مدیریت ذهن و هوش

soudabe

عضو جدید
کاربر ممتاز
مهندسی ذهن و خلاقیت
عبدالوهاب فیروزی



آن چه در مدیریت اداری و صنعتی و آموزشی کشور جای بحث و تامل بسیار جدی و فوری دارد، مساله خلاقیت است. پایه و اساس مدیریت علمی در دنیای امروز مبتنی بر افزایش خلاقیت است. منظور از خلاقیت توانایی بهره برداری بهینه از حداقل امکانات است، که در آن مفاهیم بهره وری، صرفه جویی در زمان و انرژی، صرفه جویی در هزینه ها افزایش مطلوبیت و کارآمدی و نوآوری و آفرینندگی در همه ی ابعاد مادی و معنوی لحاظ شده است. مهندسی ذهن چیست؟ مهندسی ذهن؛ آشنایی با کارکرد و ساختار ذهن هوشیار و ناهوشیار و بهره برداری بهینه از توانایی های شگفت انگیز آن هاست. مهندسی ذهن، طراحی و مدیریت ذهن برای رسیدن به هدف های معین است. مهندسی ذهن، نمایانگر یک قدرت عظیم و شگفت انگیز در ذهن است و آن قدرت، توانایی ذهن آدمی در تطبیق واقعیت ها و جهان بیرونی با پروژه ها و طرح های ثبت شده در آن است.
اصل مهم مهندسی ذهن این است که واقعیت های بیرونی در تمامی جنبه هایش انعکاس طرح های ذهنی بشر است. به قول هگل: «ذهن واقعیت می شود». بنابراین خلاقیت در تصویرسازی های ذهن به خلاقیت در مدیریت و برنامه ریزی آموزشی و تولیدی منجر می شود. بدون کارآمدی و خلاقیت در مدیریت ذهن، نمی توان انتظار نهادینه شدن مدیریت علمی در سازمان های آموزشی و صنعتی و اداری را داشت.
محورهای اصلی مهندسی ذهن برای خلاقیت همه جانبه عبارتند از:
1- ارتباط با واقعیت های بیرونی
2- پذیرش و جذب پیام های گوناگون محیط درونی و بیرونی.
3- پردازش اطلاعات و داده ها بر اساس مفید بودن و تناسب با نظامِ اطلاعاتی ذهن.
4- گزینش داده ها و خلق تصویرهای ذهنی مطلوب.
5- ارسال تصاویر به صورت فرمان به ناهوشیار برای اجرا در واقعیت.
بنابراین مقوله هایی چون ادراک و تفسیر پدیده ها و نیازها، ارزیابی خوب و بد یا درست و غلط و یا مفید و غیرمفید بودن آن ها و گزینش و تصمیم گیری نهایی برعهده ی ذهن هوشیار است. اصل و قاعده ی مهم این است که هیچ تصویری بدون تصمیم گیری نهایی ذهن هوشیار وارد سیستم نخواهد شد و ذهن هوشیار با سه کلید (توجه، هیجان و تکرار) تصویرهای دل خواه را می آفریند. محرک ها و پیام هایی که مورد توجه و گزینش ذهن هوشیار قرار نگیرند نمی توانند کوچک ترین تاثیری بر ساختار ذهن داشته باشند. نتیجه ی این اصل این است که خروجی های ذهن انسان مثل میزان خلاقیت، شادی و موفقیت و سلامتی و نوع ارتباط کاملا وابسته به ورودی های آن یعنی پردازش اطلاعات و تصویرسازی ذهن هوشیار است. بنابراین، مهندسی ذهن یعنی مهارت تنظیم و آفرینش تصویرهای لازم برای رسیدن به محصولات مطلوب و مرغوب و مورد انتظار.
ذهن ناهوشیار و کارکرد شگفت آن را می توان در موارد زیر خلاصه کرد:
1- واقعیت برای ذهن ناهوشیار همان است که ذهن هوشیار می گوید.
2- ذهن ناهوشیار بد و خوب، درست و غلط، مفید و غیرمفید را نمی تواند تشخیص دهد در یک کلام ناهوشیار شعور ندارد.
3- ذهن ناهوشیار تمامی فرمان های هوشیار را بدون چون و چرا اجرا می کند.
4- ناهوشیار بر تمام احساسات، رفتارها و ارتباطات و فعالیت های داخلی بدن تسلط دارد.
5- ذهن ناهوشیار بی مکان و بی زمان است و به همه ی زمان ها و مکان ها دسترسی دارد.
6- ناهوشیار تصویرهای ثبت شده را واقعی می کند و از پدیده ها و واقعیت ها هر آن چه که مربوط به نقشه و تصویر ثبت شده باشد، جذب و بخش های نامربوط را رها می کند.
7- ذهن ناهوشیار با انرژی کیهانی در ارتباط است و منبع سرشار و بی انتهای انرژی است.
8- ناهوشیار هر فرد با ناهوشیار افراد دیگر ارتباط اینترنتی دارد.
9- ذهن ناهوشیار به خواسته ها و اهداف ما بی اندازه حساس است و چون ماموری معذور، مسوول برآورده شدن این خواسته هاست، از تمام امکانات موجود در جهان بهره می برد تا ما به خواسته های خود برسیم.
10- جهان با تمامی امکاناتش در خدمت خواسته هایی است که به صورت تصویر به ناهوشیار مخابره شده است.
11- پس هر کسی همان است که بدان می اندیشد و هر کسی می تواند آینده ی خود را به صورتی که می خواهد هم اکنون در ذهن بسازد و شاهد واقعی شدن آن باشد و این یعنی خلاقیت.
زمینه های خلاقیت ذهن:
1- ذهن هدف یاب

هدف گذاری مناسب ذهن مهارتی حیاتی است. آگاهی بر هدف ها و طراحی ذهن براساس این هدف ها، انرژی ذهن را برای رسیدن به آن ها متمرکز می کند. ذهن ما در کنار سیستم هدف یاب، همانند موشک های فضایی دارای سیستم انحراف سنج است. هر چه هدف ها روشن تر و دقیق تر طراحی شده باشد و تمرکز فرد بر هدف بیش تر باشد، به محض بروز خطا، سیستم انحراف سنج مغز، خطاها را شناسایی کرده و از آن برای رسیدن به هدف استفاده می کند ذهن هدف دار هرگز از خطاها مایوس نمی شود و مقوله ای به نام شکست را ثبت نمی کند، بلکه خطاها به صورت تجربه های لازم برای شناسایی راه های اصلی در نظر گرفته می شود.
فردی که ذهن هدف دار دارد، اشتباه را طبیعی گرفته و خود و دیگران را سرزنش نمی کند و در انرژی روانی صرفه جویی می کند و فقط به راه حل می اندیشد. ذهن ناهوشیار، مامور قدرتمند تحقق اهداف برنامه ریزی شده است. قابل توجه است که مردم اغلب آگاهی دقیقی نسبت به هدف های خود ندارند. هدف گذاری ذهن مهم ترین مرحله ی خلاقیت است و ظرافت های خاص خود را دارد و نیازمند بررسی و شرحی بیش تر و دقیق تر است.
2- ذهن خالی

ذهن خالی، ذهنی است که از افکار مزاحم و منفی آزاد شده است، افکار مزاحم، افکاری هستند که به یک هدف خاص ارتباطی ندارند و صرفا موجب هدر رفتن انرژی روانی هستند. افکار مزاحم تمرکز بر هدف را کم کرده و تسلط فرد را بر کار و هدف کاهش می دهد و از خلاقیت او می کاهد.
زمینه های هجوم افکار مزاحم در ذهن و راه کارهای رهایی ذهن از آن ها موضوع بحثی مستقل است. معمولا افکار مزاحم در کنترل فرد نیستند و تکرار شونده اند و گویا فرد خود را مطیع آن ها ساخته و توان رهایی از آن ها را ندارد. خلاقیت در هر کاری نتیجه ی تمرکز در آن کار است و فرد می باید مهارت لازم برای آزادسازی ذهن از افکار مزاحم را داشته باشد.
نکته ی قابل توجه در مدیریت ارزش این است که زمینه های پدید آمدن افکار مزاحم در ذهن افراد شناسایی و برای خالی کردن ذهن افرادی از طبقات مختلف همچون کارگران و مهندسان و کارشناسان برنامه ریزی مناسب صورت گیرد تا بازدهی افزایش یابد. عامل دیگری که موجب کاهش تمرکز می شود، داشتن افکار منفی و قضاوت هایی نسبت به خود، محیط کار، آینده ی شغلی و اطرافیان است که، موجب نارضایتی درونی و بی نظمی در کار، حواس پرتی، کم کاری و بی دقتی و بسیاری از نارسایی های دیگر می شود که تماما بر اساس تصاویر ناهوشیار عمل می کند و در کنترل فرد نیست. بنابراین توجه جدی به ارتباط انسانی در محیط کار و پدید آوردن فضایی که فرد در آن احساس امنیت و صمیمیت نموده و از کار خود با تمام وجود لذت ببرد از محوری ترین مولفه های مدیریت علمی به حساب می آید.
ذهن خالی از افکار مزاحم و منفی قدرت یادگیری بالایی دارد و تمرکزی شگفت آور بر هدف ها دارد و اشراف آن بر محیط کار و جوانب آن منجر به کشف ارتباط های جدید و راه حل های مناسب تر شده و به صورتی طبیعی موجب کاهش هزینه ها و افزایش مطلوبیت و مرغوبیت در تولیدات می شود.
مدیریت غیرعلمی به جای آماده سازی ذهنی افراد برای خلاقیت و پدیدآوردن فضایی برای آزادی ذهن افراد از افکار مزاحم و منفی بر انتظارات خود از کارکنان تاکید بیش تر می کند و با سرزنش و توبیخ افراد سعی در اصلاح امور دارد که البته راه به جایی نمی برد. مدیریت علمی در طرح های آموزشی خود، کارگاه های آموزشی ویژه ای برای تخلیه و آزادسازی ذهن افراد تحت پوشش پیش بینی کرده و پس از اطمینان از خالی بودن ذهن ها، به طرح انتظارات و برنامه ها و اهداف می پردازد تا از کارآمدی طبیعی آن اطمینان بیش تری به دست آورد.
3- نیم کره ی راست و نیم کره ی چپ

نیم کره ی چپ مغز، برای اندیشیدن، پیش بینی، راه حل یابی و علت یابی و تصمیم گیری و تمامی امور منطقی طراحی شده است و برای انجام این امور نیاز به فکر دارد و فکر کردن به مفهوم مصرف انرژی فراوان و بالا رفتن دمای مغز است. از کجا انرژی از دست رفته ی مغز تامین می شود؟ تا چه زمانی می توان فکر کرد. آیا مغزی که دایم در حال فکر کردن است، می تواند خلاق هم باشد؟
نیم کره ی راست برای استراحت، آرامش، توجه به زیبایی، شادی و رهایی، شعر و موسیقی، عشق و دل سپردگی، پیوستن به ابدیت و جاودانگی طراحی شده است و انرژی از دست رفته را تامین می کند.
ذهن خلاق، ذهنی است که به صورتی متعادل از نیم کره ی راست و نیم کره ی چپ خود بهره می برد. یعنی انرژی تولید شده در نیم کره ی راست که نتیجه ی مراقبه، سکوت، رهایی و بی فکری و به قول عارفان مستی است، در نیم کره ی چپ برای دریافت ارتباط های جدید میان پدیده ها به کار می برد. برای همین است که مهندسی ذهن به موفقیت همه جانبه می اندیشد نه به موفقیت کاریکاتوری. مثلا اگر ما می خواهیم اتومبیلی تولید کنیم که در سرعت و قدرت کارآمدی بالایی داشته باشد و در عین حال در زیبایی و راحتی و تناسب و مصرف کم انرژی هم مطلوبیت داشته باشد لازمه اش تربیت مهندسان و کارگرانی است که مهارت بهره برداری متناسب از نیم کره ی چپ و راست مغز خود را دارند. سخن از نیروی انسانی ماهری است که نه تنها در کار و شغل خود موفق است بلکه در ارتباط انسانی و خانوادگی خود و در تفریحات و خلاقیت های هنری و ادبی و... نیز احساس موفقیت می کند. قابل ذکر است که بسیاری از کشف های بزرگ مخترعان و مکتشفان و دانشمندان و عارفان قدیم و جدید، در زمان تفریح و استراحت آن ها به ذهنشان الهام شده است و این نکته ی بسیار مهمی در خلاقیت است. به قول «دیپاک چوپرا» برای کشف های بزرگ: «در شکاف ذهنت خانه کن».
4- فایل مثبت و فایل منفی

ذهن ما دایما در حال تولید فکر است. هر ذهنی دو آرشیو و فایل مستقل از یک دیگر دارد که یکی تمامی خاطرات و پیام های منفی و ناخوشایند زندگی فرد را در خود ذخیره کرده است و هم اکنون هم در حال تولیدات جدید و افزودن بر انبار اطلاعات منفی است و آرشیو دیگری هم برای ضبط و فعالیت افکار و اندیشه ها و خاطرات مثبت و خوشایند وجود دارد.
فردی که بنا به شرایطی در فایل منفی خود زندگی می کند به دلیل احساس خطر در حالت دفاعی یا حالت گریز و یا حالت حمله قرار می گیرد و انرژی فراوانی را از دست می دهد. در چنین حالتی انقباض ماهیچه ها افزایش یافته و ضربان قلب تشدید می شود و بسیاری از فعالیت مثبت بدن مثل جذب و دفع، متابولیسم و بازسازی سلول ها، دچار اختلال می شود. فکر منفی بلافاصله در سراسر بدن جاری می شود و تمرکز فرد را از میان می برد و وی دیگر نمی تواند به جنبه های مثبت امور بیندیشد.
متاسفانه فکر منفی، افکار منفی گذشته را حاضر می کند و می تواند تمامی سیستم را در قبضه ی خود بگیرد. عامل بسیاری از بیماری های جسمی، رفتارهای پرخاشگرانه و یا انزواطلبانه و بی دقتی و سهل انگاری و بی کاری پنهان، افکار منفی است. فرد منفی باف، از پشت یک عینک سیاه به جهان و محیط کارش می نگرد و نتیجه ی کارش، با افکار منفی اش تناسب دارد.
تصویرهای منفی موجود در ذهن بر اراده های مثبت هم غلبه می کند و در نهایت او را به نتیجه های منفی می کشاند. پاک کردن ذهن از افکار و اندیشه های منفی از مهم ترین و حیاتی ترین مسوولیت ها در فرآیند مدیریت ارزش است.
فایل مثبت به عکس فایل منفی، آرشیو تمامی خاطرات شیرین و زیبا و دوست داشتنی است. هر فکری چه منفی و چه مثبت احساس و رفتار متناسب با خود را پدید می آورد. فکر مثبت، احساس مثبت و تمایل به کار خلاق را پدید می آورد. فایل مثبت بر خلاف فایل منفی، انرژی زا است و از تمامی انرژی های موجود در خاطرات گذشته می تواند بهره برداری کند. خاطرات مثبت گذشته محصول راه حل های موفق بوده اند، بنابراین ذهن به خلاقیتی شگفت آور دعوت می شود. خوشبختانه فایل مثبت ذهن از فایل منفی جداست و گویا با فعال شدن یکی، دیگری نقش خود را از دست می دهد.
سوال مهم این است، چگونه فرد به فایل منفی و یا مثبت ذهن می رود؟ آیا در اختیار اوست یا ذهن او تسلیم شرایط بیرونی است؟ جالب ترین مساله ی ذهن، که آزادی ما را تضمین می کند این است که رفتن به فایل مثبت یا منفی ذهن کاملا در اختیار فرد و بر اساس عادت ها و آموزش های قبلی اوست.
توجه، تکرار و هیجان سه کلید مهم ثبت اطلاعات در ذهن هستند. اگر این توجه به امور منفی باشد، فرد بلافاصله فایل منفی ذهن خود را فعال می کند و تمایل شدیدی برای برجسته کردن منفی ها از خود نشان می دهد و از آن جا که افکار مسری هستند، یک فرد منفی باف می تواند یک فضای سالم را به جهنمی از اندیشه های منفی تبدیل کند. راز خلاقیت در این است که به افراد آموزش داده شود که با به کار بردن درست این کلیدها، (توجه، تکرار و هیجان) از تاثیرپذیری منفی از محیط و اطرافیان آزاد باشند و خود را در وضعیت مثبت نگاه دارند.
ماندن در فایل مثبت به معنای نادیده گرفتن جنبه های منفی کار و زندگی نیست، بلکه به معنای نماندن در منفی ها و افزایش توجه به مثبت هاست تا فرد انرژی لازم برای غلبه بر موانع را پیدا کند و موانع جدید پدید نیاورد. ذهن مثبت بهترین راه حل یاب است.
5- ذهن مساله ساز، ذهن راه حل یاب

ذهن مساله ساز، ذهنی است که در هر کاری به دنبال موانع و مشکلات می گردد تا آن ها را بزرگ کند. عادت این افراد این است که به محض روبه رو شدن با مشکل و موانع و یا ناکامی، این امور را غیرطبیعی دانسته و تکیه کلامشان این است که: «چرا باید این طور باشد»، «من شانس ندارم» و با این قضاوت ها و سوالات بحران زا، توانایی خود را صرف سرزنش خود و دیگران می کند و از خلاقیت محروم می شود.
ذهن راه حل یاب عادت دیگری دارد. این فرد به محض روبه رو شدن با مانع و مشکل، احساس خود را بیان کرده و بلافاصله به دنبال راه حل می گردد و تکیه کلام او این است که: «بهترین راه ها برای موفقیت کدامند؟» ذهن راه حل یاب معمولا از قضاوت های مطلق و قاعده های همه یا هیچ پرهیز می کند و احتمالات مختلف را در نظر می گیرد. ذهن راه حل یاب از نمی دانم آغاز می کند و به احتمالات گوناگون می رسد و در نهایت بهترین راه حل را انتخاب می کند.
6- ارتباط خلاق و موثر

دنیای امروز دنیای ارتباطات است. تکنولوژی پیشرفته، محصول ارتباطات پیشرفته است. کسانی که قادر به ایجاد ارتباط گسترده نباشند، نمی توانند از ظرفیت های عظیم ذهن خود برای خلاقیت بهره برداری کنند. این امر در ارتباط میان ملت ها و فرهنگ ها و هم چنین ارتباط های میان فردی و سازمانی مصداق دارد. در کشفیات جدید مربوط به P.L.N گفته می شود که رفتار دیگران با ما تا حدود زیادی محصول تصویری است که از ما در ذهن خود دارند. بنابراین فرد خلاق در روابط خود با ایجاد تصویر مطلوب از خود در ذهن دیگران، همکاری صمیمانه ی آن ها را نیز با خود به همراه دارد و در بروز خلاقیت دیگران در محیط کار نقشی اساسی دارد. به قول «لئوبوسکالیا»: «هم دلی مقدمه ی همکاری است».
تکنیک های ایجاد تصویر ذهنی مثبت در فضای ارتباطی و تاثیرگذاری مثبت در ذهن دیگران و ایجاد فضای خلاق در کارگروهی، از مهم ترین رازهای خلاقیت در نظام آموزشی و تولیدی است که نیاز به دوره های آموزشی ویژه ی خود دارد.
 

soudabe

عضو جدید
کاربر ممتاز
مدیریت ذهن

مدیریت ذهن

مدیریت ذهن
گردآورنده: مریم نعماوی زاده



ترکیب ذهن ومدیریت آگاهی و موفقیت را در پی دارد.اگر،برای لحظه ای بتوانیم باور داشته باشیم که ۱۰۰ درصد مدیریت ذهن امکان پذیر می باشد،آنگاه حاصل آن بایستی ۱۰۰ درصد موفقیت باشد.اکنون به خودتان بنگرید و دریابید که قبلا” چه مقدار مدیریت ذهن داشته اید! برای کمک به این روند ما به بعضی از عادت های سوء مدیریت می نگریم.
۱/ اگر به خود شک داشته باشید، آیا این مدیریت ذهن خوبی است؟ نه
۲/ اگر احساسات داشته باشید که شما را از انجام دادن کارهایی که دوست دارید انجام دهید بازدارند، آیا مدیریت ذهن خوبی است؟ نه۳/ اگر نگران باشید ، آیا مدیریت ذهن خوبی دارید؟ نه
۴/ اگر تاسف بخورید ، سرزنش کنید ، قضاوت کنید ، احساس گناه کنید و … آیا مدیریت ذهن خوبی دارید؟ نه
اکنون از خودتان سؤال کنید چقدر خوب ذهنتان را مدیرت کنید و پاسخ را به درصد بدهید، چه مقدار؟

اگر۵۰ درصد ذهنتان را خوب مدیریت کنید اکنون می دانید موفقیت شما نیز ۵۰ درصد است.این نشان می دهد که چقدر موفق هستید! آیا این مقدار موفقیت برای شما کافی است؟

با توجه به مشغله‌های مختلف روزمره برای افراد وشرایطی که پیرامون اکثریت ما وجود دارد وبهداشت روانی ما را با مشکلات فراوانی رو به رو می‌کند، اهمیت مدیریت کردن بر ذهن بیش از پیش نمایان می‌شود. از بهترین راهکارهایی که در این زمینه پیشنهاد می‌شود، صافی ذهن است. بدین منظور لازم است یک صافی را در ذهن تصور کنیم که از ورودی بعضی از افکار جلوگیری می کند. در واقع ما باید برخی از افکار آزار دهنده ومخرب را پشت این صافی نگه داریم .
( ایسنا )

بنابر این با یک مدیریت خوب بر ذهن و جلوگیری از ورود افکار مخرب که موجب به وجود آمدن احساس غیر مناسب در ما می گردد جلوگیری به عمل آوریم . پس :
برای آنکه انسان موفقی باشید و در زندگی به اهداف خود برسید باید کنترل فکر و ذهن خود را در دست بگیرید :

۱/ خود ر ا بشناسید
یعنی قوانین ذهن خود را بشناس اینکه چه می خواهد و چه توانایی اعجاب انگیزی دارد
( قوانین ذهن : درمورد اهداف آرزوها و اتفاقات اطرافات مثبت فکر کن .این مطلب ثابت شده که ذهن همه انسانها امواجی را به اطراف می پراکند و امواجی را از محیط می گیرد در نتیجه منفی بافی و فکر بد که در دین زرتشت به پندار بد معروف است اثر بد روی محیط و خود فرد می گذارد (افسرده دل افسرده کند انجمنی را )اساسا این قانون ذهن بشر است که به افعال و افکار مثبت پاسخ مثبت و به افعال و افکار منفی پاسخ منفی می دهد .
مغز خاصیتی دارد که هر گاه چیزی را که دوست دارید به شکل من می خواهم دنبال کنید وتجسم نمائید به آن میرسید ولی افکار سلبی مثل من نمی توانم -ای کاش -اگرو یا حسرت کشیدن سبب اندوه و شکست شما می شود )

۲/آنچه را می خواهید آرزو کنید
جهان غول چراغی است که از ذهن و آرزوهای شما دستور می گیرد در واقع شما با ذهن خود به کیهان سفارش می دهید در واقع آنطور که شما فکر می کنید خداوند در هنگام خلقت رسالت خاصی بر عهده ای شما نگذاشته بلکه خلق شده اید تا او را در خوشی و نا خوشی زندگیتان بیابید و از هستی لذت ببرید خلق شده اید تا آنچه که می خواهید باشید پس فقط از میان همه خوبیها آرزوهای خود را انتخاب کنید.

۳/ من قادرم انجام دهم
استفاده از محرکاتی برای فرار از بحران و رسیدن به مرحله‌ای که آن را موفقیت می‌نامیم، مهم‌ترین قسمت کار هر فرد است.یکی از این محرکات بیان جملاتی همچون « می‌توانم ، پس حتماً می‌توانم انجام دهم » دارای اعجاز نهفته‌ای هستند که هر فرد را در هر مرحله از خود دگرگون کرده و بیش از پیش مصمم می‌سازد .

۴/همیشه برای رسیدن به خواسته هایم پیگیری و تلاش خواهم کرد
ممکن است شما در راه رسیدن به خواسته ها و آرزو های خود با موانعی مواجه شوید ؛ پس اعتقاد به جمله « هرگزخواسته ام را رها و فراموش نمی‌کنم » می‌تواند سرآغاز محکمی برای بازگشت به چرخه تلاش و آزمایش دوباره امور باشد

۵/ ازخود ودیگران یاد بگیریم
این یادگیری می‌تواند شامل ۲ بخش عمده باشد :
الف) یادگیری و به‌نوعی عبرت از خطاهای خود و دیگران.
ب)یادگیری و الگوبرداری از موفقیت‌های خود و دیگران.
*همیشه در شکست ها نکات راهنما‌ گونه‌ای برای هدایت شما به سوی موفقیت وجود داشته باشد. الگوبرداری از موفقیت ها نیز می‌تواند سوق‌دهنده شما به سکوهای برتر زندگی تلقی شود.*

۶/ می‌پذیرم که گاه اشتباهاتی رخ می دهد
خیلی جالب است وقتی قبول می‌کنید که اشتباهاتی در زندگی داشته‌اید. بیشتر از هرکسی به خود کمک کرده‌اید که در کمترین مدت قدم در راه اصلاح اشتباهات و رسیدن به کامیابی بردارید .
(اوشو می گوید هر چه می خواهید اشتباه کنید ولی اشتباهی را هرگز دوبار تکرار نکنید، بدنبال دل خود بروید، اگر خطا رفتید اشکالی ندارد به رشد شما منجر خواهد شد. )

۷/ همیشه شکرگزار نعمت های بیکران خداوند باشید
شکر نعمت ، نعمتت افزون کند کفر ، نعمت از کفت بیرون کند

بر اساس این نوشته با چنین مدیریتی بر ذهن میتوانیم به مرور زمان از حال بد به حال خوب واز اضطراب به آرامش برسیم،به یاد داشته باشید ما باید مدیر ذهن خویش باشیم نه ذهن ما مدیر ما.
 

soudabe

عضو جدید
کاربر ممتاز
تاریخچه هوش هیجانی

تاریخچه هوش هیجانی

درروزگاران قديم که فقط انسان بود و چند وسيله ساده براي کار و امرار معاش، عده‌اي در پي يافتن روشهايي بودند تا از سختي کار بکاهند و بر سرعت توليد محصولات بيافزايند. و اين تلاش‌ها همگام با پيشرفت علم و تکنولوژي به ثمر نشست و ماشين‌ها يکي از پس از ديگري و پيشرفته‌تر و پيچيده‌تر از گذشته آمدند تا به ياري انسان بشتابند. انسان قرن بيستم آنچنان شگفت‌زده مسابقه تکنولوژي شد که به تدريج فراموش کرد هدف اوليه چه بود. نگراني‌ها آغاز شد، نگراني از اينکه مبادا ماشين جايگزين انسان گردد و در واقع جايگاه وسيله و هدف جابجا گردد.

شايد اينجا بود که انسان به خود آمد و متوجه شد جايگاه اصلي او در حال فراموشي است. به تدريج مشخص شد اين انسان و نيروهاي برتر ذهني اوست که ابزارهاي شگفت‌انگيز را مي‌آفريند، پس مطلوب است به کيفيات و منابع انساني بيش از ماشين و منابع طبيعي و معدني ارج نهاده شود. در اين وادي کشورهاي توسعه يافته خيلي زود به اهميت علوم انساني و نقش آن در توسعه جوامع پي برده و در جهت ارتقاء دانش در اين حوزه و استفاده از آن، گام‌هاي بلندبرداشتند.

بنابراين در جهت اصلاح آنچه در گذشته رخ داده و ارزشمند تلقي مي‌شد (کميت)، متخصصان به‌تدريج نگاهي نو و متفاوت را برگزيده و به کيفيت کار و استفاده از منابع ارزشمند و اصلي آن، يعني انسان توجه بيشتري نمودند. اين توجه در دنياي مديريت به خوبي درک و به کار گرفته شد، به گونه‌اي که در مفهوم پردازي‌هاي اساسي اين شاخه از علم تاثير بسزايي گذاشت.

از آن زمان که مفهوم مديريت کيفيت در گستره علم مديريت پا به عرصه وجودگذاشت، و با نگاهي به موفقيت‌هاي فراوان سازمان‌ها و شرکت‌ها، ناشي از به کارگيري اين مفهوم، ديگر کمتر کسي اعتقاد دارد که مديريت يک امر ذاتي است، بلکه با ارايه انواع روش‌ها و فنون مديريتي به امر کاملا" اکتسابي مبدل گشته است.

در گستره مديريت کيفيت آنچه به روشني خودنماي مي‌کند، کمکي است که علم روانشناسي و يافته‌هاي آن در اثربخشي اين مفهوم و به کارگيري آن در عمل از خود به جاي گذاشته است. با نگاهي به مفاهيم و روش‌هاي به کار گرفته شده در مباحث TQM و با کمي آگاهي از مفاهيم روان‌شناسي، جايگاه اين علم در ياري‌رساني به مديريت به خوبي روشن مي‌گردد. گرچه منطقي به نظر مي‌رسد که هر کجا انسان وجود داشته باشد، علم روانشناسي نيز حضور خواهد داشت اما مباحثي چون اصول ارتباط انساني در کار، ايجاد انگيزه، مقاومت در مقابل تغيير، شناخت ديگران (همکاران و مشتري)، تعيين اهداف، کاهش استرس، مديريت هيجانات و غيره از جمله موضوعاتي هستند که روانشناسان، بويژه نسبت به آن توجه بيشتري نشان داده‌اند. پيچيده‌گي‌هاي عصر حاضر و سرعت و شتاب تحولات در عرصه‌هاي مختلف دنياي کار و زندگي نقش يافته‌هاي دقيق و علمي روانشناسي را به نوبه خود حساس‌تر نمود و در اين را بويژه در مسيرتحولات صنعتي وسازماني متخصصان روانشناسي رابرآن داشت‌تا درنظريه‌پردازي‌ها و پژوهش‌هاي خود نگاه ويژه‌اي را اتخاذ کنند. اين نگاه پاسخي بود به عدم کارآيي نظريه‌ها و نگرش‌هاي قديمي‌تر در اين عرصه.

نظريه‌هاي قديمي به چالش کشيده شد و دراين ميان مشخص شد توانمندي‌هاي صرفا" عقلايي (IQ) ديگر نمي‌تواند پيش‌بيني‌کننده خوبي براي موفقيت در کار و زندگي باشد. در ادامه اين حرکت و پس از ارايه نظريه هوش چندگانه توسط هاوارد گاردنر از دانشگاه يل در سال 1983 که تلاش کردن بين ظرفيتهاي عقلاني و هيجاني تمايز قائل شود، در سال 1995 رابرت اشترنبرگ مدلي را از هوش موفقيت پيشنهاد نموده است، که براي پيشرفت در دانش‌آموزان با توانايي بالا سودمند مي‌باشد و براي آموزش تمام دانش‌آموزان قابل اجرا است. مدل وي به معلمان کمک مي کند تا بر مهارت‌هايي تاکيد ورزند که براي موفقيت‌هاي اجتماعي و دانشگاهي لازم است. اين مدل سه بعدي پيشنهاد مي‌دارد که قابليت‌‌هاي ذهني شامل توانايي‌هاي تحليلي، توانايي‌هاي آفرينش و خلق کردن و توانايي‌هاي عملي براي کسب موفقيت‌هاي اجتماعي، کاري، آکادميک و موفقيت در زندگي حائز اهميت مي‌باشند.

ريچارد بوياتزيس و فابيو سالا مدل مخصوص به خود را از ملاک‌هاي مربوط به چيزي که در مقايسه با برخي مولفه‌هاي توانايي يا مولفه‌هاي شخصيتي، هوش ناميده مي‌شود، ارائه کردند. آن ها بر اين باور مي‌باشند که آن چيزي که به نام هوش طبقه بندي مي‌شود، بايد داراي ويژگي‌هايي باشد، از جمله:

o مرتبط با کارکرد‌هاي عصبي- غدد درون ريز بوده،

o با شبکه‌ي عصبي و سيستم غدد درون ريزي که در ارتباط است، فرق داشته باشد،

o با پيآمد‌هاي کار و زندگي در ارتباط باشد،

o ارزشي را به درک شخصيت و رفتار انساني بي‌افزايد.


درسال 1990 پيتر سالوي از دانشگاه يل و جان ماير از دانشگاه همپشاير به ارايه نظريه قابل فهمي از هوش هيجاني دست زدند. سالوي و ماير، هوش هيجاني را به عنوان توانايي نظارت و نظم‌دهي احساسات خود و ديگران و استفاده از احساسات براي راهنماي فکر و عمل توصيف کردند.

هوش هيجاني اما طبق تعريف رون بار- اُن (2000) عبارت است ازمجموعه‌اي از دانش‌ها و توانايي‌هاي هيجاني و اجتماعي که قابليت کلي ما را در پاسخ به نياز‌هاي محيطي به طور مؤثري تحت تأثير قرار مي دهد. اين مجموعه شامل موارد زير است:

1) توانايي آگاه بودن از خود، درک و فهم خود و قدرت بيان خويشتن

2) توانايي آگاه بودن از ديگران، درک و فهم ديگران و قدرت بيان آنها

3) توانايي مواجهه با هيجان هاي شديد و کنترل تکانه‌ها در خويشتن

4) توانايي انطباق با تغييرات و حل مسائلي با ماهيت اجتماعي و يا فردي.

لازم به ذکر است که آزمون هوش هيجاني بار-اُن در ايران ترجمه و استاندارد شده و هم اکنون از آن در پژوهش‌هاي مربوط به اين حيطه استفاده مي‌شود.

دانيل گولمن، ژورناليست روانشناس از دانشگاه هاروارد اين مفهوم را در کتابي تحت عنوان هوش هيجاني، که جزو پرفروشترين کتابهاي زمان خود بود و در ايران به ترجمه خانم نسرين پارسا از انتشارات رشد به بازار آمد، به شکلي کاربردي و ساده معرفي نمود.

تعريف گلمن (1995) از هوش هيجاني بدين صورت است که او دو شيوه متفاوتي از آگاهي و دانستن را بيان مي‌کند : شيوه عقلاني و شيوه هيجاني و زندگي رواني انسان را ناشي از تعامل کارکرد هر دو عامل مي‌داند. او معتقد است به جاي ناديده گرفتن هيجانات ، شخص بايستي به طور هوشمندانه‌اي با آنها مواجه شود ؛ تنها با هوش هيجاني مي‌توان خود را براي پايداري در مقابله با ناکامي برانگيخت . حالات روحي و خلق خود را تنظيم کرد و ارضاي نياز را به تعويق انداخت و از غرق شدن تفکر در مسائل ناراحت کننده اجتناب کرد و با ديگران همدلي نمود .

گلمن سپس تلاش کرد تا نقش هوش هيجاني را در عرصه کار بويژه صنعت و سازمان در کتابي با نام هوش هيجاني در کار نشان دهد. اين کتاب نيز توسط بهمن ابراهيمي و آقاي محسن جوينده توسط انتشارات بهين دانش در سال 1383 به چاپ رسيده.

با توجه به اهميت مفهوم هوش هيجاني در دنياي کار و به منظور تحقيق و پژوهش بيشتر در اين زمينه، دانيل گولمن و همکارانش به تاسيس کنسرسيوم هوش هيجاني مبادرت ورزيدند. آنگاه با نگاهي به نقش مديريت و رهبري سازماني در مديريت کيفيت به همراه ريچارد بوياتزيس و آني مک‌کي در کتابي بنام Primal Leadership به بررسي نقش هوش هيجاني در مديريت و رهبري کيفي سازمان پرداختند که اين کتاب نيز توسط بهمن ابراهيمي ترجمه شده و بزودي توسط انتشارات سازمان مديريت صنعتي به بازار خواهد آمد.

خانم دکتر اکبرزاده از دانشگاه الزهرا نيز کتابي را تحت عنوان هوش هيجاني ترجمه و تأليف کرده‌اند که انعکاس نظرات پيتر سالوي و جان ماير مي‌پردازد. اين کتاب توسط انتشارات فارابي چاپ و پخش شده است.

نگاه اجمالي به ظهور مفهوم هوش هيجاني
از1900 الي 1969 ، هوش و هيجان به عنوان دو حيطه جدا از هم

تحقيقات در باب هوش : در اين دوره حوزه آزمون‌گري روانشناختي براي هوش رشد و گسترش يافت و يک تکنولوژي صريح و رکي درباره آزمون‌هاي هوش قدم به عرصه وجود گذاشت .

تحقيقات در باب هيجان : در حوزه‌اي جدا از هيجان بحث و گفتگو متمرکز برهمان مشکل قديمي مرغ و تخم‌‌مرغ بود که کداميک زودتر بوجود آمدند ؛ واکنش‌هاي فيزيولوژيکي يا هيجان . در ديگر گستره‌ هاي کاري ، داروين در رابطه با انتقال‌پذيري و تکوين پاسخ‌هاي هيجاني سخن گفته بود اما در طول اين دوره هيجان اغلب ، به عنوان يک موضوعي که فرهنگي است تعيين شد و عمدتاً محصول آسيب‌شناسي و پديده‌‌هايي با ويژگي فردي نگريسته مي‌شد .

تحقيقات در باب هوش اجتماعي : همانگونه که آزمون‌گري هوشي پا به عرصه وجود گذاشت تمرکز بر روي هوش کلامي و بياني بود . تعدادي از روانشناسان به دنبال شناسايي هوش اجتماعي هم بودند ولي به هر جهت تلاش در اين جهت به وضوح مأيوس کننده بود و مفاهيم هوشي منحصراً به صورت شناختي باقي ماندند .

از1970 الي 1989 : پيشتازان هوش هيجاني

طلايه‌داران هوش هيجاني در اين دو دهه تلاش مي‌کردند : حوزه شناخت و عاطفه ظهور يافت تا به بررسي اين مطلب بپردازد که چگونه هيجانات در رابطه با افکار مي‌باشند . در اين دوره عنوان شده بود که افراد افسرده ممکن است نسبت به ديگران کمي بيشتر واقع‌گرا و دقيق باشند و از اينرو نوسانات خلقي آنها ممکن است خلاقيت آنها را ارتقاء بدهد . حوزه ارتباط غيرکلامي ، مقياس‌هايي را گسترش داد تا براي ادراک اطلاعات غيرکلامي که قسمتي از آنها هيجان بود در باب تظاهرات چهره‌اي و ژست‌ها عمل کنند. آن افرادي که در حوزه هوش مصنوعي کار مي‌کردند به بررسي اين مطلب پرداختند که چگونه کامپيوترها ممکن است بفهمند و دليل بياورند درباره اينکه ابعاد هيجاني داستان‌ها را دربياورند .

تئوري جديد گاردنر در باب هوش چندگانه به توصيف يک هوش درون فردي پرداخت که اين هوش دربرگيرنده قابليت ادراک نمادسازي هيجانات مي‌باشد . کارهاي تجربي بر روي هوش اجتماعي بدين نتيجه رسيد که آن (هوش اجتماعي) به مهارت‌هاي اجتماعي ، مهارت‌هاي همدلانه ، نگرش‌هاي پيش اجتماعي اضطراب اجتماعي و هيجان‌پذيري تقسيم مي‌شود . تحقيقات در باب مغز شروع به جداسازي ارتباطات ميان هيجان و شناخت کردند . (استفاده به طور معمول از واژه هوش هيجاني ظاهر شد ) .

از1990 الي 1993 ؛ ظهور هوش هيجاني

در 4 سال آغازين دهه 1990 ماير و سالوي رشته مقالاتي تحت عنوان هوش هيجاني چاپ کردند . اين مقالات تحت عنوان هوش هيجاني فراهم کننده اولين بازنگري حوزه‌‌هاي بالقوه مربوط به هوش هيجاني بودند . در همان زمان مطالعات نشان داده شده شامل اولين توانايي سنجش هوش هيجاني ، تحت همان عنوان به چاپ رسيد . در اين مقاله بحث بر سر وجود يک هوش هيجاني به عنوان هوش واقعي بود . در همان زمان ، ديگر بنيان‌هاي هوش هيجاني گسترش يافتند علي‌الخصوص علوم مغزي .

از1994 الي 1997 : عمومي‌سازي و گسترش مفهوم هوش هيجاني

گلمن يک ژورناليست علمي که کتاب مشهور خود را تحت عنوان هوش هيجاني منتشر ساخت ، در باب مدل خود در محافل آکادميک قلم زد . اين کتاب که در کل جهان به بهترين نحوي به فروش رفت در سطح گسترده‌اي چاپ شد . مجله تايم روي جلد خود واژه هوش هيجاني را به کار برد . تعدادي از مقياس‌هاي شخصيتي تحت عنوان هوش هيجاني انتشار يافتند .



منبع: مدیر یار
 

soudabe

عضو جدید
کاربر ممتاز
جملاتی برای مدیریت ذهن

جملاتی برای مدیریت ذهن


تراوشات ذهنی یک مدیر



برای آن که در جهت سلامت فکری ذهن خود را مدیریت نمائیم.


نا مهرباني ها را با مهرباني پاسخ مي دهي .



به چهره هاي عبوس و اخمو لبخند هديه مي دهي .



فريادهاي حاکي از عصبانيت را با صداي بلند سکوت ، خاموش مي کني.



در تمام کارهايت فقط به خدا توکل مي کني .


*
بار همه زنديگيت را به خدا مي سپاري .



هر روز صبح تصميم مي گيري بهتر از ديروز زندگي کني .



به جاي ترسيدن از موانع ومشکلات ، با شور و شادي به راههايي فکر مي کني که تو را به موفقيت مي رسانند.



ايمان داري که خواستن ، توانستن است.


براي کمک به ديگران سر از پا نمي شناسي .



هميشه به خير و صلاح مردم کار مي کني .



اهداف بلند مدت و کوتاه مدت زنديگيت ، طعم معنوي دارند.



با عدالت رفتار كنيد تا اعتماد متقابل در سازمان افزايش يابد.
 

soudabe

عضو جدید
کاربر ممتاز
اهمیت اندازه گیری هوش هیجانی

اهمیت اندازه گیری هوش هیجانی

در اندازه گیری هوش هیجانی بیشتر به توان بالقوه انجام كار توجه می شود تا حاصل كار، یعنی بیشتر به فرایندها توجه داریم تا پیامدها. جلالی تاكید نموده است كه نتایج پژوهش های انجام شده در خصوص هوش هیجانی در خارج از كشور نشان داده است كه "مدارسی موفق هستند كه به ایجاد رابطه مناسب بین دانش آموزان، دانش آموزان و معلمان و دانش آموزان و سایر اعضای مدرسه كمك می كنند". (جلالی، 1381).
این نتایج با یافته های پژوهش دیگری در خصوص فرهنگ مدرسه (School culture) در داخل كشور مشابهت دارد. (مقنی زاده،1380) در یافته های این پژوهش كه در مقاله ای تحت عنوان: "ارتقای فرهنگ مدرسه، بنیانی برای اصلاح مدرسه" در فصلنامه تعلیم و تربیت شماره مسلسل 71 منتشر شده بر این نكته تاكید شده است كه مدرسه صرفاً یك سازمان آموزشی نیست، بلكه جامعه ای كوچك است كه از طریق فعالیت و مشاركت دانش آموزان خود به عنوان عناصر اصلی و بزرگسالان مدرسه، سمت و سو و فرهنگ خاص خویش را پیدا می كند و دارای هویت است.(مقنی زاده، 1381).
با توجه به اهمیت هوش هیجانی و تازه گی مطالب طرح شده توسط جلالی، بخشی از مقاله وی كه در آن تعریف و بررسی پیشینه نظری هوش هیجانی و پیشینه مطالعات تجربی هوش غیر شناختی و تعریف مختصری از مولفه های اصلی هوش هیجانی و اجتماعی و عوامل تشكیل دهنده آن ارائه شده؛ عیناً به تفكیك عناوین مربوطه درج می نمائیم.

تعریف و پیشینه هوش هیجانی
تعریف هوش هیجانی نیز همانند هوش شناختی شناور است. این اصطلاح از زمان انتشار كتاب معروف گولمن (Gole man) (1995) به گونه ای گسترده به صورت بخشی از زبان روزمره درآمد و بحث های بسیاری را برانگیخت. گولمن طی مصاحبه ای با جان انیل (1996) هوش هیجانی را چنین توصیف می كند:
"هوش هیجانی نوع دیگری از هوش است. این هوش مشتمل بر شناخت احساسات خویشتن و استفاده از آن برای اتخاذ تصمیم های مناسب در زندگی است. توانایی اداره مطلوب خلق و خوی و وضع روانی و كنترل تكانش هاست. عاملی است كه به هنگام شكست ناشی از دست نیافتن به هدف، در شخص ایجاد انگیزه و امید
می كند. هم حسی یعنی آگاهی از احساسات افراد پیرامون شماست. مهارت اجتماعی یعنی خوب تا كردن با مردم و كنترل هیجان های خویش در رابطه با دیگران و توانایی تشویق و هدایت آنان است."
گولمن در همین مصاحبه ضمن مهم شمردن هوش شناختی و هیجانی می گوید: هوش بهر (IQ) در بهترین حالت خود تنها عامل 20 درصد از موفقیت های زندگی است. 80 درصد موفقیت ها به عوامل دیگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسیاری از موارد در گرو مهارت هایی است كه هوش هیجانی را تشكیل می دهد.
هوش غیر شناختی، ابعاد شخصی، هیجانی، اجتماعی و حیاتی هوش را كه اغلب بیش تر از جنبه های شناختی آن در عملكردهای روزانه موثرند؛ مخاطب قرار می دهد. هوش هیجانی با توانایی درك خود و دیگران( خودشناسی و دیگر شناسی)، ارتباط با مردم و سازگاری فرد با محیط پیرامون خویش پیوند دارد. به عبارت دیگر، "هوش غیر شناختی پیش بینی موفقیت های فرد را مسیر می كند و سنجش و اندازه گیری آن به منزله اندازه گیری و سنجش توانایی های شخص برای سازگاری با شرایط زندگی و ادامه حیات در جهان است". بار-آن(Bar-on) 1997) پیتر سالوی ( (salovey(1990) ضمن اختراع اصطلاح سواد هیجانی (Emotional Litesy) به پنج حیطه در این مورد اشاره می كند.
1. شناخت حالات هیجانی خویش: یعنی، خود آگاهی.
2. اداره كردن هیجان ها: یعنی، مدیریت هیجان ها به روش مناسب.
3. خود انگیزی: یعنی كنترل تكانش ها، تاخیر در ارضای خواسته ها و توان قرار گرفتن در یك وضعیت روانی مطلوب.
4. تشخیص دادن وضع هیجانی دیگران، همدلی.
5. برقراری رابطه با دیگران.

پیشینه مطالعه هوش غیر شناختی
پیشینه هوش هیجانی را می توان در ایده های وكسلر به هنگام تبیین جنبه های غیر شناختی هوش عمومی جست و جو كرد. وكسلر در صفحه 103 گزارش 1943 خود درباره هوش می نویسد:" كوشیده ام نشان دهم كه علاوه بر عوامل هوشی، عوامل غیر هوشی ویژه ای نیز وجود دارد كه می تواند رفتار هوشمندانه را مشخص كند. نمی توانیم هوش عمومی را مورد سنجش قرار دهیم مگر این كه آزمون ها و معیارهایی نیز برای سنجش عوامل غیر هوشی در برداشته باشد."
وكسلر در صدد آن بود كه جنبه های غیر شناختی و شناختی هوش عمومی را با هم بسنجد. تلاش او در این زمینه را می توان در استفاده وی از كاربرد خرده آزمون های تنظیم تصاویر و درك و فهم- كه دو بخش عمده آزمون وی را تشكیل می دهند- دریافت. در خرده آزمون درك و فهم "سازگاری اجتماعی" و در تنظیم تصاویر شناخت و تمیز "موقعیت های اجتماعی" مورد بررسی قرار می گیرد. پژوهش های انجام شده توسط سیپس (Sipps) و همكارانش (1987) نیز نشان می دهد كه بین درك و فهم تصاویر و شاخص های هوش اجتماعی پرسش نامه شخصیت كالیفرنیا (Cpi)، هم بستگی معناداری وجود دارد. (شریفی 1375)
علاوه بر این موارد، وكسلر در كارهای خود به تلاش های "دال" مبنی بر سنجش جهات غیر شناختی هوش نیز اشاره كرده است. نتیجه كوشش های دال- همان گونه كه پیش از این نیز عنوان گردید- در مقیاس رشد اجتماعی و این لند (winlend) منعكس است.
(لیپر (Leeper) 1948) نیز بر این باور بود كه "تفكر هیجانی" بخشی از "تفكر منطقی" است و به این نوع تفكر- یا به معنایی كلی تر "هوش"- كمك می كند. روان شناسان دیگری نظیر (مییر (Meyer) 1993) و سالووی نیز پژوهش های خود را بر جنبه های هیجانی هوش متمركز كرده اند.
پژوهشگران از طریق سنجش مفاهیمی مانند مهارت های اجتماعی، توانمندی های بین فردی، رشد روان شناختی و آگاهی های هیجانی كه همگی مفاهیمی مرتبط با هوش هیجانی هستند، به بررسی ابعاد این نوع هوش پرداخته اند. دانشوران علوم اجتماعی نیز به كشف روابط بین هوش هیجانی و سبك های مختلف مدیریت و رهبری و عملكردهای فردی و تغییرات درون فردی و اجتماعی و انجام ارزش یابی از عملكردهای فردی و گروه، همت گماشته اند.
شایان ذكر است كه ایده " هوش هیجانی" پس از 50 سال بار دیگر توسط گاردنر (1983)، استاد روان شناسی دانشگاه هاروارد دنبال شد. گاردنر (Gardner) هوش را مشتمل بر ابعاد گوناگون (زبانی، موسیقیایی، منطقی، ریاضی، جسمی، میان فردی و درون فردی) می داند. او وجوه شناختی مختلفی را با عناصری از هوش غیر شناختی یا به گفته خودش "شخصی" تركیب كرده است. بعد غیر شناختی (شخصی) مورد نظر گاردنر مشتمل بر دو مولفه كلی است كه وی آن ها را با عناوین استعدادهای درون روانی و مهارت های (میان فردی) معرفی می كند. به نظر گاردنر، هوش هیجانی متشكل از دو مولفه زیر است:

هوش درون فردی: كه به توانایی درك و فهم دیگران اشاره دارد و می خواهدبداندچه چیزهایی انسان ها را بر می انگیزند، چگونه فعالیت می كنند و چگونه می توان با آن ها همكاری داشت. به نظر گاردنر فروشندگان، سیاست مداران، معلمان، متخصصان بالینی و رهبران مذهبی موفق احتمالاً از هوش میان فردی بالایی برخوردارند.
روان شناسان در قلمرو فعالیت های پژوهشی خود علاوه بر این دو نوع هوش، به انواع دیگری از هوش نیز پی برده و به طور كلی آنها را به سه گروه به شرح زیر تقسیم كرده اند (ری زل 1992):
1. هوش انتزاعی: منظور توانایی درك و فهم حل مسائل از طریق نمادهای كلامی و ریاضی است.
2. هوش عینی: منظور توانایی درك و فهم و حل مسائل از طریق دستكاری و به كارگیری اشیا است.
3. هوش اجتماعی: منظور توانایی درك و فهم دیگران و ایجاد ارتباط باآن ها است.
(مایر و سالوی 1993) " هوش هیجانی" را نوعی هوش اجتماعی و مشتمل بر توانایی كنترل هیجان های خود و دیگران و تمایز بین آنها و استفاده از اطلاعات برای راهبرد تفكر و عمل دانسته و آن را متشكل از مولفه های "درون فكری" و "میان فردی" گاردنر می دانند و در پنج حیطه به شرح زیر خلاصه می كنند.
1. خود آگاهی (Self-Awareness) به معنای آگاهی از خویشتن خویش توان خود نگری و تشخیص دادن احساس های خود به همان گونه ای است كه وجود دارد.
2. اداره هیجان ها (Managine Oneself) به معنای اداره یا كنترل هیجان ها، كنترل احساسات به روش مطلوب و تشخیص منشاء این احساسات و یافتن راه های اداره و كنترل ترس ها و هیجان ها و عصبانیت ها و امثال آن است.
3. خود انگیزی (Motivating Oneself): به معنای جهت دادن و هدایت عواطف و هیجان ها به سمت و سوی هدف، خویشتن داری هیجانی و به تاخیر انداختن خواسته ها و بازداری تلاش هاست.
4. هم حسی (Empathy) : به معنای حساسیت نسبت به علایق و احساسات دیگران و تحمل
دیدگاه های آنان و بها دادن به تفاوت های موجود بین مردم در رابطه با احساسات خود نسبت به اشیا و امور است.
5. تنظیم روابط (Handling Relationship) به معنای اداره هیجان های دیگران و برخورداری از كفایت های اجتماعی و مهارت های اجتماعی است.


مولفه های اصلی هوش هیجانی و اجتماعی و عوامل تشكیل دهنده آن ها

الف) مولفه های درون فردی Interapersonal Components

1- خودآگاهی عاطفی (هیجانی) Emotional Self Awareness
2- جراتمندی (AS) Assertiveness
3-حرمت نفس (SR) SELF-REGARD
4-خودشكوفایی (SA) SELF-ACTUALIZATION
5- استقلال عمل (IN) (INDEPENDENCE)

ب) مولفه های سازگاری ADAPTIBILITY-COMPONENTS
1- آزمون واقعیت (RT) REALITY TESTING
2- انعطاف پذیری (FL) FIEXIBILITY
3- حل مساله (PS) PROBLEM SOLVING
پ) مولفه های خلق و خوی عمومی(كلی) GENERAL MOOD-COMPONENTS
1- خوش بینی (OP) OPTIMISM
2- نشاط (HA) HAPPINESS
ت) مولفه های میان فردی INTERPERSONAL COMPONENTS
1- هم حسی (EM) EMPATHY
2- مسئولیت اجتماعی (RE) SOCIAL RESPONSIBILITY
3- روابط بین فردی (IR) INTERPERSONAL RELATIONSHIP
ث) مولفه های كنترل تنش ها STRESS MANAGEMENT-COMPONENTS
1- تحمل تنش ها (ST) STRESS -TOLERANCE
2- كنترل تكانه ها (IC) IMPULSE-CONTROL

در زیر، چكیده مفهوم هر یك از این 5 مولفه و 15 عامل تشكیل دهنده آن ها ارائه می شود. توصیف گسترده این مولفه ها را در دستور عمل اجرای پرسش نامه سنجش بهر هیجانی بار-آن (1990) می توان یافت.


مولفه ها
1- مولفه درون فردی: توانایی های شخص را در آگاهی از هیجان ها و كنترل آنها مشخص می كند.
2- مولفه های میان فردی: توانایی های شخص را برای سازگاری با دیگران و مهارت های اجتماعی بررسی می كند.
3- مولفه سازگاری: انعطاف پذیری و توان حل مساله و واقع گرایی شخص را مورد بررسی قرار می دهد.
4- مولفه اداره یا كنترل تنش ها: توانایی تحمل تنش و كنترل تكانه ها را بررسی می كند.
5- مولفه خلق و خوی عمومی: نشاط و خوش بینی فرد را مورد بررسی قرار می دهد.


عوامل
1- خودآگاهی عاطفی (هیجانی) (ES): میزان آگاهی فرد از احساسات خویش و درك و فهم این احساسات را بررسی می كند.
2- جراتمندی (AS): ابراز احساسات، باورها، افكار و دفاع منطقی و مطلوب از حق و حقوق خویشتن را مورد بررسی قرار می دهد.
3- حرمت نفس (SR): توان خود آگاهی و درك و پذیرش خویش و احترام به خود را بررسی می كند.
4- خود شكوفایی (SA):توانایی تشخیص استعدادهای ذاتی و استعداد انجام دادن كارهایی را كه شخص می تواند و می خواهد و از انجام دادن آنها لذت می برد ، بررسی می كند.
5- استقلال (IN): توانایی خود رهبری، خویشتن داری فكری و عملی و رهایی از وابستگی های هیجانی را بررسی می كند.
6- هم حسی EM)): توان آگاهی از احساسات دیگران و درك و تحسین آن احساسات را بررسی می كند.
7- مسئولیت اجتماعی (RE): توانایی فرد را در معرفی خود به عنوان عضوی مفید و سازنده و دارای حس همكاری در گروه اجتماعی خویش را مورد بررسی قرار می دهد.
8- روابط میان فردی (IR): توانایی ایجاد و حفظ روابط رضایت بخش متقابل كه نزدیكی عاطفی، صمیمیت و داد و ستد مهرآمیز از ویژگی های آن است، بررسی می كند.
9- آزمون واقعیت (RT): توانایی ارزیابی رابطه بین تجربه عاطفی و عینیت های موجود را بررسی می كند.
10- انعطاف پذیری (FI): توانایی كنار آمدن با هیجان ها، افكار و رفتارهای فرد را در شرایط و موقعیت متغیرهای مختلف بررسی می كند.
11- حل مساله (PS): توانایی تشخیص و تعریف مشكلات و خلق و كاربست راه حل های موثر را مورد مطالعه قرار می دهد.
12- تحمل تنش ها (ST): توان تحمل فرد را در برابر رویدادهای ناخوشایند و شرایط تنش زا و هیجان های شدید بررسی می كند.
13- كنترل تكانه ها (IC): توانایی مقاومت فرد را در برابر تنش ها یا وسوسه و كنترل هیجان های خویش بررسی می كند.
14- خوش بینی (OP): توانایی توجه به جنبه های روشن تر زندگی و حفظ نگرش مثبت را حتی هنگام وجود احساسات منفی و ناخوشایند مورد بررسی قرار می دهد.
15- نشاط (HA): توانایی احساس رضایت از زندگی، احساس رضایت از خود و دیگران، سرزندگی و ابراز احساسات مثبت را بررسی می كند.
متاسفانه در نظام فعلی ارزشیابی تحصیلی توجه چندانی به اندازه گیری هوش هیجانی و در نتیجه تقویت آن در دانش آموزان نمی شود. امید می رود رویكرد به ارزشیابی كیفی و مقیاس های كیفی و استفاده از فنون ارزشیابی توصیفی در تدوین برنامه درسی و ارزشیابی تحصیلی در آموزش و پرورش كشور به تدریج به اهمیت جنبه های غیر شناختی هوش در موفقیت تحصیلی دانش آموزان پی برده شود. برای این كار همانگونه كه جلالی توصیه كرده، تهیه و تدوین ابزارهای لازم جهت سنجش هوش هیجانی به منظور برنامه ریزی و هدایت دانش آموزان برای كسب موفقیت بیشتر لازم است. لذا پیشنهاد می شود این امر در دستور كار وزارت آموزش و پرورش قرار گیرد.

 

soudabe

عضو جدید
کاربر ممتاز
تصویر ذهنی و خود انگاره ی سازمان

تصویر ذهنی و خود انگاره ی سازمان

مقدمه:
رهبری و اداره ی امور سازمان ها در دنيای ناشناخته امروز، بدون بهره گيری از دستاوردهای مشترک علوم مرتبط مانند مديريت و روانشناسی، هرگز نمی تواند تضمينی برای موفقيت در رسيدن به اهداف سازمانی باشد. «روانشناسی» دانش رفتار، تجربه و فرايندهای ذهنی؛ و «مديريت» دانش به کارگيری قابليت های انسان در راستای اجرای برنامه های سازمان است؛ به همين دليل کاربرد روانشناسی در مديريت از اوايل قرن بيستم مورد توجه پژوهشگران و دانشمندان قرار گرفت. گزارش ها و مستندات موجود، بيانگر تأثير شگرف کاربرد روانشناسی در موفقيت چشمگير مديران در بهره گيری از نيروی انسانی در سازمان هايی است که به توصيه های روانشناسی عمل کرده اند. «تصوير ذهنی سازمانی»، نتيجه مطالعات روانشناسی در حوزه سازمان و مديريت است که مديران را بر مديريت هرچه بهتر رفتار سازمانی خود و کارکنان توانمند می سازد. لذا ضروری است که مديران و کارکنان بدانند که تصوير ذهنی و خودانگاره چيست؟ و چگونه بر عملکرد کارکنان و سازمان تأثير می گذارد؟

تصوير ذهنی

تصوير ذهنی؛ صورتِ حاصل از تجربه، آموزش، فکر، وَهم و خيال درباره ی خود و پديده ها در ذهن (موجود زنده به ويژه انسان) است. تصوير ذهنی می تواند به واقعيت نزديک و با آن منطبق و يا از آن دور باشد. تصوير ذهنی، امری لزوماً انفرادی نيست و گروه ها، سازمان ها و جوامع (اشخاص حقوقی) که به دليل وابستگی به انسان مجازاً از ارگانيزم برخوردارند، نيز می توانند از تصوير ذهنی و خودانگاره برخوردار باشند. تصوير ذهنی به دو صورت مثبت و منفی ايجاد می شود.



خودانگاره

تصوير ذهنی می تواند مربوط به خود فرد باشد که در اين صورت از آن به «خودانگاره يا خود پنداره» تعبير می شود؛ و می تواند به هرچيز ديگری غير از خود مربوط شود که در اين صورت همان «تصوير ذهنی» ناميده می شود. بنابر اين تصوير ذهنی، عامِ مطلق و خودانگاره خاصِ مطلق است. خودانگاره يا خودپنداره، به تصوير ذهنی هر شخص (حقيقی يا حقوقی) در باره خودش اطلاق می شود. خودانگاره شخص حقيقی، همان ذهنيت و تصوير ذهنی فرد ازخودش است و خودانگاره شخص حقوقی؛ از برايند تصاوير ذهنی اعضا و اشخاص حقيقی و حقوقی مرتبط در داخل و خارج، حاصل می شود. خودانگاره، از عوامل تأثير گذار بر رفتار است. برای مثال تصميم به جراحی بينی در اثر خود زشت پنداری در ذهن قوّت می گيرد؛ و تصميم فرد برای انتخاب رشته تحصيلی، شغل و همسر؛ و تصميم سازمان برای تغيير خط توليد، افزايش صلاحيت کارکنان و تمرکز زدايی به خودانگاره ی آن ها مربوط می شود.



خودانگاره ی سازمانی و عوامل ايجاد کننده آن

خودانگاره ی هر سازمان برآيند تصاوير ذهنی افراد شاغل در آن و افراد مرتبط با آن، از سازمان است. ميزان تأثير تصوير ذهنی هر فرد در خودانگاره ی سازمان، رابطه مستقيمی با نقش و جايگاه وی در سازمان و يا در ارتباط با آن دارد. بطوری که سهم تصوير ذهنی مديران ارشد، مشتريان عمده و رقبای اصلی هر سازمان در خلق خودانگاره ی سازمان به مراتب بيشتر از کارکنان عادی، مشتريان جزء و رقبای ضعيف است. اما در اين ميان، سهم تصوير ذهنی نيروهای درونی از انسان های بيرون سازمان بيشتر است؛ به گونه ای که می توان از آن به استخوان‌بندی و چهارچوب اصلی خودانگاره ی سازمان نام برد و پس از آن تصوير ذهنی مشتريان اهميت بيشتری پيدا می کند.



چرخه عملکرد تصوير ذهنی و خودانگاره

عملکرد تصوير ذهنی و خودانگاره به دوصورت مثبت و منفی قابل بررسی است. تصوير ذهنی و خودانگاره ی مثبت، انگيزه برای بروز رفتار ايجاد می کند و فرد را به يافتن فرصت مناسب برای تجلی رفتار تشويق می نمايد، به محض يافتن فرصت، فرد رفتار خود را انجام می دهد و سپس(صرف نظر از تأثير ساير متغيرها) با بازخورد مثبت مواجه می‌شود و به رضايت خاطر و خشنودی می رسد و به اين وسيله تجربه ی مثبتی به دست می آورد که بر تصوير ذهنی و خودانگاره اش افزوده می گردد و انگيزه جديدی بوجود می آورد و اين چرخه ادامه و ارتقاء می­يابد. برای مثال، مديری که به زيردستان خود اعتماد دارد مايل است امور را به آن ها واگذارکند و به محض يافتن فرصتی مناسب، اقدام خواهد کرد و کارکنان نيز پاسخ اعتماد او را با عملکرد مطلوب خواهند داد و در نتيجه تجربه ی مثبتی بر تصوير ذهنی و خودانگاره ی وی افزوده خواهد شد و در دفعات بعد بر دامنه تفويض اختيارش خواهد افزود. اما تصوير ذهنی و خودانگاره ی منفی، چرخه و نتيجه ای معکوس دارد؛ به اين صورت که انگيزه ی عمل را از بين برده و يا تضعيف می کند و در نتيجه، فرد فرصت ها را از دست داده و با تهديدها روبه رو می شود و وادار به بروز واکنش می گردد و سپس (صرف نظر از تأثير ساير متغيرها) با دريافت بازخورد منفی، تجربه ای منفی در ذهنش ثبت و بر تصوير ذهنی و خودانگاره ی وی افزوده می گردد و انگيزه اش تضعيف می شود. برای نمونه مديری که خود را در برابر پيشرفت فناوری عاجز می پندارد؛ از آن می گريزد و شيوه های سنتی مبتنی بر گردش کاغذ و انسان در سرتاسر سازمان (که گزينه ی تهديدآميزی است) را بر اتوماسيون ترجيح می دهد و از آن در برابر تکنولوژی دفاع می کند؛ سپس در چرخه ی رقابت، عقب مانده و شکست می خورد و بازخوردهای منفی در قالب انتقاد و اعتراض سرازير می شود و تجربه ی منفی ديگری بر خودانگاره ی منفی وی افزوده و پس از ناتوانی در برابر تکنولوژی، خود را در عرصه مديريت (که فناوری جزء لاينفک آن شده است) نيز ناتوان می پندارد.

تأثير متقابل تصوير ذهنی کارکنان و سازمان
تصوير ذهنی اعضای هر سازمان در جريان کار و تحت تأثير عوامل مختلف شغلی، سازمانی و محيطی به صورت مثبت يا منفی شکل می گيرد و به جزئی از پيکره ی تصوير ذهنی کلی سازمان تبديل می شود و با توجه به جايگاه و نفوذ فرد، بر تثبيت يا تغيير تصوير ذهنی سازمان تأثير می گذارد و متقابلاً تصوير ذهنی سازمان به عنوان يک عامل سازمانی از طريق تأثير بر افزايش يا کاهش رضايت شغلی کارکنان بر بهبود يا تضعيف عملکرد آن ها تأثير می گذارد.

بهينه سازی تصوير ذهنی سازمانی
در عصر پيوند دانش و اطلاعات با دانايی و دارايی؛ رقابت و چالش برای ماندگاری به امری کاملاً جدی تبديل شده و سازمانهای ناکام به سرعت حذف می گردند. در چنين شرايطی بهينه سازی تصوير ذهنی سازمان، از ضروری ترين ابزار برای پيشبرد برنامه های آن به شمار می­رود؛ زيرا قدرت رفع چالش های خارجی را از درون خود سازمان ايجاد می کند. منظور از بهينه‌سازی، تغيير جهت و يا افزايش سرعت پيشرفت خودانگاره از حد منفی به حد مثبت است. برای اين منظور، می بايست مديران سازمان ها علاوه بر درک اهميت و تأثير خودانگاره بر عملکرد کارکنان، تصميمات و اقدامات لازم برای کنترل و حذف عوامل منفی و گسترش عوامل مثبت به عمل آورند.
 

soudabe

عضو جدید
کاربر ممتاز
هوش عاطفی (هیجانی) چیست؟

هوش عاطفی (هیجانی) چیست؟

برای سال های متمادی تصور بر این بود که IQ ( ضریب هوشی ) نماینده میزان موفقیت افراد است. در مدارس معیار اهدای جوایز به دانش آموزان تست هوش بود و حتی بعضی از شرکت ها برای پاداش از تست هوش استفاده می‌کردند. در دهه اخیر محققان در یافتند که IQ تنها شاخص ارزیابی موفقیت یک فرد نیست. آن ها در حال حاضر مشغول تحقیق درباره EQ ( هوش عاطفی ) هستند.

هوش یکی از مهمترین سازه های فرضی است که از زمان مطرح شدن آن توسط آلفرد بینه در اویل قرن بیستم همواره برای تبیین موفقیت شغلی و کارآیی به کار رفته است. هوش عاطفی زمانی مورد توجه قرار گرفت که دنیل گولمن در سال 1995 کتاب خود را با عنوان " چرا هوش عاطفی می تواند مهمتر از IQ باشد؟ " به چاپ رساند.

درابتدای پیدایش این سازه، روانشناسان بیشتر بر روی جنبه های شناختی همانند حافظه و حل مساله تاکید می کردند . اما خیلی زود دریافتند که جنبه های غیر شناختی مانند عوامل عاطفی و اجتماعی نیز دارای اهمیت زیادی هستند. بعضی پژوهشگران بر این عقیده اند کهIQ در خوش بینانه ترین حالت 10 الی 25 درصد از واریانس متغیر عملکرد را تبیین می کند.

" علم به این که احساسات شما چیست و چگونه باید از آن ها در جهت تصمیم گیری به نحو احسن استفاده کنید می گوید :

*

هوش عاطفی، توانایی برای مدیریت اضطراب و کنترل تنش ها و انگیزه، امیدواری و خوش بینی در مواجهه با موانع در راه رسیدن به هدف است.
*

هوش عاطفی، در حقیقت راهی است برای زیرک بودن.
*

هوش عاطفی، همدلی است، درک این که اطرافیان شما چه احساسی دارند.
*

هوش عاطفی، یک نوع مهارت اجتماعی است، همراهی با مردم، مدیریت عواطف و احساسات در روابط و توانایی ترغیب و رهبری دیگران. "



هوش عاطفی یا هوش اجتماعی شامل 4 مهارت است :

خود ( Self )

دیگران (Others )

آگاهی (Awareness )

اقدام ( Action)

که با ترکیب این ها, مؤلفه های بنیادی هوش عاطفی به دست می آید .



1-خودآگاهی ( شامل: خود ارزیابی، اعتماد به نفس )

2- خودگردانی ( شامل: خویشتن داری و قابل اعتماد بودن، وجدان سازگاری، انگیزه پیشرفت و ابتکار )

3- آگاهی اجتماعی ( شامل: همدلی، ‌آگاهی سازمانی و انگیزه خدمت )

4- مهارت های اجتماعی (شامل: توان تاثیرگذاری، رهبری، مدیریت تعارض ایجاد رابطه و کار گروهی )



*

خودآگاهی ( Self Awareness) : یک نوع توانایی فردی است برای درک احساسات و حالات خلقی. خودآگاهی به شخص کمک می کند تا همیشه بر افکار و احساسات خود نظر داشته و بنابراین در جهت درک آن ها به فرد کمک می کند.
*

خودگردانی( Self Management) یا مدیریت عواطف( Managing Emotions ): مهارتی است که به افراد کمک می کند تا احساسات خود را به صورت مناسب و جامعه پسندانه نشان دهند. به زبان دیگر به فرد درکنترل عصبانیت، ناراحتی و ترس کمک می‌کند.
*

آگاهی اجتماعی ( Social Awareness ): عبارت است از توانایی درک احساسات دیگران و استفاده از احساسات خود در جهت دستیابی به اهداف.
*

مهارت های اجتماعی (Social Skills ): عبارت است از ارتباط با دیکران در موقعیت های مختلف اجتماعی و در اصل به معنای توانایی ادامه رابطه با توجه به احساسات افراد یا همان ظرفیت اجتماعی است.



تحقیقات نشان داده است که EQ عامل مهمی در ایجاد تغییرات اساسی در زندگی است. اگرچه کودکان با سرشت و فطرت گوناگون به دنیا می آیند و چگونگی برخورد آن ها با مسایلی چون برخوردهای اجتماعی، اشتیاق ‌خجالت و غیره متفاوت است، اما هوش عاطفی به والدین و مربیان کمک می‌کند تا بر روی قابلیت ها و یا عدم وجود آن ها کار کرده و بنابراین کودکان را برای رویارویی با جامعه بیرونی آماده کنند. برای مثال والدین به جای جلوگیری از برخورد بچه های خجالتی با دنیای بیرون، باید آن ها را با چالش های جدیدی مثل دیدار با دوستان جدید و قرارگرفتن در فضاهای تازه روبرو نمایند. گرچه این تشویق نباید به هیچ عنوان بچه ها را دلزده یا ترسوتر نماید بلکه باید به آن ها تجربه های جدید بیاموزد.

مثال دیگری که می توان در این مورد مطرح کرد این است که برای مثال تحقیقات نشان داده که بچه های کلاس دومی که عصبی بوده و همیشه با مشکل مواجه هستند، شش تا هشت بار بیشتر از بچه های دیگر در معرض ابتلا به خشونت در نوجوانی و ارتکاب جنایت می‌باشند. دخترانی که در سنین راهنمایی از احساسات سردرگم، خستگی و عصبانیت توام با گرسنگی رنج می‌برند، احتمال می‌رود که در سنین نوجوانی دچار اختلالات گوارشی شوند. این بچه ها از احساسات خود و این که اصولا این احساسات چه هستند، بی خبرند. اما اگر در شرایطی قرار بگیرند که بتوانند از هوش عاطفی خود بهره مند شوند، مسلما به هیچ یک از این موارد دچار نخواهند شد.



نمونه های وجود دارد که باعث عدم استفاده از هوش عاطفی خواهد شد : ترس و نگرانی، تصویر منفی از خود، توقعات غیر واقعی از زندگی و سرزنش دیگران. بنابراین زمانی که این موانع به وجود می آید و هوش عاطفی مورد استفاده قرار نمی گیرد، حرکات افراد به سمت موفقیت متوقف می شود.

پس نتیجه می گیریم که هدف از تقویت هوش عاطفی، آگاهی از احساسات و تربیت آن ها برای غلبه بر موانع زندگی است.

اولین قدم برای افزایش هوش عاطفی، خودآگاهی است. خودآگاهی یعنی شما چه احساسی دارید و چرا دچار آن احساس شده اید. اگرچه ممکن است این کار در بدو امر برای بعضی از افراد مشکل باشد، اما زمانی که فرد شروع به درک خود می کند، می تواند دیگر مهارت های احساسی اش را نیز توسعه دهد و در نهایت به هوش عاطفی بالایی دست یابد
.

مدیر یار
 

soudabe

عضو جدید
کاربر ممتاز
هوش هیجانی

هوش هیجانی

درباره هوش هیجانی چه می دانید؟

اولين بار در سال 1990 روانشناسي به نام «سالوي» ، اصطلاح هوش هيجاني را براي بيان كيفيت و درك احساسات افراد، همدردي با احساسات ديگران و توانايي اداره مطلوب خلق و خو به كار برد. درحقيقت اين هوش مشتمل بر شناخت احساسات خويش و ديگران و استفاده از آن براي اتخاذ تصميمات مناسب در زندگي است. به عبارتي عاملي است كه به هنگام شكست، در شخص ايجاد انگيزه مي كند و به واسطه داشتن مهارتهاي اجتماعي بالا منجر به برقراري رابطه خوب با مردم مي شود.
تئوري هوش هيجاني ديدگاه جديدي درباره پيش بيني عوامل مؤثر بر موفقيت و همچنين پيشگيري اوليه از اختلالات رواني فراهم مي كند كه تكميل كننده علوم شناختي، علوم اعصاب و رشد كودك است. قابليتهاي هيجاني براي تدبير ماهرانه روابط با ديگران بسيار حائز اهميت است.
روانشناسي به نام «گلمن» اظهار مي دارد كه هوش شناختي در بهترين شرايط تنها ۲۰ درصد از موفقيتها را باعث مي شود و 80رصد از موفقيتها به عوامل ديگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسياري از موقعيتها در گرو مهارتهايي است كه هوش هيجاني را تشكيل مي دهند. درواقع هوش هيجاني عدم موفقيت افراد با ضريب هوش بالا و همچنين موفقيت غيرمنتظره افراد داراي هوش متوسط را تعيين مي كند. يعني افرادي با داشتن هوش عمومي متوسط و هوش هيجاني بالا خيلي موفقتر از كساني هستند كه هوش عمومي بالا و هوش هيجاني پايين دارند. پس هوش هيجاني پيش بيني كننده موفقيت افراد در زندگي و نحوه برخورد مناسب با استرسها است.ا

اين هوش بنا به نظر «بار-اون » 5 مولفه به شرح زير دارد كه 15 عامل در آن موثر هستند.افراد تعداد بيشتري از اين مولفه ها را در خود بيابند هوش هيجاني بالاتري دارند.
۱- مهارتهاي درون فردي شامل:
خودآگاهي هيجاني (بازشناسي و فهم احساسات خود)
جرأت (ابراز احساسات، عقايد، تفكرات و دفاع از حقوق شخصي به شيوه اي سازنده)
خودتنظيمي (آگاهي، فهم، پذيرش و احترام به خويش)
خودشكوفايي (تحقق بخشيدن به استعدادهاي بالقوه خويشتن)
استقلال (خودفرماني و خودكنترلي در تفكر و عمل شخصي و رهايي از وابستگي هيجاني)
۲- مهارتهاي ميان فردي شامل:
روابط ميان فردي (آگاهي، فهم و درك احساسات ديگران، ايجاد و حفظ روابط رضايت بخش دو جانبه كه به صورت نزديكي هيجاني و وابستگي مشخص مي شود)
تعهد اجتماعي(عضو مؤثر و سازنده گروه اجتماعي خود بودن، نشان دادن خود به عنوان يك شريك خوب)
همدلي(توان آگاهي از احساسات ديگران، درك احساسات و تحسين آنها)
۳- سازگاري شامل:
مسأله گشايي(تشخيص و تعريف مسائل، همچنين ايجاد راه كارهاي مؤثر)
آزمون واقعيت(ارزيابي مطابقت ميان آنچه به طور ذهني و آنچه به طور عيني، تجربه مي شود)
انعطاف پذيري(تنظيم هيجان، تفكر و رفتار به هنگام تغيير موقعيت و شرايط)
۴- كنترل استرس شامل:
توانايي تحمل استرس(مقاومت در برابر وقايع نامطلوب و موقعيت هاي استرس زا)
كنترل تكانه(ايستادگي در مقابل تكانه يا انكار تكانه)
۵- خلق عمومي شامل:
شادي(احساس رضايت از خويشتن، شاد كردن خود و ديگران)
خوشبيني(نگاه به جنبه هاي روشن زندگي و حفظ نگرش مثبت حتي در مواجهه با ناملايمات)
چگونه مي توان در هوش هيجاني پيشرفت كرد؟
بايد گفت بيشتر مهارت ها در اثر تعليم و تربيت پيشرفته مي شود و احتمال دارد كه اين موضوع حداقل براي بعضي از مهارت هاي هوش هيجاني صحيح باشد.
مهارتهاي هوش هيجاني در منزل و با تعامل خوب والد و كودك شروع مي شود. والدين به كودكان ياد مي دهند كه هيجانهاي خود را تشخيص داده و آنها را نامگذاري كنند. به عنوان نمونه، من الان ناراحت هستم، خوشحالم، عصباني ام. پس وقتي از رفتار برادرش شكايت مي كند و مي گويد من از او متنفرم، مي توان جمله او را اين گونه بازگويي كرد: به نظر مي رسد رفتار برادرت خيلي تو را عصباني كرده، هم نشان داده ايد كه احساس كودك خود را درك كرده ايد و هم الگوي مناسبي براي بيان احساسات فراهم ساخته ايد.
يكي ديگر از راه هاي پيشنهادي براي پرورش هوش هيجاني، ايجاد يك محيط امن عاطفي است به گونه اي كه كودكان بتوانند با آزادي و امنيت خاطر درباره احساساتشان با والدين گفت وگو كنند. پس بايد به آنها نشان داد كه به احساسات آنها توجه شده و نظريات آنها با صبر و حوصله شنيده مي شود. حتي اگر نظريات كودكان مورد قبول والدين نيست بهتر است با استدلال خواهي آنها را توجيه كنند و در مواردي كه آسيب كودك را مورد حمله قرار مي دهد بهتر است به جاي اين كه بگويند «بالاخره خودت را به كشتن مي دهي» اين عبارت را بگوييد «من مي ترسم به خودت آسيب برساني» . و اگر اشتباهي از جانب والدين رخ داد بايد از كودكان عذرخواهي كنند تا عملاً آموخته باشند كه پذيرش اشتباهات و احساس تأسف امري طبيعي است.
عدم رعايت اين موارد و عدم ابراز ناراحتي و حتي خشم توسط والدين ممكن است باعث شود بعضي اوقات كودكان دچار اختلالاتي شوند كه در آن از احساسات خود دور شوند يا در درك احساسات با سوء تفاهم روبه رو شوند.
متخصصان باور دارند كه آموزش طبيعي هيجاني كه باهنرهاي آزاد و نظام هاي ارزشي نيز همراه است اهميت ويژه اي دارد. در درسهايي كه شامل داستانهاي مهيج است كودكان در مورد احساسات قهرمانان شروع به يادگيري مي كنند. پس آنها مي توانند ياد بگيرند كه چه چيزي باعث احساس شخصيت ها به صورت شادماني، خشم، ترس و... شده و چگونه اينها با احساسات خود كنار آمده و يا مقابله كنند.
آموزش مهارتهاي اجتماعي نيز يكي از راه هاي افزايش هوش هيجاني است. اين آموزش ها شامل برنامه هاي كنترل خشم و عصبانيت، همدلي، تشخيص و به رسميت شناختن تشابهات و تفاوت هاي مردم، اظهار ادب و صميميت و تعارف، اداره خود، برقراري ارتباط، ارزيابي خطرات، خودگفتاري مثبت، حل مسأله و مشكل، تصميم گيري، ايجاد هدف و مقاومت در مقابل فشار گروه هم سن است.
موضوع ديگر هوش هيجاني و مقابله با بحران است. ديده شده افرادي وجود دارند كه به طور مداوم در مقابله با نتايج منفي دچار مشكل هستند و به نظر مي رسد هيچ گاه از شر حوادث بد در زندگي خلاص نمي شوند. در مقابل افرادي وجود دارند كه حتي پس از غم انگيزترين تجارب به حال اوليه برمي گردند و حتي به جلو مي روند. اين موضوع مربوط به قابليت هاي هيجاني است كه اجزاي آن تركيب كننده هوش هيجاني هستند.
هوش هيجاني به اين صورت فرآيند مقابله را تشريح مي كند:
ابتدا لازم است آنچه را احساس مي كنيم درك كنيم و لذا براي ايجاد ارتباط با احساسات خود به دو طريق كلامي و غير كلامي عمل مي كنيم. از آن گذشته، لازم است احساسات ديگران را نيز درك كنيم و با آنها همدلي كنيم.
بايد بدانيم كه هيجانها در افكار اولويت ايجاد مي كنند(منجر به بوجود آمدن تفكرات خاص مي شوند)، حافظه را شكل مي دهند، ديدگاه هاي مختلف حل مسأله خلق مي كنند و خلاقيت را سهولت مي بخشند


مدیر یار
 

Similar threads

بالا