[مشاهیر سینما،تئاتر و بازیگری] -06- چارلی چاپلین

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
سِر چارلز اسپنسر چاپلین (زاده ۱۶ آوریل۱۸۸۹ - درگذشته ۲۵ دسامبر۱۹۷۷) یکی از مشهورترین بازیگران و کارگردانان و همچنین آهنگساز برجستهٔ هالیوود و برندهٔ جایزه اسکار است. بیشتر فیلم‌های او کمدی و صامت هستند.





چاپلین در زمینه
سینما بیش از ۶۵ سال فعالیت کرد که شروع فعالیتهای وی از سالن ویکتوریا انگلستان به عنوان پسربچه‌ای آغاز شد و تا سن ۸۸ سالگی ادامه یافت. وی در سال ۱۹۱۹ همراه با تعدادی از دوستان سینمایی خود اتحادیه سینماگران را تاسیس کرد.

چاپلین یکی از محبوب ترین و بزرگترین هنرمندان قرن بیستم میلادی و تاریخ سینما است.

همسرمیلدرد هریس(۱۹۲۰-۱۹۱۸)
لیتا گری (۱۹۲۸-۱۹۲۴)
پائولت گدارد (۱۹۴۲-۱۹۳۶)
اونا اونیل (۱۹۷۷-۱۹۴۳)
امضا

دوران جوانی :




چاپلین خود ادعا می‌کرد که در سال ۱۸۸۹ در محله‌ای در جنوب لندن متولد شده‌است. یعنی تنها چهار روز پیش از تولد هیتلر که چاپلین وی را در دیکتاتور بزرگ مورد تمسخر قرار داد. اما سازمان‌های اطلاعاتی بریتانیا٬ فرانسه و آمریکا که در مورد وی تحقیق کرده‌اند تاکنون به مدرک دقیقی مبنی بر مکان و زمان تولد وی دست نیافته‌اند. خانواده چاپلین بیش از ۴۰ سال پس از مرگ وی نامه‌ای در کشویی قفل شده پیدا کردند که در آن اشاره شده بود که چاپلین در کمپ کولی‌ها در اسمسویک در نزدیکی بیرمنگام متولد شده‌است. این نامه در اوایل دهه ۱۹۷۰ توسط جک هیل به چاپلین فرستاده شده‌است. در این نامه گفته شده‌است که عمه او یک ملکه کولی بوده‌است و او در کاروان عمه‌اش متولد شده‌است.
پلیس فدرال آمریکا یا اف بی آی معتقد بود چارلی چاپلین در واقع یک یهودی روس با نام اصلی اسرائیل تورنشتین بوده‌است. از سوی دیگر اسکاتلندیارد با ارائه اطلاعاتی از سوی یک منبع اظهار کرد که ممکن است وی در فرانسه متولد شده باشد. اما اداره اطلاعات بریتانیاهیچگاه نتوانست مدارک تولد مربوط به چنین شخصی را پیدا کند و با وجود تحقیقات وسیع، هیچ نوعی مدارک و شواهدی در جهت اثبات این ادعاها پیدا نکرد. قدیمی ترین مدرکی که از وی پیدا شده‌است، گذرنامه‌ای است که در سال ۱۹۲۰ صادر شده‌است.
والدین چاپلین هر دو هنرمندانی در سالن بزرگ لندن بودند و هر دو بازیگر و آوازه خوان، اما پیش از آنکه چاپلین سه ساله شود از هم جدا شدند. مشهور است که نام مادر چاپلین هنا است. چارلی آواز خواندن را از مادرش آموخت. پدرش الکلی شد و کمتر با چارلی ارتباط داشت. بعدها مادر چاپلین دچار بیماری روانی شد و در یک آسایشگاه در حوالی لندن بستری گردید. مستخدمهٔ پدر، چارلی را به همراه برادرش به مدرسه فرستاد و پدر چارلی زمانی که او ۱۲ ساله بود درگذشت.
بیماری مادر چاپلین از آنجایی آغاز شد که در یکی از اجراهای زنده تئاتر در لندن که برای سربازان اجرا می‌شد، یکی از اجسامی که سربازان مست به روی صحنه پرتاب می‌کردند به سر مادرش برخورد کرد و مادر چاپلین خون آلود و اشک‌ریزان به پشت صحنه رفت و چاپلین پنج ساله به روی صحنه آمد تا تماشاچیان عصبانی را با خواندن آهنگی سرگرم و آرام کند.
با بستری شدن مادر، چارلی و برادرش رابطهٔ عمیق‌تری پیدا کردند و هر دو با استعداد بالایی که داشتند در همین سالن قدیمی که پدر و مادرشان در آن کار می‌کردند، مشغول به کار شدند. در سال ۱۹۲۸ مادر چارلی ۷ سال پس از انتقال وی توسط پسرانش به هالیوود مرد. سال‌های پس از مرگ مادر و فقر و استیصال برادران چاپلین تاثیر زیادی بر فضای فیلم‌های چاپلین در سال‌های بعد گذاشت. بعدها چارلی از وجود برادری ناتنی از سمت مادر آگاه می‌شود به نام ویلر دریدن که بعدها این برادر به برادران دیگر در هالیوود و استودیو چاپلین می‌پیوندد.
چاپلین در مورد مادرش می‌گفت: اگر مادرم نبود شک دارم که می‌توانستم در پانتومیم موفقیتی کسب کنم.او یکی از بزرگترین هنرمندان پانتومیم بود که تاکنون دیده‌ام.


مهاجرت به آمریکا

چاپلین از سال ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۲ به همراه فرد کارنو سراسر آمریکا را دوره کرد و نمایش تئاتر اجرا می‌کرد. چاپلین در زمان همکاری با شرکت کارنو در آمریکا هم‌اتاقی استن لورل بود. استنلی به انگلیس بازگشت اما چاپلین در آمریکا ماند. در سال ۱۹۱۳ بازی چاپلین مورد توجه یکی از فیلم‌سازان قرار گرفت و از آن پس با شرکت فیلم‌سازی کی استون همکاری کرد. وی نخستین فیلم خود را با نام ساختن یک زندگی که فیلم کمدی بود در سال ۱۹۱۴ آغازکرد. چاپلین در این شرکت و با این فیلم به سرعت به شهرت رسید.




بازیگر پیشرو

در سال ۱۹۱۴ با شرکت
کی استون چاپلین سه فیلم بازی کرد و به موفقیت‌های چشمگیری رسید. خود در زندگی‌نامه‌اش چنین می‌نویسد:



من هیچ ایده‌ای دربارهٔ
چهره‌پردازی و لباسم نداشتم. لباسی که در فیلم اول داشتم را دوست نداشتم. در راه لباس‌خانه به این نتیجه رسیدم که شلوار بگی گشاد بپوشم و کفش‌های بزرگ و کلاهی خاص. می‌خواستم همه چیز با هم در تضاد باشد. کتی تنگ و کلاهی کوچک و کفشی بزرگ. نمی‌دانستم باید پیر به نظر بیایم یا جوان؟ اما وقتی یاد حرف کارگردان افتادم که می‌خواست کمی بزرگتر از آنچه هستم به نظر بیایم، پس یک سبیل اضافه کردم. نمی‌دانستم چه شخصیتی باید داشته باشم، اما زمانی که لباس‌ها را پوشیدم، خودِ لباس‌ها احساسی به من داد که شخصیت را دیدم. آغاز به شناختنش کردم و زمانی که به روی صحنه می‌رفتم، کاملاً متولد شده بود.

فیلم‌های نخست به سبک مک سنت که کارگردان بود، از فضای کمدی جسمی و ژست‌های اغراق شده استفاده می‌کرد. کم کم چاپلین برای این شرکت فیلم‌سازی کرد و به‌عنوانکارگردان فیلم‌های کوتاه بیش از ۳۴ فیلم ساخت. چاپلین مورد توجه بسیاری از فیلم‌سازان و نویسندگان قرار گرفت.
شخصیت چاپلین بیشتر به عنوان «آواره» شهرت یافت که در زبان‌های مختلف دنیا مفهومی به مانند فردی ولگرد با رفتارهای پیچیده اما بزرگ منشانه داشت. در سال ۱۹۱۵ چاپلین با یک شرکت تازه قرارداد بست و مشغول ساخت فیلم‌های بلندتری شد.
در سال ۱۹۱۶ شرکت فیلم موچوال مبلغ ۶۷۰ هزار دلار با چاپلین قرارداد بست و در مدت ۱۸ ماه وی ۱۲ فیلم بلند کمدی برای آنها ساخت که در این نوع از ویژگی ممتازی در تاریخ سینما برخوردار بودند. در واقع تمام فیلم‌های که در این شرکت ساخته شد، به یک اثر کلاسیک سینمای کمدی تبدیل شدند. در پایان این سال‌ها آمریکا وارد جنگ جهانی شد و چاپلین دورهٔ جدیدی از سینمای خود را با دوستانش آغاز کرد. چاپلین از سال ۱۹۱۸ در استودیوی خود مشغول به کار شد. تمام فیلم‌های پیشین٬ دوباره ویرایش و کات شدند و در سال‌های مختلف موسیقی و تدوین جدید صورت گرفت.










 
آخرین ویرایش:

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
شیوه فیلم سازی :

چاپلین همیشه بسیار اشاره‌وار در مورد روش‌های فیلم‌سازی خود سخن می‌گفت، اگر غیر از این عمل می‌کرد مانند این بود که یک شعبده‌باز حقه‌های خود را افشا کند. در واقع تا قبل از ساخت فیلم‌های صدادار مانند
دیکتاتور بزرگ در سال ۱۹۴۰، او هیچ وقت یک فیلم‌نامهٔ کامل از ساخت فیلم در اختیار نداشته است. روش چاپلین این گونه بود که طرحی در ذهنش پرورانده می‌شد و بر اساس آنچه ارائه می‌کرد با او قرارداد بسته می‌شد و در این مسیر او می‌توانست آزادانه بنویسد و خود کارگردان فیلم خود باشد. بعد چاپلین گروه همکاری خود را تشکیل می‌داد و محیط داستان و شخصیت‌های آن را می‌ساخت و تقریباً در طول فیلم بود که ابتکارها و ظرافت‌های داستان به ذهنش می‌رسید و آن‌ها را به طرح خود اضافه می‌کرد. گاهی با قسمت‌هایی از فیلم که قبلاً پذیرفته شده بود مخالفت می‌شد یا در روایت داستان ضرورتی ایجاد می‌شد و چاپلین مجبور می‌شد قسمت‌هایی را که قبلاً فیلم‌برداری کرده را تکرار کند؛ مگر قسمت‌هایی که با کل مجموعه داستان در تناقض بود. روش فیلم‌سازی یکتای چاپلین تنها پس از مرگش شناخته شد، زمانی که صحنه‌های بریده شدهٔ فیلم‌ها و خروجی‌های نهایی آن‌ها بوسیله گروه بریتانیایی «مستند چاپلین ناشناخته» در سال ۱۹۸۳ بررسی شد.
آنچه در بالا گفته شد یکی از دلایلی است که ساخت یک فیلم برای چاپلین نسبت به رقیبانش زمان بیشتری می‌گرفت. دلیل دیگر آن این بود که چاپلین کارگردان بسیار دقیقی بود و اصرار داشت که هنرپیشه‌ها دقیقاً همان گونه بازی کنند که منظور اوست و اصلاً هم برای او مهم نبود که چقدر طول بکشد تا بتواند بازی مورد نظرش را از هنرپیشه‌اش بگیرد.
چاک جونز که در زمان کودکی نزدیک کارگاه فیلم‌سازی چاپلین زندگی می‌کرده گفته است: به یاد می‌آورد که پدرش هنگام گرفتن یکی از صحنه‌های فیلم چاپلین در آنجا حاضر بوده و دیده که چاپلین یک قسمت را بیش از ۱۰۰ بار تکرار کرده تا در نهایت از کار هنرپیشه‌اش راضی شده و آن قسمت را پذیرفته است.
ترکیب هم زمان داستان‌پردازی و میل به کمال‌گرایی در چاپلین که منجر می‌شد به روزها تلاش و هزاران فوت فیلم گرفته شدهٔ بی‌استفاده، باعث می‌شد تا فیلم‌سازی برای او بسیار پرهزینه تمام شود و کلافگی او باعث پراکندگی و دلگیری هنرپیشه‌ها و سایر عوامل فیلم‌هایش شود و یا باعث شود آن‌ها ساعت‌ها انتظار بکشند و یا حتی در مواردی کل کار تعطیل شود.

مقایسه با سایر طنز های صامت


از دههٔ ۱۹۶۰ به بعد فیلم‌های چاپلین با فیلم‌های دو طنزپرداز دیگر،
باستر کیتون و هارولد لوید، مقایسه می‌شده‌اند، این مقایسه به خصوص در میان طرفداران وفادار دو گروه مطرح بود.
این سه طنزپرداز هریک سبک خاص خود را داشت: چاپلین تاکید زیادی بر عواطف و گیرایی فیلم داشت (به همین دلیل در دههٔ ۱۹۲۰ بسیار معروف بود)؛ لوید به داشتن شخصیت‌های عامه‌پسند در فیلم‌هایش شناخته شده بود و کیتون به خاطر داشتن بردباری همراه با لحنی غرغرو در میان مخاطبان خود مورد پذیرش بود.
از نظر تجاری، تعدادی از سودآورترین فیلم‌های صامت اثر چاپلین است، فیلم جویندگان طلا، با فروش ۴٫۲۵ میلیون دلار آمریکاپنجمین فیلم پرسود و سیرک با فروش ۳٫۸ میلیون دلار آمریکا هفتمین فیلم پرفروش بود. درحالی که فیلم‌های چاپلین در مجموع ۱۰٫۵ میلیون دلار امریکا سود کردند، هارول لوید، درآمدی در حدود ۱۵٫۷ میلیون دلار داشت همچنین لوید تعداد فیلم‌های بیشتری می‌ساخت؛ او در طول دههٔ ۱۹۲۰، ۱۲ فیلم منتشر کرد درحالی که چاپلین در این مدت تنها ۳ فیلم را منتشر کرد. فیلم‌های باستر کیتون به اندازهٔ فیلم‌های چاپلین و لوید از نظر تجاری موفق نبود. وی حتی در زمانی که در اوج شهرت خود بود در اواخر دههٔ ۱۹۵۰ و اوایل ۱۹۶۰، تنها دست آوردش، تشویق دیرهنگام منتقدان بود.
واضح است که چاپلین و کیتون که هر دو از Vaudeville کار خود را شروع کردند زیاد به یکدیگر توجه داشته باشند. کیتون در سرگذشت خود از چاپلین با نام بزرگترین طنزپرداز که تا به حال زندگی کرده و بزرگترین کارگردان طنز یاد کرده است. چاپلین نیز در ۱۹۲۵ از کیتون در United Artists استقبال کرد و او را از رفتن به مترو گلدن مایر در سال ۱۹۲۸ برحذر داشت و برای آخرین فیلم او با نام «شهرت»[SUP][۵][/SUP] متنی ویژه برای کیتون نوشت و از او با عنوان شریک طنزپرداز خود از سال ۱۹۱۵ یاد کرد.


زندگی شخصی

چاپلین در زندگی شخصی چندین بار ازدواج کرد. اولین ازدواج چارلی در اکتبر سال ۱۹۱۸ با میلدرد هریس (به انگلیسی: Mildred Harris) بود. دختر بانمکی که چارلی را یاد عشق نافرجامش٬ هتی کلی (به انگلیسی: Hetty Kelly) می‌انداخت که در سال ۱۹۰۸ عاشق او شده بود. عشقی که از همان ابتدا مورد مخالفت خانوادهٔ هتی قرار گرفت. ازدواج چارلی با میلدرد پس از دوسال یعنی در آوریل ۱۹۲۰ به جدایی کشیده شد. نتیجهٔ این ازدواج یک فرزند پسر بود که تنها سه روز عمر کرد.
چارلی در نوامبر ۱۹۲۴ با هنرپیشهٔ نقش اول فیلم جویندگان طلا (به انگلیسی: Gold Rush) یعنی لیتا گری (به انگلیسی: Lita Grray) ازدواج کرد. حاصل این ازدواج دو فرزند پسر به نام‌های سیدنی و چارلز بودند. اما تنها بعد از دو سال این ازدواج نیز به جدایی کشیده شد.
در سال ۱۹۳۶ چاپلین بار دیگر با یک بازیگر ازدواج کرد. پائولت گودارد (به انگلیسی: Paulette Goddard) بازیگر نقش دختر بی‌خانمان در فیلم عصر جدید (به انگلیسی: Modern Time) که با چارلی ازدواج کرد. این ازدواج نیز در سال ۱۹۴۲ به جدایی انجامید.
در سال ۱۹۴۲ او با دختر یک نمایش‌نامه‌نویس معروف آمریکایی به نام یوجین گِلَدِستون اونیل (به انگلیسی: Eugene Gladstone O'Neill) آشنا شد. نام آن دختر اونا اونیل (بهانگلیسی: Oona O'neil) بود. با اینکه پدر دختر با این ازدواج مخالف بود اما این ازدواج صورت گرفت. چارلی پنجاه و چهار ساله با یک دختر هجده ساله ازدواج کرده بود. این ازدواج در ۱۶ ژوئن سال ۱۹۴۳ انجام گرفت. اولین حاصل این ازدواج دختری به نام جرالدین (به انگلیسی: Geraldine Chaplin) بود. با اینکه اختلاف سن چارلی و اونا سی و شش سال بود اما این ازدواج پر دوام‌ترین ازدواج چارلی بود و این دو تا پایان عمر کنار یکدیگر بودند.
زندگی هنرمند بزرگ دنیای سینما، چارلی چاپلین، که بی‌اغراق از مشهورترین هنرمندان این فن است پر از درد و رنج و فقری وصف ناشدنی است. اما کم‌تر کسی می‌داند که این هنرمند بزرگ برای «چاپلین» شدن از کجا آغاز کرده‌است. خوشبختانه خود او گوشه تاریک اوایل زندگی خویش را در کتابی تحت عنوان «داستان کودکی من» برای ما روشن کرده است. این کتاب مربوط به دورانی است که هنوز کسی چارلی را نمی‌شناخت و نمی‌دانست روزی بزرگ‌ترین ستاره سینما خواهد شد.




فيلم‌هاي چارلي چاپلين:
زندگي سگي:
چارلي چاپلين اين فيلم را در ۱۴ آوري ۱۹۱۸ تهيه کرد. سناريست و کارگردان اين فيلم نيز خود چارلي چاپلين بود. زندگي سگي در واقع نخستين فيلم از آغاز دومين دوره فعاليت سينمايي چاپلين است. در اين فيلم شاهد زندگي مردي تنها و درمانده اي هستيم. انزواي چارلي در اين فيلم واقعا دردناک است.ادنا پورويانس، سيدني چاپلين، تام ويلسن، آلبرت استين، هنري برگمن ساير بازيکنان اين فيلم ۳۵ ميلي متري سياه و سفيد و سي دقيقه اي هستند.
چاپلين، بزرگ مرد سينماي كميك، سال ‪۱۹۷۷‬دراوج رفت و نامه‌اي ماندگار كه ترسيم‌گر اخلاق در زندگي است، از او خطاب به دخترش به يادگار ماند.

پيش فنگ:
قهرمان بزرگ سينما در بيستم اکتبر ۱۹۱۸ فيلم پيش فنگ را با همکاري همان هنرپيشگان فيلم زندگي سگي ساخت. اين فيلم در استديو چاپلين (فرست نشنال) تهيه شده بود. به نظر بسياري از تماشاگران سينما، اين فيلم را بهترين شاهکار چاپلين قبل از فيلم جويندگان طلا مي دانندو اين فيلم کمدي هنوز تنها فيلم جدي الهام گرفته شده و از حوادث جنگ (۱۹۱۴-۱۹۱۸) به شمار مي آيد.

پسر بچه:
پسر بچه اولين فيلم طويل چارلي چاپلين است و اگر ماجراي ديوانه وار چارلي و لولوت را که مک سنت در سال ۱۹۱۴ تهيه کرد، مستثني سازيم، بايد بگوييم اين فيلم اولين فيلم بلند اوست. در پسر بچه ديگر جهان پيش و پا افتاده يک مامور پليس يا رباخوار که به صورت کاريکاتور ارايه شده به چشم نمي خورد، بلکه يک فيلم جدي تر از دنيا چاپلين و آميخته اي از درام واقعي چاپلين است. پسر بچه با فيلم زندگي سگي ارتباطي مستقيم دارد الا اين که در اين فيلم چاپلين به جاي يک سگ يک پسر بچه واقعي را به بازي مي گيرد.
طبقه ي بيكاره:
چاپلين پس از پايان رساندن پسر بچه عجله داشت قراردادش را با فرست نشنال تمام کند. دو کمدي کوتاه ساخت که البته ارزشهاي فيلم پسر بچه در آن ناديده گرفته شده است. کمديهاي ساخته شده توسط چاپلين صحنه هاي سرگرم کننده دارندکه از جمله بهترين صحنه هاي هنر چاپلين است، بدين ترتيب نمي توان ناديده شان گرفت و اگر طبقه بيکاره قابل بحث است روز پرداخت شاهکاري است، اين فيلم بر محور دنيا و دنيا داري دور مي زند. طبقه بيکاره که در ۲۵ اوت ۱۹۲۱ ساخته شده تنها ۲۰ دقيقه بود.

روز پرداخت:
فيلم روز پرداخت نيز در سال ۱۹۲۲ توسط چارلي نوشته و با بازيسازي او عرضه شد. اين فيلم هم ۲۰ دقيقه بود.

زاير:
در ۲۵ اوت ۱۹۲۲ اين فيلم ۴۳دقيقه اي توسط چارلي چاپلين تهيه شد. در اين فيلم که طي آن چارلي به هجو مامور پليس مي پردازد... شاهد هنرنمايي واقعي چاپلين هستيم. در اين فيلم چارلي مي خواهد براي رفتن به ديولز کالج سوار قطار شود، بليت مي خرد... او به جاي اينکه در کوپه مستقر شودزير واگن جا مي گيرد، اين فيلم ۴۳ دقيقه اي مورد توجه فراوان قرار گرفت.



جويندگان طلا:

جويندگان طلا در ژانويه ۱۹۲۵ توسط چارلي ساخته شد. جويندگان طلا را برخي شاهکار چاپلين دانسته اند. اما به دشواري مي توان گفت گفت ساير فيلم هاي چاپلين بدتر از جويندگان طلا هستند. در اين فيلم چارلي چاپلين در جستجوي عشق است و همسفرش در پي طلا، اما سرانجام طلا پيدا مي شود و چارلي با عشق وعده ديدار دارد کسي به درون مي آيد و ان چارپايي است... چارلي نوميد و مايوس همه چيز را رها مي کند.. اين فيلم ۷۲ دقيقه مي باشد.

سيرك:
سيرک در اکتبر ۱۹۲۵ ساخته شد. اين فيلم در استديو يونايتد ارتيست تهيه شد. در ميان فيلمهاي بزرگ چارلي سيرک از همه موزون تر و جا افتاده تر است. در اين فيلم چارلي چاپلين در نقش دلقک ظاهر مي شود و با دقت و ظرافت به بازي مي پردازد. در اين فيلم زن چابک سواري که پدر وحشي اش ( مدير سيرک ) به قصد کشت او را کتک زده به چارلي پناه مي آورد.

روشنايي شهر:
از زيبا ترين فيلم هاي چارلي است. اين فيلم در ژوءن ۱۹۲۸ ساخته شده و چارلي چاپلين بازيگر، سناريست و کارگردان و آهنگ ساز اين فيلم است. در طي اين فيلم چارلي مي کوشد نابينايي دختر جواني را شفا ببخشد، ولي تلاشهاي وي بدون نتيجه مي ماند. چارلي در اين فيلم گرچه مثل معمول لباس پوشيده است، در اينجا بيش از گذشته، خوش لباس شده است. ولگرد فيلم پسر بچه و زندگي سگي در اين فيلم به کارمند دون پايه بيکاري تبديل شده. شلوار کمتر گشاد است و نيم تنه او کمتر تنگ، يقه شکسته دارد، اما کروات جاي خود را به گره پاپين آزاد و بي قيدي داده است. سبيل هاي ماهوت پاک کني کمي نوک تيزتر شده، اما صورت بي شتاب و بي قيد سردتر و خشن تر و انديشناک تر است. چارلي که از بالاي نردبام اجتماعي به پايين کشيده شده با نوعي بي اعتنايي از کنار حوادث مي گذرد.



جوايز چارلي

چاپلين در طول دوران فعاليتش دوبار موفق به كسب جايزه اسكار شد. او اولين جايزه اسكار خود را در شانزدهم مي 1926 دريافت كرد. پس از آن و با ساخت فيلم «سيرك» در اسكار بعدي نامزد كسب عنوان بهترين بازيگر مرد و همچنين بهترين فيلم‌ساز كمدي شد، ولي در نهايت اين جوايز به افرادي ديگر تعلق يافت. با اين وجود، او جايزه «همه فن حريف بودن» را از دبيرخانه جشنواره دريافت كرد. فيلم ديگري كه چاپلين در همان سال ساخت و به خاطر آن، از جشنواره‌هاي گوناگون جايزه گرفت، «خواننده جاز» نام داشت. چاپلين در سال 1972 و چهل و چهار سال پس از دريافت اسكار اول، دومين اسكار خود را هم دريافت كرد. البته او در اين زمان در تبعيد بود و به خاطر دريافت جايزه‌اش اجازه پيدا كرد به شهر محل دبيرخانه جشنواره سفر كند.
آخرين فيلم‌هاي او با نام «شاهي در نيويورك»، «سوفيالورن» و «مارلون براندو» در اواخر دهد پنجاه ساخته شدند و او در اين فيلم‌ها به عنوان نويسنده و كارگردان و بازيگر به هنرمندي پرداخت.

 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
نامه تاریخی چارلی به دخترش .

نامه تاریخی چارلی به دخترش .

نامه تاريخي چارلي چاپلين به دخترش ژرالدين:

چارلي چاپلين يکي از نوابغ مسلم سينماست . او در زماني که در اوج موفقيت بود با اونااونيل ازدواج کرد و از او صاحب 7 يا 8 بچه شد ولي فقط يکي از اين بچه ها که ژرالدين نام دارد استعدادبازيگري را از پدرش به ارث برده و چند سالي است که در دنياي سينما مشغول فعاليت است و اتفاقا او هم مثل پدرش به شهرت و افتخار زيادي رسيده و در محافل هنري روي او حساب مي کنند .
چند سال پيش وقتي ژرالدين تازه مي خواست وارد عالم هنر شود ، چارلي براي او نامه اي نوشت که در شمار زيبا ترين و شور انگيزترين نامه هاي دنيا قرار دارد و بدون شک هر خواننده يا شنونده اي را به تفکر وادار مي کند.
البته اين نامه در خبر هايي كه به دستم رسيده جعلي مي باشد و نوشته ي يك خبرنگار ايرانيسيت كه مقاله ايي براي نوشتن نداشته و اين نامه ي خيالي را مي نويسد.

نامه چارلي چاپلين به دخترش:

ژرالدين دخترم اينجا شب است٬ يک شب نوئل. در قلعه کوچک من همه سپاهيان بي سلاح خفته اند.نه برادر و نه خواهر تو و حتي مادرت ، بزحمت توانستم بي اينکه اين پرندگان خفته را بيدار کنم ، خودم را به اين اتاق کوچک نيمه روشن٬ به اين اتاق انتظار پيش از مرگ برسانم . من از توليسدورم، خيلي دور...... اما چشمانم کور باد ،اگر يک لحظه تصوير تو را از چشمان من دور کنند.تصوير تو آنجا روي ميز هست . تصوير تو اينجا روي قلب من نيز هست. اما تو کجايي؟ آنجا در پاريس افسونگر بر روي آن صحنه پر شکوه "شانزليزه" ميرقصي . اين را ميدانم و چنانست که گويي در اين سکوت شبانگاهي ٬ آهنگ قدمهايت را مي شنوم و در اين ظلمات زمستاني٬ برق ستارگان چشمانت را مي بينم. شنيده ام نقش تو در نمايش پر نور و پر شکوه نقش آن شاهدخت ايراني است که اسير خان تاتار شده است. شاهزاده خانم باش و برقص. ستاره باش و بدرخش .اما اگر قهقهه تحسين آميز تماشاگران و عطر مستي گلهايي که برايت فرستاده اند تو را فرصت هشياري داد٬ در گوشه اي بنشين ٬ نامه ام را بخوان و به صداي پدرت گوش فرا دار . من پدر تو هستم٬ ژرالدين من چارلي چاپلين هستم . وقتي بچه بودي٬ شبهاي دراز به بالينت نشستم و برايت قصه ها گفتم . قصه زيباي خفته در جنگل ٬قصه اژدهاي بيدار در صحرا٬ خواب که به چشمان پيرم مي آمد٬ طعنه اش مي زدم و مي گفتمش برو .من در روياي دختر خفته ام . رويا مي ديدم ژرالدين٬ رويا.......

روياي فرداي تو ، روياي امروز تو، دختري مي ديدم به روي صحنه٬ فرشته اي مي ديدم به روي آسمان٬ که مي رقصيد و مي شنيدم تماشاگران را که مي گفتند: " دختره را مي بيني؟ اين دختر همان دلقک پيره .اسمش يادته؟ چارلي " . آره من چارلي هستم . من دلقک پيري بيش نيستم. امروز نوبت تو است. برقص من با آن شلوار گشاد پاره پاره رقصيدم ٬ و تو در جامه حرير شاهزادگان مي رقصي . اين رقص ها ٬ و بيشتر از آن ٬ صداي کف زدنهاي تماشاگران ٬ گاه تو را به آسمان ها خواهد برد. برو . آنجا برو اما گاهي نيز بروي زمين بيا ٬ و زندگي مردمان را تماشا کن.
زندگي آن رقاصگان دوره گرد کوچه هاي تاريک را ٬ که با شکم گرسنه ميرقصند و با پاهايي که از بينوايي مي لرزد . من يکي ازاينان بودم ژرالدين ٬ و در آن شبها ٬ در آن شبهاي افسانه اي کودکي هاي تو ، که تو با لالايي قصه هاي من ٬ به خواب ميرفتي٬ و من باز بيدار مي ماندم در چهره تو مي نگريستم، ضربان قلبت را مي شمردم، و از خود مي پرسيدم: چارلي آيا اين بچه گربه، هرگز تو را خواهد شناخت؟............. تو مرا نمي شناسي ژرالدين . در آن شبهاي دور٬ بس قصه ها با تو گفتم ٬ اما قصه خود را هرگز نگفتم . اين داستاني شنيدني است‌: داستان آن دلقک گرسنه اي که در پست ترين محلات لندن آواز مي خواند و مي رقصيد و صدقه جمع مي کرد .اين داستان من است . من طعم گرسنگي را چشيده ام . من درد بي خانماني را چشيده ام . و از اينها بيشتر ٬ من رنج آن دلقک دوره گرد را که اقيانوسي از غرور در دلش موج مي زند ٬ اما سکه صدقه رهگذر خودخواهي آن را مي خشکاند ٬ احساس کرده ام.با اينهمه من زنده ام و از زندگان پيش از آنکه بميرند نبايد حرفي زد . داستان من به کار تو نمي آيد ٬ از تو حرف بزنيم . به دنبال تو نام من است:چاپلين . با همين نام چهل سال بيشتر مردم روي زمين را خنداندم و بيشتر از آنچه آنان خنديدند ٬ خود گريستم . ژرالدين در دنيايي که تو زندگي مي کني ٬ تنها رقص و موسيقي نيست .نيمه شب هنگامي که از سالن پر شکوه تأتر بيرون ميايي ٬ آن تحسين کنندگان ثروتمند را يکسره فراموش کن ٬ اما حال آن راننده تاکسي را که ترا به منزل مي رساند ٬ بپرس ٬ حال زنش را هم بپرس.... و اگر آبستن بود و پولي براي خريدن لباس بچه اش نداشت ٬ چک بکش و پنهاني توي جيب شوهرش بگذار . به نماينده خودم در بانک پاريس دستور داده ام ٬ فقط اين نوع خرجهاي تو را٬ بي چون و چرا قبول کند . اما براي خرجهاي ديگرت بايد صورتحساب بفرستي . گاه به گاه ٬ با اتوبوس ٬ با مترو شهر را بگرد . مردم را نگاه کن٬ و دست کم روزي يکبار با خود بگو :" من هم يکي از آنان هستم ." تو يکي از آنها هستي - دخترم ، نه بيشتر ،هنر پيش از آنکه دو بال دور پرواز به آدم بدهد ، اغلب دو پاي او را نيز مي شکند .و وقتي به آنجا رسيدي که يک لحظه ، خود را بر تر از تماشاگران رقص خويش بداني ، همان لحظه صحنه را ترک کن ، و با اولين تاکسي خود را به حومه پاريس برسان . من آنجا را خوبمي شناسم ، از قرنها پيش آنجا ، گهواره بهاري کوليان بوده است . در آنجا ، رقاصه هايي مثل خودت را خواهي ديد . زيبا تر از تو ، چالاک تر از تو و مغرور تر از تو . آنجا از نور کور کننده ي نورافکن هاي تآتر " شانزليزه " خبري نيست .نور افکن رقاصگان کولي ، تنها نور ماه است نگاه کن ، خوب نگاه کن . آيا بهتر از تو نمي رقصند؟اعتراف کن دخترم . هميشه کسي هست که بهتر از تو مي رقصد .
هميشه کسي هست که بهتر از تو مي زند .و اين را بدان که درخانواده چارلي ، هرگز کسي آنقدر گستاخ نبوده است که به يک کالسکه ران يا يک گداي کنار رود سن ، ناسزايي بدهد .
من خواهم مرد و تو خواهي زيست . اميد من آن است که هرگز در فقر زندگي نکني ، همراه اين نامه يک چک سفيد برايت مي فرستم .هر مبلغي که مي خواهي بنويس و بگير . اما هميشه وقتي دو فرانک خرج مي کني ، با خود بگو : " دومين سکه مال من نيست . اين مال يک فرد گمنام باشد که امشب يک فرانک نياز دارد ."
جستجويي لازم نيست . اين نيازمندان گمنام را ٬ اگر بخواهي ٬ همه جا خواهي يافت .اگر از پول و سکه با تو حرف مي زنم ٬ براي آن است که ازنيروي فريب و افسون اين بچه هاي شيطان خوب آگاهم٬ من زماني دراز در سيرک زيسته ام٬ و هميشه و هر لحظه٬ بخاطر بند بازاني که از روي ريسماني بس نازک راه مي روند٬ نگران بوده ام٬ اما اين حقيقت را با تو مي گويم دخترم : مردمان بر روي زمين استوار٬ بيشتر از بند بازان بر روي ريسمان نا استوار ٬ سقوط مي کنند . شايد که شبي درخشش گرانبهاترين الماس اين جهان تو را فريب دهد .آن شب٬ اين الماس ٬ ريسمان نا استوار تو خواهد بود ٬ و سقوط تو حتمي است .شايد روزي ٬ چهره زيباي شاهزاده اي تو را گول زند٬ آن روز تو بند بازي ناشي خواهي بود و بند بازان ناشي ٬ هميشه سقوط مي کنند .دل به زر و زيور نبند٬ زيرا بزرگترين الماس اين جهان آفتاب است و خوشبختانه ٬ اين الماس بر گردن همه مي درخشد ..............اما اگر روزي دل به آفتاب چهره مردي بستي ، با او يکدل باش ، به مادرت گفته ام در اين باره برايت نامه اي بنويسد . او عشق را بهتر از من مي شناسد. و او براي تعريف يکدلي ، شايسته تر از من است . کار تو بس دشوار است ، اين را مي دانم . به روي صحنه ، جز تکه اي حرير نازک ، چيزي بدن ترا نمي پوشاند . به خاطر هنر مي توان لخت و عريان به روي صحنه رفت و پوشيده تر و باکره تر بازگشت . اما هيچ چيز و هيچکس ديگر در اين جهان نيست که شايسته آن باشد که دختري ناخن پايش را به خاطر او عريان کند .برهنگي ، بيماري عصر ماست ، و من پيرمردم و شايد که حرفهاي خنده دار مي زنم . اما به گمان من ، تن عريان تو بايد مال کسي باشد که روح عريانش را دوست مي داري .بد نيست اگر انديشه تو در اين باره مال ده سال پيش باشد . مال دوران پوشيدگي . نترس ، اين ده سال
ترا پير تر نخواهد کرد.....





 

Similar threads

بالا