مشاعرۀ سنّتی

sisah

عضو جدید
می ده گزافه ساقیا تا کم شود خوف و رجا
گردن بزن اندیشه را ما از کجا او از کجا

پیش آر نوشانوش را از بیخ برکن هوش را
آن عیش بی‌روپوش را از بند هستی برگشا
 

R@mtin.eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای لبت آیه رحمت دهنت نقطه ایمان ........ آن نه خال است و زنخدان و سر زلف پریشان
که دل اهل نظر برد که سریست خدایی
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دید چون پروانه این مهر از نگار
رفت از دستش عنان اختیار
 

gh_engineer

عضو جدید
کاربر ممتاز
روز آنست که مردم ره صحرا گیرند
خیز تا سرو بماند خجل از بالایت
 

gh_engineer

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو به هر جا که فرود آمدی و خیمه زدی

کس دیگر نتواند که بگیرد جایت
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تویی شمع و چراغ شام تارم
تویی عشق و امید این دیارم
 

sisah

عضو جدید
ما کاهلانیم و تویی صد حج و صد پیکار ما
ما خفتگانیم و تویی صد دولت بیدار ما

ما خستگانیم و تویی صد مرهم بیمار ما
ما بس خرابیم و تویی هم از کرم معمار ما
 

sanaz950

عضو جدید
اگر داغ دل بود، ما دیده ایم
اگر خون دل بود، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است، آورده ایم
اگر داغ شرط است، ما برده ایم
اگر دشنه دشمنان، گردنیم
اگر خنجر دوستان، گرده ایم
گواهى بخواهید، اینک گواه
همین زخم هایى که نشمرده ایم!
دلى سر بلند و سرى سر به زیر
از این دست عمرى به سر برده ایم
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
مرا که شمع صفت سوختی و سر ببریدی
جز این گناه ندارم که از تو دل ببریدم
 

behnam-t

عضو جدید
روز و شب خوابم نمی​آید به چشم غم پرست
بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع
 

behnam-t

عضو جدید
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطف​ها می​کنی ای خاک درت تاج سرم
 

behnam-t

عضو جدید
من که از آتش دل چون خم می در جوشم
مهر بر لب زده خون می​خورم و خاموشم
 

behnam-t

عضو جدید
من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
 

baran-bahari

کاربر بیش فعال
ما درس صداقت و صفا می‌خوانیم
آیین محبت و وفا می‌دانیم
زین بی‌هنران سفله ای دل! مخروش
که انها همه می‌روند و ما می‌مانیم
 

n_h_1365

عضو جدید
یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت
حاش لله که روم من ز پی یار دگر



رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم !
نگرفتی دگر از عاشقی آزرده خبر هم !
نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم ... ! http://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon_gol.gif
 

CaliRira

عضو جدید
رفت از بر من آنكه مرا مونس جان بود
ديگر به چه اميد در اين شهر توان بود

دوش مست و بی خبر بگذشتم از ویرانه ای
در سیاهی چشم مستم خیره شد بر خانه ای
نرم نرمک پیش رفتم تا کنار پنجره
پدری کور و فلج بود در گوشه ای
مادری زار وپریشان مانده چون حیرانه ای
کودکی از سوز سرما میزند دندان به هم
دختری گرم عیش و نوش با بیگانه ای
چون بشد فارغ آن مرد پلید
قصد رفتن را نمود با حالت جانانه ای
دست اندر جیب کرد زان همه پولی که داشت
داد بر آن دخترک چندانه ای
بر خودم لعنت فرستادم از شب تا سحر
میروم مست و خرامان سوی هر میخانه ای
:gol::gol::gol:
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا