روی تو کس ندید و هزارت رقیب مست / اگر چه عرض هنر پیش یار بی ادبیست
تو رفتی همه گفتند:
از دل برود هر آنکه از دیده برفت
و آن لحظه به ناباوری و غصه من خندیدند
تمامِ زندگیام را اگردفتر خاطرات را مىبندم
كنار پنجره مى روم و نفس میكشم
لعنتى هوا هم الوده به خاطرات اوست.
تمامِ زندگیام را اگر
تاخت بزنم با چشمهات
باز هم بدهکار تو اَم
من به هیچ سیگاری
نه نگفته ام!
بعد از تو ؛
آتش می زنم
دودمان تنهایی را
و آه می کشم!!!
من به هیچ سیگاری
نه نگفته ام!
بعد از تو ؛
آتش می زنم
دودمان تنهایی را
و آه می کشم!!!
من میخواستم ملک دلش باشم
اما او
فقط یک مستاجر میخواست!
تا قیامت ماتم فرهاد ناحق کشته را ؟تازه دارد لاله خونین کفن در کوهسار
من میخواستم ملک دلش باشم
اما او
فقط یک مستاجر میخواست!
روحم اسیر نگاه جادویی ات استتا قیامت ماتم فرهاد ناحق کشته را ؟تازه دارد لاله خونین کفن در کوهسار
تنهــــا هــوایـی مـه آلـود ... مبـهـمتـــــو که رفتی ؛ هیچ کس نیامد . .
انگار ؛
قانون بقا هم ، پوچ ست
تنهــــا هــوایـی مـه آلـود ... مبـهـم
هـمــــیـن !
تـــو نـیـستـی ...
تـــو سـال هـاسـت که نـیســـــتی !
امــــا چــــــــــرا مـن ...
تنهــــا هــوایـی مـه آلـود ... مبـهـم
هـمــــیـن !
تـــو نـیـستـی ...
تـــو سـال هـاسـت که نـیســـــتی !
امــــا چــــــــــرا مـن ...
يكي هست تو قلبم كه هر شب واسه اون مي نويسمتــــــو نیستی !
سرخوشانـــــه میخندم ٬
شوخـــی می کنم
و تو نمیدانی....
چقدر سخت اســــت
احساس خفگی کردن
پشـــت این نقابِ لعنتــی
همین که بیاییيكي هست تو قلبم كه هر شب واسه اون مي نويسم
اون خوابه
نمیخوام
بدونه
واسه اونه که قلب من اینهمه بیتابه
یه کاغذ
یه خودکار
دوباره شده همدم این دل دیونه
یه نامه
که خیسه
پر از اشک و باز کسی اون و نمیخونه
یه روز همین جا توی اتاقم
یدفعه گفت داره میره
يكي هست تو قلبم كه هر شب واسه اون مي نويسم
اون خوابه
نمیخوام
بدونه
واسه اونه که قلب من اینهمه بیتابه
یه کاغذ
یه خودکار
دوباره شده همدم این دل دیونه
یه نامه
که خیسه
پر از اشک و باز کسی اون و نمیخونه
یه روز همین جا توی اتاقم
یدفعه گفت داره میره
نه می خواهم ستاره ها را برایت بچینمهمین که بیایی
از کنارم رد شوی کافیست...!
مــــــرا به آرامش میرساند حتی
اصطکاک ســــــــــــایه هایمان
نه می خواهم ستاره ها را برایت بچینم
و نه می خواهم به شهر آرزوها و رؤیاها بروم
فقط ساده و با صداقت
همراه با شاهدی صادق
از اعماق جانی سوخته
با چشمانی بارانی
می خواهم بگویم دوستت دارم
و می خواهم بگویم این نه سخنی است که تنها بر زبان آید
من تقدس عشقت را
بر کرامت وجودم نشانده ام
نه می خواهم ستاره ها را برایت بچینم
و نه می خواهم به شهر آرزوها و رؤیاها بروم
فقط ساده و با صداقت
همراه با شاهدی صادق
از اعماق جانی سوخته
با چشمانی بارانی
می خواهم بگویم دوستت دارم
و می خواهم بگویم این نه سخنی است که تنها بر زبان آید
من تقدس عشقت را
بر کرامت وجودم نشانده ام
مهم رسیدن نیست، مهم آغاز استهواى باران داشت، نگاهِ غمگينم
چه تلخ مى رفتى، چه تلخ، شيرینم
!
رفتی .....مرا گرداب تنهایى چنان در خود کشد آخر
آه از دست نجاتت دست من شد نااميد آخر
مرا گرداب تنهایى چنان در خود کشد آخر
آه از دست نجاتت دست من شد نااميد آخر
مهم رسیدن نیست، مهم آغاز است
که گاهی هیچ روی نمی دهد
و گاهی می شود بدون آنكه خواسته باشی
دلتنگ که می شوم..روزی داستانی که من به پایان رساندم را
دیگران به افسانه آغاز خواهند کرد
یه روز همین جا توی اتاقمدر لحظه اى آه بارش پایيزى آن قامت بلند تو را خم آرد
با برگ ریز زرد تو مى دیدم شيواترین شعار شكوفایى
یه روز همین جا توی اتاقم
یدفعه گفت داره میره
چیزی نگفتم اخه نخواستم دلشو غصه بگیره
گریه میکردم درو که می بست
میدونستم که میمیرم
اون عزیزم بود نمی تونستم جلوی راشو بگیرم
يكي هست تو قلبم كه هر شب واسه اون مي نويسم
اون خوابه
نمیخوام
بدونه
واسه اونه که قلب من اینهمه بیتابه
یه کاغذ
یه خودکار
دوباره شده همدم این دل دیونه
یه نامه
که خیسه
پر از اشک و باز کسی اون و نمیخونه
رفتی .....
بی انکه مرا بخدا بسپاری..
نمیدانم خدا را از یاد برده بودی یا مرا.....
زلالی عشقت را از من مگیر، انشای چشمت را برایم بخوانهر که در سینه دلی داشت به دلداری داد
دل نفرین شده ی ماست که تنهاست هنوز
یه روز همین جا توی اتاقماز اين ما شدن نا اميدي ولي
بمون تا غرورامونو نشكنن
نزار تا برامون بسوزه دلي
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |