فاطمیه 2 (شبهات شهادت و زندگی حضرت زهرا (س) ... )

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
.: بسم الله الرحمن الرحیم :.



السلام علیک یا فاطمه الزهراء (س)







،



عرض تسلیت خدمت همه مهندسان عزیز به مناسبت

ایام فاطمیه ...


.

.
.



تاپیک ها مدیریت شده است و پست ها با هماهنگی با مدیران زده میشه!!


،


بدلیل نظم دادن به پست ها و زیبا سازی مطالب


دوستان لطفا :

در صورت ارسال پست جهت حفظ نظم تاپیک از ترکیب رنگ و زیبا سازی طبق پست های اول و دوم استفاده کنید


،


تا در آخر دهه فاطمیه مجموعه تاپیک ها ادغام بشه

و


ان شاءا...در قالب یه فایل pdf گذاشته شود ...




.
.
.


اللهم عجل لولیک الفرج ... :gol:




 

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز


سوال : آيا حضرت زهرا(سلام الله علیها)به شهادت رسيدند و يا فوت كردند ؟

جواب: از بعضي از منابع شيعه و سني استفاده مي شود كه حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در اثر ضربات و لطمه ها و فشارهايي كه بر آن مخدره وارد شد, شهيد شدند. اما اين كه مسبب شهادت چه كسي بوده , اختلاف است ; بعضي ((قنفذ)) را ذكر كرده و بعضي , جمعيتي كه بر خانه آن حضرت هجوم آورده اند را سبب قتل مي دانند.


منابع:
مدارك شيعه :
1- كامل الزيارات ابي القاسم جعفربن محمد بن جعفر بن موسي بن قوليه , ص 332
2- بحارالانوار , ج 28 , ص 61 - ج , 29 , 192 - ج 30 , ص 348 - ج 43 , ص 170
3- الاختصاص شيخ مفيدص 182
4- دلائل الامامه طبري ص 45
5- وفات الصديقه الزهر(سلام الله علیها) علامه مقدأم ص 78
.
.
.
منابع اهل سنت :
1- الملل والنحل الشهرستاني ج 1 , ص 57
2-مناقب آل ابيطالب ابن شهر آشوب ج 3 , ص 358 (به نقل از ((المعارف )) ابن قتيبه )
3- الامامه والخلافه مقاتل بن عطيه ص 160
4- انساب الاشراف بلاذري ج 1 , ص 586
5- العقد الفريه ابن عبدربه ج 4 , ص 259
6- الوافي بالوفيات ج 6 , ص 17

.
.
.

___________________________________________
نگاه سرد مردم بود و آتش

صدا بين صدا گم بود و آتش

بجاي تسليت با دسته ي گل

هجوم قوم هيزم بود و آتش



 
آخرین ویرایش:

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
هجوم

هجوم


.
.
.

قال علی (علیه السلام):«و انه ليعلم ان محلى منها محل القطب من الرحى‏» علی(ع) بعد از فوت پیغمبر گفت:خانه عايشه ماتم كده است.
.
على (ع)
،فاطمه(س)،عباس،زبير،فرزندان فاطمه :حسن،حسين(علیمها السلام) دختران او زينب و ام كلثوم اشك میريزند.
.
على(ع) با همكارى اسماء بنت عميس مشغول شست و شوى پيغمبر است.در آن لحظه‏ هاى دردناك بر آن جمع كوچك چه گذشته است؟خدا میداند.كار شستشوى بدن پيغمبر تمام شده يا نشده،بانگى بگوش میرسد:

الله اكبر.

على(ع) به عباس:

-عمو.معنى اين تكبير چيست؟

-معنى آن اينست كه آنچه نبايد بشود شد (1) .ديرى نمی ‏گذرد كه بيرون حجره عايشه همهمه و فريادى بگوش می‏رسد.فرياد هر لحظه رساتر می شود:
-بيرون بيائيد!بيرون بيائيد!و گرنه همه‏ تان را آتش میزنيم!
دختر پيغمبر بدر حجره می ‏رود. در آنجا با عمر روبرو می شود كه آتشى در دست دارد.
-عمر!چه شده؟چه خبر است؟
-على،عباس و بنى هاشم بايد به مسجد بيايند و با خليفه پيغمبر بيعت كنند!
-كدام خليفه؟امام مسلمانان هم اكنون درون خانه عايشه بالاى جسد پيغمبر نشسته است.
-از اين لحظه امام مسلمانان ابوبكر است.مردم در سقيفه بنى ساعده با او بيعت كردند.بنى هاشم هم بايد با او بيعت كنند.
-و اگر نيايند؟.
خانه را با هر كه در او هست آتش خواهم زد مگر آنكه شما هم آنچه مسلمانان پذيرفته ‏اند بپذيريد.
-عمر.می ‏خواهى خانه ما را آتش بزنى؟
-آرى (2) .
.
.
.
.
طبرى می نويسد:انصار گفتند ما جز با على بيعت نمى‏كنيم.عمر بن خطاب به خانه على (ع) رفت،طلحه و زبير و گروهى از مهاجران در آنجا بودند.گفت‏ بخدا قسم اگر براى بيعت‏ با ابوبكر بيرون نياييد شما را آتش خواهم زد.
زبير با شمشير كشيده بيرون آمد پايش لغزيد و برو در افتاد مردم بر سر او ريختند و او را گرفتند.[SUP] (3) [/SUP]

1.انساب الاشراف ص 582.
2.عقد الفريد ج 5 ص 12 انساب الاشراف ص 586.
3.طبرى ج 4 ص 1818.

____________________________________________________________________
من بودم و باب هل اتي را بستند

امكان رسيدن به خدا را بستند

اي كاش بميرم كه خجالت زده ام

من بودم و دست مرتضي را بستند




 

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
هتک حرمت خانه حضرت زهرا(س) .....پست نخست

هتک حرمت خانه حضرت زهرا(س) .....پست نخست

هتک حرمت خانه آن حضرت!
.
.
.
.
با آن همه سفارشهاى مؤکّد، متأسفانه برخى حرمت آن را نادیده گرفته، و به هتک آن پرداختند، و این مسئله اى نیست که بتوان آن را پرده پوشى کرد.
در این مورد نصوصى را از کتب اهل سنّت نقل مى کنیم، در نقل مدارک، ترتیب زمانى را از قرنهاى نخستین در نظر مى گیریم، تا برسد به نویسندگان عصر حاضر.

.
.
الف) ابن ابى شیبه، محدّث معروف اهل سنّت، در کتاب «المصنّف»

.

ابوبکر ابن ابى شیبه (159-235) مؤلف کتاب المصنّف به سندى صحیح چنین نقل مى کند:


«إِنَّهُ حینَ بُویِعَ لاِبی بَکْر بَعْدَ رَسُولَ اللهِ(صلى الله علیه وآله) کانَ عَلیٌّ وَ الزُّبَیْرُ یَدْخُلانِ عَلى فاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ الله، فَیُشاوِرُونَها وَ یَرْتَجِعُونَ فی أَمْرِهِمْ. فَلَمّا بَلَغَ ذلِکَ عُمَرُ بنُ الْخَطّابِ خَرَجَ وَ دَخَلَ عَلى فاطِمَةَ، فَقالَ: یا بِنْتَ رَسُولِ الله(صلى الله علیه وآله) وَ اللهِ ما أَحَدٌ أَحَبَّ إِلَیْنا مِنْ أَبِیکِ وَ ما مِنْ أَحَد أَحَّبَ إِلَیْنا بَعْدَ أَبیکِ مِنْکِ، وَ أیْمُ اللهِ ما ذاکَ بِمانِعی إِنِ اجْتَمَعَ هؤلاءِ النَّفَرُ عِنْدَکِ أَنْ أَمرْتُهُمْ أَنْ یُحْرَقَ عَلَیْهِمُ الْبَیْتَ.
قالَ: فَلَمّا خَرَجَ عُمَرُ جاؤُوها، فَقالَتْ: تَعْلَمُونَ أنَّ عَمَرَ قَدْ جاءَنی، وَ قَدْ حَلَفَ بِاللهِ لَئِنْ عُدْتُم لَیَحرِقَنَّ عَلَیْکُمُ الْبَیْتَ، وَ أیْمُ اللهِ لَیْمِضَیَّن لِما حَلَفَ عَلَیْهِ.




هنگامى که مردم با ابى بکر بیعت کردند،
على(ع) و زبیر در خانه فاطمه(س) به گفتگو و مشاوره مى پرداختند، و این مطلب به عمر بن خطّاب رسید.
او به خانه
فاطمه(س) آمد، و گفت: اى دختر رسول خدا، محبوب ترین فرد براى ما پدر تو و بعد از پدرت تو هستى; ولى سوگند به خدا این محبّت مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند.
این جمله را گفت و بیرون رفت، وقتى
على(علیه السلام)
و زبیر به خانه بازگشتند، دخت گرامى پیامبر به على(علیه السلام)و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را هنگامى که شما در آن هستید آتش مى زنم، به خدا سوگند! آنچه را که قسم خورده است انجام مى دهد!».(1)



1- مصنف ابن ابى شیبه، ج 8، ص 572، کتاب المغازى.

ان شاءا... ادامه دارد...:gol:



_____________________________________
نیمه شب تابوت را برداشتند

بار غم بر شانه‌ها بگذاشتند

هفت تن، دنبال یک پیکر روان

وز پی‌ آن هفت تن، هفت آسمان


 

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
ادامه هتک حرمت خانه حضرت زهرا(س)...

ادامه هتک حرمت خانه حضرت زهرا(س)...



.
.
ب) بلاذرى،محدّث بزرگ دیگر اهل سنّت،درکتاب«انساب الاشراف»


احمد بن یحیى بن جابر بلاذرى (م 270) نویسنده معروف و صاحب تاریخ بزرگ، این رویداد تاریخى را در کتاب انساب الاشراف بدین نحو نقل مى کند:



«إِنَّ أَبابَکر أَرْسَلَ إلى عَلیٍّ یُریدُ الْبَیْعَةَ فَلَمْ یُبایِعْ، فَجاءَ عُمَرُ وَ مَعَهُ فَتیلةٌ! فَلَقیَِتْهُ
فاطِمَةُ عَلَى الْبابِ فَقالَتْ فاطِمَةُ: یَابْنَ الْخَطّاب، أَتَراکَ مُحْرِقاً عَلیَّ بابی؟ قالَ: نَعَمْ، وَذلِکَ أَقْوى فیما جاءَ بِهِ اَبُوکِ....


ابوبکر به دنبال
على(علیه السلام) فرستاد تا بیعت کند; ولى على(علیه السلام)از بیعت امتناع ورزید. سپس عمر همراه با فتیله (آتش زا) حرکت کرد،
و با
فاطمه(سلام الله علیها) در مقابل باب خانه روبه رو شد، فاطمه(سلام الله علیها) گفت: اى فرزند خطّاب، مى بینم درصدد سوزاندن خانه من هستى؟!
عمر گفت: بلى، این کار کمک به چیزى است که پدرت براى آن مبعوث شده است!».(1)



1-. انساب الأشراف، ج 1، ص 586، چاپ دار معارف، قاهره.



_____________________________________
دوباره سفره ی اشک مرا تو گستردی

چرا محدثه تابوت خانه آوردی !؟

اثر نداشت مگر دستمال زرد نبی

هنوز مثل گذشته دچار سر دردی!؟

تمام پنجره ها را گشوده ام زهرا

کمی نسیم بیاید، چقدر تب کردی!

.
.
.


 

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
ادامه هتک حرمت خانه حضرت زهرا(س)

ادامه هتک حرمت خانه حضرت زهرا(س)

ابن قتیبه و کتاب «الإمامة و السیاسة»

مورّخ شهیر عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینورى (212-276) از پیشوایان ادب، نویسندگان پرکار حوزه تاریخ اسلامى و مؤلف کتاب تأویل مختلف الحدیث، و ادب الکاتب و... است. وى در کتاب الامامة و السیاسة چنین مى نویسد:


«إنّ أبابَکْر(رض) تَفَقَّدَ قَوْماً تَخَلَّفُوا عَنْ بَیْعَتِهِ عِنْدَ عَلیّ کَرَّمَ اللهُ وَجْهَهُ فَبَعَثَ إِلَیْهِمْ عُمَرُ فَجاءَ فَناداهُمْ وَ هُمْ فی دارِ عَلیٍّ، فَأَبَوْا أَنْ یَخْرُجُوا فَدَعا بِالْحَطَبِ وَ قالَ: وَالَّذی نَفْسُ عُمَرَ بِیَدِهِ لَتَخْرُجَنَّ أَوْ لأَحْرَقَنَّها عَلى مَنْ فیها، فَقیلَ لَهُ: یا أبا حَفص إِنَّ فیها فاطِمَةَ فَقالَ، وَإِنْ!(12)


ابوبکر از کسانى که از بیعت با او سر برتافتند و در خانه على گردآمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد، او به درِ خانه على(علیه السلام) آمد و همگان را صدا زد که بیرون بیایند و آنان از خروج ازخانه امتناع ورزیدند در این موقع عمر هیزم طلبید و گفت: به خدایى که جان عمر در دست اوست بیرون بیایید یا خانه را با شما آتش مى زنم. مردى به عمر گفت: اى اباحفص (کنیه عمر) در این خانه، فاطمه، دختر پیامبر است، گفت : باشد!».
ابن قتیبه دنباله این داستان را سوزناک تر و دردناک تر نوشته است،

سپس مى گوید:

«ثُمَّ قامَ عَمُرُ فَمَشى مَعَهُ جَماعَةٌ حَتّى أَتَوْا فاطِمَةَ فَدقُّوا الْبابَ فَلَمّا سَمِعَتْ أصْواتَهُم نادَتْ بِأَعْلى صَوْتِها یا أَبَتاهُ یا رَسُولَ الله ماذا لَقینا بَعْدَکَ مِنْ ابنِ الْخَطّابِ وَ ابنِ أبی الْقُحافة فَلَمّا سَمِعَ الْقَوْمُ صَوْتَها وَ بُکائَها انْصَرَفُوا وَ بَقِیَ عُمَرُ وَ مَعَهُ قَوْمٌ فَأَخْرَجُوا عَلَیّاً فَمَضَوْا بِهِ إلى أبی بَکْر فَقالُوا لَهُ بایِعْ، فَقالَ: إنْ أَنَا لَمْ أَفْعَلْ فَمَه؟ فَقالُوا: إِذاً وَاللهِ الَّذی لا إلهَ إِلاّ هُوَ نَضْرِبُ عُنُقَکَ...!(13)


عمر همراه گروهى به در خانه فاطمه آمدند، درِ خانه را زدند،
هنگامى که فاطمه صداى آنان را شنید، با صداى بلند گفت: اى رسول خدا پس از تو چه مصیبتهایى به ما از فرزند خطاب و فرزند ابى قحافه رسید، افرادى که همراه عمر بودند هنگامى که صداى زهرا و گریه او را شنیدند برگشتند; ولى عمر با گروهى باقى ماند و على را از خانه بیرون آوردند، نزد ابى بکر بردند و به او گفتند: بیعت کن، على(علیه السلام) گفت: اگر بیعت نکنم چه مى شود؟ گفتند: به خدایى که جز او خدایى نیست، گردن تو را مى زنیم...».


این بخش از تاریخ براى علاقه مندان به شیخین قطعاً بسیار سنگین و ناگوار است، لذا برخى در صدد بر آمدند در نسبت کتاب به ابن قتیبه تردید کنند، در حالى که ابن ابى الحدید استاد فن تاریخ، این کتاب را از آثار او مى داند و پیوسته از آن مطالبى نقل مى کند، متأسفانه این کتاب به سرنوشت تحریف دچار شده و بخشى از مطالب آن به هنگام چاپ حذف شده است، در حالى که همان مطالب در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید آمده است.
زرکلى در کتاب الأعلام این کتاب را از آثار ابن قتیبه مى داند و مى افزاید: برخى از علما در این نسبت نظرى دارند; یعنى شک و تردید را به دیگران نسبت مى دهد; نه به خویش.
الیاس سرکیس نیز این کتاب را از آثار ابن قتیبه مى شمارد.

_______________________________________________________________

:gol:
____________________________________________________________________________________


سوزاند دل فاطمه را آتش كين


بين در و ديوار شده نقش زمين


با پهلوي فاطمه چها كرد لگد


كاندر يم خون از او شده سقط جنين








 
آخرین ویرایش:

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
ادامه

ادامه

طبرى و تاریخ او

مورّخ معروف محمد بن جریر طبرى (م310) در تاریخ خود رویداد هتک حرمت خانه وحى را چنین بیان مى کند:

«أتى عُمَرُ بنُ الْخَطّابِ مَنْزِلَ عَلیٍّ وَ فیهِ طَلْحَةٌ وَ الزُّبَیْرُ وَ رِجالٌ مِنَ الْمُهاجِرِینَ، فَقالَ وَاللهِ لاََحْرِقَنَّ عَلَیْکُمْ أَوْ لَتَخْرُجَنَّ إلى الْبَیْعَةِ، فَخَرَج عَلَیْهِ الزُّبیرُ مُصْلِتاً بِالسَّیْفِ فَعَثَرَ فَسَقَطَ السَّیْفُ مِنْ یَدِهِ، فَوَثَبُوا عَلَیْهِ فَأَخَذُوهُ.(16)


عمر بن خطّاب به خانه على آمد در حالى که طلحه و زبیر و گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وى رو به آنان کرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مى کشم مگر اینکه براى بیعت بیرون بیایید. زبیر از خانه بیرون آمد در حالى که شمشیر کشیده بود، ناگهان پاى او لغزید، شمشیر از دستش افتاد و دیگران بر او هجوم آوردند و او را گرفتند».

این بخش از تاریخ حاکى از آن است که اخذ بیعت براى خلیفه با تهدید و ارعاب صورت مى پذیرفت امّا اینکه این گونه بیعت چه ارزشى دارد؟ قضاوت آن با خوانندگان است.

_______________________________________________________________

:gol:
_________________________________________________________________________________________________________

ابن عبد ربّه و کتاب «العقد الفرید»


شهاب الدین احمد معروف به ابن عبد ربه اندلسى مؤلف کتاب العقد الفرید (م463) در کتاب خود بحثى مشروح درباره تاریخ سقیفه آورده است. وى تحت عنوان کسانى که از بیعت ابى بکر تخلف جستند، مى نویسد:

«فَأمّا عَلیٌّ وَ الْعَبّاسُ وَ الزُّبَیرُ فَقَعَدُوا فِی بَیْتِ فاطِمَةَ حَتّى بَعَثَ إِلَیْهِمْ أَبُوبَکْرُ، عُمَرَ بْنَ الْخَطّابِ لِیُخْرِجَهُمْ مِنْ بَیْتِ فاطِمَةَ وَ قالَ لَهُ: إنْ أَبَوْا فَقاتِلْهُمْ، فَأَقْبَلَ بِقَبَس مِنْ نار أَنْ یُضرِمَ عَلَیْهِمُ الدّارَ، فَلَقِیَتْهُ فاطِمَةُ فَقالَ: یا ابْنَ الْخَطّابِ أَجِئْتَ لِتَحْرِقَ دارَنا؟! قالَ: نِعَمْ، أوْ تَدْخُلُوا فیما دَخَلَتْ فیهِ الأُمَّةُ!.

على و عباس و زبیر در خانه فاطمه نشسته بودند که ابوبکر، عمر بن خطّاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بیرون کند و به او گفت : اگر بیرون نیامدند، با آنان نبرد کن! عمر بن خطّاب با مقدارى آتش به سوى خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را بسوزاند، ناگاه با فاطمه روبه رو شد. دختر پیامبر گفت: اى فرزند خطّاب آمده اى خانه ما را بسوزانى؟ او در پاسخ گفت: بلى مگر اینکه در آنچه امّت وارد شدند، شما نیز وارد شوید!».

_________________________________________________________
:gol:
____________________________________________________________________________________________________________


تا اینجا بخشى که در آن تصریح به تصمیم به هتک حرمت شده است پایان پذیرفت، اکنون به بخش دوم که حاکى از جامه عمل پوشاندن به این نیّت شوم است، مى پردازیم! مبادا تصور شود که قصد آنها تنها ارعاب و تهدید بود تا على(علیه السلام) و یارانش را مجبور به بیعت کنند، و هدف عملى ساختن چنین تهدیدى را نداشتند.



____________________________________________
عشق یعنی انقلاب فاطمه


از كبودی چشم تار فاطمه


عشق یعنی عشق ناب فاطمه


بیت الاحزان خراب فاطمه






 
آخرین ویرایش:

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
ادامه... هتک حرمت خانه حضرت زهرا(سلام الله علیها)

ادامه... هتک حرمت خانه حضرت زهرا(سلام الله علیها)

یورش انجام گرفت!

.
.


ابوعبید و کتاب «الاموال»


ابوعبید، قاسم بن سلام (م 224) در کتاب الأموال که مورد اعتماد فقهاى اهل سنّت است، مى نویسد:

«عبدالرّحمن بن عوف مى گوید: در بیمارى ابوبکر براى عیادتش به خانه او رفتم. پس از گفتگوى زیاد گفت: اى کاش سه چیز را که انجام داده ام، انجام نمى دادم، اى کاش سه چیز را که انجام نداده ام، انجام مى دادم. همچنین آرزو مى کنم سه چیز را از پیامبر سؤال مى کردم; یکى از آن سه چیزى که انجام داده ام و آرزو مى کنم اى کاش انجام نمى دادم این است که:
«وَدَدْتُ أنّی لَمْ أکْشِفْ بَیْتَ فاطِمَةَ وَ تَرَکْتُهُ وَ إنْ أُغْلِقَ عَلَى الْحَرْبِ; اى کاش پرده حرمت خانه فاطمه را نمى گشودم و آن را به حال خود وامى گذاشتم، هر چند براى جنگ بسته شده بود».

ابوعبید هنگامى که به اینجا مى رسد به جاى جمله : «لم أکشف بیت فاطمة و ترکته...» مى گوید: «کذا و کذا» و اضافه مى کند که من مایل به ذکر آن نیستم!
ابوعبید، هر چند روى تعصّب مذهبى یا علّت دیگر از نقل حقیقت سر برتافته; ولى محقّقان کتاب الأموال در پاورقى مى گویند: جمله هاى حذف شده در کتاب میزان الاعتدال ـ به نحوى که بیان گردید ـ وارد شده است، افزون بر آن، طبرانى در معجم خود و ابن عبد ربّه در عقد الفرید و افراد دیگر جمله هاى حذف شده را آورده اند. (دقت کنید!)

________________________________________________________
:gol:
_____________________________________________________________________________________


طبرانى و «معجم الکبیر»

ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانى (260-360) که ذهبى در میزان الاعتدال وى را معتبر مى داند. در کتاب المعجم الکبیر که کراراً چاپ شده، آنجا که درباره ابوبکر و خطبه ها و وفات او سخن مى گوید، یادآور مى شود:

ابوبکر به هنگام مرگ، امورى را تمنا کرد و گفت: اى کاش سه چیز را انجام نمى دادم، سه چیز را انجام مى دادم و سه چیز را از رسول خدا سؤال مى کردم: «أمّا الثَّلاثُ اللاّئی وَدَدْتُ أنّى لَمْ أَفْعَلْهُنَّ، فَوَدَدْتُ أنّی لَمْ أَکُنْ أکْشِفَ بَیْتَ فاطِمَةَ وَ تَرَکْتُهُ...; آن سه چیزى که آرزو مى کنم که اى کاش انجام نمى دادم، آرزو مى کنم اى کاش حرمت خانه فاطمه را هتک نمى کردم و آن را به حال خود واگذار مى کردم!».

این تعبیرات به خوبى نشان مى دهد که تهدیدهاى عمر عملى شد و درِ خانه را به زور (یا با آتش زدن) گشودند.

______________________________________
:gol:
___________________________________________________________________________________

بر مشام جان زند بوی غریب از کوچه ها

بوی سیلی،یاس نیلی،حمله آلوده ها

بوی گریه،خاک چادر،بغضی ازجنس حسن

صبرحیدر،اشک زینب،غنچه ای در شعله ها




 
آخرین ویرایش:

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز

باز هم ابن عبد ربّه و «عقد الفرید»

ابن عبد ربّه اندلسى مؤلف کتاب العقد الفرید (م463) در کتاب خود از عبدالرحمن بن عوف نقل مى کند:

«من در بیمارى ابى بکر بر او وارد شدم تا از او عیادت کنم، او گفت:آرزو مى کنم که اى کاش سه چیز را انجام نمى دادم و یکى از آن سه چیز این است:
«وَدَدْتُ أنّی لَمْ أکْشِفُ بَیْتَ فاطِمَةَ عَنْ شیء وَإنْ کانُوا أَغْلَقُوهُ عَلَى الْحَرْبِ; اى کاش خانه فاطمه را نمى گشودم، هر چند آنان براى نبرد درِ خانه را بسته بودند».

______________________________________
:gol:
___________________________________________________________________________________


سخن نظّام در کتاب «الوافى بالوفیات»

ابراهیم بن سیار نظّام معتزلى (160-231) که به دلیل زیبایى کلامش در نظم ونثر به نظّام معروف شده است در کتابهاى متعددى، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه(علیها السلام)را نقل مى کند. او مى گوید:
«إِنَّ عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ یَوْمَ الْبَیْعَةِ حَتّى ألْقَتِ الْمُحْسِنَ مِنْ بَطْنِها;
عمر در روز اخذ بیعت براى ابى بکر، بر شکم فاطمه زد، او فرزندى که در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط کرد!».

_________________________________________
:gol:
___________________________________________________________________________________
.
.

نمایان شد ز خط آتش و دود / که جرم فاطمه حب علی بود





 
آخرین ویرایش:

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
مبرّد در کتاب «کامل»

ابن ابى الحدید مى نویسد: محمد بن یزید بن عبدالاکبر بغدادى (210-285) ادیب، و نویسنده معروف و صاحب آثار مشهور، در کتاب الکامل، از عبدالرحمن بن عوف داستان آرزوهاى خلیفه را مى نویسد، و چنین یادآور مى شود:
«وَدَدْتُ أنّی لَمْ أکُنْ کَشَفْتُ عَنْ بَیْتِ فاطِمَةَ وَ تَرَکْتُهُ وَ لَوْ أُغْلِقَ عَلَى الْحَرْبِ».


______________________________________
:gol:
___________________________________________________________________________________


مسعودى و «مروج الذهب»

مسعودى (م325) در مروج الذهب مى نویسد: «آنگاه که ابوبکر در حال احتضار بود چنین گفت:
سه چیز انجام دادم و تمنّا مى کردم که اى کاش انجام نمى دادم; یکى از آن سه چیز این بود:
فَوَدَدْتُ أنّی لَمْ أَکُنْ فَتَّشْتُ بَیْتَ فاطِمَةَ وَ ذَکَرَ فی ذلِکَ کَلاماً کَثیراً!; آرزو مى کردم که اى کاش حرمت خانه زهرا را هتک نمى کردم.وى در این مورد سخن زیادى گفته است!!».
مسعودى با اینکه نسبت به اهل بیت گرایشهاى موافقى دارد; ولى اینجا از بازگویى سخن خلیفه خوددارى کرده و با کنایه رد شده است. البتّه سبب را خدا مى داند والبتّه بندگان خدا هم اجمالا مى دانند!

______________________________________
:gol:
___________________________________________________________________________________



گفتمــش نقــاش را از غـربت زهـرا بکـش

گـریه کرد و با قلم یک چادر خاکی کشید

گفتمش پـس غربت زهرا کجای نقش بود

ناله کـرد و زیر چـادر غنچه ای پرپر کشید



 
آخرین ویرایش:

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
پست پایانی....هتک حرمت خانه حضرت زهرا(س)

پست پایانی....هتک حرمت خانه حضرت زهرا(س)

ذهبى و کتاب «میزان الاعتدال»

ذهبى در کتاب میزان الاعتدال از محمّد بن احمد کوفى حافظ نقل مى کند که در محضر احمد بن محمّد معروف به ابن ابى دارم، محدّث کوفى (م 357)، این خبر خوانده شد:
«إنّ عُمَرَ رَفَسَ فاطِمَةَ حَتّى أسْقَطَتْ بِمُحْسِن;

عمر لگدى بر فاطمه زد و او فرزندى که در رحم به نام محسن داشت سقط کرد!».

______________________________________
:gol:
___________________________________________________________________________________

عبدالفتاح عبدالمقصود و کتاب «الإمام علی»

وى هجوم به خانه وحى را در دو مورد از کتاب خود آورده است و ما به نقل یکى از آنها بسنده مى کنیم:
«عمر گفت:
وَالّذی نَفْسُ عُمَرَ بِیَدِهِ، لَیَخْرُجَنَّ أَوْ لاَحْرَقَنّها عَلى مَنْ فیها...! قالَتْ له طائفة خافت اللهَ ورَعَتِ الرَّسولَ فی عقبه: یا أباحَفْص، إِنَّ فیها فاطِمَةَ...»! فَصاحَ: لایُبالی وَ إن...! وَ اقْتَرَبَ وَ قَرَعَ الْبابَ، ثُمَّ ضَرَبَهُ وَ اقْتَحَمَهُ... وَ بَدالَهُ عَلیّ... وَ رَنَّ حینَذاکَ صَوْتُ الزَّهْراءِ عِنْدَ مَدْخَلِ الدّارِ... فَإنْ هِیَ إلاّ طَنینَ اسْتِغاثَة...

قسم به کسى که جان عمر در دست اوست یا باید بیرون بیایید یا خانه را بر ساکنانش آتش مى زنم. عدّه اى که از خدا مى ترسیدند و پس از پیامبر(صلى الله علیه وآله)رعایت منزلت او را مى کردند، گفتند: اى اباحفص، فاطمه در این خانه است. بى پروا فریاد زد: باشد!. نزدیک شد، در زد، سپس بر در کوبید و وارد خانه شد. على(علیه السلام) پیدا شد... طنین صداى زهرا در نزدیکى مدخل خانه بلند شد... این ناله استغاثه او بود...!».



این بحث را با حدیث دیگرى از مقاتل ابن عطیّه در کتاب الامامة و الخلافة پایان مى دهیم (هر چند هنوز ناگفته ها بسیار است!).
او در این کتاب چنین مى نویسد:

«إنّ أبابکر بَعْدَ ما أَخَذَ الْبَیْعَةَ لِنَفْسِهِ مِنَ النّاسِ بِالإرْهابِ وَ السَّیْفِ وَ الْقُوَّةِ أرْسَلَ عُمَرَ وَ قُنْفُذاً وَ جَماعَةً إلى دارِ عَلىّ وَ فاطِمَةَ(علیهما السلام) وَ جَمَعَ عُمَرُ الْحَطَبَ عَلى دارِ فاطِمَةَ وَ أَحْرَق بابَ الدّارِ!...
هنگامى که ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه(علیهما السلام)فرستاد. عمر هیزم جمع کرد و درِ خانه را آتش زد...».




_________________________________________________

رفتی تو و زینبت ز غم می سوزد

آتش ز نوایش به دلم افروزد

این خانه عزاخانه شود بار دگر

هرگاه نگاه خود به در می دوزد




 

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
چرا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، حضرت فاطمه (علیهاالسلام) را در شب دفن نمودند؟

چرا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، حضرت فاطمه (علیهاالسلام) را در شب دفن نمودند؟

چرا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، حضرت فاطمه (سلام الله علیه) را در شب دفن نمودند؟



پاسخ:
از حضرت صادق علیه‌السلام پرسیدند: به چه سبب حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام، فاطمه علیهاالسلام را در شب دفن نمود؟ حضرت فرمود: برای آن كه فاطمه علیهاالسلام وصیّت كرده بود كه آن دو مرد اعرابی كه هرگز ایمان به خدا و رسول نیاورده بودند، بر او نماز نخوانند.

(علل الشرایع؛ ص185)

از حضرت علی علیه السلام ، از علت دفن فاطمه علیهاالسلام در شب پرسیدند؟ فرمود: زیرا كه او خشمناك بود بر جماعتی و نمی‌خواست آنها بر جنازه او حاضر شوند، و حرام است بر كسی كه ولایت و محبّت آن جماعت را داشته باشد، كه بر احدی از فرزندان فاطمه نماز كند.

(امالی شیخ صدوق؛ ص523)




___________________________________________

دل از غم فاطمه توان دارد ، نه

و ز تربتِ او کسی نشان دارد ، نه

آن تربتِ گمگشته به بَر ، زوّاری

جز مهدی صاحب الزمان دارد ، نه









 

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
علت شهادت از زبان امام حسن مجتبی(علیه السلام)

علت شهادت از زبان امام حسن مجتبی(علیه السلام)

:gol:
:gol:
:gol:

حضرت امام حسن مجتبى علیه‏السلام
در یک مجلس مناظره در حضور معاویه خطاب به مغیرة بن شعبه
فرمود: «تو مادرم را زده و مصدوم و مجروح ساختى، تا اینکه او بچه‏اش را سقط کرد…» (انت الذى ضربت فاطمة بنت رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله حتى ادمیتها و القت ما فى بطنها…) (۱)
و حضرت امام صادق علیه ‏السلام با تصریح بیشتر در مورد علت بیمارى و شهادت فاطمه سلام الله علیها مى‏فرمایند:
و کان سبب وفاتها ان قنفذا مولى الرجل لکزها بنعل السیف بامره فاسقطت محسنا، و مرضت من ذلک مرضا شدیدا. (۲)
سبب شهادت فاطمه این بود که قنفذ (غلام خلیفه دوم) با غلاف شمشیر او را زده و بچه‏اش را کشت و مادرم از این جهت به بستر بیمارى افتاد.

۱ـ احتجاج طبرسى، ج ۱، ص ۴۱۴ - بحارالانوار، ج ۴۳، ص‏ص ۱۹۷، ح ۲۸ - سفینة، ج ۲، ص ۳۳۹٫
۲ـ عوالم، ج ۱۱، ص ۵۰۴ - بحار، ج ۴۳، ص ۱۷۰، ح ۱۱٫


_________________________________

اي حجره ي تو کعبه ي جان و دل احمد

بيـت تـو زيارتگـه هــر روز محمّد

دست تــو اگـر دسـت خداوند نبودي

پيغمبــر اسـلام بـر آن بوسـه نمي‌زد




 

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
فدک

فدک

موقعيت فدک

فدک، يکى از دهکده‏هاى آباد نزديک خيبر بود. وقتى در سال هفتم هجرى قلعه‏هاى خيبر به دست مسلمانان فتح گرديد و قدرت مرکزى يهود در هم شکسته شد، ساکنان فدک از در صلح و تسليم نيمى از سرزمين خود را به پيامبر(ص) واگذار کردند. با توجه به آيه‏6 سوره حشر «مساله فى‏ء» اين سرزمين از آن رسول گرامى گرديد و آن حضرت مجاز بود که آنجا را براى خود برداشته يا به يکى از مصارفى که در آيه‏7 سوره حشر آمده برساند.

زمينهاى خيبر که با جنگ و قدرت نظامى فتح شده بود (که در اصطلاح فقهى مفتوحة عنوة ناميده مى‏شود) مى‏بايست در ميان مسلمانان تقسيم گردد ولى زمينهاى فدک از آنجا که بدون جنگ بدست آمده بود، جز انفال و فى‏ء بشمار مى‏رفت و اختيار اين‏گونه زمينها با پيامبر(ص) بود.

قرآن در اين باره مى‏فرمايد: «و ما افاء الله على رسوله منهم فما اوجفتم عليه من خيل و لا رکاب ...»
"آنچه را که خداوند به رسولش از آنها(يهود)باز گرداند،چيزى است که شمابراى تحصيل آن نه اسبى تاختيد و نه شترى .."

اين آيه شريفه خود دليل بر اين است که در مواردى که براى به دست آوردن غنيمت هيچگونه جنگى رخ نداده باشد; هر چه بدست آيد بطور کامل در اختيار پيامبر قرار خواهد گرفت.
طبق روايتى که در کتاب صحيح مسلم (از کتب بسيار معتبر اهل سنت) نقل شده عمر بن‏خطاب اين چنين اظهار داشت: «کانت اموال بنى النضير مما افاء الله على رسوله مما لم يوجف عليه المسلمون بخيل و لا رکاب فکانت للنبى خاصة ...»
:اموال بنى‏نضير چون بدون جنگ بدست آمده جزء فى‏ء بشمار مى‏رود و مخصوص پيامبر مى‏باشد. پيامبر هم طبق ماموريت الهى «و ات ذاالقربى حقه‏» - حق نزديکان را ادا کن - اين زمين را به حضرت زهرا(س) بخشيد.

جلال‏الدين سيوطى از مفسران اهل سنت در تفسير اين آيه از ابى‏سعيد خدرى و ابن‏عباس نقل مى‏کند که پيامبر اسلام طبق دستور خداوند فدک را به حضرت زهرا واگذار فرمود.«عن ابى‏سعيد الخدرى - رضى الله عنه - قال لما نزلت هذه الاية ... و ات ذاالقربى حقه ... دعا رسول الله فاطمة فاعطاها فدک. و عن ابن‏عباس - رضى الله عنه - قال: لما نزلت و ات ذاالقربى حقه اقطع رسول الله فاطمة فدکا...»

تنها ايرادى که از سوى برخى مفسران اهل سنت متوجه استدلال به اين آيه شده اين است که: اين سوره يکى از سوره‏هاى مکى است (نزول آن در مکه بوده) با اينکه موضوع فدک مربوط به مدينه مى‏باشد:
پاسخ اين ايراد - :طبق بيان مرحوم علامه طباطبايى‏«ره‏» - اين است که: مفاد اين آيه و آيات قبل از آن شباهت زيادى به آيات نازل شده در مدينه دارد بنابراين نمى‏توان براى اثبات مکى بودن آنها به يک روايت‏ يا اجماع منقول استناد جست.

ابو عبدالله زنجانى مى‏گويد: سوره اسرا مکى است جز آيات‏26 و 32و33و57 و از آيه‏73 تا انتهاى آيه 80. بعضى از مفسران توجيه ديگرى براى اين ايراد بيان کرده‏اند به اين صورت که: مفهوم آيه يک مفهوم جامعى است که هم در مکه ى‏بايست‏به آن عمل شود و هم در مدينه .. تنها چيزى که در اينجا باقى مى‏ماند جمله «لما نزلت هذه الآية‏» در روايت ابوسعيد خدرى است که ظاهرش اين است که: اعطاى فدک بعد از نزول آيه بوده است. ولى اگر لما را در اينجا به معنى علت‏بگيريم نه به معنى زمان خاص، اين مشکل نيز حل مى‏شود و مفهوم روايت اين خواهد بود که پيامبر(ص) به خاطر اين دستور الهى فدک را به فاطمه(س) عطا کرد، به علاوه گاه آياتى از قرآن دو بار نازل شده‏است.

__________________

 

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
نرم افزار رایانه پاسخ به شبهات در مورد حضرت زهرا

نرم افزار رایانه پاسخ به شبهات در مورد حضرت زهرا



در این نرم افزار به تعدادی از سوالات و دغدغه های ذهنی جوانان در مورد حضرت زهرا(سلام الله علیها)

در هشت بخش کودکی ،جوانی و ازدواج ، فرزندان ،فضائل ، سیره ، فدک ، مصائب و شهادت پاسخ داده شده است.


.

در این نرم افزار به سوالات زیر پاسخ داده شده است :

آب مهریه زهراست به چه معنی است؟
چرا قبر حضرت فاطمة‌ زهرا (س) نامعلوم است؟

کدام یک از ایام فاطمیه به حقیقت نزدیکتر است؟
حضرت فاطمه (س) چگونه به همسری امام علی (ع) رسیدند؟

امروزه فدک دست کیست و عوائد آن صرف چه اموری می‌شود؟
درباره مقام علمی حضرت فاطمه زهرا (س) برایم بنویسید؟

حضرت زهرا (س) در دوران کودکی نزد چه کسی زندگی می کرد؟
رفتار زمامداران اسلامی در طول تاریخ با فدک چگونه بوده است؟

سیلی زدن به حضرت زهرا (س) آیا این قضیه صحیح می‎باشد یا نه؟
فرزندان حضرت زهرا (س) بعد از شهادت ایشان چه موقعیتی پیدا کردند؟

آیا حضرت فاطمه (س) جهت پوشش از چادر استفاده می کرد؟
همسران حضرت علی (ع)چند تا بودند و تعداد فرزندان آنها را مرقوم فرمائید.

آتش زدن درب خانه و شکستن پهلوی آن حضرت، این کلام تا چه اندازه صحت دارد؟
در مورد زیبایی‌های حضرت زهرا (س) مطالبی را بیان فرمایید و زیبایی واقعی چیست؟

آیا قبر حضرت محسن (ع) در پای درب نیم سوخته خانة امیرالمؤمنین (ع)است؟
اگر فدک هدیه پیامبر (ص) بود چرا فاطمه زهرا (س) ، آن را به عنوان ارث طلب کرد؟

چند داستان در مورد زندگی حضرت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ بیان نمایید.
آیا حضرت زهرا (س) در منابع تاریخی اهل سنت جایگاهی نظیر منابع شیعه در نزد پیامبر (ص) دارد؟

مهریه حضرت زهرا (س) به عنوان پول بوده یا وزن و آیا آن کلی‌ترین مهریه آن زمان بوده؟
علّت فوت یا شهادت حضرت زهرا (س) و نحوه‏ شهادت با توجّه به مدارک معتبر چگونه بوده؟

کسی صدای حضرت زهرا (س) را نمی شنیده اما گریه آن حضرت را در رحلت پیامبر همسایه ها شنیدند؟
دفن مخفیانه حضرت زهرا (س) توسط حضرت علی (ع) مخالف با سیرة پیامبر است.

اصحاب حرمت حضرت زهرا (س) را نگه داشتند، پس غضب فاطمه (س) چه ربطی به عمر و ابوبکر دارد؟
حضرت علی (ع) فاتح خیبر بود چگونه است حضرت زهرا (س) را بزنند و او هیچ واکنشی نشان ندهد؟

آیا فاطمه س) از اولین بیعت‌کنندگان با ابوبکر بعد از رحلت پیامبر (ص) بود و مخالفتی نداشته است؟
حضرت زهرا (س) با نامحرمان برای دفاع از حقوق خود گفتگو کرد، آیا این برای یک معصوم امکان‌پذیر است؟


:gol:


:gol: :gol:

حجم فایل : ۵٫۵۴ مگابایت

مشاهده پیوست setareh-eshgh[Shiaha.Com].zip
:gol:


تولید توسط اسک دین



__________________________

هرچه باشد من نمک پرورده ام
دل به عشق فاطمه خوش کرده ام
حج من بی فاطمه (س) بی حاصل است
فاطمه (س) حلال صدها مشکل است

 
آخرین ویرایش:

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
پرسش درباره فدک

پرسش درباره فدک



اگر فدك هديه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله بود چرا فاطمه زهرا سلام الله علیها، آن را به عنوان ارث خود مطالبه مي‌كند؟



پاسخ :

چنان كه در منابع تاريخي معتبر آمده فدك مجموعه‌اي از باغات و مزارعي بود در اطراف مدينه كه پيامبر اكرم آن را به صلح از يهوديان خيبر گرفته و به حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ بخشيد.[1]

بلاذري مي‌نويسد كه پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نصف آن جا را به صلح خالصه خويش نمود. بنابر نقل بلاذري از عايشه وقتي كه زنان پيامبر در زمان عثمان ارث خود را مطالبه نمودند، عايشه جواب داد: «... انما هذا المال لِآل محمد...».[2]

از اين حديث دو نتيجه مهم حاصل مي‌شود؛ اول اين كه زنان پيامبر جزء آل محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ نيستند، دوم اين كه فدك را حضرت به دخترش فاطمه داده بود، چنان كه نقل كرده است كه فاطمه به ابي‌بكر گفت رسول خدا فدك را به من هبه نمود، آن را به من بازگردان...».[3]
بلاذري كه يكي از علماي اهل سنّت است، چند روايت معتبر در اين مورد نقل كرده است كه ملك فدك مال رسول خدا بود و پيامبر از درآمد آن به خاندان خود مي‌داد كه فاطمه آن را از رسول خدا خواست و رسول خدا آن را به فاطمه بخشيد و همچنين اين مورخ نقل نموده است كه عمر بن عبدالعزيز آن را به اولاد فاطمه برگرداند، چنان كه عمر بن عبدالعزيز بعد از رسيدن به خلافت خطبه‌اي خواند و گفت فدك «فيء» رسول خدا بود كه آن را به فاطمه ـ سلام الله عليها ـ داد... مأمون نيز آن را طي نامه‌اي به فرزندان فاطمه برگرداند و گفت اين ملك را رسول خدا به دخترش فاطمه بخشيده است و وارثين او و فرزندانش مالك حقيقي آن هستند.[4] «و قد كتب امير المؤمنين (مأمون) الي المبارك الطبري مولي امير المؤمنين (مامون) يا مره برد فدك علي ورثه فاطمه بنت رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ ...».[5]

ابن ابي الحديد رواياتي آورده است كه دلالت مي‌كند پيامبر اين ملك را بنابر آيه شريفة «... و آت ذي القربي حقه...» به فاطمه بخشيد.[6]
هرگز آن حضرت فدك را به عنوان ميراث مطالبه ننمود بلكه خليفه اول درباره ميراث انبيا حديثي جعل كرد كه آن حديث دقيقاً مخالف و معارض با قرآن بود.[7] حديثي كه او جعل كرد اين بود «... نحن معاشر الانبياء لانورث...»[8] دروغ بستن به زبان پيامبر مساوي با كفر است، چنان كه در منابع اهل سنّت آمده است، چون هرگز پيامبر حديثي مخالف با قرآن نمي‌گويد.
بنابراين حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ به خاطر اين كه آنها ناآگاهانه جعل حديث كردند براي روشن نمودن چهره دروغين آنها به قرآن استناد نمود و گفت كه چطور انبياء ميراث ندارند، در حالي كه قرآن حضرت سليمان را وارث داوود معرفي مي‌كند و آيات ارثي كه در قرآن آمده است مگر ممكن است پيامبر مستثني از آنها باشد.[9] پيامبران هم مثل ساير انسانها داراي اولاد بودند و داراي ارث و ميراث، پس اين ادعاي خليفه اول مخالف قرآن و لازمه عمل و قول او تكذيب پيامبر و قرآن است.

:gol:


فدك را كه پيامبر به دستور خداوند به فاطمه بخشيده بود، فاطمه بعد از غصب فدك هرگز نگفت كه من ميراث پدرم را مطالبه مي‌كنم، بلكه آنها جعل حديث نموده و مسئله ميراث را پيش كشيدند، در حالي كه فاطمه ـ سلام الله عليها ـ مالك فدك بود و بعد از فاطمه فدك به فرزندان فاطمه به عنوان ميراث مي‌رسيد، پس فاطمه به عنوان ميراث مطالبه نكرده است، بلكه به عنوان حق غصب شده خويش، مطالبه مي‌كرد.
و علت اين كه حضرت فاطمه به آيات ارث تمسك جست اين بود كه مي‌خواست به خليفه اول بفهماند، حديثي كه او به زبان پيغمبر مي‌بندد، خلاف قرآن، است كه لازمه آن تكذيب قرآن و مساوي با كفر است.[10]
ابن ابي الحديد تصريح مي‌كند كه حضرت فاطمه فدك را هرگز به عنوان ارث مطالبه نكرد، بلكه پس از اخراج كارگران آن حضرت توسط مأمورين ابي‌بكر، آمد به مسجد و سخنراني نمود و خطبه‌اي غرّا ايراد كرد و گفت اين ملك را رسول خدا به من هبه كرده است كه شما تصرف مي‌كنيد، ولي ابوبكر گفت پيغمبر روايت كرد به من كه انبياء هيچ ميراثي غير از ايمان و علم و... حتي زمين از خود باقي نمي‌گذارند.

:gol:

«قال (خليفه اول) ما ورث ابوك ديناراً ولا درهماً و انه قال ان الانبياء لا يورثون فقالت... فدك وهبهالي رسول الله...». ابوبكر چون درمقابل سخن حضرت كه فرمود اولاً؛ پيامبر آنجا را به من هبه كرده است، ثانياً؛ چرا دروغ مي‌گويي كه پيامبران چيزي را به عنوان ارث باقي نمي‌گذارند؛ كه به آيات قرآن استناد نمود.[11] بعد از اين كه ابن ابي الحديد ماجراي فدك را نقل مي‌كند كه چگونه دست به دست شد، تا اين كه مي‌نويسد عمر بن عبدالعزيز وقتي به خلافت رسيد «... كانت اول ظلامة رَدّها...» رد فدك اولين رفع ظلمي بود كه ابن عبدالعزيز انجام داد...[12] و شيعه هرگز معتقد نيست كه حضرت فاطمه آن را به عنوان ارث مطالبه نمود و هرگز چنين چيزي در تاريخ شيعه منعكس نشده، بلكه اين جعل اكاذيب و دروغها را بنابر نقل ابن ابي الحديد از ام المؤمنين عايشه نقل نموده‌اند، كه فاطمه ميراث خود را از ابوبكر خواست، و روايتي معارض و كاملاً متناقض با اين روايت از عايشه نقل شده است كه قبلاً ذكر شد كه عايشه به زنان پيغمبر گفته است كه فدك مال آل محمد است. اين تعارض آشكار نشانگر جعلي بودن و باطل بودن روايت آنهاست.[13]
همچنين روايات ديگري از عايشه نقل شده است كه عباس و فاطمه مطالبه ارث خود از ابي‌بكر نمود. لذا اين روايت با ضعف سند و متن و تعارض كاملاً از حيث اعتبار ساقط است.

علاوه بر اين ابن ابي‌الحديد، تعارض در كلام ابي‌بكر را بر اساس روايتي نقل مي‌كند كه ابوبكر ابتدا اعتراف مي‌كند كه ميراث پيامبر به اهلش مي‌رسد و بعد جعل حديث مي‌كند كه «لانورث» كه تعارض و تضاد شديد بين دو قول است.[14]
و همچنين او نقل مي‌كند كه اين روايت «لانورث» يك حديثي كاملاً غريبي است، چون هيچ كس اين روايت را از پيامبر به خبر ابي‌بكر نقل نكرده است.[15]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. الفدك في التاريخ، محمدباقر صدر.
2. فدك، سيد احمد فالي.

[1] . ياقوت حموي، معجم البلدان، بيروت، چاپ اول، 1410، ج4، ص271.
[2] . ابي الحسن بلاذري، فتوح البلدان، قم، منشورات الاروميه، 1404 ق، ص 44.
[3] . همان، ص 45.
[4] . همان، ص 46 ـ 47؛ و ابن اثير الكامل، بيروت، دار صادر، 1399، ج 2، ص 225.
[5] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، بيروت، 1409، ج 4، ص 84.
[6] . همان.
[7] . «ورثَ سليمان بن داود...»، نحل، 16.
[8] . اين حديث جعلي است و هرگز از پيامبر نقل نشده است، چنان كه ابن ابي الحديد در آن ترديد نموده.
[9] . چنان كه در قرآن سوره نساء آيات 11 الي 14 و آيات آخر سوره و آيات ديگر از قرآن مسئله ارث مطرح شد و به عنوان يك فريضه از آن ياد شده، مگر پيامبر اكرم از فرائض ديگر مثل نماز و... مستثني بود، از اين فريضه مستثني شود.
[10] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، بيروت، لبنان، دار احياء التراث، 1409، ج 4، ص 80.
[11] . ابن ابي الحديد، همان، ص 80.
[12] . همان، ص 81.
[13] . همان، ص 81.
[14] . همان، ص 82، چنان كه ابن ابي الحديد در ص 9 ـ 84، كاملاً درباره تعارض بين احاديث صحبت كرده و آنها را مردود شمرده است.
[15] . همان، ص 85.


__________________________

.
.
.

 

JavadMessi

مدیر بازنشسته
از همه دوستاني كه تاپيكهاي فاطميه رو رونق بخشيدند كمال تشكر رو دارم ان شاءالله بي بي شفاعت هممون رو رو تو اون دنيا بكنه
دوست عزيزم جناب s1m5j8 زحمت كشيدند و پي دي اف تاپيكهاي فاطميه رو تهيه كردند ان شاءالله كه مفيد فايده واقع بشه:gol:
فايل اول
فايل دوم
فايل سوم
 

Maenad

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شبهات شهادت بانوی دوعالم...

شبهات شهادت بانوی دوعالم...

سلام به دوستای عزیز خودم...
راستش من چند وقتی درگیر یک سری شبهات راجب شهادت حضرت زهرا (س) بودم...
همین چیزایی که تو فضای مجازی هم پر شده.
با هدفی که میخوان شهادت ایشون رو زیر سوال ببرن و کمرنگش کنن.
شاید برای شما هم پیش اومده باشه...
مثلا اینکه چرا با وجود حضرت علی (ع) حضرت زهرا (س) رفتند دم در...
یا اینکه اصلا امکان داره کسی دست رو ایشون بلند کرده باشه؟ اگر این کارو کردن چرا حضرت علی (ع) سکوت کردن؟!
آیا این از ایشون بعید نیست؟!
اصلا ثمرات شهید شدن حضرت زهرا (س) در اون زمان چی بوده؟!
چرا برادران سنی منکر این واقعه میشن؟!
اگر برای شما دوستای عزیزمم این شبهات پیش اومده ، اجازه ندیم که تو ذهنمون بمونه و باعث بی تفاوتیمون راجب این واقعه بزرگ و مهم تاریخی باشه...

لازم به ذکره که پاسخ تمام این شبهات در منابع شیعی هست اما در اینجا با توجه به منابع معتبر اهل تسنن داده شده...که دیگه جای بحثی برای انکارش توسط برادران اهل تسنن و دیگران نمونه...


تو فایل زیر هم صوتیش برای دانلود موجوده و هم تصویریش...


دانلود سخنرانی های صوتی و تصویری بصیرت فاطمی

دانلود قسمت سوم از طریق لینک کمکی


یا حق...
:gol:
 
آخرین ویرایش:

Maenad

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ضمن تشکر از همه ی دوستان...
دعوتم از دوستان نه در جهت بحث که در جهت معرفی لینک به دوستانی بود که به دنبال پاسخ کامل برای شبهات هستن...
این تاپیک برای معرفی لینک و سخنرانی های مفید و جامع استاد رائفی پور بود...
شاید تو فضای مجازی مطالب خوبی برای رفع این شبهات باشه... اما به نظر من این سخنرانی خیلی مفید و جامعه...
 

JavadMessi

مدیر بازنشسته
ممنون
ان شاءالله دانلود ميكنم و نظر كامل ميدم
مثل هميشه هم آماده بحثم البته وقت ندارم:دي
البته بعضي دوستان جناب قزويني كه الف تا ي صحاح ستعه رو از بره مورد لطفشون قرار ميدند آقاي رائقي پور كه جاي خود داره!!
 

Maenad

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ممنون
ان شاءالله دانلود ميكنم و نظر كامل ميدم
مثل هميشه هم آماده بحثم البته وقت ندارم:دي
البته بعضي دوستان جناب قزويني كه الف تا ي صحاح ستعه رو از بره مورد لطفشون قرار ميدند آقاي رائقي پور كه جاي خود داره!!

مرسی...
اون دوستان رو بی خیال
هدف دوستانیست که به دنبال حقیقتند نه عیب جویی...
خوبی سخنرانیهای آقای رائفی پور اینه که خسته کننده نیست و وادارت میکنه که تا آخرش گوش بدی...
 

کلاریکلا

عضو جدید
میان کوچه به من خصم خیره راه گرفت

چنانکه راه نفس را به سینه آه گرفت

عدو چه کرد نگویم ولی منادی گفت :

علی نماز آیه بخوان که ماه گرفت
 

M.Adhami

عضو جدید
کاربر ممتاز
درآستانه فاطمیه هستیم---تعدادی از شبهات مربوط به شهادت سیده النسا العالمین که قبل طرح شده همراه با پاسخ

درآستانه فاطمیه هستیم---تعدادی از شبهات مربوط به شهادت سیده النسا العالمین که قبل طرح شده همراه با پاسخ

1) چرا حضرت علي عليه السلام در آن صحنه(زدن فاطمة الزهرا ) هيچ واكنشي از خود نشان نداد ؟
حضرت امیر علیه السلام در ماجرای جانسوز حمله عمر به حضرت زهرا سلام الله علیها از خود واکنش نشان داده است ؛ ظاهرا این شبهه گران دروغگو حتی کتب خودشان را هم مطالعه نکرده اند که گرفتار این اشتباه فاحش شده اند, ما برای نمونه به دو مورد از منابعی که این واقعه را ذکر کرده اند(از اهل سنت و شیعه) اشاره می کنیم:آلوسى مفسر مشهور اهل تسنن مى‌نويسد: أنه لما يجب على غضب عمر وأضرم النار بباب على وأحرقه ودخل فاستقبلته فاطمة وصاحت يا أبتاه ويا رسول الله فرفع عمر السيف وهو فى غمده فوجأ به جنبها المبارك ورفع السوط فضرب به ضرعها فصاحت يا أبتاه فأخذ على بتلابيب عمر وهزه ووجأ أنفه ورقبته؛ عمر عصباني شد و درب خانه علي را به آتش کشيد و داخل خانه شد، فاطمه سلام الله عليها به طرف عمر آمد و فرياد زد: «يا ابتاه، يا رسول الله»! عمر شمشيرش را که در غلاف بود بلند کرد و به پهلوى فاطمه زد، تازيانه را بلند کرد و بر بازوى فاطمه زد، فرياد زد: « يا ابتاه » (با مشاهده اين ماجرا) علي (ع) ناگهان از جا برخاست و گريبان عمر را گرفت و او را به شدت کشيد و بر زمين زد و بر بينى و گردنش کوبيد(الآلوسي البغدادي، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود (متوفاي1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج3، ص124، ناشر: دار إحياء التراث العربي –بيروت. )آلوسى اين روايت را بدون هيچ حاشيه و نقدى نقل كرده و رد نكرده است كه حكايت از پذيرفتن آن دارد.
سلیم بن قیس نیز می نویسد: با مشاهده ی این جریان( جسارت عمر)، ناگهان علی(ع) از جا بلند شد و یقه ی عمر را گرفت و او رامحکم کشید و بر زمینزد و به بینی و گردنش کوبید و خواست او را بُکشد....،که فرمایش پیامبر و وصیت او را به یاد آورد و فرمود: قسم به خدائی که محمّدرا به پیامبری ارج نهاده است، ای پسر صهاک (منظور عمر است) اگر نبود کتابیاز طرف خدا و نیز عهدی که با رسول الله(ص) کرده، می فهمیدی که نمی توانیداخل خانه ی من شوی!
در اینجا، عمر از دست علی آزاد شد و از مردم کمک خواست.( سليم در كتاب اسرار آلمحمد(ص) فصل چهارم، صفحه 32(
 

M.Adhami

عضو جدید
کاربر ممتاز
2)چرا بعد از شهادت همسر خود فاطمة الزهرا عليهالسلام انتقام او را نگرفت يا به فكر گرفتن انتقام نبود.؟
واقعيت اين است که تحليل برخي حوادث تاريخي بسيار مشکل است و هضم برخي رفتارها بسيار سنگين است. اما انگيزه هاي مختلف، انسان را به جايي مي رساند که رفتارهاي ناباورانه انجام دهد. در زمان پيامبر اسلام(ص) برخي رگه هاي مخالفت با سنت نبوي و دشمني با اهل بيت از سوي برخي ياران پيامبر(ص) ديده مي شد. مانند اعتراض در صلح حديبيه، نافرماني از شرکت در سپاه اسامه، توهين به پيامبر(ص) در هنگام نوشتن وصيت و... اما کسي باور نمي کرد که اين تخلفات به جنايت تبديل شود. در اين باره توجه شما را به يک حديث از امام علي(ع) و يک تحليل درباره واقعه پشت در جلب مي کنيم: روزي اشعث بن قيس گفت: يا علي! چرا شمشير نکشيدي؟ علي(ع) به او فرمود:همه اهل بدر و پيش کسوتان مهاجر و انصار را به کمک خواستم ولي از آن همه مسلمان فقط چهار نفر پاسخ مثبت دادند: سلمان، ابوذر، مقداد و زبير و از اهل بيت خودم هم کسي نداشتم که با آن بتوانم حقم را بگيرم چون حمزه در احد به شهادت رسيد و برادرم جعفر هم در موته شهيد شد و کسي برايم نماند مگر دو نفر ذليل، خوار، عاجز و ناتوان، عباس و عقيل. به خاطر نبودن يار و ياور حقم را گرفتند.» (بحارالانوار، ج 29، ص 465 ، ح 55 به نقل از کتاب سليم بن قيس). البته درباره رفتار و سيره معصومان(ع) از دو زاويه «پيش نگاه» و «پس نگاه» مى‏توان به قضاوت نشست. با نگرش «پيش نگاه» امامان - عليهم السلام - معصوم هستند و «قول، فعل و تقرير» آنان، به ويژه در مسائل مرتبط با امامت و هدايت جامعه، از هر گونه خطا و اشتباه مصون است. با پايبندى به اين اصل اساسى بايد به صحت رفتار و سيره امامان(ع) اعتقاد داشته، به مقدار توانايى در پى كشف اسرار و دلايل آن باشيم تا به عنوان الگو در زندگى خود به كار بنديم. بانگرش «پس نگاه» نيز مى‏توان به خردمندى و دورانديشى امامان(ع) در موضع‏گيرى‏هاى آنان پى‏برد؛ زيرا رفتار و موضع‏گيرى امامان(ع)، با ملاحظه تأثيرگذارى در طول تاريخ و پيروزى نهايى حق بر باطل، تحقق مى‏يابد؛ اگر چه در زمان خودشان اين پيروزى اتفاق نيفتد. با اين نگاه، صبر و سكوت امام على(ع) فريادى رسا بر مظلوميت آن حضرت در طول تاريخ است. سكوت حضرت، زمينه سوء استفاده دشمنان را خشكاند؛ چنان كه ابوسفيان حاضر شده بود با امام على(ع) بيعت و عليه خلفا اقدام كند؛ اما امام على(ع) با آگاهى و دورانديشى دست رد برسينه آن بدخواهِ مسلمانان زد. روزى ديگر امام على(ع) در پاسخ به حضرت فاطمه(س) فرمود: «اگر مى‏خواهى نام پدرت‏[رسول الله(ص)] همچنان باقى بماند، بايد صبر كنيم». براساس روايتى ديگر، امام على(ع) فرمود: «به خدا قسم، اگر خطر نابودى دين و بازگشت كفر و پراكندگى مسلمانان در ميان نبود، اين گونه صبر نمى‏كردم». (بحارالانوار، مجلسى، ج‏32، ص‏61) اين دو نمونه تاريخى و نمونه‏هاى فراوان ديگر حكايت از آن دارد كه حساسيت زمانه اقتضا مى‏كرد، براى حفظ ظاهر اسلام، اهل‏بيت(ع) آن چنان صبر كنند و «خار در چشم و استخوان در گلو» روزگار بگذرانند. اما نكته مهم آن است كه در كنار اين صبر، بايد حق و حقيقت در طول تاريخ آشكار بماند و سياهى ظلم و خيانت براى همگان آشكار شود. هنر امام على(ع) و حضرت فاطمه(س) آن بود كه به گونه‏اى رنج را تحمل كردند كه روسياهى آن براى ظالمان در طول تاريخ قابل پاك شدن نباشد و وجدان هر انسان منصفى در طول تاريخ به حقانيت اهل‏بيت(ع) گواهى دهد. به عنوان يك اصل كلى مى‏توان گفت: «هرگاه اظهار حق بامظلوميت همراه باشد، ماندگارى آن بيش‏تر خواهد بود و هر چه مظلوميت بيش‏تر باشد، تأثير آن حق در طول تاريخ پررنگ‏تر خواهد بود.» از اين رو، كشاندن امام على(ع) براى بيعت و محنت‏هاى حضرت فاطمه(س) در اين زمينه از جهت تاريخى و روابط زمينى يك «تحميل» و ظلم آشكار بود، اما از جهت ملكوتى و آسمانى يك «انتخاب» به شمار مى‏آمد. به همين جهت، برخى اهل معرفت گفته‏اند: «على(ع) را نبردند بلكه خودش رفت؛ اما به گونه‏اى كه در طول تاريخ ظلم غاصبان قابل انكار نباشد.»

همچنین بزرگان ما در پاسخ این پرسش که چرا حضرت على(ع) در اين‏باره صبر كرد و با آن همه شجاعت دست به شمشير نبرد و از حضرت زهرا دفاع نکرد و انتقام آنحضرت را نگرفت گفته اند؟ ممكن است چنين برداشتى صورت گيرد كه تنها راه رسيدن به حق، استفاده از شمشير و زور است و تنها مى‏توان با توسل به نيروى قهريه، بدون در نظر گرفتن شرايط و پيامدهايى كه ممكن است به دنبال داشته باشد، حق را ستاند؛ اما سيره پيامبران و به ويژه پيامبر گرامى اسلام(ص) نشان مى‏دهد كه آن بزرگوار نيز هرگز با توسل به زور به دنبال انجام رسالت و تبليغ دين نبوده‏اند و حتى در بسيارى از اوقات ستم‏ها و ظلم‏هاى روا شده بر خود و پيروانشان را تحمل كرده‏اند تا بتوانند به مصالحى كه آن را براى پيروانشان لازمتر مى‏دانسته‏اند، دست يابند.

پيامبر گرامى اسلام كه اسوه حسنه ما مى‏باشد، همواره براى دستيابى به حق خود و پيروانشان تا آن زمان كه مجبور نمى‏شده‏اند، دست به شمشير نمى‏برده‏اند. و گاه مى‏شد كه آن حضرت انجام عملى را تا موعد مقرر آن به تأخير مى‏انداخت و يا به خاطر مصالح مسلمانان به پذيرش پيمان‏هاى ظالمانه‏اى تن مى‏داد.

مثلاً تمامى مفسران درباره آيه «وَ أَنذِر عَشيِرَتَكَ الأَقرَبينَ» سوره شعرا، آيه 214. اتفاق نظر دارند كه اين آيه در سال سوم بعثت نازل شده است و تا آن زمان هيچ يك از اقوام و خويشان پيامبر دعوت آن حضرت را از زبانشان نشنيده بودند و اين تأخير سه ساله به علت شرايط زمانى و مكانى ويژه بوده است. مثال ديگر اين كه در حدود سال ششم هجرت هنگامى كه پيامبر با كفار قريش پيمان صلحى را منعقد كرد، هنگام نگارش پيمان‏نامه آن حضرت، على(ع) را فرا خواند و فرمود: بنويس به نام خداوند بخشنده مهربان! سهيل بن عمرو، نماينده كفار قريش، گفت: اين خدايى را كه تو مى‏گويى، من نمى‏شناسم و تنها بنويس به نام خدا! پيامبر فرمود: همين را بنويس! پس پيامبر(ص) به على(ع) فرمود: بنويس اين قرارداد صلحى است بين رسول خدا و سهيل بن عمرو! سهيل گفت: اگر بر پيامبرى تو شهادت مى‏داديم كه با تو نمى‏جنگيديم؛ تنها نام خودت و پدرت را بنويس!

در مفاد اين قرارداد چنين آمده بود كه به مدت ده سال بين مسلمانان و كفار جنگى در نگيرد. و هر شخصى از كفار به پيامبر پناهنده شود، بازگردانيده شود؛ اما اگر از افراد پيامبر كسى به قريش پناهنده شد، بازگشت داده نخواهد شد.

مفاد اين پيمان‏نامه هر چند به نظر برخي از صحابه ظالمانه و غير قابل پذيرش بود، اما پيامبر براى حفظ مصالح امت اسلامى و اهدافى بسيار ژرف‏تر از انعقادِ يك پيمان صلح آن را پذيرفت.

حضرت على(ع) نيز با ملاحظه خطرهايى كه در صورت قيام او، جامعه اسلامى را تهديد مى‏كرد از قيام و اقدام مسلحانه بر عليه ظالمان به حضرت زهرا خوددارى كرد، و با دشمنان خويش سازش نمود تا اصل اسلام محفوظ بماند. در اين جا به چند نمونه از خطرهاى جدى كه در آن دوران اسلام و مسلمانان را تهديد مى‏كرد، اشاره مى‏كنيم:

1. خطر مرتدين‏
بسيارى از گروه‏ها و قبايلى كه در سال‏هاى آخر عمر پيامبر مسلمان شده بودند، هنوز آموزش‏هاى لازم اسلامى را نديده بودند و نور ايمان كاملاً در دل آنها نفوذ نكرده بود. از اين‏رو هنگامى كه خبر درگذشت پيامبر اسلام در ميان آنان منتشر گرديد، گروهى از آنان پرچم «ارتداد» و بازگشت به بت‏پرستى را برافراشتند و عملاً با حكومت اسلام در مدينه مخالفت كرده، حاضر به پرداخت ماليات اسلامى نشدند. اینان با گردآورى نيروى نظامى، نظام نوپاى اسلامى را به شدت مورد تهديد قرار دادند. به همين جهت نخستين كارى كه حكومت جديد انجام داد، نبرد با مرتدان بود. در چنين موقعيتى كه دشمنان ارتجاعى اسلام، پرچم ارتداد را برافراشته و حكومت اسلامى را تهديد مى‏كردند، هرگز صحيح نبود كه امام(ع) پرچم ديگرى به دست گيرد و قيام نمايد.
حضرت على(ع) در يكى از نامه‏هاى خود به مردم مصر، به اين نكته اشاره مى‏كند و مى‏فرمايد: «آن گاه كه پيامبر(ص) به سوى خدا رفت، مسلمانان پس از وى در كار حكومت با يكديگر درگير شدند. سوگند به خدا، نه در فكرم مى‏گذشت و نه در خاطرم مى‏آمد كه عرب خلافت را پس از رسول خدا(ص) از اهل بيت او بگرداند، يا مرا پس از وى از عهده‏دار شدن حكومت باز دارند. تنها چيزى كه نگرانم كرد شتافتن مردم به سوى فلان شخص (ابوبكر) بود. من دست باز كشيدم تا آن جا كه ديدم گروهى از اسلام بازگشته، مى‏خواهند دين محمد(ص) را نابود سازند. پس ترسيدم كه اگر اسلام و طرفدارنش را يارى نكنم (و دست به قيام بزنم)، رخنه‏اى در آن بينم يا شاهد نابودى آن باشم، كه مصيبت آن بر من سخت‏تر از رها كردن حكومت برشماست، كه حكومت كالاى چند روزه دنياست...


2. خطر مدعيان دروغين نبوت
علاوه بر خطر مرتدين، مدعيان نبوت و پيمبرانى دروغين مانند «مسيلمه»، «طليحه»، «سجاح» نيز در صحنه ظاهر شده، هر كدام طرفداران و نيروهايى دور خود گرد آوردند و قصد حمله به مدينه را داشتند كه با همكارى و اتحاد مسلمانان پس از زحماتى فراوان نيروهاى آنان شكست خوردند.


3. خطر روميان
خطر حمله احتمالى روميان نيز مى‏توانست مايه نگرانى ديگرى براى جبهه مسلمانان باشد، زيرا تا آن زمان مسلمانان سه بار با روميان درگير شده بودند. از همين روى روميان مسلمانان را براى خود خطرى جدى تلقى مى‏كردند و در پى فرصتى بودند كه به مركز اسلام حمله كنند. اگر حضرت على(ع) دست به قيام مسلحانه مى‏زد، با تضعيف جبهه داخلى مسلمانان، بهترين فرصت به دست رومى‏ها مى‏افتاد كه از اين ضعف استفاده كنند.
لذا در چنین شرایطی سكوت حضرت على(ع) همانند سكوت پيامبر است كه گاهى براى مصلحت يا رفع فتنه سكوت مى‏نمود؛ مانند جريان طلب نمودن كاغذ و قلم در واپسين روزهاى حيات حضرت رسول(ص) كه بعضى از حاضران (عمر) گفتند: «اِنَّ رسول اللَّه(ص) يَهْجر»؛ (صحيح مسلم، ج 5، ص 76، دارالفكر، بيروت). پيامبر هذيان مى‏گويد، يا به قولى: «قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الْوَجَعُ»؛ (صحيح مسلم، همان؛ صحيح بخارى، ج 7، ص 9، دارالفكر، بيروت). درد بر او غالب شده است و بيهوده حرف مى‏زند. تا جايى كه حضرت دستور فرمودند همه از خانه بيرون بروند و از نوشتن صرف‏نظر كردند و سكوت فرمود.
امير مؤمنان على بن ابى‏طالب(ع) نيز به خاطر مصالح و رفع فتنه و جلوگيرى از نابود شدن اسلام سكوت كردند. ابو طفيل مى‏گويد: در روز شورا من در كنار آن خانه - محل شوراى شش نفره - بودم كه سر و صدا از اندرون بلند شد. شنيدم كه امام على(ع) مى‏فرمود: «زمانى مردم با ابوبكر بيعت كردند به خدا قسم كه من از او سزاوارتر بودم و حق با من بود؛ اما در عين حال اطاعت كردم تا مبادا مردم كافر شوند و گردن يكديگر را با شمشير بزنند. سپس ابوبكر براى عمر بيعت گرفت، در حالى كه به خدا قسم من سزاوارتر بودم؛ ولى باز هم اطاعت كردم كه مبادا مردم كافر شوند و امروز شما مى‏خواهيد با عثمان بيعت كنيد، اما به خدا سوگند، من رضايت نمى‏دهم و اطاعت نمى‏كنم».
در نهج‏البلاغه نيز مى‏خوانيم كه آن حضرت فرمود: «من رداى خلافت را رها ساختم و دامن خود را از آن درپيچيدم و كنار رفتم، در حالى كه در اين انديشه فرو رفته بودم كه آيا با دست تنها و بدون ياور به پا خيزم و حق خود و مردم را بگيرم و يا در اين محيط پر خفقان و ظلمتى كه پديد آورده‏اند، صبر كنم؟ محيطى كه پيران را فرسوده، جوانان را پيرو مردان با ايمان را تا واپسين دم زندگى به رنج وا مى‏دارد. عاقبت ديدم بردبارى و صبر، به عقل و خرد، نزديك‏تر است، لذا شكيبايى ورزيدم، ولى به كسى مى‏ماندم كه خار در چشم و استخوان در گلو دارد، با چشم خود مى‏ديدم ميراثم را به غارت مى‏برند».( نهج‏البلاغه، صبحى صالح، خطبه 3.)
امام(ع) در جاي ديگر مي‌فرمايد: «خوب مى‏دانيد كه من از همه كس به خلافت شايسته‏ترم. به خدا سوگند، تا هنگامى كه اوضاع مسلمين روبه راه باشد و در هم نريزد و به غير از من به ديگرى ستم نشود، همچنان مدارا خواهم كرد».( نهج‏البلاغه، صبحى صالح، خطبه 74.)
آرى، حضرت على(ع) در برابر ظالمان و غاصبان کاري نکرد، تا زحمت‏هاى 23 ساله پيامبر و خون شهدايى چون حمزه، جعفر طيار و... به هدر نرود. ايشان به جهت حفظ اسلام از انتقام خودداري کرد تا اصل اسلام باقى بماند.


 

M.Adhami

عضو جدید
کاربر ممتاز
http://vahabiat.porsemani.ir/content/پاسخ-به-ده-شبهه-در-مورد-حضرت-علی-ع-و-شهادت-حضرت-زهرا-س

3)چرا با قاتلان دختر رسول خدا (ص) ميانه خوبي داشت؟ و به آنان مشورت می داد؟
این شبهه از شبهات عجیبی است که از بی سوادی مطلق این شبهه گران و دروغگو و مکار بودن بی حد و حصر آنها حکایت دارد, گو اینکه اینان کلمات امیرالمومنین به خصوص در کتاب شریف نهج البلاغه را نخوانده اند که گرفتار چنین توهماتی شده اند.شما در سوالاتان استناد به نهج البلاغه کرده بودید ، پس در جواب هم بد نیست خطبه شقشقیه از نهج البلاغه را که بيش از هفت سند در كتاب‌هاى شيعه و سنى دارد؛ ملاحظه کنیداین خطبه سراسر نشان می دهد که هیچ گونه رضایتی از امیر مومنان نسبت به خلفا وجود نداشته است و حضرت با بیان آن ، عدم رضایت خود را نشان داده اند.
ما به طور اختصار به برخی از مفاد این خطبه اشاره میکنیم:

شکوه از ابابکر و غصب خلافت
حضرت در این بخش در مورد زمان خلافت ابوبکر می فرماید:آگاه باشید! به خدا سوگند! ابابکر، جامه ی خلافت را بر تن کرد ، در حالیکه می دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی، چون محور آسیاب است به آسیاب که دورآن حرکت می کند. او می دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جاری است، و مرغان دور پرواز اندیشه ها به بلندای ارزش من نتواند پرواز کرد. پس من ردای خلافت رها کرده و دامن جمع نموده از آن کناره گیری کردم و در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها برای گرفتن حق خود به پا خیزم؟یا در این محیط خفقان زا و تاریکی که بوجود آوردند، صبر پیشه سازم؟ که پیران را فرسوده، جوانان را پیر، و مردان باایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه می دارد! پس از ارزیابی درست ، صبر و بردباری را خردمندانه تر دیدم.پس صبر کردم در حالیکه گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده است. وبا دیدگان خود می نگریستم که میراث مرا به غارت می بردند!

بازی ابابکر با خلافت
تا اینکه خلیفهی اول به راه خود رفت و خلافت را به پسر خطاب سپرد.( سپس امام مَثَلی را با شِعری از اعشی عنوان کرد: ) مرا با برادر جابر،( حیان) چه شباهتی است؟( من همه ی روز را در گرمای سوزان کار کردم و او راحت و آسوده در در خانه بود!) شگفتا! از ابابکر که در حیات خود از مردم می خواست عذرش را بپذیرند.[ ابابکر بارها می گفت: مرا رها کنید ، و از خلافت معذور دارید زیرا من بهتر از شما نیستم.] چگونه در هنگام مرگ ، خلافت را به عقد دیگری در آورد؟. هر دو از شتر خلافت سخت دوشیدند و از حاصل آن بهرمند گردیدند.

3 شکوه از عمر و ماجرای خلافت
سپس حضرت به شکوه از خلیفه دوم پرداخته و زمان خلافت او را اینچنین توصیف می فرماید: سرانجام اولی حکومت را به راهی درآورد و به دست کسی(عمر) سپردکه مجموعه ای از خشونت، سختگیری، اشتباه و پوزش طلبی بود. زمامدار مانند کسی که بر شتری سرکش سوار است، اگر عَنان محکم کشد، پرده های بینی حیوان پاره می شود، و اگر آزادش گذارد ، در پرتگاه سقوط می کند. سوگند به خدا!مردم در حکومت دومی، در ناراحتی و رنج مهمی گرفتار آمده بودند، و دچار دورویی ها و اعتراض ها شدند، و من در این مدت طولانی محنت زا ، و عذاب آور، چاره ای جز شکیبایی نداشتم، تا آنکه روزگار عُمَر هم سپری شد.

شکوه از شورای عمر
سپس عمَر خلافت را در گروهی قرار داد که پنداشت من همسنگ آنان می باشم! پناه بر خدا از این شورا! در کدام زمان در برابر شخص اولشان در خلافت مورد تردید بودم ، تا امروز با اعضای شورا برابر شوم؟ که هم اکنون مرا همانند آنها پندارند؟ و در صف آنها قرارم دهند؟ ناچار باز هم کوتاه آمدم،و با آنان هماهنگ گردیدم. یکی از آنها با کینه ای که از من داشت روی برتافت( سعد بن ابی وقاص که یکی از شورای شش نفره بود.) و دیگری دامادش ( عبدالرحمن بن عوف ، شوهر خواهر عثمان، که حق« وِتو » در شورا داشت.زیرا عمر دستور داد اگر اختلافی در شورا پدید آمد، ملاک ، رأی داماد عثمان است، با اینکه طبق اعتراف دانشمندان اهل سنت، عمَر در دوران حکومت خود بارها اعتراف کرد که: لو لا علی لهلک عمر " اگر علی نبود ، عمَر هلاک می شد") را بر حقیقت برتری دادو آن دو نفر دیگر که زشت است آوردن نامشان.( طلحه و زبیر که از رذالت و پستی بر امام شوریدند و جنگ جمل را بوجود آوردند.)

شکوه از عثمان
سپس حضرت به شکوه از خلیفه سوم پرداخته می فرماید: تا آنکه سومی به خلافت رسید، دو پهلویش از پرخوری باد کرده، همواره بین آشپزخانه و دستشویی سرگردان بود، و خویشاوندان پدری او از بنی امیه به پا خاستند و همراه او بیت المال را خوردند و بر باد دادند، چون شتر گرسنه ای که بجان گیاه بهاری بیفتد.( عثمان در سال 24 هجری به خلافت رسید و در سال 35 هجری کشته شد. تنها یک مرحله از اسراف بازیهای عثمان به شرح زیر است: به دامادش ، حارث بن حکم، هزار درهم و شترهای فراوان زکات آن سال، و زمین بزرگی که پیامبر(ص) وقف مسلمانان کرده بود بخشید. به سعید بن عاص بن امیه از طایفهی خود صد هزار درهم داد. به داماد دیگرش مروان بن حکم صد هزار درهم و به ابوسفیان دویست هزار درهم داد. به طلحه سی و دو میلیون و دویست هزار درهم، به زبیر پنجاه و نه میلیون و هشتصد هزار درهم داد.برای خودش سی میلیون و پانصد هزار درهم، و سیصد و پنجاه هزار دینار کنار گذاشت. بهیعلی بن امیه پانصد هزار دینار، و به عبدالرحمن شوهر خواهرش دو میلیون و پانصد و شصت هزار دینار داد.« الغدیر ج8 ص 286»)، عثمان آنقدر اسراف کرد که ریسمان بافته او باز شد و اعمال او مردم را برانگیخت، و شکم بارگی او نابودش ساخت.

اما در مورد مشورتهای حضرت علی علیه السلام با خلفا:
تمام آن چه كه از آن با عنوان همكاري امير مؤمنان عليه السلام با خلفا ياد مي‌شود به سه دسته تقسيم مي شود: 1. مشورت در امور قضائي ؛ 2. مشورت در امور دفاعي و جنگي ؛ 3. مشورت در مسائل علمي و حلّ مشكلات اعتقادي .

نقش امير المؤمنين در اين موارد حد اكثر به اندازه پاسخ به درخواست ارشاد وراهنمائي طرف مقابل است كه وظيفه هر مسلماني است . حتي اگر طرف مشورت غير مسلمان باشد ، باز هم وظيفه دارد كه با نهايت امانت‌داري وي را راهنمايي كند ؛ چه رسد به اين كه اگر مسأله حفظ اساس اسلام و دين خدا در ميان باشد.ابن حجر هيثمي به نقل از رسول خدا مي‌نويسد‌ : در هر قرني افراد عادلي از اهل بيت من در بين امتم خواهند بود كه تحريف گمراهان ونسبتهاي ناروا وباطل و تاويلهاي نادانان را از دين پاك ودور مي كنند، آگاه باشيد! پيشوايان شما فرستادگان شما نزد خداوند مي باشند، پس بنگريد كه چه كساني را مي فرستيد.(الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر الهيثمي (متوفاي973هـ) ، ج 2 ، ص 441 ، ناشر : مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط) .

امير مؤمنان عليه السلام اگر چه از منصب خلافت و جانشيني به حق رسول خدا صلي الله عليه وآله بازماند و در واقع حق مسلم ايشان را غصب كردند ؛ ولي اين موضوع دليل نمي‌شود كه به ديگر وظايف خود عمل نكند ؛ زيرا گاهي تدبير‌ها و تصميم‌گيري‌هاي غلط خلفا سبب مي‌شد ، اساس اسلام به خطر بيفتد ؛‌ در اين موارد امام وظيفه داشت كه اجازه ندهد شريعت اسلامي قرباني ندانم كاري‌ها شود ؛ مثلاً در قضيه جنگ نهاوند ، پادشاه ايرانيان لشكر عظيمي را براي نابودي اسلام فراهم كرده بود و اگر تدبير امير مؤمنان عليه السلام نبود‌ ، نه تنها لشكر عمر كه به طور قطع تمام مسلمانان و اسلام از بين مي‌رفت .در چنين موقعيتي امير المؤمنين عليه السلام وظيفه دارد كه نظام اسلامي و دين نوپا را حفظ كند ؛ چون وظيفه او همانند هر فرد مسلمان ديگر، حفظ دين است .

دخالت‌هاي امير مؤمنان عليه السلام در امور قضائي در مواردي بود كه عدم آگاهي خلفا به پيش پا افتاده ترين احكام اسلامي سبب مي‌شد كه حقي از بي‌چاره اي ضايع و به مظلومي از مسلمانان ظلم شود . در حقيقت آن‌ها پناهي جز امير المؤمنين عليه السلام نداشتند و اگر امام دخالت و از حق آنان دفاع نمي‌كرد ، به يقين راهي براي استيفاي حقوقشان نمي يافتند.

براي روشن تر شدن مطلب فقط به يك مورد از دخالت‌هاي امام در امور قضائي اشاره مي‌كنيم: ابن عباس مي گويد : زن ديوانه اي را كه زنا كرده بود نزد عمر آوردند ، با عده اي مشورت كرد و سپس دستور داد سنگسارش كنند . هنگامي كه او را براي اجراي حدّ مي بردند ، از كنار علي عليه السلام عبور كردند ، فرمود : اين زن چه كار كرده است ؟ گفتند : ديوانه اي است از فلان قبيله كه زنا كرده است وعمر دستور به رجم وي داده است . فرمود : او را بر گردانيد ، سپس نزد عمر آمد و فرمود : مگر نمي داني از سه نفر تكليف بر داشته شده است : 1. ديوانه تا زماني كه عاقل شود ؛ 2. انسان خوابيده تا بيدار شود ؛ 3. بچّه تا به سن بلوغ برسد. عمر گفت : آري ، شنيده ام ، فرمود:پس اين زن را رها كن ، عمر او را آزاد كرد و شروع به تكبير گفتن نمود . (سنن أبي داود ، سليمان بن الأشعث أبو داود السجستاني الأزدي (متوفاي275هـ) ج 4 ، ص 140 ، ح 4399 ، كِتَاب الْحُدُودِ ، بَاب في الْمَجْنُونِ يَسْرِقُ أو يُصِيبُ حَدًّا ، ناشر : دار الفكر ، تحقيق : محمد محيي الدين عبد الحميد ؛ الاستيعاب في معرفة الأصحاب ، يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (متوفاي463 هـ) ج 3 ، ص 1103 ، ناشر : دار الجيل - بيروت - 1412 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : علي محمد البجاوي ).

مواردي از اين قبيل به روشني اثبات مي كند كه حضور امير مؤمنان عليه السلام نقش تمام كننده‌اي در احياي احكام الهي داشته و از طرفي پشتوانه‌اي محكم بر احقاق حقوقستمديدگان وجلوگيري از ظلم وستمگري داشته است.

مشورت‌ها و همكاري‌هاي امير مؤمنان با خلفا در زمينه‌هاي دفاعي و جنگي نيز منحصر مي‌شود به مواردي كه بحران‌هاي سياسي و نظامي ـ به خاطر سوء تدبير حاكمان ـ اصل و اساس جامعه اسلامي را به خطر مي‌انداخته است ، بنابراين نبايد اين گونه راهنمائيها و همكاري‌ها را به حساب دفاع از خلفا و اعلام رضايت از آن‌ها گذاشت ؛ زيرا آن حضرت در حقيقت از ثمره بيست و سه سال زحمت طاقت فرساي رسول خدا و جانفشاني‌هاي خودش در گسترش اسلام حفاظت و نگاهباني مي‌كرد ، نه از حكومت خلفا يا تأييد لشكر كشي‌ها و جنگ‌هاي خلفا
آمار مشورت‌هاي خلفا با امير مؤمنان عليه السلام :

توجه به تعداد نظر خواهيها و مشورت و در خواست كمك فكري از امير مؤمنان عليه السلام ، از يك طرف نشان دهنده درماندگي خلفا در حلّ مشكلات و نيازمندي آنان به دانش و تجربه امير مؤمنان است، و از طرفي محدود بودن موارد مراجعه و نظر خواهي است كه گوياي ارتباط اندك و دور بودن از خلفا است.محقق معاصر شيخ نجم الدين عسكرى در كتاب «علي والخلفاء» مي نويسد: ابوبكر در 2 سال و 3 ماه (27 ماه) دوران خلافت خويش 14 مورد به حضرت مراجعه داشته‏ است. (علي والخلفاء ، ص 73 – 97). از مجموع 14 مورد : 9 مورد پرسشهاى علمى ؛ 4 مورد احكام شرعى و قضاوت ؛ 1 مورد نظامى بوده است . گفتنى است كه از 14 مورد فقط 4 مورد (3 مورد علمى و1 مورد شرعى) مراجعه مستقيم ابوبكر به امام بوده است . در 9 مورد باقيمانده : در 2 مورد پس از مشاوره خليفه با صحابه ، امام نظر خود را اظهار نموده ، در 2 مورد به علت حضور در صحنه اظهار نظر كرده ؛ در 3 مورد به امام خبر رسيده اقدام نموده است. در 2 مورد شخصي واسطه بين امام و خليفه بوده است. حال آيا صحيح است كه بگوييم : ابوبكر در مدت خلافت خود در همه كارهاى مهم با على عليه السلام مشورت مى‏كرده و علی علیه السلام مشاور وی بوده است؟ .

عمر بن خطاب در 10 سال و 5 ماه (125 ماه) دوران خلافت، 85 مورد به حضرت امير عليه السلام مراجعه داشته است . (علي والخلفاء ، ص 99 – 333 ). از مجموع 85 مورد مشورت خواهي عمر از امام على عليه السلام، 59 مورد امور قضايى ؛ 21 مورد پرسش‏هاى علمى ؛ 3 مورد امور مالى ؛ 2 مورد امور نظامى بوده است . جالب توجه اين جا است كه از مجموع 85 مورد : 27 مورد به امام عليه السلام مراجعه ابتدايى و مستقيم داشته است ؛ 13 مورد مسائل شرعى و قضايى ، 2 مورد امور مالى و 1 مورد پرسش علمى ، خليفه ابتدا به صحابه مراجعه كرده سپس نظر امام را پرسيده است. در باقيمانده موارد نيز حضرت در صحنه حضور داشته و اظهار نظر فرموده است ؛ يعنى در 42 مورد با اين كه دسترسى به امام امكان پذير بوده وجود حضرت ناديده انگاشته شده است . با توجه به نكات يادشده آيا صحيح است ادعا شود كه عمر پيوسته در مشكلات و گرفتارى‏ها به امير مؤمنان مراجعه مى‏كرد و این دو ارتباط خوبی با هم داشته اند؟

عثمان در 12 سال (144 ماه) دوران خلافت 8 مورد به حضرت مراجعه داشته است.(علي والخلفاء ، ص 335 – 345 ). از مجموع 8 مورد دخالت امام در امور زمان عثمان : أوّلاً: تمام اين امور در حوزه بيان مسائل شرعى و نحوه اجراى حدود وقضاوت بوده است ؛ثانياً: 3 مورد رجوع مستقيم خليفه به امام بوده و 4 مورد امام در صحنه حاضر بوده و اظهار نظر فرموده است .جالب اين در يكى از موارد عثمان به امام گفت: «إنّك لكثير الخلاف علينا». (مسند أحمد، ج 1 ص 100 ).
با توجه به مطالبی که گفته شد به این نکته کاملا پی بردید که مشاوره امیرالمؤمنین در چه شرایطی و به چه خاطر بوده است.
 

Similar threads

بالا