند. از یک جایی باید شروع شود. یک کارگردان دیگر ما را در کنار هم میبینید و میگوید چه خوب تا 10سال دیگر اجراهای متنوعی شکل میگیرد. متاسفانه این سالها آنقدر درگیر مسایلی غیر از مسایل اصلی هنری رخداده روی صحنهها بودیم که خیلی از راهها طی نشده است. این دانهای است که کاشته شده است. باید مراقبش بود بگذاریم رشد کند. نخواهیم سریع بکوبیمش و زیرآبش را بزنیم. این جریان میتواند رشد کند و در طول سالیان راه خودش را پیدا کند. اگر نه که باز 10سال دیگر یکی میآید از نو شروع میکند و باز در نقطه شروع هستیم.
شاکری: نکتهای را هم من اضافه کنم. در این چند ماه من تئاترهای زیادی را دیدهام و فکر میکنم موسیقی دارد راه خودش را در تئاتر باز میکند. این اتفاق مبارک است. اجرای ما پاپتر و انگلیسیزبان است و مخاطب خودش را دارد. اما واقعیت این است که در این چند ماه موسیقی جایگاه خوبی در تئاتر به دست آورده است. وقتی راه هنری باز شود آدمهای زیادی میآیند و کار میکنند. من دوستان زیادی دارم که بازیگر سینما و تئاتر هستند و سوال میکنند و به طرف یادگیری موسیقی میروند. اگر این اتفاقات مثل تئاتر ما بیشتر شود، آدمهای زیادتر وسوسه میشوند که بروند روی موسیقی و زبانشان کار کنند. خیلی از خوانندهها هم علاقهمند میشوند که بروند بازیگری را تجربه کنند. از هر دو طرف به سمت هم گرایش پیدا میکنند.
من البته با خانم شاکری در مورد حضور موسیقی در تئاتر خیلی موافق نیستم. موسیقی در تئاتر ما جای زیادی ندارد.
شاکری: من در این چندماهه اخیر را گفتم. درست میگویید موسیقی سهم کمی در تئاتر دارد، تازه شروع شده است.
صفاریان: به این کیفیت تا به حال به گوشم هم نخورده است که موسیقی در تئاتر داشته باشیم. من باید یک نکتهای به حرفهای همه اضافه کنم آن هم این است که این مجموعهای که الان در کنار هم قرار گرفتند باید الگویی برای هم موسیقی و هم تئاتر باشد؛ الگویی برای همکارانی که دارند کار میکنند که یاد بگیرند آدمهای بزرگ- البته غیر از من- که بیایند و در کنار هم قرار بگیرند. هنرمندی مثل محمد رحمانیان در کنار اشکان خطیبی و غزل شاکری و تکتک بچههای ارکستر در کنار هم توانستهاند این کار بزرگ را خلق کنند. جمعکردن این گروه ارکستر در کنار هم کار مهم و مشکلی میتوانست باشد و هست.
میخواستم این سوال را جای دیگری بپرسم. اعضای گروه موسیقی هر کدامشان در جایگاه فردی میتوانند سرپرستی یک گروه و یک ارکستر را مجزا داشته باشند. اما اینجا در کنار هم قرارگرفتنشان یک اتفاق نیست؟
صفاریان: بله هر کدام از اعضای گروه موسیقی موزیسینهای توانا و در عین حال تنظیمکنندگان قطعات خوبی هستند. اما جمعشدنشان آنقدر با عشق بوده که ما با کمترین حاشیه- حتی در ارکسترهایی که در چند سال گذشته سرپرستی کردم- اجرا را روی صحنه بردیم، با آنکه آدمهای بزرگی همانطور که گفتید در کنار هم قرار گرفتند آن هم در کنار تئاتر.
نوازندههای این گروه هر کدام یک گروه مستقل هستند چطور در کنار هم قرار گرفتند؟
صفاریان: تکتک این هنرمندان به فرم و نوع کار اعتقاد داشتند. ما قبل از همکاربودن دوستان خوبی بودیم. شاید با هیچکدام از این دوستان اجرای زنده و حتی استودیویی نکرده بودیم. اما دوستان خوبی هستیم و به کار همدیگر اعتقاد داریم. پروژهای که دربارهاش صحبت میکنیم با همراهی همه اینها شکل گرفت. این یک اعتراف است که همیشه فکر میکردم کنار هم قرارگرفتن آدمهای بزرگ خیلی سخت است؛ اما در پروژههای خوب سخت نیست.
خطیبی: هدف ما بزرگتر از اینها بود و از ابتدا مهمترین عامل این هماهنگی بود. برای غزل شاکری هم این اتفاق افتاده است. اگر هر کار دیگری بود، فکر میکنم در میانه راه دیگر ادامه نمیداد. درست نمیگویم؟
شاکری: بله. شرط و شروطهایی هم داشتم.
خطیبی: گفتم این هدف مهمتر از هر چیز دیگری بود. این هدف هر چقدر جلوتر میرفتیم پررنگتر هم میشد. برای همین برایش جنگیدیم و پایش ایستادیم. وقت کمی هم داشتیم. ما پیشتولیدمان را با آقای رحمانیان و بهروز شروع کرده بودیم. اما واقعا از روزی که برای کار استارت زدیم یکماه و پنجروز بیشتر وقت نداشتیم.
من از اولین تمرینها تا اجرای پنجم چند باری با شما همراه شده بودم. در این یکماه و چندروز واقعا اجرا متفاوت شده بود. میتوانم به جرات بگویم فکر نمیکردم که بتوان در این زمان کم به چنین هماهنگی رسید.
خطیبی: یک نکته دیگری هم هست. الان که فکر میکنم میبینم غزل درست میگوید که موسیقی در تئاتر هست. تو هم به نکته درستی اشاره میکنی که میگویی تئاتر ما کمتر از موسیقی بهره میگیرد. دلیل چنین تناقضی در این است که شناخت درست و دقیقی از مفهوم موسیقی وجود ندارد. اگر محمد رحمانیان و چند کارگردان تئاتری که در این سالها کارهایشان با موسیقی آمیخته بوده را به کناری بگذاری بقیه خیلی با موسیقی سروکاری ندارند. حداقل در سینما که به جرات میتوانم بگویم که درک درستی از موسیقی وجود ندارد. به جرات میگویم 90درصد تهیهکنندهها و کارگردانها درک درستی از موسیقی ندارند. چطور میتوانی توقع داشته باشی تا موسیقی جایگاه درستش را داشته باشد. در سینما استارتزننده کار تهیهکننده، کارگردان و فیلمنامهنویس است. بعد از آن موزیسین به آنها اضافه میشود. وقتی کسی که دارد کار را استارت میزند یا مینویسد درک درستی از موسیقی نداشته باشد، چطور میشود فکر کرد کاری ساخته شود که موسیقی بخش مهمی را دربر گیرد؟ کار موزیکال هم نه.
شاکری: من فکر میکنم بیشترین مشکل از همینجاست. تعداد آدمهایی که زاویه دید بازی داشته باشند و بتوانند چند مجموعه را باهم ببینند بسیار کم است. معدود هنرمندانی را داریم که اطلاعات حداقلی از چند رویداد هنری داشته باشند. کلا گروههای هنری متفاوت خیلی دیر با هم همراه میشوند. یعنی کسی که تئاتر کار میکند زبان موزیسین را نمیفهمد، موزیسین هم زبان او را نمیفهمد و امکان همکاریشان کم پیش میآید. اما همانطوری که گفتم حرکتهایی در حال شکلگیری است. حضور سحر لطفی به عنوان خواننده در یک اجرای تئاتر اتفاق خوبی است. سبکش متفاوت است را کاری ندارم اما صدای خوبی دارد. این قدمها در حال برداشتهشدن است اما تا آن نقطه اصلی راه درازی در پیش است.
خطیبی: تو درست میگویی اما ما یک مشکل دیگر هم داریم. هر کاری را که شروع میکنیم و جریانی راه میافتد... .
شاکری: منظورت نقدکردن آن است؟
خطیبی: نه با نقد کاری ندارم. آن خصوصیت ذاتی ماهاست که همدیگر را نقد کنیم. در وجود ما هم هست. اما حرف من این است که وقتی کاری را شروع میکنیم و موفق هم میشود آنقدر الگوبرداریهای بد و بدون شناخت زیاد میشود که خراب میشود، مثل اینکه فردی با یک نقش معروف میشود و دایما نقشهای شبیه آن به او پیشنهاد میشود. این تکرارها اینقدر زیاد میشود که خودش پشیمان میشود و میگوید چه کاری کردم.
در همین فضاست که قرارگرفتن بهروز صفاریان در کنار تئاتر در روزهای آخر اسفند به چشم میآید. ما در موسیقی تئاتر - اگر استفاده شود- یکسری موزیسینهای تکراری داریم.
خطیبی: یک دلیل دارد که چرا ما در تئاتر موسیقیدانهای محدودی داریم. دلیلش همان شکاف عمیقی است که گفتم بین نمایش و موسیقی به وجود آمده است. در همین فضایی که گفتم از طرف موسیقی هم معدود موزیسینهایی هستند که از سوی همکارانشان ششدانگ به شمار نمیآیند. برخی از آنها در هنرهای دیگر مثل تئاتر میمانند. شاید نتوانند مترونوم بزنند اما موسیقیهایشان به لحاظ دراماتیک قوی است. یعنی به صحنه آشنا هستند و میدانند در کدام صحنه چه موسیقی را باید استفاده کنند. این به این معنی نیست هر هنرمندی که در حوزه تئاتر کار موسیقی میکند ششدانگ است. موسیقیدانهای ششدانگ مدتهاست که سمت تئاتر نمیآیند. مگر اتفاق خاصی مثل اپرای اشکها و لبخندها هادی قضات بیفتد و بردیا کیارس بیاید و با دانش موسیقاییای که دارد این تلفیق را روی صحنه به وجود بیاورد. چندین و چند المان دست به دست هم دادهاند تا رابطه بین موسیقی و تئاتر به حداقل رسیده است.
شاکری: اما یک دریچهای است که تازه کمی از آن باز شده است. خود ما اگر زمان کافی داشتیم شاید بیشتر باید کار میکردیم. این گاردهایی که میان هنرمندان رشتههای مختلف هست باید برداشته شود. از انتقادها نباید بترسیم. همه بدانیم اگر کسی از دنیای بازی وارد موسیقی میشود احتیاج به کمک دارد. اگر کسی از دنیای موسیقی وارد تئاتر میشود احتیاج دارد دیدش نسبت به این هنر بازتر شود. آن وقت است که اگر کمکم جلو برویم و نترسیم، اتفاقات خوبی رخ خواهد داد.
فکر میکنم بیشتر از همه حضور بهروز صفاریان در این نمایش با توجه به سابقه کاری ریسک بود. هر چند قرار بود با کارگردانی مثل محمد رحمانیان همکاری کند.
صفاریان: من ریسک را دوست دارم. من اشکان را خوب میشناختم به کارش ایمان داشتم و میدانستم که اشتباه نمیکند.
خطیبی: اگر ریسک نکنیم که نمیتوانیم کار کنیم.
صفاریان: بابت اتفاق خوبی که اینجا رخ داده است هم باید یک نکته را یادآور شوم که مدیران مرکز موسیقی هم بسیار با ما همراهی کردند.
خطیبی: خود آقای مرادخانی معاون هنری وزیر ارشاد. یعنی ایشان هم با ما همراه شدند. ما هم ریسک کردیم.
شاکری: برای من هم ریسک بود. اینکه حالا اگر مشکلی برای این اجرا پیش بیاید ممکن است دیگر نتوانم کار کنم. حتی یک زمان به آقای رحمانیان گفتم اگر قرار باشد اتفاقاتی بیفتد و اجرا دچار مشکل شود من اعتبار کاریام را نمیگذارم. همه ما ریسک را پذیرفتیم. من تجربهام در موسیقی و سینما بیشتر است. خدا را شکر اتفاقات خوبی هم در این دو حوزه برایم رخ داد. با آقای احمد پژمان موسیقی فیلم «باران» را کار کردم. در موسیقی فیلم «خانهای روی آب» حضور داشتم. با آقای شهرام در وقتی همه خواب بودند بدون اسم همکاری کردم. در این سالها با اسم مستعار کار کردم. اما تجربیاتی بود که دوطرف میپذیرفتیم یک ویژگی را در هم بشناسیم و معایبی را حل کنیم. حرفه اول من موسیقی نبوده است. احتیاج داشتم در هر کاری که هستم کمک بیشتری شود و حمایتم کنند تا انرژی بیشتری بگذارم. این یک واقعیت است. ممکن است خوانندههای زن بسیار خوبی داشته باشیم که روی صحنه دیده نشدند. اما اتفاقی که در روزهای آخر اسفند افتاد این است که چند قابلیت دستهجمعی ثمر بسیار خوبی داشت. خوشحالم که اعتماد کردم و ریسک را پذیرفتم و امیدوارم تا پایان راه بتوانیم همانطور که گفتی در اتفاقات خوب روی صحنه باز شود.
ماها آدمهای خاطرهبازی هستیم. اگر آهنگی که دوست داریم را کسی بازخوانی کند، کمی به ذایقهمان نخورد شروع به پسزدنش میکنیم. این اتفاق ممکن بود برای تنظیمهای شما هم بیفتد.
صفاریان: فکر میکنم با انتخابهای خوبی که کردیم این اتفاق نیفتاد. اشکان خیلی خوب ترانهها را انتخاب کرد. ما هم در گروه موسیقی آنقدر روی این تنظیمها کار کردیم که فکر میکنم پذیرشش خیلی سخت نبود و باید رخ نمیداد. من که تا به حال فیدبک منفی نگرفتم. ما همه پارامترها را بهترین انتخاب کردیم و بهترینها را در کنار هم قرار دادیم.
همه ترانهها دوباره تنظیم شدند؟
صفاریان: همه این ترانهها تنظیمهای خوبی داشتند و اتفاق خاصی برای تنظیمکردنشان نیفتاده است. ما تلاشمان را کردیم همان تراکها را کمی مدرنیزه و به فضای امروزی نزدیک کنیم. باید هم سطح توقع کسانی که سالها با این آهنگها زندگی کردند برآورده میشد و هم برای آنهایی که برای اولینبار آنها را میشنوند جذابیت میداشت. در برخی تراکها عینا ریتم را نگه داشتیم و در برخی از تراکها سعی کردیم با انتخاب گام یا موسیقیاش رنگ و لعاب دیگری بدهیم و اجرای دیگری از این تراک را داشته باشیم که متنوع باشد. فکر میکنم موفق هم بودیم.
این ترانهها چطور انتخاب شد؟
خطیبی: دوستشان داشتیم همین. چون هر چه بگویم حرف است. بیستوخردهای تراک آهنگ انتخاب شده بود که در نهایت به این 11ترانه رسیدیم. یکسری را ما انتخاب کردیم و برخی را هم به خاطر دل آقای رحمانیان در میان کارها گذاشتیم. مثل درباره کار گروه «آبا» من ترجیح میدادم MONY MONY اجرا شود، چون برای کنسرت بهتر بود، اما آقای رحمانیان خواست که The winner Takes it All در کار باشد آنچه رخ داد نتیجه همراهی همه ما و روند دراماتیک داستان بود. من خیلی دلم میخواست از «ریچاردز» کاری را انتخاب کنیم اما نمیتوانستیم با این روند داستانی داشته باشیم. آنچه این تئاتر را منحصر به فرد کرده این غیرقابل تقلیدبودنش است. یک حس دلی آمده است و بعد با قلم آقای رحمانیان شکل گرفته و این اجرایی شده که میبینید. خیلی ساخت وطن است. درست است که از روی ژانر تئاتر موزیکال برداشته شده و ترانهها انگلیسی است، اما وطنی است. تازه ترانهها هم ایرانیزه شده است. یعنی دلیل موجهی دارد که ما این ترانهها را میخوانیم.
بهنظرم در اجرا هم ترانههای سختی است. قدرت زیادی میخواهد که خواننده بتواند آن را درست روی صحنه اجرا کند؟
صفاریان: خیلی. من میخواستم درباره اشکان از برخی از دوستان هنرمندم که در این چند شب میهمان ما بودند بگویم و در کنارش نظر خودم را بگویم که خوانندهای است که بازیگری را خوب بلد است. اولین کسی هم هست که در این عرصه دیدم که این اتفاق برایش افتاده است. در بین بچههای سینمایی کمتر کسی این دو ویژگی را با تعادلی خوب در کنار هم ندارد. دافعهای در جامعه موسیقی ایجاد شده بود که همه از فوتبالیستها و بازیگران دوست داشتند سمت موسیقی و خوانندگی بیایند. معمولا هم آمده بودند و موفق هم نبود و فضایی را به وجود آورده بود که فکر میکردم این اتفاق به شکل صحیحش هیچوقت رخ نخواهد داد. هر چند در همه دنیا اینگونه است بسیاری از بازیگرانی که وارد عرصه خوانندگی شدند موفق نبودند. وقتی داشتم به این کار می آمدم خیلی از دوستان هنرمندم میگفتند مطمئنی که میخواهی چنین کاری کنی؟ این تراکها تراکهای سختی هستند و از خوانندهای که انتخاب میکنی مطمئنی؟ اما همه بعد از دیدن اجرا با من تماس گرفتند و از اشکان تعریف میکردند.
باید یک نکته دیگری را درباره اشکان خطیبی بگویم و آن هم این است که ریسک کرده و جدا از بازیگری تئاتر سرمایه گذاشته است؛ اتفاقی که کمتر در تئاتر میافتد و شاهد هستیم کمتر سرمایهگذاری راضی به سرمایهگذاری در تئاتر میشود.
خطیبی: فقط در تئاتر نیست. در سینما هم هست. ما یعنی کسانی مثل من و بهروز صفاریان- چون احساس قرابت زیادی با او دارم -در این سالها کارهای زیادی کردیم که دیگران از آن بهره بردند. یا کارهایی کردیم که از زمان خودش جلوتر بوده و ارزشش درک نشده است. فقط کار کردیم و نفعش را کسانی دیگری بردند.
صفاریان: جریانهایی را راه انداختیم که نفعش را کسانی دیگر بردند.
خطیبی: بله. در چند سال اخیر تصمیم گرفتم روی کارهایی که به آنها معتقدم انرژی بگذارم و به ثمر برسانم، مثل اتفاقی که برای ترافیک افتاد. معتقد بودم میشود برای جوانهای ایرانی موسیقی استانداردی ساخت و اتفاقا شش و هشت هم نباشد و هیچ خواننده مهم و معروفی هم آن را نخواند. اتفاق هم افتاد. درباره این کار هم معتقد بودم میشود یک موزیک درست را به صحنه برد بدون اینکه کسی که آن را میشنود انگلیسی بداند و بلیتش گران است. سعی میکنم در این مدت انرژی خودم را روی طرحهایی بگذارم که در ذهن دارم. پیشنهادم به بهروز هم همین بود که از این به بعد برای خودت انرژی بگذار. اگر دنبال کاری هستی از ابتدا بیا و تا انتهایش هم سر حرفت بمان. در همه دنیا هم همینطور است. مارک والبرگ یک بازیگر اکشن است و مدیر تولید یک سریال میشود. تصمیم گرفتم وقت و زندگیام را سر کارهایی که به آنها اعتقاد دارم بگذارم. در گام نخست همکاریام با بهروز صفاریان هم خدا را شکر شرمندهاش نشدم. یکجورهایی به او رو زدم. رهبر ارکستر محمد اصفهانی یا فریدون آسرایی بودن به اندازه کافی اهمیت دارد که بعد از 10سال روی صحنه نبودن هم بیاید و سرپرست ارکستری شود که در کنار دو بازیگر اجرای برنامه کنند. این ریسک بود. اعتقاد به این داشتم و این اعتقاد در همه گروه هم به وجود آمد. راز موفقیت آدمهایی مثل محمد رحمانیان هم این است. نوازندههای این گروه را نباید فراموش کرد آرش سعیدی را دستکم نگیرید. بهنود فدوی، فرشاد حسامی، علی بیرنگ و... هر کدام در جایگاه خودشان آدمهای درجهیک هستند. روش درست رشد این هنرمندان این است که خودخواهانه رفتار کنند. اول فکر کنیم که این اتفاق باعث پیشرفت خودمان میشود و بعد به فکر دیگران باشیم. البته جا دارد اینجا یک نکتهای را بگویم که شاید از ابتدا هیچوقت فرصت نکردم به آن اشاره کنم. سرمایهگذار ما خیلی کمک کرد و هیچ جای کار اجازه نداد تا احساس کمبود کنیم. در چنین کاری که موسیقی رکن اصلی است مهمترین چیز شنیدن صداهای خوب و داشتن تجهیزات کافی است. ما هیچوقت کمبود هیچچیزی را احساس نکردیم و این باعث شد تا درگیر حواشی نشویم و به اصل کار بپردازیم. باید یک تشکر ویژهای از سرمایهگذارمان کنیم.
فرزانه ابراهیمزاده
منبع : روزنامه شرق - شماره 1969 - 14 اسفند 1392
.