ما خودمان را باختیم برادر!

نگين...NeGiN سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
این‌قدر آمار و عدد و نمودار نمی‌خواهد که! دور و برت را نگاه کنی پیداست..
این‌قدر آمار و عدد و نمودار نمی‌خواهد که! دور و برت را نگاه کنی پیداست؛ طلاق زیاد شده. آن هم نه همپای اضافه‌شدن جمعیت؛ یک دو - سه گامی جلوتر. از هر کارشناس و خبره کار و واقف امری هم که دلیل بخواهید، توی همان جمله‌های اول، از بالا رفتن سطح سواد می‌گوید. توجیهش این شکلی است: خانم‌ها بیش از گذشته درس می‌خوانند، بیشتر به حقوق خود آشنا می‌شوند و بیشتر هم امکان استقلال اقتصادی پیدا می‌کنند، پس دیگر زیر بار حرف زور نمی‌روند. این کارشناس‌ها نصف واقعیت را می‌بینند. در واقع مشکل از نگاه آنها نیست. خود اتفاق، نصفه و نیم‌بند است. این درس خواندنی که طلاق می‌آورد، سوادها را بالا می‌برد فقط، فهم‌ها را نه. «سواد» می‌دانی یعنی چه؟ از «سودا» و «سیاهی» می‌آ‌ید. یعنی من بلد بشوم کاغذ سیاه کنم، بنویسم، شما هم بلد بشوید این سیاهکاری‌های من را بخوانید. این یعنی سواد. خیلی وقت‌ها از همین خواندن و نوشتن ساده، تا دکترا و پست داک هم، فقط سواد است که عاید طرف شده. یعنی گاهی بالاترین مقام علمی یک رشته هم فقط بلد می‌شود تخصصی‌تر بخواند و بنویسد، واژه‌های پیچیده‌تری را بشناسد، بخواند و پس بدهد. اما تذوّق نمی‌کند. نمی‌چشد. به قول دکتر شریعتی، همه حافظ می‌خوانند، خیلی‌ها هم کل دیوانش را از بر دارند، منتهی حافظ‌شناس کم است. حافظ‌شناس، لزوما شعر حافظ از بر ندارد. ولی یک بیتش را که بشنود مزمزه می‌کند، هضم می‌کند، به خورد رگ و پی‌اش می‌رساند و به خودش اضافه می‌کند. شعر را شاید یادش برود، اما شعورش را به خودش اضافه کرده. پس سواد، همیشه شعور نمی‌آورد. می‌گویند شکسپیر، خیلی اهل مطالعه نبوده، اما چیزهایی نوشته که چند قرن است عالمی را مشغول خودش کرده. خیلی‌ها هم هستند که به قاعده یک کتابخانه ملی، سیاهه خوانده‌اند و هنوز یک نامه ساده را نمی‌توانند خلاقانه، شسته و رفته و ظریف و به‌جا قلمی کنند. همه اینها را گفتم که بگویم سواد، جداست، شعور جدا. حالا هر که شعورش حاصلخیز بود، هرچه بکارد، هرچه بخواند، به خودش، به شعورش اضافه کرده. فرموده قرآن است که کسانی مثل سنگند، دانه که روی سنگ بگذاری هزاری هم که آب بدهی حاصل نمی‌دهد، بعضی‌ها ضمیرشان خاک محصول‌پرور است، دانه را بپاش، باران خودش می‌زند، خوشه خوشه محصول می‌چینی.
دبستان و دبیرستان رفتن‌ها، دانشگاه رفتن‌ها، فوق دیپلم و لیسانس‌های ما، «سواد»آموزی شده. واحدها را «پاس» می‌کنی، تذوّق نمی‌کنی.
حالا حرف، سر همین اتفاق نصفه - نیم بند است که جامعه‌شناس و روان‌شناس، می‌گوید طلاق را برده بالا. می‌گوید دانش و سواد رشد کرده. ولی کاش می‌گفت که «نصفه» رشد کرده. ناقص و معیوب و بی‌تناسب رشد کرده. دختر و پسر هم ندارد. همه «سواد» پیدا کرده‌اند؛ خوانده‌اند که شرط ضمن عقد یعنی چه؟ حق طلاق را چه‌جوری باید گرفت؟ شوهر غلط می‌کند چه‌جور دستورهایی بدهد؟ زن بی‌جا می‌کند کدام خواسته‌ها را اجابت نکند؟ طرف اگر کجا را کج برود می‌شود گوشش را گرفت و کشان کشان بردش تا پس در دادگاه؟ اینها را همه بلد شده‌اند، حفظ شده‌اند. تا اینجای کار، خوب هم هست؛ جنگ اول به از صلح آخر. هر چیزی هم قاعده و قانونی دارد. قبول. ولی اینها را بلد شدیم، آدم‌شناسی بلد نشدیم. این را که «چه کسی وصله جور من است؟» بلد نشدیم. نفهمیدیم که اصلا آدمش هستیم که پای زن و زندگی از خودمان خرج کنیم یا نه؟ اصلا می‌فهمیم این شناسنامه سیاه‌کردن یعنی چه؟ اینها را بی‌خیال شدیم حقوق خواندیم تا پدر همدیگر را دربیاوریم. شعور به خرج ندادیم که درست انتخاب کنیم. سواد پیدا کردیم که اگر در انتخاب گند زدیم، گندمان را جمع کنیم. پس هی گند زدیم، هی اشتباه انتخاب کردیم، هی طلاق دادیم. حالا هم نمی‌دانیم این آمار و عدد را کجای دلمان بگذاریم. یا می‌اندازیم گردن مدرنیته، یا می‌چسبانیم به بدعهدی روزگار، یا هزار چیز دیگر. حالا بدبختی بزرگ‌تر مانده؛ همه ما، یک سوادهایی پیدا کرده‌ایم. فهمیده‌ایم «شهروند» حقوقی دارد.
فهمیده‌ایم که علم روان‌شناسی می‌گوید: اول خودت را دوست داشته باش؛ تا خودت برای خودت محترم نباشی، نه دیگران برایت محترمند و نه تو برای دیگران. این را فهمیده‌ایم که هر کسی حق دارد خودش برای خودش تصمیم بگیرد.
فهمیده‌ایم که حق ما، حق ماست. اختیارش را داریم. اینها را توی کتاب‌ها خوانده‌ایم، بلد شده‌ایم، از بر کرده‌ایم. همین. فقط بلد شده‌ایم. حالا راه افتاده‌ایم توی خیابان‌های این شهر، توی مغازه، توی تاکسی، توی رستوران، توی مدرسه و دانشگاه، می‌خواهیم حق خودمان را تا قران آخر از گلوی بقیه بیرون بکشیم. حقمان است، اختیارش را داریم. ما به عنوان آدمیزاد حق داریم عصبانی بشویم. پس اگر کسی پرِ شالش به ما گرفت، عربده می‌زنیم، فحش نثارش می‌کنیم و آبا و اجدادش را یاد می‌کنیم و به روی خودمان نمی‌آوریم که قصدی در کار بوده یا نه. این پر شالی که به ما گرفته اصلا لباس بی‌قواره صدقه‌ای است یا انتخاب صاحب لباس؟
اگر کسی کمتر از ما در اتوبان سرعت رفت، خواسته راه من و تو را بند بیاورد؟ یا خودش هم خوشحال می‌شد اگر دست به فرمانش از من و تو بهتر بود و زودتر به روزگارش می‌رسید؟
اصلا همین رانندگی‌مان، تجسم خصلت‌های ماست، عینیت باوری است که از حق خودمان داریم. از پیکان فرسوده تا پرادو و لکسوس هم توفیری ندارد، جاده مال من است و هر کس چپ بپیچد، با بوق ممتد قهوه‌ای‌اش می‌کنم، او هم بوق بزند، داد می‌زنم، داد بزند یقه می‌گیرم... خلاصه حق با من است، حتی اگر توی شکم همشهری‌ام گیر کرده باشد؛ حق دارم بدرم و بیرون بکشم و با خود ببرم. من توی خانه‌ام حق دارم برای خودم تصمیم بگیرم. همخانه‌ام نمی‌پسندد؟ مشکل خودش است، برادرم مکدّر می‌شود؟ خودش برود فکری به حال تکدرش بکند. مادرم دلش می‌گیرد؟ من را که نخریده! حداکثر مادر است! اصلا همین شام و ناهار را هم نخواستیم بپزد پیشمان بگذارد!
بله برادر! ما دیگر به هم رحم نمی‌کنیم. حق هم داریم. حقمان را شناخته‌ایم، اما از آدمیت، چیزهای زیادی را یادمان رفته. رحم یادمان رفته، معرفت، مرام یادمان رفته. یادمان رفته یا دیگر لازمشان نداریم. علم می‌گوید: این تویی که مهم‌ترینی. حقوق می‌گوید: در سن قانونی به مادرت ربطی ندارد تو چه تصمیمی برای خودت می‌گیری. قانون می‌گوید: حکم تخلیه یعنی حق داری اثاث طرف را بریزی توی جوب. می‌بینی؟ ما با سواد شده‌ایم. این سواد و سیاهی، چشم ما را سیاه کرد، یادمان رفت شعور یعنی چی. ما خودمان را به سوادمان باختیم برادر!

منبع : گرگ بیابان
 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی وفت ها پیش می اد که با دوستای متاهل یا مجردم در مورد زندگی اینده صحبت می کنیم ..
چون واقعا به این معتقدم که تنها درس و تحصیلات و شغل و پول... نیست که خوشبختی میاره ...بلکه این که ادم بدونه از زندگی چی می خواد دنبال چی و بعد انتخابی با توجه به خواسته هاش انجام بده مهمه ..یکی از ذوستان حر ف جالبی زد .ایشون گفتند جایی خونده تا سی سال پیش کمتر زنی بوده که می دونسته باید از رابطه زناشویی لذت ببره ...چیزی که الان به کمک ارتباط رسانه ای دخترای 12 ساله هم می دونند ...نگین خانم دونستن نیاز به بیشتر دونستن داره ...اما یا به دلیل محدودیت ها یا به دلیایل ذیگه کسی به دنبال بیشتر دونستن نمیره ...این میشه که تو حامعه ما بیش از 50 درصد امار طلاق به دلیل عدم اگاهی از ارتباطات زناشویی میشه ..این میشه که تو جوامع عربی پزشک س ک س تراپی هست اما ما حتی اشمشم نشتیدیم و اجازه نوشتن نداریم ..
جمله جمله مفاله بالا رو خوندم ریبا و مفید و کلی بود ..متشکر
 

vahid321

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای کاش مطالب خوب اینچنینی رو خلاصه کنید بعد بزارید. یعنی به صورت موردیش کنید و قسمتایی ازش رو حذف کنید تا فرصت بشه بخونیم:gol:
 
بالا