مشاعرۀ سنّتی

[يامين]

شيطان كه رانده شد بجز يك خطا نكرد
خود را براي سجده ي آدم رضا نكرد

شيطان هزار بار بهتر ز بي نماز
او سجده را بر آدم و اين بر خدا نكرد




​

 

[سرمد حیدری]

دردم از یار است و درمان نیز هم.......دل فدای او شدو جان نیز هم
این که میگویند آن خوشتر ز حسن.........یار ما این دارد و آن نیز هم

 

[گلابتون]

ما هر دو دوستان قديميم اي عزيز
اين صبر تا نرفته ز كف چون ظفر بيا

بشتاب ناگزير كه ديرست وقت پير
اي مژده بخش بخت جوان زودتر بيا

 

[arsam313]

از نظر پنهانی,از دل نیستی
کاش میگفتی کجایی ,کیستی

 

[baran-bahari]

یاری کن ای نفس که درین گوشه ی قفس
بانگی بر آورم ز دل خسته ی یک نفس

 

[بارانی]

ساقی بیار باده که ماه صیام رفت
در ده قدح که مونس ناموس و نام رفت

وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم
عمری که بی حضور صراحی و جام رفت

 

[behnam-t]

ساقی بیار باده که ماه صیام رفت
در ده قدح که مونس ناموس و نام رفت

وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم
عمری که بی حضور صراحی و جام رفت

تا مرا عشق تو از هر دو جهان باز استد
چه غم از سرزنش هرکه جهانم باشد
*بارانی عزیز اگه هستین خوشحال میشم ادامه بدیم مشاعره رو!

 

[بارانی]

در این دنیای دون دردی به درمانش نمی ارزد
که یار بی وفا وصلش به هجرانش نمی ارزد...

 

[بارانی]

خوشحال میشم....

 

[کالیگولا]

در این دنیای دون دردی به درمانش نمی ارزد
که یار بی وفا وصلش به هجرانش نمی ارزد...

دلم مي خواست:دنيا خانه مهر و محبت بود
دلم مي خواست:مردم،در همه احوال با هم آشتي بودند.

 

[بارانی]

در خلوتي که ره نيست پيغمبر صبا را
آن‌جا که مي‌رساند پيغامهاي ما را

گوشي که هيچ نشنيد فرياد پادشاهان
خواهد کجا شنيدن داد دل گدا را

 

[Derakht-e-marefat]

آبي كه بر آسود زمينش بخورد زود
دريا شود آن رود كه پيوسته روان است

 

[بارانی]

تغافل‌هاي او در بزم غيرم کشته بود امشب

نبودش سوي من هاتف گر آن دزديده ديدن‌ها

 

[behnam-t]

در خلوتي که ره نيست پيغمبر صبا را
آن‌جا که مي‌رساند پيغامهاي ما را

گوشي که هيچ نشنيد فرياد پادشاهان
خواهد کجا شنيدن داد دل گدا را

آن سفر کرده که صد غافل دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

 

[بارانی]

شمعيم و دلي مشعله‌افروز و دگر هيچ
شب تا به سحر گريه‌ي جانسوز و دگر هيچ

 

[Derakht-e-marefat]

چشم بستن از جهان نقش و رنگ افسانه اي ست
مي شوم بيدارتر آنگه كه خوابم مي برد

 

[behnam-t]

شمعيم و دلي مشعله‌افروز و دگر هيچ
شب تا به سحر گريه‌ي جانسوز و دگر هيچ

چندانکه بر شمردم از ماجرای عشقت
اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران

 

[بارانی]

در خرابات طريقت ما به هم منزل شويم

کاين چنين رفته‌ست در عهد ازل تقدير ما

 

[بارانی]

چندانکه بر شمردم از ماجرای عشقت
اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران

نديده خير جواني غم تو کرد مرا پير

برو که پير شوي اي جوان خير نديده

 

[behnam-t]

چندانکه بر شمردم از ماجرای عشقت
اندوه ذل نگفتم الا یک از هزاران

 

[behnam-t]

حالیا مصلحت وقت در آن میبینم
که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم

 

[Aseman Etemaad]

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست​

تا اشارات نظر نامه رسان من و توست​

​

گوش کن با لب خاموش سخن می گویم​

پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست​

 

[بارانی]

معشوق عيان مي‌گذرد بر تو وليکن

اغيار همي‌بيند از آن بسته نقاب است

 

[Aseman Etemaad]

تو خود چه لعبتی ای شهریار شیرین کار
که در برابر چشمی و غایب از نظری

 

[behnam-t]

یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود

 

[بارانی]

در کنج دماغم مطلب جاي نصيحت

کاين گوشه پر از زمزمه چنگ و رباب است

 

[Aseman Etemaad]

تو رهرو دیرینه ی سر منزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
آبی که بر آسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است

 

[behnam-t]

تاکی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هرمژه چون سیل روانه

 

[behnam-t]

ترسم آخر زغم عشق تو دیوانه شوم
فارغ از خود شوم و راهی میخانه شوم

 

[behnam-t]

تا با غم عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد