مشاعرۀ سنّتی

Narges *

عضو جدید
می بخش بر آنکه جز تو یارش نبود
جز خوردن اندوه تو کارش نبود
در عشق تو حالتیش باشد که دمی
هم با تو و هم بی تو قرارش نبود ابو سعید ابوالخیر

چشمات بی بلا
در پهنه ی دشت رهنوردی پیداست
وندر پی آن قافله گردی پیداست
فریاد زدم دوباره دیداری هست؟
در چشم ستاره اشک سردی پیداست
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تنها تر از یک برگ
با بار شادی های مهجورم
در آب های سبز تابستان
آرام می رانم
تا سرزمین مرگ
تا ساحل غم های پاییزی
 

hamid_61

عضو جدید
یا به چشم آرزو سیر رخ صیاد کن

یا به صحرای طلب در جستجوی دانه باش

یا گل نو رسته شو یا بلبل شوریده حال

یا چراغ خانه یا آتش به جان پروانه باش
 

won-a-pa-lei

عضو جدید
شب در کمین شعری گمنام و ناسرود
چون جغد می نشینم در زیج رنج کور
می جویمش به کنگرۀ ابر شب نورد
می جویمش به سوسوی تک اختران دور
 

bahar_jo0on

عضو جدید
رباب و چنگ به بانگ بلند میگویند

که گوش هوش به پیغام سروش کنید

دگر نگاه مگردان در آسمان کبود
کبوتران تو پر خسته آمدند فرود
به هر چه می نگرم با دریغ و بدرود است
شد آن زمان که جهان جمله مژده بود و درود
دریغ عهد شکر خواب و روزگار شباب
چنان گذشت که انگار هر چه بود نبود .....
 

toprak

عضو جدید
دگر نگاه مگردان در آسمان کبود
کبوتران تو پر خسته آمدند فرود
به هر چه می نگرم با دریغ و بدرود است
شد آن زمان که جهان جمله مژده بود و درود
دریغ عهد شکر خواب و روزگار شباب
چنان گذشت که انگار هر چه بود نبود .....
در هجرانم قرار می بایدو نیست
آسایش جان زار می باید و نیست
سرمایه ی روزگار می باید ونیست
یعنی که وصال یار می باید و نیست
 

ghacedak

عضو جدید
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
:gol:
 

won-a-pa-lei

عضو جدید
این ابرهای تیره که بگذشته ست
بر موج های سبز کف آلوده،
جان مرا به درد چه فرساید
روحم اگر نمی کند آسوده؟
 

"sarah"

عضو جدید
چــون ســــــايه مرغـــــــــان هـــــوا در سفــــــر خاك
آزار به مـــــــوري نرســـــــــانديـــــم و گذشــــــــتيم
 

won-a-pa-lei

عضو جدید
مانم به آبگینه حبابی سست
در کلبه ئی گرفته، سیه، تاریک:
لرزم، چو عابری گذرد از دور
نالم، نسیمی ار وزد از نزدیک.
 

"sarah"

عضو جدید
سلسله موی دوست حلقه دام بلاست
هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست
 

won-a-pa-lei

عضو جدید
دیگر برای شوکت دریا غزل نباف !
موجی که در هوای تو یخ زد نجیب نیست

تا آخرین ستارۀ شب بگذرد مرا
بی خوف و بی خیال بر این برج خوف و خشم،
بیدار می نشینم در سردچال خویش
شب تا سپیده خواب نمی جنبدم به چشم.



روز خوش!
 

meddler

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا آخرین ستارۀ شب بگذرد مرا
بی خوف و بی خیال بر این برج خوف و خشم،
بیدار می نشینم در سردچال خویش
شب تا سپیده خواب نمی جنبدم به چشم.



روز خوش!


من مدتی ست ابر بهارم برای تو
باید ولم کنند ببارم برای تو
 

"sarah"

عضو جدید
تو ملولی و مرا طاقت تنهایی نیست
تو جفا کردی و من عهد وفا نشکستم
 

meddler

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو که دل برده از این شهر دلت
یک نفر گم شده از شهر دلت
من تنها که از این شهر شلوغ
میرود باز شود بخت دلت


خودم گفتم !
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا