مشاعرۀ سنّتی

zarnaz_a

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
در خرابات مغان نور خدا میبینم
این عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم
سوز دل اشک روان اه سحر ناله ی شب
این همه از نظر لطف شما میبینم
 

phalagh

مدیر بازنشسته
دستم اگر به دامن آن شاه میرسید
پایم به عرش از شرف و جاه میرسید
دیگر مرا نیاز به گفتن نبود اگر
آنکس که هست از دلم اگاه میرسید
 

phalagh

مدیر بازنشسته
دلم خون شد زهجرانت بیا یکدم برم بنشین
مشو پنهان زچشمانم بیا در منظرم بنشین
مریض درد هجران توام ای بهترازجانم
بیا یک لحظه هم روی دو چشمان ترم بنشین
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
نه حوصله آن‌که دليرت بينم
نه طاقت آن‌که دير ديرت بينم
(سلام ياسرجان! ببخشا که امتيازم غيرفعال شده است،‌ بيش از اين‌ها امتياز داري و مستغني از اين‌ها هستي!) :gol:
 

phalagh

مدیر بازنشسته
من از همه بیگانه ام در کوی تو پروانه ام
وز عشق تو دیوانه ام لبریز شد پیمانه ام
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا