شکفته شد گل حَمرا و گشت بلبل مست
صلایِ سرخوشی، ای صوفیان باده پرست
حافظ
صلایِ سرخوشی، ای صوفیان باده پرست
حافظ
مشاعرۀ سنّتی
- شروع کننده موضوع Matrix
- تاریخ شروع
وقتی دل سودایی می‌رفت به بستان‌ها
بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحان‌ها
سعدی
بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحان‌ها
سعدی
یاد باد آن که صَبوحی زده در مجلسِ انس
جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود
حافظ
جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود
حافظ
دردِ عشقی کشیده‌ام که مَپُرس
زهرِ هجری چشیده‌ام که مَپُرس
حافظ
زهرِ هجری چشیده‌ام که مَپُرس
حافظ
تاب بنفشه می‌دهد طرّهٔ مشکسای تو
پردهٔ غنچه می‌درد خندهٔ دلگشای تو
حافظ
پردهٔ غنچه می‌درد خندهٔ دلگشای تو
حافظ
تا تو به خاطر منی کس نگذشت بر دلم
مثل تو کیست در جهان تا ز تو مهر بگسلم
سعدی
مثل تو کیست در جهان تا ز تو مهر بگسلم
سعدی
تا خبر دارم از او بی‌خبر از خویشتنم
با وجودش ز من آواز نیاید که منم
سعدی
با وجودش ز من آواز نیاید که منم
سعدی
بودیم و کسی پاس نمیداشت که هستیم
باشد که نباشیم و بدانند که بودیم
باشد که نباشیم و بدانند که بودیم
میرِ من خوش می‌روی کاندر سر و پا میرمت
خوش خرامان شو که پیشِ قدِ رعنا میرمت
حافظ
خوش خرامان شو که پیشِ قدِ رعنا میرمت
حافظ
تا تـــو مـــراد من دهی کشته مـــرا فراق تــو
تا تو به داد من رسی، من به خدا رسیده ام
رهی معیری
تا تو به داد من رسی، من به خدا رسیده ام
رهی معیری
معبد من نگاه تو شور من اشتیاق تو
مرغک خوش صدای من بی آشیانه می روم
در عجبم چرا که من سست شوم به کوی تو
حکم ز رفتنم شود من بی گلایه می روم
این غزل از صمیم دل سروده ام برای تو
شعر اگر اثر نکرد سوی ترانه می روم
شاعر؟؟؟
مرغک خوش صدای من بی آشیانه می روم
در عجبم چرا که من سست شوم به کوی تو
حکم ز رفتنم شود من بی گلایه می روم
این غزل از صمیم دل سروده ام برای تو
شعر اگر اثر نکرد سوی ترانه می روم
شاعر؟؟؟
نبایستی هم اول مهر بستن
چو در دل داشتی پیمان شکستن
سعدی
چو در دل داشتی پیمان شکستن
سعدی
نیست دلداری که دلداری کند
نیست غم خواری که غم خواری کند
گر چه بسیارند یاران هر طرف
نیست یاری تا مرا یاری کند
نیست غم خواری که غم خواری کند
گر چه بسیارند یاران هر طرف
نیست یاری تا مرا یاری کند
دل از من بُرد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد
حافظ
خدا را با که این بازی توان کرد
حافظ
یکی را دست حسرت بر بناگوش
یکی با آن که می‌خواهد در آغوش
سعدی
یکی با آن که می‌خواهد در آغوش
سعدی
شب وصل است و تب دلبری جانان است
ساغر وصل لبالب به لب مستان است
ساغر وصل لبالب به لب مستان است
آن سیه چَرده که شیرینیِ عالم با اوست
چشمِ میگون لبِ خندان دلِ خرم با اوست
حافظ
چشمِ میگون لبِ خندان دلِ خرم با اوست
حافظ
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
|
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |