مشاعرۀ سنّتی

[PATRIOT]

مردم ديده ما جز به رخت ناظر نيست
دل سرگشته ما غير تو را ذاکر نيست

 

[pashe_naz2001]

مکن بیدار از این خوابم خدا را
که دارم خلوتی خوش با خیالش

 

[maryam_202084]

ترا که هر چه مراد است در جهان داری چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری

 

[pashe_naz2001]

ترا که هر چه مراد است در جهان داری چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری

یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را

 

[maryam_202084]

اگر شراب خوری جرعه ای فشان بر خاک از ان گناه که نفعی رسد به غیر چه باک

 

[PATRIOT]

کنون که مي‌دمد از بوستان نسيم بهشت
من و شراب فرح بخش و يار حورسرشت

 

[pashe_naz2001]

تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان
بگشود نافه ای و در آرزو ببست

 

[PATRIOT]

تو كز محنت ديگران بيغمي
نشايد كه نامند نهند ادمي

 

[pashe_naz2001]

یاد باد آن کو به خون ما
زلف را بشکست و پیمان نیز هم

 

[PATRIOT]

مکن به نامه سياهي ملامت من مست
که آگه است که تقدير بر سرش چه نوشت

 

[pashe_naz2001]

تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم

 

[arta_616]

یادم افتاد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
÷ر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

 

[PATRIOT]

مي‌خواست گل که دم زند از رنگ و بوي دوست
از غيرت صبا نفسش در دهان گرفت

 

[arta_616]

تو بودی دلارام گمگشته ام!
که یک دم به یادت ن÷رداختم

 

[PATRIOT]

محراب ابرويت بنما تا سحرگهي
دست دعا برآرم و در گردن آرمت

 

[arta_616]

تنها درین غروب غم انگیز زندگی
افتاده ام چو سایه گمگشتگان به راه

 

[alijan]

هر کس به طریقی دل ما میشکند
بیگانه جدا دوست جدا میشکند

 

[arta_616]

در تو صلابت جنگل نمانده است؟
در تو کنون مهابت از یاد رفته است

 

[alijan]

تا توانی دلی بدست آور
دل شکستن هنر نمی باشد

 

[arta_616]

دیدم او را آه بعد از بیست سال
گفتم: این خود اوست یا نه دیگری ست؟؟؟؟

 

[alijan]

تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نا محرم نباشد جای پیغام سروش

 

[Matrix]

تا دو چشمش به رخم حیران نیست
به چه کار آیدم این زیبایی
بشکن این آینه را ای مادر
حاصلم چیست ز خود آرایی

 

[alijan]

یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار توئی غار توئی خواجه نگهدار مرا

 

[Matrix]

تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نا محرم نباشد جای پیغام سروش

یه + بخور !
ایول !
-------------
شعر گفتم که ز دل بردارم
بار سنگین غم عشقش را
شعر خود جلوه ای از رویش شد
با که گویم ستم عشقش را

 

[Matrix]

آه...آری این منم اما چه سود
"او" که در من بود ، دیگر نیست ، نیست
می خروشم زیر لب دیوانه وار
"او" که در من بود ، آخر کیست ، کیست !؟

 

[alijan]

از دل تنگ گنه کار بر آرم آهی
کآتش اندر گنه آدم و حوا فکنم
(مرسی )

 

[arta_616]

من در جنوب نقش جنون دیدم
آمیزه های آتش و خون دیدم

 

[alijan]

مطرب عشق عجب سازو نوایی دارد
نقش هر پرده که زد راه بجایی دارد

 

[Matrix]

دوست می دارم من این نالیدن دلسوز را
تا به هر نحوی که باشد بگذرانم روز را

 

[arta_616]

در من غم بیهودگیها می زند موج
در تو غروری از توان من فزونتر
در من نیازی می کشد ÷یوسته فریاد
در تو گریزی می گشاید هر زمان ÷ر