من نه آن رندم كه ترك شاهد و ساغر كنم, محتسب داند كه من اين كارها كمتر كنم
در کارگه کوزه گری رفتم دوش دیدم دوهزار کوزه گویا و خموش نا گاه یکی کوزه بر آورد خروش کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
درویش مکن ناله ز شمشیر احبادیریست که دلـدار پـیـامی نفرستاد. ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا
گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم
تنور لاله چنان برفروخت باد بهار
که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |