تو نیومده گذشتی از کنار قلب خستم دل به باورم ندادی من به باورم شکستم
tarane عضو جدید Apr 23, 2007 #331 تو نیومده گذشتی از کنار قلب خستم دل به باورم ندادی من به باورم شکستم
PATRIOT عضو جدید کاربر ممتاز Apr 23, 2007 #332 محتاج قصه نيست گرت قصد خون ماست چون رخت از آن توست به يغما چه حاجت است
arta_616 عضو جدید Apr 23, 2007 #333 تو هم روزی اگر ب÷رسی ز حالم لب بامت ز حال دل بنالم وگر ÷روا کنم بر من نگیری که می ترسم زنی سنگی ببالم!
تو هم روزی اگر ب÷رسی ز حالم لب بامت ز حال دل بنالم وگر ÷روا کنم بر من نگیری که می ترسم زنی سنگی ببالم!
maryam_202084 عضو جدید Apr 23, 2007 #334 مکن به چشم حقارت نگاه در من مست که نیست معصیت و زهد بی مشیت او
maryam_202084 عضو جدید Apr 23, 2007 #336 می روی و مژگانت خون خلق می ریزد تیز می روی جانا ترسمت فرو مانی
arta_616 عضو جدید Apr 23, 2007 #337 یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم ÷ر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
arta_616 عضو جدید Apr 23, 2007 #339 (( سخت شد که؟! )) ظاهر آرام و باطن سردی داری میان ما هم دلی ÷یمان شکن داری
melika عضو جدید Apr 23, 2007 #341 ديشب غزلي سرود عاشق شده بود با دست و دلي كبود عاشق شده بود افتاد و شكست و زير پاها له شد آدم كه نكشته بود عاشق شده بود
ديشب غزلي سرود عاشق شده بود با دست و دلي كبود عاشق شده بود افتاد و شكست و زير پاها له شد آدم كه نكشته بود عاشق شده بود
melika عضو جدید Apr 23, 2007 #343 دو ستا ن منع كنندم كه چرا دل به تو دادم بايد اول به تو گفتن كه چنين خوب چرايي
F farzaneh عضو جدید Apr 23, 2007 #344 يارب آن نو گل خندان كه سپردي به منش مي سپارم به تو از دست حسود چمنش
Z zoha کاربر فعال Apr 23, 2007 #345 شيطان كه رانده شد بجز يك خطا نكرد خود را براي سجده آدم رضا نكرد شيطان هزار مرتبه بهتر ز بي نماز او سجده را بر آدم و اين بر خدا نكرد
شيطان كه رانده شد بجز يك خطا نكرد خود را براي سجده آدم رضا نكرد شيطان هزار مرتبه بهتر ز بي نماز او سجده را بر آدم و اين بر خدا نكرد
maryam_202084 عضو جدید Apr 23, 2007 #347 دوش می امد و رخساره بر افروخته بود تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود گر چه می گفت که زارت بکشم می دیدم که نهانی نظرش با من دلسوخته بود
دوش می امد و رخساره بر افروخته بود تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود گر چه می گفت که زارت بکشم می دیدم که نهانی نظرش با من دلسوخته بود
melika عضو جدید Apr 23, 2007 #349 نرسد دست تمنا چو به دامان شما مي توان چشم دلي دوخت به ايوان شما از دلم تا لب ايوان شما راهي نيست نيمه جاني ست در اين فاصله قربان شما
نرسد دست تمنا چو به دامان شما مي توان چشم دلي دوخت به ايوان شما از دلم تا لب ايوان شما راهي نيست نيمه جاني ست در اين فاصله قربان شما
Z zoha کاربر فعال Apr 23, 2007 #351 يكي تو و يكي نه من يكي تو و يكي نه من دو باره رو سفيد تو دوباره رو سياه من
F farzaneh عضو جدید Apr 23, 2007 #353 تو كمان كشيده و در كمين كه زني به تيرم و من غمين همه غمم بود از همين كه خدا نكرده خطا كني
arta_616 عضو جدید Apr 23, 2007 #355 در کوره راه زندگی گم کردم او را در خود نمی بینم توان جستجویی می خوانم او را با صدایی ضجه آلود اما جوابی بر نمی خیزد ز سویی
در کوره راه زندگی گم کردم او را در خود نمی بینم توان جستجویی می خوانم او را با صدایی ضجه آلود اما جوابی بر نمی خیزد ز سویی
tarane عضو جدید Apr 23, 2007 #356 یار ما طفل است و معشوقه نمیداند هنوز اشک عاشق را به جای شیر مادر میخورد
R ramin o عضو جدید Apr 23, 2007 #358 تا بداند که شب ما به چه سان می گذرد غم عشقش ده و عشقش ده و بسِيارش ده. عالم از سرکشی آن مه سرگشته شدند مدتی گردش اين گنبد دوارش ده...
تا بداند که شب ما به چه سان می گذرد غم عشقش ده و عشقش ده و بسِيارش ده. عالم از سرکشی آن مه سرگشته شدند مدتی گردش اين گنبد دوارش ده...
arta_616 عضو جدید Apr 23, 2007 #360 هان ای عقاب عشق! از اوج قله های مه آلود دور دست ÷رواز کن بدشت غم انگیز عمر من آنجا ببر مرا که شرابم نمی برد!!!
هان ای عقاب عشق! از اوج قله های مه آلود دور دست ÷رواز کن بدشت غم انگیز عمر من آنجا ببر مرا که شرابم نمی برد!!!