لطفا چسب تان را کم کنید....!!!

Sogol1681

مدیر تالار روانشناسی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
همه ما وابسته متولد می‌شویم. ما انسان‌ها نمی‌توانیم بدون مراقبت‌های اولیه پدر و مادرمان به زندگی ادامه دهیم و برای تامین نیازهای بیولوژیک مانند خوردن غذا به آنان وابسته هستیم. اما جدا از این قبیل نیازها، برای برآورده کردن نیازهای روانی خود هم محتاج والدین و اطرافیان مان هستیم. هر کودکی به اینها نیاز دارد. این گونه است که کودک به اعتماد و اطمینان خاطر می‌رسد، عزت نفس پیدا می‌کند و خودش را احساس می‌کند.

ما اوایل زندگی خود، سبک پیوندجویی در ارتباط و اتصال با دیگران را می‌آموزیم. می‌آموزیم که با دیگران چگونه ارتباط برقرار سازیم. در این مرحله ژنتیک نقش چندان زیادی بازی نمی‌کند و به جای آن، بخش اعظم چگونگی برقراری ارتباط ما با دیگران به طرز برخورد و آموزش‌های پدر و مادر و کسانی بستگی دارد که در کودکی از ما مراقبت می‌کنند.



وابستگی سالم یعنی این که بدانید چگونه تقاضای کمک کنید. وابستگی سالم، در ضمن به این معناست که بدانید در چه زمانی تقاضای کمک کنید و بدانید در چه زمانی مناسب است به دیگران تکیه کنید.



وقتی اشخاص تماس خود با وابستگی سالم را از دست می‌دهند، معمولا اسیر یک یا دو سبک ارتباطی علیه خود می‌شوند و به طرق مختلف وابستگی بیش از اندازه و مخرب یا فاصله گرفتن‌های بد عملکردی را به نمایش می‌گذارند.

در وابستگی بیش از اندازه که یک نوع وابستگی ناسالم محسوب می‌شود، فرد برای فرار از چالش‌های زندگی به دیگران می‌چسبد. اشخاص بیش از اندازه وابسته خود را ضعیف و آسیب‌پذیر ارزیابی می‌کنند و معتقدند که بدون یک حمایتگر قدرتمند نمی‌توانند به بقای خود ادامه دهند. نگرانی اصلی آنها این است که ترک شوند و در این دنیای خصمانه بدون یار و یاور و به حال خود رها گردند. اشخاص بیش از اندازه وابسته به قدری برای تکیه کردن به دیگران مشغله ذهنی دارند که زندگی‌شان به وابستگی به دوستان، همکاران، والدین، روسا، پزشکان و... خلاصه می‌شود و این هرگز پایانی ندارد.

اشخاص بیش از اندازه وابسته حتی در صورت بدرفتاری دیگران نیز نمی‌توانند و برایشان دشوار است که از وابستگی‌شان دست بکشند و از این شرایطی که در آن دارند، فاصله بگیرند. هر چه وابستگی آنها بیشتر باشد، احساس بدتری نسبت به خود پیدا می‌کنند و هر چه احساس بدتری نسبت به خود پیدا کنند، بر شدت وابستگی‌شان افزوده می‌شود.


شکل‌گیری وابستگی بیش از اندازه:

تکرار«من به تنهایی نمی‌توانم این کار را بکنم» سرانجام به وابستگی بیش از اندازه منجر می‌شود که این وابستگی در 4 مرحله صورت می‌گیرد.


1) باور ناتوان بودن: نمایشنامه «نمی‌توانم به تنهایی این کار را بکنم» سبب می‌شود فرد خود را موجودی ضعیف و ناتوان ارزیابی کند. روان‌شناسان این را «باور ناتوانی» نام داده‌اند.


2) میل به حمایت و ترس از ترک شدن: ذهنیت ناتوان بودن سبب می‌شود فرد مترصد حمایت و حراست شود. او بشدت می‌ترسد که ترک شود و به حال خود رها گردد. در اینجا فرد به عدم احساس امنیت خاطر و اضطراب دچار می‌شود.


3) رفتار دیگران محور: میل و نیاز فرد به حمایت شدن و ترس از به حال خود رها شدن رفتاری را سبب می‌شود که پژوهشگران آن را رفتار دیگران‌محور نامیده‌اند. در این مرحله کودک تمام انرژی خود را متوجه بیرون از خود می‌کند. با ناامیدی می‌خواهد دیگران را راضی کند و به هر قیمتی که شده، از تعارض و اختلاف بپرهیزد.


4) فاصله گرفتن از خود: به مرور زمان رفتار دیگران‌ محور فرد سبب می‌شود او از خود فاصله بگیرد و عملا با آنچه می‌خواهد و احساس می‌کند، تماسش قطع شود. علتش این است که او به خواسته‌ها و احساسات دیگران بشدت توجه دارد.



وابستگی ناسالم در خانواده: نشانه‌های وابستگی بیش از اندازه در روابط میان والد و فرزند ، اغلب واضح و روشن هستند. اگر شما به عنوان فرزند برای هر کاری باید از پدر و مادر خود اجازه بگیرید، اگر برای انجام دادن هر کاری به تایید و تصدیق آنها احتیاج دارید و بدون پرسش از آنها جرات حرکت ندارید و برای ساده‌ترین چیزها باید اجازه بگیرید یا اگر درباره کوچک‌ترین بیماری و ناراحتی خود به مبالغه حرف می‌زنید، نقش بیش از اندازه وابسته‌ای را پذیرا شده‌اید و نشانه‌های غیرمستقیم وابستگی بیش از اندازه به پدر و مادر را به نمایش می‌گذارید.ممکن است بدون این که متوجه باشید به یک والد یا هر دوی آنها وابسته باشید. زود از دست دادن یکی از والدین، از عوامل موثری است که زمینه‌ساز وابستگی بیش از اندازه فرزند است، مرگ زودهنگام والد احتمال وابستگی بیش از اندازه کودک به والد دیگر را می‌افزاید.


می‌توان گفت، اگرچه از دست دادن والد بسیار مهم است، اما بسیاری از کودکانی که پدر یا مادر خود را از دست می‌دهند، وابسته ناسالم نمی‌شوند. طلاق و جدا شدن والدین نیز از عوامل وابسته‌سازی بیش از اندازه است. جدا شدن پدر و مادر بر احتمال وابستگی بیش از اندازه کودک به والد باقی مانده می‌افزاید اما بررسی‌ها نشان می‌دهند که این طلاق نیست که همیشه آزار می‌دهد، گاه تعارض‌ها و اختلافات قبل از طلاق اثربخشی بیشتری دارد. اگر طلاق و جدایی در زمانی اتفاق بیفتد که کودک هنوز کم‌سال است، وابستگی بیش از اندازه با احتمال بیشتری ایجاد می‌شود اما اگر جدا شدن پدر و مادر از هم در حول و حوش دوران نوجوانی فرزند صورت گیرد، فاصله گرفتن و وابستگی کمتر از اندازه بیشتر می‌شود. به طور کلی وجود وابستگی سالم در خانواده از اهمیت زیادی برخوردار است.


وابستگی سالم در خانواده به افزایش علاقه و کاهش اختلاف افراد خانواده منتهی می‌شود. همچنین در خانواده‌هایی با وابستگی سالم، عملکرد بچه‌ها در مدرسه بهتر و افسردگی در آن خانواده، کمتر است.



وابستگی سالم، عامل بسیار قدرتمندی است چرا که شرایطی فراهم می‌کند که روابط ما با پدر و مادر و برادران و خواهران مان بهتر شود. پس افراد باید سعی کنند با وابستگی بیش از اندازه برخورد کنند و در روابط خود (برای دریافت کمک یا حمایت از دیگران)‌ انعطاف‌پذیر باشند. به این ترتیب نه تنها برخی عادت‌های ناسالم گذشته از میان برداشته می‌شود، بلکه به طور همزمان مهارت‌های وابستگی سالم نیز افزایش می‌یابد.


وابستگی ناسالم در دوران پیری:

2مانع مهم بر سر راه وابستگی سالم در دوران کهولت، اسطوره و کلیشه است. بسیاری از مردم گمان می‌کنند دوران پیری، دوران زوال و تباهی است و آنقدر این موضوع را باور دارند که پیشگویی آنها درست از کار درمی‌آید، یا بیش از اندازه وابسته می‌شوند یا فاصله می‌گیرند و در خود فرو می‌روند.

تنها علتش هم این است که احساس می‌کنند چاره‌ای جز این ندارند. تحقیقات نشان داده است که نقش‌هایی که در اوایل زندگی ایجاد می‌کنیم، تا سال‌ها دوام می‌آورد. قالب شخصیت‌ها ممکن است تغییر کند، اما سبک رابطه بدون تغییر باقی می‌ماند. کسانی که زمانی به پدر و مادرشان وابسته بودند و بعد به همسرشان وابسته شدند، حالا به فرزندانشان یا کسانی که از آنها مراقبت می‌کنند، وابسته می‌شوند و آنهایی که یاد گرفتند با فاصله گرفتن با مشکلات کنار بیایند به این نتیجه می‌رسند که با افزایش سن و سال، جدایی آنها ادامه‌دار می‌شود.


در حقیقت، وقتی به دوران کهولت می‌رسیم، رفتارهای مان تشدید می‌شوند که این ناشی از تغییرات قابل ملاحظه‌ای است که در مغز صورت خارجی پیدا می‌کند. در نتیجه، سبک و طرز رابطه‌های ما که از اول به آن خو گرفته‌ایم نه تنها ادامه‌دار می‌شود، بلکه در دوران کهولت شکل حادتری به خود می‌گیرد. کسی که در دوران کودکی و نوجوانی تا حدودی وابسته بود، در دوران کهولت وابسته‌تر می‌شود و کسی که در کودکی و نوجوانی فاصله می‌گرفته است، حالا بیشتر فاصله می‌گیرد. برای شخص بیش از اندازه وابسته که به توانایی‌های خود تردید فراوان دارد، چالش پیر شدن می‌تواند بشدت کلافه‌کننده باشد و نیاز متکی شدن به دیگران افزایش می‌یابد. ما نهایتا به این نتیجه می‌رسیم که وقتی از وابستگی سالم در پیوند و ارتباط با اطرافیانمان استفاده کنیم به توانمندی درونی می‌رسیم، دوستی‌‌ها و رابطه‌مان عمق جدیدی پیدا می‌کنند، مهارت‌های شغلی و حرفه‌ای و نیز مهارت‌های مربوط به تربیت فرزندان در ما بیشتر می‌شود و سلامت جسمانی ما نیز افزایش می‌یابد و در نتیجه شادی و خوشبختی ما نیز بیشتر می‌شود.




"دکتر آرش دیانت" روانپزشک

 
آخرین ویرایش:

oneunited

عضو جدید
کاربر ممتاز
وابستگی بیش از حد یا همون ناسالم و وابستگی سالم هر دو تعریف شدن،اما مرز خاصی برای تشخیص این دو بیان نشده!

تقریبا همه ی کودکان و فرزندان به پدرو مادرشون وابسته ان و کم کم با افزیش سن مستقل می شن!

این که زیاد از حد بهشون وابسته بشیم هم خوبه هم بد! خوبه چون نیاز عاطفی فرد در درون خانواده برطرف می شه تا حدی! و در میان دوستان چه همجنس
و چه جنس مخالف نمی گردن!

ولی بدیش هم اینه که این وابستگی ممکنه شخصیت آدمو وابسته بار بیاره و اجازه ی تصمیم گیری مستقل در کارهای بزرگ و حیاتی رو ازش بگیره مثل بحث های پیرامون ازدواج و مشکلات زناشویی...


کلا یه کم گنگ بیان شده

اما مرسی
 

Similar threads

بالا