متنی زیبا درباره ...!!!

mehryas

عضو جدید
کاربر ممتاز
کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و پرسید:

می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید لذا من به این کوچکی بدون

هچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟

خداوند پاسخ داد:

از میان تعداد بسیاری از فرشتگان من یکی را برای تو در نـظر گرفـته ام

که از تو نگهداری خواهد کرد اما کودک هنوز مطمئن نبود که مـی خواهـد

برود یا نه... گفت: اینجا در بهشت من کاری جـز خــندیدن وآواز خــواندن

ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند.

خداوند لبخند زد گفت:

فرشته ات برایت آواز خواهـد خوانـد و هر روز به تو لبخــند خــواهد زد

تو عشق او را احساس خواهی کرد و شـاد خواهی بود. کـودک ادامه داد:

من چطور می توانم بفهمم مردم چه می گویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟

خداوند او را نوازش کرد و گفت:

فرشته تو زیباترین و شیرین ترین واژه هایی را که ممکن است بـشنوی

در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد

که چگونه صحبت کنی.کودک با ناراحتی گفت: وقتی می خواهم با شما

صحبت کنم چه کنم؟

خداوند برای این سوال هم پاسخی داشت فرمود:

فرشته ات دستهایت را در کنار هم قرارخواهد داد و به تو یاد می دهــد

که چگونه دعا کنی. کودک سر برگرداند و پـرسید: شـنـیده ام در زمـیـن

انـسانــهای بدی هــم زنــدگــی می کنند چه کـ-سی در برابر انها از من

محافظت خواهد کرد؟

خداوند پاسخ داد:

فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد حتی اگر به قیمت جانش تمام شود.

کودک با نگرانی ادامه داد: اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم

شما را ببینم ناراحت خواهم بود.

خداوند لبخند زد و گفت:

فرشته ات همیشه درباره تو با من صحبت خواهد کرد وبه تو راه بازگشت

نزد مراخواهد آموخت اگر چه من همیشه کنار تو خواهم بود در آن هنگام

بهشت آرام بود.اما صـداهایی از زمـین شـنیــده مــی شــد کودک می دانست

که باید به زودی سفرش را آغــاز کنــد او بــه آرامــی یــک ســوال دیـــگر

از خداوند پرسید: خدایا اگر من همیـن حـال بـاید بـروم لطــفا نــام فرشتهــام

را به من بگویید:

خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد:

نام فرشته ات اهمیتی ندارد به راحتی میتوانی او را "مادر" صدا کنی

دورود بر تمام مادران ایرانی بخصوص مامان خودم.
 

SaDaF7

عضو جدید
کاربر ممتاز

[h=1]روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید …:
چرا مرا دوست داری …؟
چرا عاشقم هستی …؟
پسر گفت …:
نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم …
دختر گفت …:
وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه می توانی بگویی عاشقم هستی .!.!.؟
پسر گفت… :
واقعا دلیلش را نمی دانم اما می توانم ثابت کنم که دوستت دارم …
دختر گفت …:
اثبات.!.!.؟
نه من فقط دلیل عشقت را می خواهم …
شوهر دوستم به راحتی دلیل دوست داشتنش را برای او توضیح می دهد…
اما تو نمی توانی این کار را بکنی …
پسر گفت …:
خوب …
من تو رو دوست دارم …
چون …
زیبا هستی…
چون…
صدای تو گیراست …
چون…
جذاب و دوست داشتنی هستی…
چون …
باملاحظه و بافکر هستی …
چون …
به من توجه و محبت می کنی …
تو را به خاطر لبخندت …
دوست دارم …
به خاطر تمامی حرکاتت…
دوست دارم
دختر از سخنان پسر بسیار خشنود شد …
چند روز بعد …
دختر تصادف کرد و به کما رفت…
پسر نامه ای را کنار تخت او گذاشت…
نامه بدین شرح بود …:
عزیز دلم …
تو رو به خاطر صدای گیرایت دوست دارم …
اکنون دیگر حرف نمی زنی …
پس نمی توانم دوستت داشته باشم …
دوستت دارم …
چون به من توجه و محبت می کنی …
چون اکنون قادر به محبت کردن به من نیستی…
نمی توانم دوستت داشته باشم…
تو را به خاطر لبخندت و تمامی حرکاتت دوست دارم …
آیا اکنون می توانی بخندی …؟
می توانی هیچ حرکتی بکنی …؟
پس دوستت ندارم …
اگر عشق احتیاج به دلیل داشته باشد…
در زمان هایی مثل الان…
هیچ دلیلی برای دوست داشتنت ندارم…
آیا عشق واقعا به دلیل نیاز دار…؟
نه هرگز…
و من هنوز دوستت دارم …[/h]​
 

Atefeh86

عضو جدید
خیلی قشنگ بود،
خوش بحالمون که همچین فرشته هایی دارم
 

Similar threads

بالا