مجموعه ی عشق

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2]انگشت وانگشتر[/h]
چندروزى مى شد كه در اطراف كانى مانگا در غرب كشور كار مى كرديم. شهداىعمليات والفجر چهار را پيدا مى كرديم. اواسط سال 71 بود. از دور متوجهپيكر شهيدى داخل يكى از سنگرها شديم، سريع رفتيم جلو، همان طور كه داخلسنگر نشسته بود، ظاهراً تير يا تركش به او اصبات كرده و شهيد شده بود.
خواستيم كه بدنش را جمع كنيم و داخل كيسه بگذاريم، در كمال حيرت ديديم درانگشت وسط دست راست او انگشترى است; از آن جالبتر اينكه تمان بدن كاملااسكلت شده بود ولى انگشتى كه انگشتر در آن بود كاملا سالم و گوشتى ماندهبود. همه بچه ها يه دورش جمع شدند. خاك هاى روى عقيق انگشتر را كه پاككرديم، اشك هم مان در آمد. روى آن نوشته شده بود: «حسين جانم».
 

مرتضی ساعی

کاربر فعال دفاع مقدس
کاربر ممتاز
ان شاءالله روزی در تقویم خواهند نوشت:

تعطیل = روز ظهور مهدی فاطمه

بعدر در مدینه ، در کنار ساختمان نیمه کاره ای تابلو میزنیم " پروژه ی حرم مطهر بی بی دوعالم ؛ حضرت فاطمه ی زهرا(س).

کارفرما : قائم آل محمد(ص)

پیمانکار : یاران حضرت


مساحت : وسعت دل تمام شیعیان

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
 
آخرین ویرایش:

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ان شاءالله روزی در تقویم خواهند نوشت:

تعطیل = روز ظهور مهدی فاطمه

بعدر در مدینه ، در کنار ساختمان نیمه کاره ای تابلو میزنیم " پروژه ی حرم مطهر بی بی دوعالم ؛ حضرت فاطمه ی زهرا(س).

کارفرما : قائم آل محمد(ص)

پیمانکار : یاران حضرت


مساحت : وسعت دل تمام شیعیان

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
انشاالله ........................................

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم​
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2]زمزمه هاي زيباي شهيد مصطفي چمران...[/h]
خدايا!
هميشهمي‌خواستم که شمع باشم، بسوزم، نور بدهم و نمونه‌اي از مبارزه و کلمه حق ومقاومت در مقابل ظلم باشم. مي‌خواستم هميشه مظهر فداکاري و شجاعت باشم وپرچم شهادت را در راه خدا به دوش بکشم. مي‌خواستم در درياي فقرغوطه بخورمو دست نياز به سوي کسي دراز نکنم. مي‌خواستم فرياد شوق و زمين وآسمان رابا فداکاري و آسمان پايداري خودبلرزانم. مي‌خواستم ميزان حق و باطل باشم و دروغگويان و مصلحت‌طلبان وغرض‌ورزان را رسوا کنم. مي‌خواستم آنچنان نمونه‌اي در برابر مردم به وجودآورم که هيچ حجتي براي چپ و راست نماند، طريق مستقيم روشن و صريح و معلوم باشد، و هر کسي در معرکه سرنوشت مورد امتحان سخت قرار بگيرد و راه فرار براي کسي نماند...
خدايا!
تورا شکر مي‌کنم که دريا را آفريدي، کوه‌ها را آفريدي و من مي‌توانم به کمکروح خود در موج دريا بنشينم و تا افق بي‌نهايت به پيش برانم و بدين وسيلهاز قيد زمان و مکان خارج شوم و فشار زندگي را ناچيز نمايم...
خدايا!
تورا شکر مي‌كنم که به من چشمي دادي که زيباييهاي دنيا را ببينم و درکزيبايي را به من رحمت کردي تا آنجا که زيبايي‌هايت را و پرستش زيبايي راجزيي از پرستش ذاتت بدانم...
خدايا!
تومرا عشق کردي که در قلب عشاق بسوزم. تو مرا اشک کردي که در چشم يتيمانبجوشم. تو مرا آه کردي که از سينه بينوايان و دردمندان به آسمان صعود کنم.تو مرا فرياد کردي که کلمة حق را هر چه رساتر برابر جباران اعلام نمايم.تو مرا در درياي مصيبت و بلا غرق کردي و در کوير فقر و حرمان تنهاييسوزاندي...
خدايا!
تو پوچي لذات زودگذر را عيان نمودي، تو ناپايداري روزگار را نشان دادي. لذت مبارزه را چشاندي. ارزش شهادت را آموختي.

شهيد مصطفي چمران
 

مرتضی ساعی

کاربر فعال دفاع مقدس
کاربر ممتاز
زمزمه هاي زيباي شهيد مصطفي چمران...

خدايا!
هميشهمي‌خواستم که شمع باشم، بسوزم، نور بدهم و نمونه‌اي از مبارزه و کلمه حق ومقاومت در مقابل ظلم باشم. مي‌خواستم هميشه مظهر فداکاري و شجاعت باشم وپرچم شهادت را در راه خدا به دوش بکشم. مي‌خواستم در درياي فقرغوطه بخورمو دست نياز به سوي کسي دراز نکنم. مي‌خواستم فرياد شوق و زمين وآسمان رابا فداکاري و آسمان پايداري خودبلرزانم. مي‌خواستم ميزان حق و باطل باشم و دروغگويان و مصلحت‌طلبان وغرض‌ورزان را رسوا کنم. مي‌خواستم آنچنان نمونه‌اي در برابر مردم به وجودآورم که هيچ حجتي براي چپ و راست نماند، طريق مستقيم روشن و صريح و معلوم باشد، و هر کسي در معرکه سرنوشت مورد امتحان سخت قرار بگيرد و راه فرار براي کسي نماند...
خدايا!
تورا شکر مي‌کنم که دريا را آفريدي، کوه‌ها را آفريدي و من مي‌توانم به کمکروح خود در موج دريا بنشينم و تا افق بي‌نهايت به پيش برانم و بدين وسيلهاز قيد زمان و مکان خارج شوم و فشار زندگي را ناچيز نمايم...
خدايا!
تورا شکر مي‌كنم که به من چشمي دادي که زيباييهاي دنيا را ببينم و درکزيبايي را به من رحمت کردي تا آنجا که زيبايي‌هايت را و پرستش زيبايي راجزيي از پرستش ذاتت بدانم...
خدايا!
تومرا عشق کردي که در قلب عشاق بسوزم. تو مرا اشک کردي که در چشم يتيمانبجوشم. تو مرا آه کردي که از سينه بينوايان و دردمندان به آسمان صعود کنم.تو مرا فرياد کردي که کلمة حق را هر چه رساتر برابر جباران اعلام نمايم.تو مرا در درياي مصيبت و بلا غرق کردي و در کوير فقر و حرمان تنهاييسوزاندي...
خدايا!
تو پوچي لذات زودگذر را عيان نمودي، تو ناپايداري روزگار را نشان دادي. لذت مبارزه را چشاندي. ارزش شهادت را آموختي.

شهيد مصطفي چمران

سپاس
تو مرا فرياد کردي که کلمة حق را هر چه رساتر برابر جباران اعلام نمايم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آرزوی شهید







قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

ما من احدٍ یدخل الجنّة یحبّ ان یرجع الی الدّنیا و له ما علی الارض منشییءٍ الّا الشّهید. فانّه یتمنّی ان یرجع الی الدّنیا فیقتل عشر مرّاتٍلما یری من الكرامه.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود :

از افرادی كه وارد بهشت می شوند هیچكس آرزوی بازگشت به دنیا را ندارد گرچه تمام آنچه در زمین است از آنِ وی شود، مگر شهید كه او به سبب كرامتی كهدر شهادت می بیند آرزو می كند به دنیا برگردد و دهها مرتبه در راه خداكشته شود.
 

مهرانه م

عضو جدید
فرمانده، سر پُست

خیلی خوابم گرفته بود. چند ساعتی بود که نگهبانی می‏دادم. از خستگی کلافهشده بودم. نوبت پستم تمام شد، ولی هر چه منتظر ماندم، نفر بعدی نیامد.مجبور شدم خودم برگردم به سنگر و بیدارش کنم. با عصبانیت صدایش زدم: بلندشو برو سر پست. راحت گرفتی خوابیدی؟ بلند شد و رفت سر پست. صبح بود که باسر و صدای بچه‏ها از خواب بیدار شدم. سرم داد می‏زدند که این چه کاری بودکردی؟ گفتم: مگه چه کار کردم؟ گفتند: دیشب فرمانده لشکر را فرستادی براینگهبانی. مو بر تنم سیخ شد، اما آقا مهدی هیچ‏وقت به رویم نیاورد.
بعدها فهمیدم که آن شب، آقا مهدی دیر برگشته بود. توی سنگر جا نبود و اوهم جلو در یکی از سنگرها خوابیده بود. من هم توی تاریکی، آن هم با آن وضعیکه او به خواب رفته بود، به فکرم نرسید که او نگهبان نیست. بنده خدا همحرفی نزد و تا صبح نگهبانی داد.

این بود مهدی زین الدین..................ما کجا
 

مرتضی ساعی

کاربر فعال دفاع مقدس
کاربر ممتاز
فرمانده، سر پُست

خیلی خوابم گرفته بود. چند ساعتی بود که نگهبانی می‏دادم. از خستگی کلافهشده بودم. نوبت پستم تمام شد، ولی هر چه منتظر ماندم، نفر بعدی نیامد.مجبور شدم خودم برگردم به سنگر و بیدارش کنم. با عصبانیت صدایش زدم: بلندشو برو سر پست. راحت گرفتی خوابیدی؟ بلند شد و رفت سر پست. صبح بود که باسر و صدای بچه‏ها از خواب بیدار شدم. سرم داد می‏زدند که این چه کاری بودکردی؟ گفتم: مگه چه کار کردم؟ گفتند: دیشب فرمانده لشکر را فرستادی براینگهبانی. مو بر تنم سیخ شد، اما آقا مهدی هیچ‏وقت به رویم نیاورد.
بعدها فهمیدم که آن شب، آقا مهدی دیر برگشته بود. توی سنگر جا نبود و اوهم جلو در یکی از سنگرها خوابیده بود. من هم توی تاریکی، آن هم با آن وضعیکه او به خواب رفته بود، به فکرم نرسید که او نگهبان نیست. بنده خدا همحرفی نزد و تا صبح نگهبانی داد.

این بود مهدی زین الدین..................ما کجا

درسته ، شهدای ما این گونه بوده اند ...........
ما بعد شهدا چه کردیم؟؟؟؟؟؟
.
.
.
شهدا شرمنده ایم
 

مرتضی ساعی

کاربر فعال دفاع مقدس
کاربر ممتاز
بعضی شبا تو خونمون
بابام به مادرم می گه
می خوام برم امام رضا
به خدا دلم تنگ دیگه
بابام می گه امام رضا
مریضا رو شفا می ده
دوای درد مردمو
از طرف خدا می ده
می خوام برم به مشهد و
یه هفته اونجا بمونم
تو حرم امام رضا
نماز حاجت بخونم
بهش بگم امام رضا
مریضا رو شفا بده
دوای درد مردمو
از طرف خدا بده
آقاجون می خوام بیام به مشهدت
به طواف کفترای گنبدت
براشون یه کیسه گندم بیارم
خبر از دردای مردم بیارم
بهشون بگم برام دعا کنن
اونقدرتا که تو رو رضا کنن
 

مرتضی ساعی

کاربر فعال دفاع مقدس
کاربر ممتاز
یکی گوید سراپا عیب دارم
یکی گوید زبان از غیب دارم

نمی دانم که هستم هرچه هستم
قلم چون تیغ می رقصد به دستم

نه دِئبـِل نه فَرَزدَق نه کُمِیتَم
ولیکن خاک پای اهل بیتم

الا ساقی مستان ولایت
بهار بی زمستان ولایت

از آن جامی که دادی کربلا را
بنوشان این خراب مبتلا را

چنان مستم کن از یکتا پرستی
که از آهم بسوزد ملک هستی

هزاران راز را در من نهفتی
ولی در گوش من اینگونه گفتی

زاحمد تا احد یک میم فرق است
جهانی اندرین یک میم غرق است

یقینا میم احمد میم مستیست
که سرمست ازجمالش چشم هستیست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خطابه مادر

مکتبی که مردانش راه امام حسین علیه‏السلام را ادامه می‏دهند و زنانشحماسه‏های حضرت زینب علیهاالسلام را تکرار می‏کنند، طعم شکست را نخواهدچشید. حضرت زینب علیهاالسلام به زنان آموخت تا پیام‏رسانان حماسه خونباشند. هیچ ملتی در تمامی تاریخ، چنین پیوندی با مرگ نداشته است؛ ملتی کهمرگ را خود برمی‏گزیند.
لحظه‏ای که پیکر شهید مهدی زین‏الدین به همراه برادرش، مجید روی دستانمردم تشییع می‏شد، صدای آتشین مادر، خطابه‏ای سر داد تا نشان دهد مادران وزنان این سرزمین، راه حضرت زینب علیهاالسلام را برای خود برگزیده‏اند:«خوف، شما را نگیرد. هرگز محزون نشوید. حرکت کنید؛ حرکتی حسینی.حماسه‏سرایی کنید. هدف مقدس را دنبال کنید. ... من آرزو می‏کنم کاش بهتعداد رگ‏های بدنم پسر داشتم و در راه اسلام می‏دادم و با خون آنها، درختاسلام را آبیاری می‏کردم».
منبع: ماهنامه گلبرگ
 

مرتضی ساعی

کاربر فعال دفاع مقدس
کاربر ممتاز
((شهدا شعر عشقو میخونن))

((شهدا شعر عشقو میخونن))

((شهدا شعر عشقو میخونن))

دوباره تو دلم غوغائیه - به یاد ِشهدا هوائیه



دوباره زد به سرم هوای – فکه و شلمچه ، طلائیه



دلم امشب ، برای دوکوهه باز میزنه پرپر



یا شلمچه ، که عجینه خاک اون با اشک ِ مادر



توی اروند ، که تلاطمش شبیه ِ به فراته



مثل ِ عباس ، چه جوونایی شدن بی دست و بی سر



ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ



یه شب از حرم ِ امام رضا – با چفیه سربند ِ یازهرا



به نیابت از همه شهدا – ما می ریم زیارت کربلا



اگه یک روز ، رفتیم ُ به صحن کربلا رسیدیم



مگه میشه ، یادمون بره که مدیون ِ شهیدیم



خدارو شکر ، دست ِ خامنه ای بر روی سر ماست



برا هدیه ، سر به پای عشق ِ سید علی میدیم



ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ



هوای هیئت و حسینیه – برای دل ِ من عالمیه



این ارادت این عشق ِ علوی – همه ی ساله و دائمیه



ما که عمری ، به غم روضه ی فاطمه اسیریم



همه مست ُ، علوی زاده و از نسل ِ غدیریم



انشاءالله ، روز ِ موعود ِ ظهور ِ حضرت ِ عشق



با شهیدان ، میریم انتقفام سیلی رو میگیریم



ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ



شهدا شعر عشقو میخونن – شهدا هم لیلا هم مجنونن



عِندِ ربهم یُرزقون ، یعنی – شهدا تو کربلا مهمونن



شهدامون ، کربلایی شدن و پیش و حسینن



شهدامون ، همشون دلداده ی پیر ِخمینن



شب ِ جمعه ، پای روضه های مادر توی گودال



شهدامون ، سینه زن گریه کنون به شورو شینن


برای دانلود این مداحی از شهید حجت الله رحیمی به لینک پایین سر بزنید
http://vismeh.persianblog.ir/
 

مرتضی ساعی

کاربر فعال دفاع مقدس
کاربر ممتاز
کربلا نرفتم

کربلا نرفتم

کربلا نرفتم - به کسی نگفتم - عمریه با این غم میسازم
برای اجابت - دعای زیارت - شده دعای هر نمازم
همیشه و هرجا - با غم تو آقا - شکوفه زده اشک تو چشمام
اسیرم تو غربت - اگه نیام هیئت - من بدون تو خیلی تنهام

میون غصه ها ببین اسیرم - اسیرم

اگه نیام زیارتت می میرم - می میرم

جوونی زندگیم فدات حسین جان حسین جان

می خوام بیام به کربلات حسین جان حسین جان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ



هزار و یه درده - خزونیه زرده - هرکسی که با تو نباشه

گدا بی پناهه - گرچه روسیاهه - می خواد توی روضت فداشه

فکرمه همیشه - آخرش چی میشه؟- به وصال یار می رسم من؟

منی که غریبم - نمونده شکیبم - می بینی چقدر بی کسم من


میون غصه ها ببین اسیرم - اسیرم

من حاجتم رو عاقبت می گیرم - می گیرم

جوونی زندگیم فدات حسین جان حسین جان

می خوام بیام به کربلات حسین جان حسین جان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تا می زنه بارون - تو چشای مجنون - انگار یکی داره می خونه

زیارت عاشورا - مناجات مولا - وعده ی همه آسمونه

با یاد شلمچه - شهدا و جبهه - دل ماها می شه خدایی

یادعلی اکبر - جوونای بی سر - اونا که شدن کربلایی


من حاجتم رو عاقبت می گیرم - می گیرم

میون خاک و خون برات می میرم - می رمیرم

جوونی زندگیم فدات حسین جان حسین جان

می خوام بیام به کربلات حسین جان حسین جان


لینک هم برای دانلود این مداحی با صدای شهید حجت الله رحیمی


http://basij-sh2.persianblog.ir/post/38/
 
آخرین ویرایش:

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2]عکس /دیدار مادر و فرزند پس از ربع قرن[/h]
به گزارش مشرق نیوز ، جلال رییسی ، جوانی جیرفتی از خیل سربازان حضرت روحالله بود که در سال 1365 در منطقع عملیاتی ابوالغریب ، بال در بال ملائکگشود و پیکر پاکش در معرکه جا ماند. چندی پیش ، پس از 25 سال ، یگان هایتفحص موفق به پافتن جسم مطهر این شهید عزیز شدند.
جلال رییسی ، پس از ربع قرن به خانه اش در جیرفت بازگشت و به دیدار مادرششتافت. عکاسی به نام سیمین سنجری ، لحظه دیدار این مادر و فرزند را برایتاریخ این سرزمین به تصویر کشید که آن را مشاهده می کنید:

روحمان با یادش شاد


برای دیدن عکس در اندازه اصلی اینجا کلیک کنید . اندازه اصلی 667x940 پیکسل میباشد
 

silver sky.

عضو جدید
ان شاءالله روزی در تقویم خواهند نوشت:

تعطیل = روز ظهور مهدی فاطمه

بعدر در مدینه ، در کنار ساختمان نیمه کاره ای تابلو میزنیم " پروژه ی حرم مطهر بی بی دوعالم ؛ حضرت فاطمه ی زهرا(س).

کارفرما : قائم آل محمد(ص)

پیمانکار : یاران حضرت


مساحت : وسعت دل تمام شیعیان

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

اللهم عجل لولیک الفرج

بعضی شبا تو خونمون
بابام به مادرم می گه
می خوام برم امام رضا
به خدا دلم تنگ دیگه
بابام می گه امام رضا
مریضا رو شفا می ده
دوای درد مردمو
از طرف خدا می ده
می خوام برم به مشهد و
یه هفته اونجا بمونم
تو حرم امام رضا
نماز حاجت بخونم
بهش بگم امام رضا
مریضا رو شفا بده
دوای درد مردمو
از طرف خدا بده
آقاجون می خوام بیام به مشهدت
به طواف کفترای گنبدت
براشون یه کیسه گندم بیارم
خبر از دردای مردم بیارم
بهشون بگم برام دعا کنن
اونقدرتا که تو رو رضا کنن


انشاا...
اومدین زیارت برا ماهم دعا کنین
 
آخرین ویرایش:

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2]کوچکترین مرد خیبر را شناسایی کنید +عکس[/h]
این تصویر مربوط به نیروهای تیپ سیدالشهداء(ع) است که در اردوگاه دز مستقرشده‌اند. خبرگزاری فارس هیچ مشخصاتی از کوچکترین مرد عملیات خیبر ندارد.

به گزارش فارس، پس از فتح خرمشهر و عقب نشینی سراسری ارتش عراق، دشمن برایدست یابی به پدآفند مطمئن تدابیری به کار بست؛ به گونه ای که در مناطقکوهستانی، ارتفاعات مرزی را همچنان در اشغال خود نگه داشت و در مناطق پست،با به کارگیری موانع مصنوعی موقعیت خود را تحکیم بخشید. در عین حال، دشمناز موانع طبیعی نیز به منظور ایجاد اطمینان بیشتر بهره می گرفت. در اینمیان، رودخانه عریض اروند و منطقه وسیع هورالعظیم از نگرانی دشمن نسبت بهتهاجم قوای ایران کاسته بود.

این موضوع در منطقه هورالعظیم بیشتر مشهود بود، به طوری که دشمن هیچ گونهمانعی را برای ایجاد پدآفند در غرب این منطقه در نظر نگرفته بود. عراقهرگز نمی پنداشت آب گرفتگی وسیع هورالعظیم برای نیروهای پیاده ایران قابلعبور باشد؛ و نیز گمان نمی کرد قوای مسلح ایران تلاش اصلی خود را در اینمنطقه قرار دهند.

هدف از عملیات خیبر عبارت بود از انهدام نیروهای سپاه سوم عراق، تامینجزایر مجنون شمالی و جنوبی، ادامه تک از جزایر و محور طلائیه به سمت نشوهو الحاق به نیروهایی که از محور زید به دشمن حمله می کردند. در نظر بود کهخشکی شرق دجله از طریق هور تصرف شود تا دشمن نتواند از سمت شمال سپاه سومرا تقویت کند.

در این عملیات فرماندهان جنگ به اهمیت تاثیر تجهیزات دریایی و آبی ـ خاکیبرای کسب نتایج مهم و حیاتی پی بردند و نیز سپاه پاسداران به یکی از ضرورتهای حساس و حیاتی در تکمیل و توسعه سازمان خود آگاه گردید و آن لزوم ایجادتقویت و توسعه یگان های دریایی برای انجام عملیات های آبی ـ خاکی بود. اینرهیافت، قابلیت سپاه در انجام عملیات عبور از هور و رودخانه های بزرگ راتوسعه داد و هسته اصلی عملیات های بدر، والفجر8، کربلا3، 4 و 5 و نیززمینه ای برای تشکیل نیروی دریایی سپاه پاسداران گردید.


تصویر یکی از رزمندگان تیپ 10 سیدالشهداء(ع) مستقر در اردوگاه دز

تیپ 10 سیدالشهداء (ع) به فرماندهی شهید بزرگوار کاظم رستگار طی دو مرحلهدر این عملیات وارد عمل شد و شهیدانی مانند احمد ساربان نژاد فرماندهقهرمان گردان حضرت قمر بنی هاشم (ع)، مرتضی حمزه دولابی، مرتضی سلمانطرقی، حمید گلکار و.... را تقدیم اسلام نمود. در این عملیات گردان حضرتعلی اکبر (ع) نیز طی دو مرحله به فرماندهی برادر مهدی قاسمی وارد عملگردید و شهدای بسیاری را تقدیم انقلاب نمود.

این تصاویر مربوط به یکی از نیروهای تیپ 10سیدالشهداء(ع) می باشد که درعملیات خیبر شرکت کرده است. محل این تصویر در اردوگاه دز است. از نام ومشخصات این فرد هیچ اطلاعاتی نداریم.

 

مرتضی ساعی

کاربر فعال دفاع مقدس
کاربر ممتاز
خدایا عذر میخواهم

خدایا عذر میخواهم

خدایا عذر می خواهم از اینکه در مقابل تو می ایستم و از خود سخن می گویم و خود را چیزی به حساب می آورم که تو را شکر کند و در مقابل تو بایستد و خود را طرف مقابل به حساب آورد! خدایا آنچه می گویم از قلبم می جوشد و از روحم لبریز می شود. خدایا دل شکسته ام، زجر کشیده ام، ظلم زده ام، از همه چیز ناامید و از بازی سرنوشت مأیوسم، در مقابل آینده ای تیره و مبهم و تاریک فرو رفته ام، تنها ترا می شناسم ، تنها به سوی تو می آیم، تنها با تو راز و نیاز می کنم.


شهید مصطفی چمران
 

...SPARTACUS

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود ------ کفتر خیال من دنبال عاشقی بود
میون آسمونا پر زد و دنبال می گشت ------ دنبال یه عاشق خسته و با حال می گشت

تا رسید یه گوشه ای از میون کهکشون ------- کلاغ خسته ای دید زیر سقف آسمون
غم نشست روی دلش کفتر خیال ما ---------- این جوری برام می گفت شرح حال ماجرا

میون یه مزرعه یه کلاغ رو سیاه ------------ هوایی شده بره حرم امام رضا
اون می خواست پر بکشه تو آسمون خدا ---------- بره تا برسه به گنبد امام رضا

اما هی فکر می کنه اونجا جای کفتراس --------- آخه من کجا برم یه کلاغ که رو سیاس
من که توی سیاهیا از همه رو سیاترم ------------ میون این این کبوترا با چه رویی بپرم

با خودش میگه که من دلمو پرام سیاس -------- آقا راهم نمیده اونجا جای خوب خوباس
کاشکی که من میشدم مثه کفترا سفید ----------- کاش آقا مهر منو میون چشام می دید

چه جوری بهش بگم که منم خاطر خواشم ---------- اون ازم بدش میاد ولی من خاک پاشم
من که توی سیا هیا ..........................

تو همین فکرا بودش کلاغ عاشقمون --------------- یه دلش می گفت برو یه دلش می گفت بمون
که یهو صدایی گفت که نترس و راهی شو --------- به سیاهی فکر نکن تو یه زائری برو

از حرم امام رضا یکی صداش می زد بیا ------ بببین که من منتظرم ای کلاغ رو سیا
منم اون آقایی که رو سیاه و می خرم --------- پاک پاکش می کنم سوی مادر می برم

منم اون مهربونی که نداره دومی ------------ ای کلاغ رو سیاه واسه چی سر در گمی
از حرم امام رضا ............

قصه قشنگی بود ای خدای خوبیا ----------- اون کلاغ سیا منم بین این کبوترا
اون قده دلم می خواد که بشم کبوتری ----------- بپرم رو گنبد حرم امام رضا

منم اون خسته ای که عاشق نیگاهتم ---------- خودتم خوت میدونی عبد رو سیاهتم
به بدیم نیگاه نکن بخدا دوست دارم ------------ گر چه من تو عاشقی یار نیمه راهتم

دلم می خواد بگزرونم عمرمو من به پات آقا --------------- دلم می خواد بازم بیام یه شب بشم گدات آقا
من که توی سیاهیا ............

بنده هر چی بد باشه تو رهاش نمی کنی --------------- غرق در معصیت و یار بی پناهتم
میون نوکرای خوب تو جا ندارم ------------------- همه دلخوشیم اینه که غلام سیاهتم

از کوچیکی تا به حالا دلباخته غمات شدم ---------- آقا خودت خوب میدونی اسیر اون چشات شدم
از حرم امام .................

