Narges *
عضو جدید
در پهنه ی دشت رهنوردی پیداستمی بخش بر آنکه جز تو یارش نبود
جز خوردن اندوه تو کارش نبود
در عشق تو حالتیش باشد که دمی
هم با تو و هم بی تو قرارش نبود ابو سعید ابوالخیر
چشمات بی بلا
وندر پی آن قافله گردی پیداست
فریاد زدم دوباره دیداری هست؟
در چشم ستاره اشک سردی پیداست