قانون پادشاه

وضعیت
موضوع بسته شده است.

waffen

اخراجی موقت
درگذشته های دور پادشاهی بیگانه بر سرزمین مادری مسلط شد. او بد خواه و در عین حال زیرک بود. و
وزیری داشت از خودش بسی بدخواه تر و زیرک تر. به او امر کرد که راهی بیاب تا بر روح و جان این مردمان مسلط شوم بدون آنکه بفهمند و اعتراضی بکنند. وزیر تفکری کرد و طوماری بنبشت و به جارچیان داد تا در سراسر شهرها ودیهات ها بخوانند. قوانین جدید اعتقاد به دین قدیم و سواد آموزی را غیر قانونی اعلام کرد. و مالیاتها را به سه برابر افزایش داد. شب زفاف عروس از آن شاه بود و ارزش جان مردمان به اندازه چهارپایان کشورهمسایه که موطن اصلی شاه بود اعلام شد. هر گونه اعتراض و مخالفت با این قوانین مجازات مرگ داشت و در نهایت طبق این قوانین گوزیدن و چسیدن هم ممنوع اعلام شد.
پادشاه گفت: ای وزیر این همه فشار آنان را به شورش وا خواهد داشت و مگر قرار نبود انقلاب مخملی کنیم؟ وزیر گفت: نگران نباشید اعلیحضرت. به بند گوزیدن دقت نفرمودید. این همان سوپاپ اطمینانیست که انرژی اعتراضشان را خالی کنند. و چنین شد که وزیر گفت.
مردم لب به اعتراض گشودند که این ظلمی آشکار است. این طبیعی است که پادشاه بخواهد مردم را به دین خودش در آورد و یا سواد خواندن آنان را بگیرد. همچنین افزایش مالیات همیشه مطلوب شاهان بوده و مالکیت در شب زفاف هم رسمی قدیمیست. و بی ارزش بودن جان ما در مقابل جان مردمان همسایه هم از وطن پرستی شاه است اما دیگر منع چسیدن و گوزیدن خیلی زور است.
و تازه مگر پادشاه میتواند در تمام مستراح های این سرزمین نگهبان بگمارد. آنان که باسواد تر بودند داد سخن دادند که تازه جانم خالی نمودن باد روده برای سلامت مفید است و هیچ قبحی در آن نیست. و اینان متحجرانی بیش نیستند که سرشان را در تنبان خلایق فرو می کنند. با کلی کیف به خاطر این تفسیر علمی وکلمه متحجر سر تکان می دادند و خودشان را روشنفکرمی نامیدند.
وگفتند تازه مگر خود شاه نمی گوزد. جک های بسیاری ساختند در مورد شاه که از فرط نگوزیدن ترکیده, یا برای کنترل بر روده اش چوب پنبه به ماتحتش فرو کرده یا مثل سگ بوکشان دماغش را به سوراخ کون مردم می چسباند واینها را برای هم اس ام اس کردند و کلی خندیدند.نگهبانان حکومت در سراسر سرزمین پخش شدند تا اجرای قوانین را تضمین کنند. هر از چند گاهی بی خبر به مستراح ها یورش می بردند و افراد گوزو را دستگیر می کردند و به منکرات می بردند. اما مردم همچنان به چسیدن و گوزیدن درخفا ادامه می دادند و این صداهای بویناک روده شان را اعتراضی عظیم به حکومت میدانستند.
مردم به صحراها می رفتند و می گوزیدند. در کوچه های شهر نگاهی به این ور و آنور می انداختند و پیفی میدادند. حتی مهمانی های زیر زمینی می گرفتند لوبیا می خوردند و گروپ گوز راه مینداختند. بعد از مدتی دیگر کسی آن ماجرای منع سواد ودین اجباری و کاپیتولاسیون و عروس دزدی و مالیات را به خاطر نیاورد وهمگان سعی کردند از این آخرین حق بدیهی خوشان دفاع کنند.
و در همین احوال پادشاه و وزیرش در قصر قهقهه سر میدادند که چه زیرکانه مردمان را در بخارات اسیدی خودشان غرق کرده و همگان را گوزو کرده اند
 

QUARRI

عضو جدید
درگذشته های دور پادشاهی بیگانه بر سرزمین مادری مسلط شد. او بد خواه و در عین حال زیرک بود. و
وزیری داشت از خودش بسی بدخواه تر و زیرک تر. به او امر کرد که راهی بیاب تا بر روح و جان این مردمان مسلط شوم بدون آنکه بفهمند و اعتراضی بکنند. وزیر تفکری کرد و طوماری بنبشت و به جارچیان داد تا در سراسر شهرها ودیهات ها بخوانند. قوانین جدید اعتقاد به دین قدیم و سواد آموزی را غیر قانونی اعلام کرد. و مالیاتها را به سه برابر افزایش داد. شب زفاف عروس از آن شاه بود و ارزش جان مردمان به اندازه چهارپایان کشورهمسایه که موطن اصلی شاه بود اعلام شد. هر گونه اعتراض و مخالفت با این قوانین مجازات مرگ داشت و در نهایت طبق این قوانین گوزیدن و چسیدن هم ممنوع اعلام شد.
پادشاه گفت: ای وزیر این همه فشار آنان را به شورش وا خواهد داشت و مگر قرار نبود انقلاب مخملی کنیم؟ وزیر گفت: نگران نباشید اعلیحضرت. به بند گوزیدن دقت نفرمودید. این همان سوپاپ اطمینانیست که انرژی اعتراضشان را خالی کنند. و چنین شد که وزیر گفت.
مردم لب به اعتراض گشودند که این ظلمی آشکار است. این طبیعی است که پادشاه بخواهد مردم را به دین خودش در آورد و یا سواد خواندن آنان را بگیرد. همچنین افزایش مالیات همیشه مطلوب شاهان بوده و مالکیت در شب زفاف هم رسمی قدیمیست. و بی ارزش بودن جان ما در مقابل جان مردمان همسایه هم از وطن پرستی شاه است اما دیگر منع چسیدن و گوزیدن خیلی زور است.
و تازه مگر پادشاه میتواند در تمام مستراح های این سرزمین نگهبان بگمارد. آنان که باسواد تر بودند داد سخن دادند که تازه جانم خالی نمودن باد روده برای سلامت مفید است و هیچ قبحی در آن نیست. و اینان متحجرانی بیش نیستند که سرشان را در تنبان خلایق فرو می کنند. با کلی کیف به خاطر این تفسیر علمی وکلمه متحجر سر تکان می دادند و خودشان را روشنفکرمی نامیدند.
وگفتند تازه مگر خود شاه نمی گوزد. جک های بسیاری ساختند در مورد شاه که از فرط نگوزیدن ترکیده, یا برای کنترل بر روده اش چوب پنبه به ماتحتش فرو کرده یا مثل سگ بوکشان دماغش را به سوراخ کون مردم می چسباند واینها را برای هم اس ام اس کردند و کلی خندیدند.نگهبانان حکومت در سراسر سرزمین پخش شدند تا اجرای قوانین را تضمین کنند. هر از چند گاهی بی خبر به مستراح ها یورش می بردند و افراد گوزو را دستگیر می کردند و به منکرات می بردند. اما مردم همچنان به چسیدن و گوزیدن درخفا ادامه می دادند و این صداهای بویناک روده شان را اعتراضی عظیم به حکومت میدانستند.
مردم به صحراها می رفتند و می گوزیدند. در کوچه های شهر نگاهی به این ور و آنور می انداختند و پیفی میدادند. حتی مهمانی های زیر زمینی می گرفتند لوبیا می خوردند و گروپ گوز راه مینداختند. بعد از مدتی دیگر کسی آن ماجرای منع سواد ودین اجباری و کاپیتولاسیون و عروس دزدی و مالیات را به خاطر نیاورد وهمگان سعی کردند از این آخرین حق بدیهی خوشان دفاع کنند.
و در همین احوال پادشاه و وزیرش در قصر قهقهه سر میدادند که چه زیرکانه مردمان را در بخارات اسیدی خودشان غرق کرده و همگان را گوزو کرده اند








صحیح است.....طنزی است زیرکانه
 

eder

عضو جدید
کاربر ممتاز
:eek::eek:

بی ادبی بود:mad::mad::mad:

اما با واقعیت فرق چندانی نداره:(:(

 

waffen

اخراجی موقت
:eek::eek:

بی ادبی بود:mad::mad::mad:

اما با واقعیت فرق چندانی نداره:(:(

اتفاقا برای همین هم هست که گذاشتمش اینجا. نه تنها با واقعیت فرق چندانی نداره بلکه دقیقا همان چیزی هست که دارند به سرمان میارند.
 
  • Like
واکنش ها: eder

eder

عضو جدید
کاربر ممتاز
اتفاقا برای همین هم هست که گذاشتمش اینجا. نه تنها با واقعیت فرق چندانی نداره بلکه دقیقا همان چیزی هست که دارند به سرمان میارند.

:gol::gol::gol:

داش waffen راست میگی!!

کتاب قلعه ی حیوانات رو بخون!!;)
;)
 

waffen

اخراجی موقت
:gol::gol::gol:

داش waffen راست میگی!!

کتاب قلعه ی حیوانات رو بخون!!;)
;)
قربونت برادر. اتفاقا دنبالش هم هستم.
الآن دارم "پاسخ به تاریخ" رو میخونم ولی اون تموم بشه میرم سراق قلعه ی حیوانات.
 
  • Like
واکنش ها: eder

My Number One

عضو جدید
قربونت برادر. اتفاقا دنبالش هم هستم.
الآن دارم "پاسخ به تاریخ" رو میخونم ولی اون تموم بشه میرم سراق قلعه ی حیوانات.

:gol::gol::gol:

داش waffen راست میگی!!

کتاب قلعه ی حیوانات رو بخون!!;)
;)

خیلی زیبا و گویا بود، ممنون:gol:
قلعه حیوانات رو من دارم، خواستی بیا بگیر!;)
بچه ها "از دیکتاتوری تا دموکراسی" نوشته جین شارپ رو هم حتما بخونید!:gol:
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا