شرمنده. هم نتونستم تایپ کنم و هم بد خطه!
شرمنده. هم نتونستم تایپ کنم و هم بد خطه!
سلام
شرمنده. هم نتونستم تایپ کنم و هم بد خطه!
الان مینویسم...
توی کدام کتاب نوشته که من روی آتش نشسته باشم و وانمود کنم که در گلستانم.
کدام قانون گفته که من لحظه لحظه ام با تو تو باشه و جرات گفتنش را نداشته باشم.
کی خواسته که ذره ذره وجودم تو رو فریاد بزنه و دهانم رو محکم ببندم که کسی چیزی نشنوه.
کجا رسم مردانگیست که من از خودم بی خود باشم و تو ندانی که گوشه ای از دنیا یکی در فراغت پرپر میزنه.کی گفته که رسم مروت به اینه که دل پاره پاره ام را زیر پا بگذارم مبادا که از سینه بیرون بپره.
کی گفته که من شب و روز اسیر تو باشم و تو رسم برده داری رو از یاد برده باشی.
رسم کجاست که من نفسهامو پیشکشت کنم و تو به پشیزی نگیری.
کدام آئین اورده که قربانی خودش به مسلخ بیاد و سلاخ راه خونه پیش بگیره.
من که هیچ جا ندیدم. نشنیدم.نخواندم ، که عاشقی اینجور دچار باشه و معشوق نیم نگاهی هم بهش نکنه. لیـلی ظرف مجنون را شکست و لی تو قلب منو حتی قابل ندونستی که بشکنی،. راضی ام. از ریاضتی که میکشم خرسندم اما، تو را به آئیـن لیلـی قسم، بیاو مژه ای در کاسه ام بیانداز.
.
.
.
خسته شدم. خسته شدم بس که تمام سوراخ سنبه های قلبم را بستم و یادت از سلولهای وجودم بداخل پرید. خسته شدم از بس که خودم را به کوچه علی چپ زدم و راست راست راه رفتم و مثل سایه همراهم بودی.
دیگر توانی ندارم . نیرویی برایم نمانده که با خودم کلنجار بروم. از بس با خودم درگیر بوده ام تمام وجود تکه تکه شده . ذره ذره اش تو را میخواهد. تورا می جوید. حالا آخرین ذره اش هم تو را فریاد میزند. همه شده ام تو! تو که رسم رفاقت را از یاد برده ای. تو که میخواستمت، تویی که میخواهمت، می خواهمت تا همیــشه.