می دونم دوسم داره کم برام نمی ذاره ----------- میدونم موقع مرگ رو سرم پا می ذاره
می دونم بازم می گه بیا مشهد الرضا ----------------- من تو رو پاک می کنم ای کلاغ رو سیا

حرف آخرم اینه ای امام عاشقا --------------- با کمال پر رویی میذارم کنار حیا
هر گلی بویی داره بوی تو چه دلرباست --------------- اما حاجت دیگم یه برات کربلاست

آرزوم اینه بازم با تموم شور و شین ----------------- برم و سر بزنم سوی بین الحرمین
دلم می خواد صفا کنم با عشق بی ریات حسین -------- لحظه به لحظه عمرمو بگذرونم به پات حسین
 

silver sky.

عضو جدید
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود ------ کفتر خیال من دنبال عاشقی بود
میون آسمونا پر زد و دنبال می گشت ------ دنبال یه عاشق خسته و با حال می گشت

تا رسید یه گوشه ای از میون کهکشون ------- کلاغ خسته ای دید زیر سقف آسمون
غم نشست روی دلش کفتر خیال ما ---------- این جوری برام می گفت شرح حال ماجرا

میون یه مزرعه یه کلاغ رو سیاه ------------ هوایی شده بره حرم امام رضا
اون می خواست پر بکشه تو آسمون خدا ---------- بره تا برسه به گنبد امام رضا

اما هی فکر می کنه اونجا جای کفتراس --------- آخه من کجا برم یه کلاغ که رو سیاس
من که توی سیاهیا از همه رو سیاترم ------------ میون این این کبوترا با چه رویی بپرم

با خودش میگه که من دلمو پرام سیاس -------- آقا راهم نمیده اونجا جای خوب خوباس
کاشکی که من میشدم مثه کفترا سفید ----------- کاش آقا مهر منو میون چشام می دید

چه جوری بهش بگم که منم خاطر خواشم ---------- اون ازم بدش میاد ولی من خاک پاشم
من که توی سیا هیا ..........................

تو همین فکرا بودش کلاغ عاشقمون --------------- یه دلش می گفت برو یه دلش می گفت بمون
که یهو صدایی گفت که نترس و راهی شو --------- به سیاهی فکر نکن تو یه زائری برو

از حرم امام رضا یکی صداش می زد بیا ------ بببین که من منتظرم ای کلاغ رو سیا
منم اون آقایی که رو سیاه و می خرم --------- پاک پاکش می کنم سوی مادر می برم

منم اون مهربونی که نداره دومی ------------ ای کلاغ رو سیاه واسه چی سر در گمی
از حرم امام رضا ............

قصه قشنگی بود ای خدای خوبیا ----------- اون کلاغ سیا منم بین این کبوترا
اون قده دلم می خواد که بشم کبوتری ----------- بپرم رو گنبد حرم امام رضا

منم اون خسته ای که عاشق نیگاهتم ---------- خودتم خوت میدونی عبد رو سیاهتم
به بدیم نیگاه نکن بخدا دوست دارم ------------ گر چه من تو عاشقی یار نیمه راهتم

دلم می خواد بگزرونم عمرمو من به پات آقا --------------- دلم می خواد بازم بیام یه شب بشم گدات آقا
من که توی سیاهیا ............

بنده هر چی بد باشه تو رهاش نمی کنی --------------- غرق در معصیت و یار بی پناهتم
میون نوکرای خوب تو جا ندارم ------------------- همه دلخوشیم اینه که غلام سیاهتم

از کوچیکی تا به حالا دلباخته غمات شدم ---------- آقا خودت خوب میدونی اسیر اون چشات شدم
از حرم امام .................

می دونم دوسم داره کم برام نمی ذاره ----------- میدونم موقع مرگ رو سرم پا می ذاره
می دونم بازم می گه بیا مشهد الرضا ----------------- من تو رو پاک می کنم ای کلاغ رو سیا

حرف آخرم اینه ای امام عاشقا --------------- با کمال پر رویی میذارم کنار حیا
هر گلی بویی داره بوی تو چه دلرباست --------------- اما حاجت دیگم یه برات کربلاست

آرزوم اینه بازم با تموم شور و شین ----------------- برم و سر بزنم سوی بین الحرمین
دلم می خواد صفا کنم با عشق بی ریات حسین -------- لحظه به لحظه عمرمو بگذرونم به پات حسین
خیلی دلم گرفته است حرف دلمو زدی مخصوصا 4 بیت آخر
اشک ریختم به پهنای صورت
الهم عجل لولیک الفرج ...
 

...SPARTACUS

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر چی ناز کنی آقا بهت میاد اینم بمونه
بخدا دلم فقط تو رو می خواد اینم بمونه
دل من فقط یه کربلا می خواد اینم بمونه
می دونم خیلی ازم بدت میاد اینم بمونه

چی میشه منو نگاه کنی یه بار اینم بمونه
کردی من رو بی قرار بی قرار اینم بمونه
میثم ام منو ببر بالای دار اینم بمونه
تو خماری حرم منو نذار اینم بمونه

دل من رو برده گنبد طلات همه می دونن
قربون جارو کش صحن و سرات همه میدونن
سند قلبمو من زدمم برات همه میدونن

یکی حرفی از پناه عالمین برام بگه دارم می میرم
بیاد از بلوار بین الحرمین برام بگه دارم می میرم
بیاد از شیشگوشه قبر حسین برام بگه دارم می میرم

یکی حرفی از گلای یاس بگه دارم می سوزم
از دل پر غصه و احساس بگه دارم می سوزم
بیاد و از دستای عباس بگه دارم می سوزم
 

silver sky.

عضو جدید
هر چی ناز کنی آقا بهت میاد اینم بمونه
بخدا دلم فقط تو رو می خواد اینم بمونه
دل من فقط یه کربلا می خواد اینم بمونه
می دونم خیلی ازم بدت میاد اینم بمونه

چی میشه منو نگاه کنی یه بار اینم بمونه
کردی من رو بی قرار بی قرار اینم بمونه
میثم ام منو ببر بالای دار اینم بمونه
تو خماری حرم منو نذار اینم بمونه

دل من رو برده گنبد طلات همه می دونن
قربون جارو کش صحن و سرات همه میدونن
سند قلبمو من زدمم برات همه میدونن

یکی حرفی از پناه عالمین برام بگه دارم می میرم
بیاد از بلوار بین الحرمین برام بگه دارم می میرم
بیاد از شیشگوشه قبر حسین برام بگه دارم می میرم

یکی حرفی از گلای یاس بگه دارم می سوزم
از دل پر غصه و احساس بگه دارم می سوزم
بیاد و از دستای عباس بگه دارم می سوزم

شعراتون عالین .دل آدمو میبره بین الحرمین
یادم اومد از حرم آقا عباس
یاد ایون طلا و نجف افتادم
ممنونم خیلی زیاد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سردار سرلشكر پاسدار جاويدالا ثر حاج احمد متوسليان فرمانده لشكر 27 محمدرسول‌الله(ص)
تولد و كودكي

به سال 1332 ه.ش در خانواده‌اي مومن و مذهبي در يكي ازمحلات جنوب شهر تهران به دنيا آمد. دوران تحصيل ابتدايي خود را در دبستاناسلامي «مصطفوي» به پايان برد. ضمن تحصيل، به پدرش كه در بازار به شغلشيريني فروشي اشتغال داشت، كمك مي‌كرد. احمد در همان سال هاي نوجواني باشركت فعال در هيات هاي مذهبي و كلاس هاي قرآن در مساجد جنوب شهر، از ظلم وجنايات رژيم منحوس پهلوي آگاه شد و با سن و سال كمي كه داشت قدم به ميدانمبارزه با طاغوت گذاشت. پس از پايان دوره ابتدايي، در هنرستان صنعتي،شبانه به تحصيل ادامه داد و در سال 1351 موفق به اخذ ديپلم گرديد. سپس بهخدمت سربازي اعزام شد و در شيراز دوره تخصصي تانك را گذراند و پس از آن،به سرپل ذهاب اعزام شد.
فعاليت سياسي – مذهبي
او در دوران سربازي، فردي مذهبي و مومن بود و در بحثها، مخالفت خود را با رژيم ستمشاهي بيان مي‌كرد. پس از اتمام خدمت سربازي،در يك شركت تاسيساتي خصوصي استخدام شد و بعد از چند
ماه،به خرم‌آباد منتقل گرديد و به فعاليت هاي سياسي- تبليغي خود ادامه داد. تااينكه پس از مدت ها تعقيب و گريز، در سال 1354 توسط اكيپي از كميته مشتركضدخرابكاري ساواك دستگير و روانه زندان شد و مدت پنج ماه را در زندان مخوففلك‌الافلاك خرم‌آباد در سلولي انفرادي گذراند. به روايت همرزمانش، باوجود تحمل شكنجه‌هاي جسمي و روحي فراوان، حسرت شنيدن يك آخ را هم بر دلسياه مزدوران ساواك گذاشت، تا اينكه او را به بند عمومي منتقل كردند وحدود نه ماه را نيز در آنجا گذراند و با بالاگرفتن موج انقلاب اسلامي اززندان آزاد گرديد و به آغوش ملت بازگشت. پس از آزادي، در شروع قيام هايخونين قم و تبريز در سال 1356، نقش رابط و هماهنگ كننده تظاهرات را درمحلات جنوبي تهران عهده‌دار شد و رابطه‌اي تنگاتنگ با حركت هاي مكتبيمحافل دانشجويي و روحانيت مبارز تهران داشت. با شدت يافتن روند نهضتاسلامي و رويارويي مردم با مزدوران طاغوت، بارها تا پاي شهادت پيش رفت ودر روزهاي 21 و 22 بهمن ماه 1357 تلاش و ايثار چشمگيري از خود نشان داد.با پيروزي معجزه آساي انقلاب اسلامي، مسئوليت تشكيل كميته انقلاب اسلاميمحل خويش را عهده ‌دار شد. پس از شكل گيري سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بهاين ارگان پيوست و دوشادوش ساير همرزمانش با حداقل امكانات موجود بهسازماندهي نيروها همت گماشت.
مبارزه با ضدانقلاب در كردستان
پس از شروع قائله كردستان در اسفندماه سال 1357 بههمراه 66 تن از همرزمانش داوطلبانه عازم بوكان شد و به دليل ابتكار عملهوشيارانه و فرماندهي قاطع خود توانست كليه اشرار مسلح را متواري كند و
منطقهرا از لوث وجود ضدانقلابيون كه در راس آنها دمكرات ها قرار داشتند،پاكسازي نمايد. او پس از تثبيت مواضع نيروهاي انقلاب در بوكان، به شهرهايسقز و بانه رفت.. در ابتداي ورود به شهر بانه، به تلافي كمينناجوانمردانه‌اي كه ضدانقلابيون به نيروهاي ستون ارتش زده بودند، طي يكعمليات دقيق ضدكمين خسارات سنگيني به آنان وارد آورد كه در اين نبرد،چهارصد اسير و دويست كشته از ضدانقلاب برجاي ماند. پس از آن به همراهگروهي از رزمندگان از جمله معاون خود (شهيد محمد توسلي) براي فتح سنندجراهي اين شهر شد. ستون تحت فرماندهي او از سمت راست شهر، حلقه محاصرهضدانقلاب را در هم شكست و به همراه سرداران رشيدي چون محمد بروجردي و اصغروصالي، سنندج را آزاد نمود و كمر تجزيه‌طلبان را شكست. در زمستان سال1358 به او ماموريت داده شد تا جاده پاوه – كرمانشاه را كه در تصرفضدانقلاب بود، آزاد كند. عمليات با فرماندهي او و همكاري سپاه پاوه شروع وبا موفقيت كامل به انجام رسيد و ايشان به همراه ساير برادران، وارد شهرپاوه شدند. پس از مدتي، با حكم شهيد بروجردي، به فرماندهي سپاه پاوه منصوبگرديد.
آزادسازي شهر مريوان
اوايلخرداد 1359 ماموريت آزادسازي شهرستان مريوان كه در تصرف گروهك هاي محارببود، به وي محول شد. تسلط ضد انقلاب در مريوان به گونه‌اي بود كه ازپادگان اين شهر مي‌توانستند افرادي را كه در سطح شهر تردد مي‌كردند شمارشكنند. به همين دليل، به محض نشستن هليكوپتر در محوطه باند فرود، حاج احمدو همراهانش زير آتش همه‌جانبه دشمن قرار مي گيرند. حاج احمد پس از ورود بهشهر و سازماندهي نيروها، با يورشي سهمگين و برق‌آسا توانست شهر مريوان ومناطق اطراف آن را از لوث وجود گروهك ها پاك نموده و در اين شهر استقراريابد. از همين زمان بود كه مسئوليت فرماندهي سپاه مريوان به عهده ايشانگذاشته شد و بلافاصله به اتفاق شهداي بزرگواري چون حاج عباس كريمي، سيدمحمدرضا دستواره، رضا چراغي، حسين قوجه‌اي، حسين زماني، محسن نوراني وعليرضا ناهيدي به پاكسازي مواضع مزدوران استكبار اعم از كومله، دمكرات ورزگاري پرداخت. ترس و وحشتي كه از او بر دل سياه ضدانقلابيون نشسته بود بهحدي بود كه به قول يكي از همرزمانش، هر وقت به ضدانقلاب خبر مي‌رسيد كهحاج احمد قصد حمله به آنها را دارد، قواي ضدانقلاب، فرار را بر قرار ترجيحمي‌دادند و مانند روباه از معركه مي‌گريختند. آزادسازي ارتفاعات دزلي مشرفبر شهر پنجوين عراق كه در حكم سرپل نفوذ عناصر ضدانقلاب به خاك ايراناسلامي بود، را بايد از ديگر دست‌آوردهاي مهارت رزمي قاطعانه حاج احمد وگروه اندك همرزمش در كردستان دانست. جالب آنكه بني‌صدر ملعون به شدت ازهرگونه امدادرساني لجستيكي به نيروهاي سپاه در كردستان (از جمله مريوان)خودداري مي‌كرد و حتي دستور اكيد و مكتوب داده بود تا به سپاه مريوان حتييك فشنگ هم تحويل داده نشود و بدين گونه حاج احمد در چنين وضع دشواري بهنبرد مظلومانه سرگرم بود. پس از حذف باند بني‌صدر از دستگاه اجرايي كشور –در دي ماه 1360 و در شب 27 رجب، مصادف با بعثت حضرت رسول اكرم(ص) – عملياتسرنوشت ‌ساز محمدرسول‌الله(ص) از دو محور مريوان و پاوه بر روي منطقهخرمال توسط حاج احمد و شهيد حاج همت رهبري شد كه در اين محور، رزمندگاناسلام به مرزهاي بين‌المللي رسيدند. اين عمليات در حقيقت سنگ بناي تاسيستيپ 27 حضرت رسول(ص) به شمار مي‌رود.
شركت در دفاع مقدس
حاجاحمد در سال 1360 پس از بازگشت از مراسم حج، ماموريت يافت تا رزم بي‌امانخود را در جبهه‌هاي جنوب ادامه دهد. او از طرف سردار فرماندهي كل سپاهمامور شد با بكارگيري برادران سپاه مريوان و پاوه تيپ محمدرسول‌الله(ص) –كه بعدها به لشكر تبديل شد – را تشكيل دهد و فرماندهي تيپ مذكور را نيزخود به عهده گيرد. بدين ترتيب به فاصله كوتاهي حاج احمد و ساير سرداراننامي كردستان در معيت شهيد بروجردي راهي جبهه‌هاي جنوب شدند تا تدابيرنوين دفاعي كشور، نظام فرهنگي يگان هاي رزمي منظم و مكانيزه سپاه در جنوبرا سامان بخشيده و آزادسازي مناطق اشغالي خوزستان را سرعت بخشند. رزمندگانتيپ 27 محمدرسول‌الله(ص) براي ورود به مصاف فتح‌المبين پس از طي يك دورهفشرده آموزشي توسط حاج احمد، خود را آماده كردند و در شب دوم فروردين ماهسال 1360 در محور دشت عباس (چنانه) وارد عرصه پيكار شدند و در اين نبردپيروزمند نقش اساسي ايفا كردند. پس از مدتي زمينه اجراي عمليات بيت‌المقدسدر دستور كار يگان هاي رزمي قرار گرفت. حاج احمد علاوه بر مسئوليت خطيرفرماندهي تيپ، در تمامي ماموريت هاي شناسايي شركت داشت و با نفوذ به قلبمواضع دشمن از نزديك راه‌ كارهاي مناسب عمليات را شناسايي مي‌كرد. در شبدهم ارديبهشت ماه سال 1361 عمليات بيت‌المقدس آغاز شد و رزمندگان اسلام بهفرماندهي حاج احمد از دو محور به مواضع دشمن يورش بردند. نقطه آغازعمليات، منطقه دارخوين به سمت جاده اهواز – خرمشهر بود كه با عبور نيروهااز ورود متلاطم كارون به سمت دژ مارد جهت‌دهي شده بود. با وجود حجم سنگينآتش كور و بي‌وقفه يگان هاي توپخانه ارتش بعث عراق، رزمندگان اسلامتوانستند نيروهاي دشمن را در اين محورها زمين‌گير كنند و كليه پاتك هايآنها را دفع نمايند.يكي از فرماندهان عملياتي جنگ در مورد نقش حساس ايشاندر عمليات بيت‌المقدس مي‌گويد: اگر فرماندهي قاطع و عمل به موقع در بعد ازظهر روز اول عمليات بيت‌المقدس روي جاده اهواز – خرمشهر حاج احمد نبودعمليات به مشكلات زيادي برخورد مي‌كرد. او در همان‌جا اسلحه كلاشينكف خودرا به دست گرفت و تا مرز شهادت ايستادگي كرد و رزمندگان نيز با تأسي به اومقاومت بسياري از خود نشان دادند كه در نهايت جاده اهواز – خرمشهر حفظ شد.او به رغم جراحت وخيمي كه از ناحيه پا داشت حاضر به ترك ميدان نبرد نشد وبا صلابت و اقتدار تمام از دژهاي مستحكم و ميادين متعدد مين، نيروهايش راعبور داد و در نهايت ساعت 11 صبح روز سوم خردادماه سال 1361 رزم‌آوران تيپ27 حضرت رسول(ص) با جلوداري سردار حاج احمد متوسليان در كنار ساير يگانهايسپاه به خاك مطهر خرمشهر قدم نهادند. ايشان در عصر همان روز طي سخنانكوتاهي خطاب به دريادلان بسيجي در برابر مسجد جامع خرمشهر چنين گفت: همهعزيزان ما كه تا امروز در خوزستان غوطه‌ور شده و به شهادت رسيده‌اند برايحفظ اسلام عزيز بوده هرچند داغ فراقشان جگر ما را سوزاند، اما خدا را شكركه بالاخره توانستيم امروز با آزادي خرمشهر قلب اماممان را شاد كنيم.
در پي آزادسازي خرمشهر، حاج احمد در معيت ساير سردارانفتح خرمشهر به محضر فرمانده كل قوا حضرت امام خميني(ره) مشرف شدند. در آنديدار حضرت امام خميني(ره) اين سرداران دلاور، به ويژه حاج احمد را بهگرمي مورد تفقد خاص خويش قرار دادند.
حضور در لبنان
هنوزطعم شيرين فتح خرمشهر را در ذائقه‌اش احساس مي‌كرد كه خبر تلخ تهاجم ارتشصهيونيستي به خاك لبنان را شنيد. او در اواخر خرداد سال 1361 طي ماموريتيبه همراه يك هيات عالي‌رتبه ديپلماتيك از مسئولين سياسي – نظامي كشورمانراهي سوريه شد تا راه هاي مساعدت به مردم مظلوم و بي‌دفاع لبنان را بررسينمايد.
ويژگي هاي اخلاقي
آگاهي و شناخت بالاي ايشان در مسائل سياسي – اجتماعياز جمله خصوصيات بارز اين سردار بزرگوار بود. در تدبير و تصميم‌گيري هايشدقت‌نظر داشت. ضمن قاطعيت در كار، بر دل ها فرماندهي مي‌كرد و همواره دربطن مشكلات حضور داشت. به همين دليل، در سخت‌ترين شرايط،‌كسي او را تنهانمي‌گذاشت. امكاناتي را بيشتر از نيروهاي تحت امر خود، به خدمت نمي‌گرفت.به رغم برخورد قاطعانه در امر فرماندهي،‌ از عاطفه بالايي برخوردار بود.علاوه بر فرماندهي، در كارهاي جمعي مانند ساختن سنگر، نظافت محيط، شستنظروف و ... با پرسنل تحت امر همراهي مي‌كرد. علاقه به مطالعه و بحثپيرامون اخبار و رويدادها، از خصوصيات ديگر او بود. در مواقع مقتضي در جمعصميمي همرزمانش پيرامون مسائل اعتقادي بحث مي‌نمود. حاج احمد نسبت به شهداو خانواده‌هاي محترمشان احترام خاصي قايل
بود و در هر فرصتي به مزار شهدا مي‌رفت و براي رسيدگي به معضلات و حوائجخانواده‌هاي اين عزيزان تلاش مي‌كرد و در غم فراق همرزمانش مي‌سوخت. نقلمي‌كنند: هنگامي كه بر مزار شهيد جهان‌آرا حاضر مي‌شد، آن‌چنان از خودبي‌خود مي‌شد كه تا ساعت ها بي‌وقفه اشك مي‌ريخت و با روح بلند او نجوامي‌كرد. برادر ديگري نقل مي‌كند:شبي در جوار مرقد مطهر حضرت زينب(س) تاصبح به گريه و نماز مشغول بود. حوالي سحر به سيمايي بشاش و لبي خندان بهسوي همسفرانش آمد و در پاسخ به سئوال دوستانش كه خوشحالي او را جويا شدهبودند، گفته بود: از سر شب داشتم در فراق برادران شهيدم، مخصوصاً شهيدمحمد توسلي اشك مي‌ريختم. به عمه سادات متوسل شدم، تا بلكه ايشان در كارمعنايتي فرمايند. چند لحظه پيش ناگهان ديدم يك پيرمرد نوراني با محاسنيسفيد و لباس بسيجي بر تن، كنارم آمد و ايستاد و گفت: پسرم! بي‌تابي نكن،لحظه اجابت دعايت نزديك شده است.
نحوه اسارت
در چهاردهم تير سال 1361، اتومبيل هيات نمايندگيديپلماتيك كشورمان حين ورود به شهر بيروت و در هنگام عبور از پست ايست وبازرسي،‌مزدوران حزب فالانژ اتومبيل را متوقف و چهار سرنشين خودرو مزبوربه رغم مصونيت ديپلماتيك – توسط آدم‌ربايان دست‌نشانده رژيم تروريستيتل‌آويو گروگان گرفته شده و پس از شكنجه و بازجويي، به نظاميان اسرائيليتحويل گرديدند،‌كه از سرنوشت آنان تاكنون اطلاعي در دست نيست. درحالي كههمرزمان آن مهاجر الي‌الله، مشتاقانه چشم به راه هستند تا خبري از او وهمرزمانش برسد...
 

مرتضی ساعی

کاربر فعال دفاع مقدس
کاربر ممتاز
توی روضه ی کرب و بلا
توی روضه ی خون خدا
ای سینه زنها گم نکنید ، راه امام و شهدا
به یاد هر شهیدی لاله به دل میکاریم
میشیم فدای رهبر حرفاشو به رو چشم میذاریم
ما عاشقای راه حیدر داریم ز فاطمه(س) نشونه
رهروان ولایتیم ما ، سیدعلی رهبرمونه
آقا سلم لمن سالمکم ، آقا حرب لمن حاربکم آقا
هرچی خدا داده به ما ، ثمره ی خون شهداست
راه رسیدن تا به خدا ، گوش دادن حرف آقاست
بازم زمونه ی ما زمونه ی غدیره ، مردم همه بدونید سیدعلی امیره
 

مرتضی ساعی

کاربر فعال دفاع مقدس
کاربر ممتاز

ياران چه غريبانه، رفتند از اين خانه

هم سوخته شمع ما، هم سوخته پروانه

بشکسته سبوهامان، خون است به دل‌هامان

فرياد و فغان دارد، دردي کش ميخانه

هر سوي نظر کردم هر کوي گذر کردم

خاکستر و خون ديدم، ويرانه به ويرانه

افتاده سري سويي، گلگون شده گيسويي

ديگر نبود دستي، تا موي کند شانه

تا سر به بدن باشد، اين جامه کفن باشد

فرياد اباذرها، ره بسته به بيگانه

لبخند سروري کو، سرمستي و شوري کو

هم کوزه نگون گشته، هم ريخته پيمانه

آتش شده در خرمن، واي من و واي من

از خانه نشان دارد، خاکستر کاشانه

اي واي که يارانم، گل‌هاي بهارانم

رفتند از اين خانه، رفتند غريبانه


-پرويز بيگي حبيب آبادي
 

مرتضی ساعی

کاربر فعال دفاع مقدس
کاربر ممتاز
ای آخرین توسل سبز دعای ما
آیا نمی رسد به حضورت صدای ما؟

شنبه دوباره شنبه دوباره سه نقطه چین
بی تو چه زود می گذرد هفته های ما

در این فراق تا که ببینی چه می کشیم
بگذار چشم های خودت را به جای ما

موعود خانواده! کی از راه می رسی؟
کی مستجاب می شود "آقا بیای ما"؟

کی می شود بیایی و از پشت ابرها
خورشید های تازه بیاری برای ما

آقا اگر نیایی و بالی نیاوری
از دست می رود سفر کربلای ما

 

مرتضی ساعی

کاربر فعال دفاع مقدس
کاربر ممتاز
با سلام ای آقا ....

شبتان مهتابی

روز میلاد شما در پیش است ....

عرض تبریک آقا .....

و کمی بی تابی ....

چشم عالم به دقایق نگران خواهد شد !!!!! ....

کوچه ها منتظرند .....

دشت ها حوصله ی سبزه ندارند دگر ..........

پس چرا دیر آقا ؟؟ !! ....

ای نفس ها به فدای کف نعلین شما ......

اندکی تند قدم بردارید
 

مرتضی ساعی

کاربر فعال دفاع مقدس
کاربر ممتاز
مولا شنیدم لاله ها را دوست داری

آیینه های آشنا را دوست داری

با یاد قرآنی که بر نی خوانده می شد

صوت مناجات و دعا را دوست داری

مولا شنیدم نی حکایت کرد از تو

می گفت دل های رها را دوست داری

مولا شنیدم در مقام آسمان ها

تنها مقام کربلا را دوست داری

از اهل بیتت،از دلت پیداست بسیار

آتش گرفتن در خدا را دوست داری

مولا اگر چه این لیاقت را نداریم

اما بگو آیا تو ما را دوست داری؟
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هوای دلم عجیب برایت گرفته !

من و اسمانی از حرف های نگفته !

راستی

جسارت نباشد

تو کی می ایی؟
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
داریوش رنجبر عشق یعنی اشعار و صنايع شعری 15

Similar threads

بالا