مشاعرۀ سنّتی

tarane

عضو جدید
تو نیومده گذشتی
از کنار قلب خستم
دل به باورم ندادی
من به باورم شکستم
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
محتاج قصه نيست گرت قصد خون ماست
چون رخت از آن توست به يغما چه حاجت است
 

arta_616

عضو جدید
تو هم روزی اگر ب÷رسی ز حالم
لب بامت ز حال دل بنالم
وگر ÷روا کنم بر من نگیری
که می ترسم زنی سنگی ببالم!
 

arta_616

عضو جدید
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
÷ر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
 

melika

عضو جدید
ميان ماندن و رفتن درنگ مي كشدم
بگو سلام بگويم و يا خداحافظ
 

arta_616

عضو جدید
(( سخت شد که؟! ))
ظاهر آرام و باطن سردی داری
میان ما هم دلی ÷یمان شکن داری
 

melika

عضو جدید
ديشب غزلي سرود عاشق شده بود
با دست و دلي كبود عاشق شده بود
افتاد و شكست و زير پاها له شد
آدم كه نكشته بود عاشق شده بود
 

zoha

کاربر فعال
دوش در حلقه ما قصه گيسوي تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موي تو بود
 

melika

عضو جدید
دو ستا ن منع كنندم كه چرا دل به تو دادم
بايد اول به تو گفتن كه چنين خوب چرايي
 

farzaneh

عضو جدید
يارب آن نو گل خندان كه سپردي به منش
مي سپارم به تو از دست حسود چمنش
 

zoha

کاربر فعال
شيطان كه رانده شد بجز يك خطا نكرد
خود را براي سجده آدم رضا نكرد
شيطان هزار مرتبه بهتر ز بي نماز
او سجده را بر آدم و اين بر خدا نكرد
 

maryam_202084

عضو جدید
دوش می امد و رخساره بر افروخته بود تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
گر چه می گفت که زارت بکشم می دیدم که نهانی نظرش با من دلسوخته بود
 

zoha

کاربر فعال
در اين سكوت شكستم بيا صدايم كن
بيا از اين شب بي انتها جدايم كن
 

melika

عضو جدید
نرسد دست تمنا چو به دامان شما
مي توان چشم دلي دوخت به ايوان شما
از دلم تا لب ايوان شما راهي نيست
نيمه جاني ست در اين فاصله قربان شما
 

zoha

کاربر فعال
يكي تو و يكي نه من يكي تو و يكي نه من
دو باره رو سفيد تو دوباره رو سياه من
 

melika

عضو جدید
نمي داني دلم بسيار تنگ است
ميان ما و تو ديوار سنگ است
 

farzaneh

عضو جدید
تو كمان كشيده و در كمين
كه زني به تيرم و من غمين
همه غمم بود از همين
كه خدا نكرده خطا كني
 

melika

عضو جدید
يعني براي عشوه خونريزت اي عزيز
ابرو نساخت تيغه خنجر درست كرد
 

arta_616

عضو جدید
در کوره راه زندگی گم کردم او را
در خود نمی بینم توان جستجویی
می خوانم او را با صدایی ضجه آلود
اما جوابی بر نمی خیزد ز سویی
 

tarane

عضو جدید
یار ما طفل است و معشوقه نمیداند هنوز
اشک عاشق را به جای شیر مادر میخورد
 

ramin o

عضو جدید
تا بداند که شب ما به چه سان می گذرد
غم عشقش ده و عشقش ده و بسِيارش ده.
عالم از سرکشی آن مه سرگشته شدند
مدتی گردش اين گنبد دوارش ده...
 

Mahka

عضو جدید
هان اي دل عبرت بين بر ديده نظر كن هان
ايوان مدائن را آيينه عبرت دان
 

arta_616

عضو جدید
هان ای عقاب عشق!
از اوج قله های مه آلود دور دست
÷رواز کن بدشت غم انگیز عمر من
آنجا ببر مرا که شرابم نمی برد!!!
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا