در باب قرآن و اينكه چه طور اين
كتاب را مي توان خلاصه هستي
خواند .
بايد گفت كه :تمامي هستي در اين
كتاب خلاصه شده است . و اين
كتاب را بايد كتاب الجمع جهان و
هستي علي الاطلاق تلقي كرد
.بايد گفت كه قرآن را جمع جهان
(جام جهان بين ) و فرقان را كه
تفرقه عالم است. را بايد جهان
متمايز از ديگري دانست . اين
مطلب ياد آور داستان آفرينش است
كه :
عالم ابتدا آشفته اي درهم و سياه
رنگ بود كه بعد از اين آشفتگي
خدا با آفرينش كهكشانها و هفت
آسمان و خورشيد و ماه و كوه ها و
آبها و جمادات و گياهان و حيوانات و
در نهايت انسان به همه چيز نظم
بخشيد هستي را سامان داد . و
اينكه همه يعني هم عوام و هم
خواص از اين كتاب استفاده مي
كنند .بايد گفت :بدين علت است كه
نام همه در اين كتاب الهي ثبت و
محفوظ است .و يا به گفته قرآن :
(ان علينا جمعه و قرآنه . ).
تا بدانجا كه :
(والملك علي ارجائها و يحمل عرش
ربك فوقهم يومئذ ثمانيه .).
در مورد اين قرآن و فرقان(و يا جهان
و هستي ) بايد گفت كه خدا همه
چيز را زوج افريده است .آيه قرآن
هست كه :
(و خلقناكم ازواجا ).
و سخن ديگر اينكه قرآن را هم عوام
و هم خواص مي توانند بخوانند و
بفهمند .
چون نام ايشان و كل هستي در اين
كتاب الهي ثبت است . آيه قرآن
هست كه :
(و لقد يسر نا القرآن للذكر فهل من
مدكر ).
با وجود اينكه تمامي ابناء بشر هريك
به زباني سخن مي رانند . بايد گفت
باوجود اين نام ايشان در اين كتاب
ثبت است .چون ايشان در جهان و
هستي نقش خويش راايفا خواهند
كرد .و اسم خود را نمايان ساخته
ودر كنسرت جهاني كه همه در آن
شركت دارند ساز خويش را جانانه
نواخته و همه در نظم نو به نو
حاضرند .و خدا با اين كار كه نام تمام
جهان و جهانيان را در اين كتاب
خلاصه ساخته بر ما منت نهاده
است .بايد گفت كه خدا خود شاهد
است كه اين منت همان فرا خوان
همگاني هستي در گام برداشتن
اززمين بسوي كهكشانهاست .
و خطاب به تمامي هستي بايد
گفت كه :همه مردم همه و همه
جهانيان يك گروه را تشكيل مي
دهند و آن همان حضور تمامي
انسانها در اين حركت مي باشد .با
وجود و پذيرش تمايزات خود و
ايستادگي در برابر هر چيزي كه در
مقابل اين حركت عاشقانه
ايستادگي كند .
و اين بيان مبين همان قرآن است كه
مانيفست هستي و فرقان كل
عالم مي باشد .
پس همه بيائيم در نفس خود و
اينكه نام ما هم در اين كتاب آمده
است بيشتر و عميقا بيانديشيم .و
اين سخن قرآن را محقق سازيم :
(اولم يتفكروافي انفسهم ما خلق
الله السموات و الارض و ما بينهما الا
بالحق و اجل مسمي و ان كثيرا من
الناس بلقاء ربهم لكافرون . ) .
و يا به قول حافظ :
عروس حضرت قرآن نقاب آنگاه بر
اندازد
كه دارلملك دنيا را مجرد بيند از غوغا .
و يا به قوا جناب مولانا جلال :
تا بماند جانت خندان تا ابد .
همچو جان پاك احمد با احد .
و. ديگر اينكه :
باد آتش مي شود از امر حق
هردو سرمست آمدند از خمر حق .
و ديگر اينكه :
كوي نوميدي مرو اميد هاست .
سوي تاريكي مرو خورشيد هاست .
و يا به قول حافظ :
مرا به كار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنين خوشش آمد .
و ديگر اينكه :
خسروان قبله حاجات جهانند ولي
سببش بندگي حضرت مظلومان
است .
به قول مولانا جلال :
تيغ در زراد خانه اولياست .
ديدن ايشان شما را كيمياست .
نام احمد اين چنين ياري كند .
تا كه نورش چون نگهداري كند .
و سخن حافظ كه :
عجب علميست علم هيات عشق
كه چرخ هشتمش هفتم زمين
است .
بايد گفت كه اين هدايت روشن
ضمير و بيان مبين و آشكار همين
قرآن است . خدا خود بر همه چيز و
همه كس شهيد و شاهد است .
ولي ،مرشد و روح، قرآن است و
بس .
(اهل بيت ). خدا مارا از شر تمامي
شياطين حفظ فرمايد .انشاءالله
تعالي .
بايد گفت كه :
گر ضعيفي در زمين خواهد امان
غلغل افتد در سپاه آسمان .
درود و سلام بر امام حسين (س)
درود بر روان شهدا و شهيد حسين
محمدي كه ايشان را بايد زئوس
خواند از منظر اساطيري و اسطوره
اي .
ايشان خسرو دين اند .پادشاهيشان
قطعي است . چون در راس قله
انسانيت قرار يافته اند .و ليكن نظاره
گر و دادرسان به اهل زمين هستند
.
به سخن مولانا جلال :
حس دنيا نردبان اين جهان
حس ديني نردبان آسمان .
ايشان مصداق اين آيه هستند كه :
(فلم تقتلو هم و لكن الله قتلهم و ما
رميت اذ رميت و لكن الله رمي و
ليبلي المومنين منه بلاء حسنا ان
الله سميع عليم . ).
خدا خود شاهد و شهيد است تا
عدالت در عالم فراگير شود .
به قول مولانا :
سهل شيري دان كه صفها بشكند .
شير آنست ،آنكه خود را بشكند .
هر كه را باشد زسينه فتح باب
بيند او بر چرخ دل صد آفتاب .
كين چنين مردي بود اندر جهان
وز جهان مانند جان باشد نهان .
و سخن آخر مولانا در اين باب :
جلوه كرده خاص و عامان را عروس
خلوت اندر شاه باشد با عروس
.(ع.ا).
و للله عاقبه الامور .
و الله علي كل شيء قدير .
فتوكلت علي الحي الذي لا يموت .
ربنا لا تزغ رقلوبنا بعد اذ هديتنا و
هب لنا من لدنك رحمه انك انت
الوهاب .
هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن .
كتاب را مي توان خلاصه هستي
خواند .
بايد گفت كه :تمامي هستي در اين
كتاب خلاصه شده است . و اين
كتاب را بايد كتاب الجمع جهان و
هستي علي الاطلاق تلقي كرد
.بايد گفت كه قرآن را جمع جهان
(جام جهان بين ) و فرقان را كه
تفرقه عالم است. را بايد جهان
متمايز از ديگري دانست . اين
مطلب ياد آور داستان آفرينش است
كه :
عالم ابتدا آشفته اي درهم و سياه
رنگ بود كه بعد از اين آشفتگي
خدا با آفرينش كهكشانها و هفت
آسمان و خورشيد و ماه و كوه ها و
آبها و جمادات و گياهان و حيوانات و
در نهايت انسان به همه چيز نظم
بخشيد هستي را سامان داد . و
اينكه همه يعني هم عوام و هم
خواص از اين كتاب استفاده مي
كنند .بايد گفت :بدين علت است كه
نام همه در اين كتاب الهي ثبت و
محفوظ است .و يا به گفته قرآن :
(ان علينا جمعه و قرآنه . ).
تا بدانجا كه :
(والملك علي ارجائها و يحمل عرش
ربك فوقهم يومئذ ثمانيه .).
در مورد اين قرآن و فرقان(و يا جهان
و هستي ) بايد گفت كه خدا همه
چيز را زوج افريده است .آيه قرآن
هست كه :
(و خلقناكم ازواجا ).
و سخن ديگر اينكه قرآن را هم عوام
و هم خواص مي توانند بخوانند و
بفهمند .
چون نام ايشان و كل هستي در اين
كتاب الهي ثبت است . آيه قرآن
هست كه :
(و لقد يسر نا القرآن للذكر فهل من
مدكر ).
با وجود اينكه تمامي ابناء بشر هريك
به زباني سخن مي رانند . بايد گفت
باوجود اين نام ايشان در اين كتاب
ثبت است .چون ايشان در جهان و
هستي نقش خويش راايفا خواهند
كرد .و اسم خود را نمايان ساخته
ودر كنسرت جهاني كه همه در آن
شركت دارند ساز خويش را جانانه
نواخته و همه در نظم نو به نو
حاضرند .و خدا با اين كار كه نام تمام
جهان و جهانيان را در اين كتاب
خلاصه ساخته بر ما منت نهاده
است .بايد گفت كه خدا خود شاهد
است كه اين منت همان فرا خوان
همگاني هستي در گام برداشتن
اززمين بسوي كهكشانهاست .
و خطاب به تمامي هستي بايد
گفت كه :همه مردم همه و همه
جهانيان يك گروه را تشكيل مي
دهند و آن همان حضور تمامي
انسانها در اين حركت مي باشد .با
وجود و پذيرش تمايزات خود و
ايستادگي در برابر هر چيزي كه در
مقابل اين حركت عاشقانه
ايستادگي كند .
و اين بيان مبين همان قرآن است كه
مانيفست هستي و فرقان كل
عالم مي باشد .
پس همه بيائيم در نفس خود و
اينكه نام ما هم در اين كتاب آمده
است بيشتر و عميقا بيانديشيم .و
اين سخن قرآن را محقق سازيم :
(اولم يتفكروافي انفسهم ما خلق
الله السموات و الارض و ما بينهما الا
بالحق و اجل مسمي و ان كثيرا من
الناس بلقاء ربهم لكافرون . ) .
و يا به قول حافظ :
عروس حضرت قرآن نقاب آنگاه بر
اندازد
كه دارلملك دنيا را مجرد بيند از غوغا .
و يا به قوا جناب مولانا جلال :
تا بماند جانت خندان تا ابد .
همچو جان پاك احمد با احد .
و. ديگر اينكه :
باد آتش مي شود از امر حق
هردو سرمست آمدند از خمر حق .
و ديگر اينكه :
كوي نوميدي مرو اميد هاست .
سوي تاريكي مرو خورشيد هاست .
و يا به قول حافظ :
مرا به كار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنين خوشش آمد .
و ديگر اينكه :
خسروان قبله حاجات جهانند ولي
سببش بندگي حضرت مظلومان
است .
به قول مولانا جلال :
تيغ در زراد خانه اولياست .
ديدن ايشان شما را كيمياست .
نام احمد اين چنين ياري كند .
تا كه نورش چون نگهداري كند .
و سخن حافظ كه :
عجب علميست علم هيات عشق
كه چرخ هشتمش هفتم زمين
است .
بايد گفت كه اين هدايت روشن
ضمير و بيان مبين و آشكار همين
قرآن است . خدا خود بر همه چيز و
همه كس شهيد و شاهد است .
ولي ،مرشد و روح، قرآن است و
بس .
(اهل بيت ). خدا مارا از شر تمامي
شياطين حفظ فرمايد .انشاءالله
تعالي .
بايد گفت كه :
گر ضعيفي در زمين خواهد امان
غلغل افتد در سپاه آسمان .
درود و سلام بر امام حسين (س)
درود بر روان شهدا و شهيد حسين
محمدي كه ايشان را بايد زئوس
خواند از منظر اساطيري و اسطوره
اي .
ايشان خسرو دين اند .پادشاهيشان
قطعي است . چون در راس قله
انسانيت قرار يافته اند .و ليكن نظاره
گر و دادرسان به اهل زمين هستند
.
به سخن مولانا جلال :
حس دنيا نردبان اين جهان
حس ديني نردبان آسمان .
ايشان مصداق اين آيه هستند كه :
(فلم تقتلو هم و لكن الله قتلهم و ما
رميت اذ رميت و لكن الله رمي و
ليبلي المومنين منه بلاء حسنا ان
الله سميع عليم . ).
خدا خود شاهد و شهيد است تا
عدالت در عالم فراگير شود .
به قول مولانا :
سهل شيري دان كه صفها بشكند .
شير آنست ،آنكه خود را بشكند .
هر كه را باشد زسينه فتح باب
بيند او بر چرخ دل صد آفتاب .
كين چنين مردي بود اندر جهان
وز جهان مانند جان باشد نهان .
و سخن آخر مولانا در اين باب :
جلوه كرده خاص و عامان را عروس
خلوت اندر شاه باشد با عروس
.(ع.ا).
و للله عاقبه الامور .
و الله علي كل شيء قدير .
فتوكلت علي الحي الذي لا يموت .
ربنا لا تزغ رقلوبنا بعد اذ هديتنا و
هب لنا من لدنك رحمه انك انت
الوهاب .
هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن .