ما بودیم وقتی آدم نبود!

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
درس گرفتن از سیره معصومین(علیهم السلام) نیازی است که هیچگاه از مسلمانان مرتفع نخواهد شد. در این مقاله به برخی مسائل در سیره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) می پردازیم. باشد که برایمان درس آموز باشد...


پیامبر (صلی الله علیه و آله) و آخرین لحظات


پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در آخرین لحظات حیات پربرکتشان در حالی که ضعف و بیماری سراسر وجود مبارکشان را فراگرفته بود به حضرت زهرا(سلام الله علیها) فرمودند: «دخترم، آیا نمی دانی از جمله کرامت های خداوند بر تو آن است که تو را به ازدواج بهترین امتم و بهترین اهل امتم درآورده است. او که در قبول اسلام از همه پیشتر، در حلم و بردباری از همه بالاتر، در علم از همه بیشتر، روحش از همه بزرگوارتر، زبانش راستگوتر، قلبش شجاعتر، دستش بخشنده تر، نسبت به دنیا از همه زاهدتر و در کوشش و جدّیت از همه شدیدتر است.» (1)


فضایل اختصاصی امیرالمؤمنین

این فضیلت هایی که پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمودند تازه بخشی از فضایل ایشان بود. زیرا ایشان سپس به حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمودند: علی ابن ابیطالب 8 دندان برنده و شکافنده دارد و مناقبی دارد که هیچ یک از مردم ندارند: (دندان برنده و شکافنده کنایه از فضایلی است که هر دشمنی با شنیدن آن به زانو در می آید و تسلیم می شود.) ایمان او به خدا و رسولش قبل از هر کسی است که احدی از امّتم در این باره بر او سبقت ندارد. علم او به کتاب خدا و سنّتم که احدی از امّت به جز همسرت همه علم مرا نمی داند، زیرا خداوند علمی را به من آموخته که غیر از من و او آن را نمی داند و به ملائکه و پیامبرانش هم نیاموخته و فقط به من آموخته و مرا امر کرده که آن را به علی بیاموزم و من این کار را انجام دادم. بنابراین هیچ کس از امّتم همه علم و فهم و حکمت مرا به طور کامل غیر او نمی داند.
دیگر این که، تو ای دخترم! همسر او هستی و دو پسرش حسن و حسین نوه های من هستند و آنها دو سبط امّتم هستند. و امر به معروف و نهی از منکر او و این که خداوند جلّ ثنائه به او حکمت و حل و فصل بین حق و باطل را آموخته است. (2)



علی (علیه السلام) از زبان علی (علیه السلام)

مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) در خطبه البیان می فرمایند:
من آدم اوّلم، من نوح اوّلم.
من آیت و نشانه خداوندم
من حقیقت اسرار الهی ام
من پدید آورنده میوه دختانم
من جاری کننده رودخانه هایم...
من همان نوری هستم که حضرت موسی (علیه السلام) در کوه طور از او هدایت گرفت.
من صاحب صور اسرافیلم (که در قیامت مردگان را زنده می کند)
من بیرون آورنده مردگان از قبرم.
من صاحب روز قیامتم.
من همراه نوح و نجات دهنده اویم.
من همراه ایوب در بلاها و شفادهنده اویم.
من همان کسی ام که آسمان ها را با دستور خدایم برافراشتم... (3)



اگر علی (علیه السلام) نبود!

در میان صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله) آن کسی که پس از نبی (صلی الله علیه و آله) وجودش حیات علم و ستون اسلام است و از میان برنده باطل امیرالمؤمنین (علیه السلام) است و لاغیر؛ زیرا همگی بر آن که او افضل صحابه در جمیع کمالات نفسانی و جسمانی بوده متّفق اند و هیچ کس در حکم و فعل و گفتار و علمش نتوانسته اشکال و خللی وارد کند.
در روایت است: اگر علی(علیه السلام) نبود دین نابود و مردم هلاک می شدند. این روایت را حتی راویان اهل تسنّن نیز نقل کرده اند. (4)

درِ خیبر و قوه ملکوتی!

امام علی (علیه السلام) در نامه ای به سهل بن حنیف نوشتند:
«سوگند به خداوند من به قوّت جسمی و حرکت غذایی در خیبر را نکندم و آن را به چهل درش به دور نیفکندم، چنان که اعضایم بدان احساس نکرده است ولکن به قوت ملکوتی و نفسی که به نور ربّ خود مستضیء است بر آن دست یافتم.» (5)
با توجه به آن که در هر عصری در تئوری اسلامی باید شایسته ترین فرد برای رهبری امّت برگزیده شود، انتخاب غیر از امیرمؤمنان در مقطعی از تاریخ اسلامی به عنوان خلفا و رهبران امّت امری بوده است غیرعقلانی.

ما بودیم هنگامی که آدم (علیه السلام) نبود!

پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «کنتُ نبیّاً و آدمَ بین الماءِ و الطّین؛ من پیامبر بودم در آن وقتی که آدم (علیه السلام) بین آب و خاک بود (یعنی هنوز آفریده نشده بود)!
و در روایتی شریف است که امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نیز فرمودند:
«کنتُ ولیاً و آدمَ بین الماء و الطّین: من ولیّ خدا بودم در آن وقتی که آدم (علیه السلام) بین آب و خاک بود.» (6)
این گونه روایات دلالت بر رتبه علمی و وجودی حضرت دارد که نشان می دهد در آسمانها و زمین هیچ کس شایسته تر از ایشان به مقام ولایت و امامت وجود ندارد. باید توجه نمود که مقصود از آنکه حضرت می فرمایند من پیش از خلقت آدم (علیه السلام) ولی خدا بودم آن است که ارواح مطهر معصومین(علیهم السلام) نزد خداوند حضور داشته اند وگرنه وجود جسمانی و خاکی ایشان در همان مقطع زمانی که حیات پربارشان رقم خورد، موجود گردیده است. به عبارت دیگر وجود روحانی و مرتبه وجودی عالی ایشان همان موجوداتی هستند که خداوند پیش از سایر مخلوقات خویش آفرید و ایشان نزد پروردگار عالمیان به عبارت و تسبیح حضرت حق موجود بوده اند.
تعابیری که در روایات اسلامی به چشم می خورد، مؤیّد این مطلب است که نخستین خلق خدا، معصومین(علیهم السلام) بوده اند. برای نمونه حدیث «اوَّلُ ما خلق الله نوری؛ نخستین چیزی که خداوند خلق کرد نور من بود.» که از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل شده است به همین موضوع اشاره دارد که نور رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) و وجود روحانی ایشان نخستین خلقت الهی بوده است.

نتیجه گیری

از مجموع آنچه در باب فضایل امیرمؤمنان علی(علیه السلام) ذکر گردید، معلوم می شود که ویژگی ها و خصوصیات برتر ایشان چه در عالم سکوت و چه در عالم مادّی بیانگر شایستگی ایشان در احراز مقام وصایت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) است به طوری که هیچ احدی با ایشان برابری نمی کند.
از این رو با توجه به آنکه در هر عصری در تئوری اسلامی باید شایسته ترین فرد برای رهبری امّت برگزیده شود، انتخاب غیر از امیرمؤمنان در مقطعی از تاریخ اسلامی به عنوان خلفا و رهبران امّت امری بوده است غیرعقلانی. زیرا با وجود شایسته تر به کسی که درجه کمتری را دارد رضایت داده اند!! خداوند همه ما را هدایت کند.

منابع و مآخذ
1- اسرار آل محمد(صلی الله علیه و آله)، سلیم بن قیس، ص203.
2- اسرار آل محمد(صلی الله علیه و آله) سلیم بن قیس هلالی، ص204.
3- لقاء الله، حسن حسن زاده آملی، ص190.
4- امامت، حسن زاده آملی، ص137.
5- هزار و یک کلمه، حسن زاده آملی، ج1، ص167.
6- فضایل و سیره معصومین (علیهم السلام)، عباس عزیزی، ص178
 

محمدیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنون :gol:

درباره مناقب حضرت مطالب عالي اي ارائه شده بود . با اجازه روايتي رو كه مطالعه كردم و فكر مي كنم در راستاي مطالب تاپيك هست رو خدمتتون ارائه مي كنم

امام صادق علیه السلام فرمود:
بعد از آنکه ابوبکر فدک را گرفت امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود:
چرا فاطمه را از میراث رسول الله محروم کردی و حال آنکه فدک در زمان خود رسول خدا جزو املاک فاطمه بود؟
ابوبکر گفت:
«فدک غنیمت اسلام و متعلق به همه مسلمین است. اگر فاطمه شاهد بیاورد که رسول الله آن را به او داده قبول است و الا حقی ندارد.»

امیرالمؤمنین فرمود:«ای ابوبکر، آیا بر خلاف حکم خدا حکم می‏کنی؟»
گفت:«نه.»
فرمود:«اگر یکی از مسلمان‌ها چیزی داشته باشد مانند لباسی یا خانه‏ای و من ادعا کنم که متعلق به من است، از چه کسی دلیل و شاهد می‏خواهی؟»
ابوبکر گفت:«از تو.»
امام فرمود:«پس چرا از فاطمه دلیل و شاهد خواسته‏ای در صورتی که فدک متعلق به فاطمه بوده است؟ اگر مسلمان‌ها حقی در آن دارند، آنها باید دلیل و شاهد بیاورند.»
ابوبکر که با جوابی منطقی روبرو شده بود، ساکت و متحیر ماند.

عمر گفت:
«ای علی! ما را رها کن! ما از پس دلائل تو برنمی‏آئیم. اگر شهود عادلی می‏آوری بیاور و الا فدک مال مسلمین است. نه تو در آن حق داری و نه فاطمه.»
امیرالمومنین به ابوبکر فرمود:«ای ابوبکر آیا کتاب خدا را خوانده‏ای؟»
گفت:«بله.»
فرمود:بگو این آیه درباره ما نازل شده یا کسانی غیر از ما: انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا. (خداوند اراده کرده است که هرگونه رجس و پلیدی را از شما اهل بیت بزداید و شما را پاک گرداند.)
ابوبکر گفت:«درباره شما.»
امام فرمود:«اگر کسانی بیایند و شهادت بدهند که فاطمه، دختر رسول خدا، عمل زشتی انجام داده چه می‏کنی؟»
ابوبکر گفت:«بر او حد جاری می‏کنم همان طور که بر سایر زن‏های مسلمین حد می زنم.»
امیرالمؤمنین فرمود:«تو در این صورت کافر می‏شوی!»
گفت:«چرا؟»
فرمود:«چون تو شهادت خدای تعالی را در پاکی و عصمت فاطمه زهرا رد کرده‏ای و شهادت مردم را پذیرفته‏ای؛ همان طور که الان هم حکم خدا و رسولش را رد کرده‏ای و شهادت یک شخص بیابان‏نشین را قبول کرده‌ای، فدک را از او گرفته‏ای و گمان می‏کنی که غنیمت مسلمین است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:« مدعی باید دلیل بیاورد و تو سخن رسول خدا را رد کرده‏ای!!»
با این استدلال کوبنده دیگر کسی را یارای جواب نبود و مردم به همهمه افتادند و به یکدیگر نگاه تعجب می‏کردند.
بعضی گفتند:«به خدا قسم علی علیه السلام راست می‏گوید.»
مجلس به هم خورد و امیرالمؤمنین به خانه برگشتند.
ابوبکر به عمر گفت:
دیدی امروز علی علیه السلام با ما چه کرد! به خدا اگر بخواهد چنین کند، خلافت ما را تباه می‏کند؛ چه کنیم؟!
عمر گفت:«نظر من این است که فرمان بدهی تا او را بکشند.»
ابوبکر گفت:« چه کسی می‏تواند او را بکشد؟»
عمر گفت:«خالدبن ولید
رفتند و جریان را به خالد گفتند، او هم قبول کرد.
ابوبکر گفت:
علی که به مسجد می‏آید، در موقع نماز در کنارش بنشین. وقتی سلام نماز را دادم، گردن علی علیه السلام را بزن.

اسماء بنت عمیس که در آن زمان همسر ابوبکر بود جریان را به امیرالمؤمنین خبر داد. امام پیغام داد که خداوند مرا حفظ می‏کند.
سپس به مسجد رفت. خالد کنار امام آمد و نماز شروع شد.
همه به نماز ایستادند. همین که ابوبکر برای تشهد آخر نشست، از گفته خودش پشیمان شد و ترس او را گرفت. بنابراین همینطور نشسته بود و فکر می‏کرد و جرات نداشت سلام نماز را بگوید.
مردم خیال کردند ابوبکر به اشتباه افتاده. ناگهان ابوبکر با صدای بلند گفت:
ای خالد آنچه را که گفتم انجام نده، السلام علیکم و رحمه الله و برکاته!

امیرالمؤمنین رو کرد به خالد و فرمود:« ابوبکر تو را به چه کاری امر کرده بود؟»
خالد گفت:«فرمان داده بود گردنت را بزنم.»
امام فرمود:«این کار را می‏کردی؟»
خالد گفت:به خدا قسم اگر نگفته بود « انجام نده » تو را کشته بودم.
امام فرمود:«دروغ می‏گویی. به خدا اگر حکم الهی نبود، می فهمیدی که کدام دسته- من و شیعیانمـ یا ابوبکر و پیروانش ضعیف‏تریم.»
بعد با دو انگشت مبارک، گلوی خالد را گرفت و فشار داد.
خالد نعره بلندی کشید؛ به طوری که مردم ترسیدند. خالد قدرت حرف زدن نداشت. بالاخره ابوبکر دست به دامان عباس، عموی امیرالمؤمنین، شد.
عباس جلو آمد و شفاعت کرد. امیرالمومنین هم خالد را رها کرد.

منابع:
بحارالانوار، ج 29، ص 128 و 127 و 199.
 
آخرین ویرایش:

Similar threads

بالا