
ماه رمضان شد، مى و میخانه بر افتاد / عشق و طرب و باده، به وقت سحر افتادافطار به مى کرد برم پیر خرابات / گفتم که تو را روزه، به برگ و ثمر افتاد
با باده، وضو گیر که در مذهب رندان / در حضرت حق این عملت بارور افتاد
حلول ماه مبارک رمضان ، بهار قرآن ، ماه عبادتهای عاشقانهنیایشهای عارفانه و بندگی خالصانه را به شما تبریک عرض میکنم ...التماس دعا




آدم آدم است
و تنها ارزش آدم بودن
انسانیت است.......
و به ياد داشته باشيم
كه :
زندگي يك معما نيست
كه بايد آن را حل كنيم
زندگي يك هديه است
كه بايد از آن لذت ببريم....زندگي كن
و بگذار ديگران هم
زندگي كنند
اميد دارم روزي خواهد آمد كه
با پندار نو : صلح
با گفتار نو : عشق
با كردار نو : دوستي
را در سراسر گيتي شاهد باشيم


روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو
،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی
با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی
همچو یک رود که آرام میگذرد،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل
ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ،ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست
ای جان من ،مهربانی و محبتهایت،وفاداری و عشق این روزهایت،امیدی است برای خوشبختی فردایت
میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند،مثل یک گل به پاکی چشمهایت،به وسعت دنیای بی
همتایت

هوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی
،امواجی از یاد تو را میخواهم در دریای خاطره های به یادماندنی
همنفسمی، ای که با تو یک نفس عاشقم
همزبانمی، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم

حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت، که در این سکوت میتوان یک دنیا عشق را خواند
چه با شوق میخوانم چشمانت را و چه عاشقانه گرفته ایم دستهای هم را
گفتی دستهایم گرم است، گفتم عزیزم این چشمهای تو است که مرا به آتش کشیده است
همه ی دنیا فریاد عشق ما را شنیده است،هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است،
چقدر قلبت زیباست...
تویی که برایم از همه چیز بالاتری و از همه کس عزیزتر
میخوانمت تا دلم آرام بماند

مرد ثروتمندی به کشیشی می گوید:
نمی دانم چرا مردم مرا خسیس می پندارند.
کشیش گفت:بگذار حکایت کوتاهی از یک گاو و یک خوک برایت نقل کنم.
خوک روزی به گاو گفت: مردم از طبیعت آرام و چشمان حزن انگیز تو
به نیکی سخن می گویند و تصور می کنند تو خیلی بخشنده هستی.
زیرا هر روز برایشان شیر و سرشیر می دهی.اما در مورد من چی؟
من همه چیز خودم را به آنها می دهم از گوشت ران گرفته تا سینه ام را.
حتی از موی بدن من برس کفش و ماهوت پاک کن درست می کنند.
با وجود این کسی از من خوشش نمی آید. علتش چیست ؟
می دانی جواب گاو چه بود؟جوابش این بود:
شاید علتش این باشد که ،
“هر چه من می دهم در زمان حیاتم می دهم”


جان لنون می گوید :
وقتی به مدرسه می رفت، با پرسش زیر مواجه شد
” بزرگ که شدی،می خواهی چه کاره شوی؟”
می گوید:" من پاسخ دادم می خواهم خوشحال شوم. "
آن ها به من گفتند که مفهوم پرسش را متوجه نشده ام.
من به آن ها گفتم :
” این شما هستید که مفهوم زندگی را متوجه نشده اید. "



يکی قشنگی مزرعه رو میبینه و یکی کثیفی پنجره، این شمايي که تصمیم میگیرى چی ببینی
امیدوارم همیشه قشنگ ببینید
حتی از پشت پنجره کثیف .........
[URL="http://axgig.com/"]




[/URL]