ayhann
اخراجی موقت
عيد «نوروز» ايران ، يا عيد «دوموز» تركان!!
حسين فيضالهي وحيد
داراي دكتراي افتخاري
در اول فروردين ماه هر سال شمسي مطابق با 21 مارس (مارت) ميلادي در ايران به مدت دوازده روز جشن گرفته ميشود. در آغاز روز سيزدهم مردم با اعتقاد به اينكه ماندن در خانه در روز سيزدهم نحس است خانه را ترك كرده و به دشت و صحرا ميروند و بعد از عصر به خانه و كاشانه خود برميگردند و بدين ترتيب جشني به نام «عيد نوروز» به پايان ميرسد. منظور از اجراي اين جشن نشان دادن سمبليك «تجديد حيات ساليانه طبيعت» است كه با نام «عيد بهار» نيز مشخص ميشود.
اين «عيد بهار» يا «عيد نوروز» را مردم عوام ايران مطلقا داراي منشاء خالص ايراني دانسته و بعنوان «عيد ملي ايران» ، جشن ميگيرند در صورتيكه اين عيد در حقيقت «عيد دوموز» تركان است كه با تغييراتي چند وارد حيات مردم فلات ايران گرديده و شكل خاص ايراني به خود گرفته است.
برخلاف «عوام» كه اين عيد را «جشني با منشاء خالص ايراني» ميدانند «خواص» و دانشمندان و از آن جمله «زنده ياد دكتر مهرداد بهار» – اسطوره شناس مشهور ايران – در كتاب «جستاري چند در فرهنگ ايران» به صراحت در مقالهاي با نام «نوروز جشني آريايي نيست» آنرا برگرفته از «جشن دوموزي سومريان» ميداند كه در سه هزار سال پيش از ميلاد در منطقه بينالنهرين توسط سومريان بوجود آمده است. (1)
البته مرحوم بهار در گاهشماري سومري دچار فراموشي شده و سابقه عيد دوموزي را پنج هزار ساله ذكر ميكند در صورتيكه با توجه به اينكه سومريان در 5500 قبل از ميلاد اين جشن را ميگرفتند لذا اين جشن سابقه 7500 ساله دارد و بدين ترتيب از اولين و ديرندهترين و پابرجاترين عيدهاي جهان باستان به شمار ميرود. در اينكه عيد نوروز يك جشن خالص ايراني نيست شكي نميباشد ولي براي اينكه بعضي از خوانندگان عزيز با چند دليل ساده آن آشنا گردند به چهار دليل كوتاه اشاره ميشود :
اولا : سومريان در 5500 سال قبل از ميلاد در انتهاي بينالنهرين و در شمال و غرب «خليج سومر» (خليج فارس بعدي) زندگي ميكردند و از همان موقع «عيد دوموز» را جشن ميگرفتند در صورتيكه اقوام به اصطلاح آريايي حداكثر چند سده پيش از ميلاد مسيح به فلات ايران آمده و در سال 550 قبل از ميلاد موفق به تشكيل حكومت پارسي هخامنشي گرديدند يعني سومريان اين جشن را 5000 (پنج هزار سال) قبل از آمدن به اصطلاح آريائيان به فلات ايران جشن ميگرفتند.
ثانيا : در تمام منابع عيد نوروز يك «جشن بهاري» محسوب شده و آنرا در فصل بهار ميگيرند در صورتيكه ايرانيان باستان فصلي به نام «بهار» نميشناختند چه در فصل بندي سال، ايرانيان به دو فصل «تابستان و زمستان» معتقد بودند. چنانچه بنا به نوشته كتاب «بندهش» - از كتب ديني و قديمي زرتشتيان – فصل تابستان به هفت ماه و فصل زمستان به پنج ماه تقسيم ميشد (2) و بدين ترتيب فصلي به نام «بهار» نداشتند كه «جشن بهاري» نيز داشته باشند.
ثالثا : با توجه به اينكه در كتيبههاي دوره هخامنشي و ادوار بعدي و نيز در مقدسترين كتاب ديني زرتشتيان يعني «اوستا» نام اين عيد بزرگ و با عظمت و نيز آداب و رسوم و آئينهاي مخصوص آن - در كتابي كه حتي براي ناخن گرفتن نيز آداب و شرايط خاصي دارد- نيامده است پس ميتوان نتيجه گرفت كه اين عيد مربوط به پيش از عصر اوستايي است و يا مربوط به زماني است كه ايرانيان با اين عيد آشنايي نداشتند و يا آنرا قبول نداشتند و سپس بعد از گذشت سدهها و هزارهها مجبور به پذيرش آن شدهاند چنانچه نام عيد نوروز بعدها در كتب به اصطلاح پهلوي و مانوي و زرتشتي زمان ساسانيان به ميان ميآيد و نشان ميدهد كه اين عيد بعدها وارد فرهنگ ايراني گرديده است.
رابعا : عيد نوروز ، «عيد آغاز سال» يعني «اول فروردين ماه»، روز برابري شب و روز و اعتدال بهاري محسوب ميشود در صورتيكه با توجه به اينكه «از كهنترين دوران، سال ايراني به دو فصل يا بخش تابستان دو ماهه و زمستان ده ماهه (كه ريشه هند و اروپايي دارد) و زماني به دو فصل تابستان هفت ماهه و زمستان پنج ماهه (كه ريشه ايراني دارد) تقسيم ميشد...[و] زماني نيز سال [عرض چهار فصل] شش فصل داشت ... [لذا] آغاز سال [در بعضي مواقع] اول تابستان (انقلاب صيفي) و تيرماه بود و در دورهاي چنان كه ابوريحان بيروني آورده سال با اول تابستان ولي با نام فروردين آغاز ميشد و در نتيجه اعتدال بهاري در اول دي ماه بود.
و هنگامي آغاز سال در اول پاييز (اعتدال پاييز) مهرماه بود و در دورهاي سال ثابت (بهيزكي) در ايران از نوزده حمل (نوزده فروردين) آغاز ميشد» (3) لذا عيد «آغاز سال» يعني «اول فروردين» و به اصطلاح «عيد نوروز ايراني امروزي» در ايران باستان فاقد معني خاص خود يعني عيد «آغاز سال» بود چون سال دايم با ماههاي گوناگون و فصلهاي مختلف آغاز ميشد و اين آغاز سال زماني در آغاز تابستان و گاهي با آغاز زمستان در ديماه و زماني در آغاز پائيز در مهرماه و زماني از 19 فروردين ماه آغاز ميشد كه به اين آغاز سالها هيچ نام خاصي نميشد داد چه رسد به «عيد نوروز» چه عيد نوروز يك «عيد ريتميك» (4) محسوب ميشود كه بصورت«پريود سالانه» و «نبض گونه (Rhythmic) (5) هر سال ميبايست در «زمان قدسي» (6) براي «تجديد حيات طبيعت» انجام ميگرفت و اجراي نامنظم آن در ايران نشان ميدهد كه ايرانيان تا بعد از اسلام آشنايي كامل با اين عيد تركان سومري نداشتند و بعد از رسيدن تركان سلجوقي به ايران است كه اين مسئله مورد مداقه قرار گرفته و بصورت «پريوديك و ريتميك» فعلي بصورت يك «عيد آغاز سال» آمده است.
براي نشان دادن اين بينظمي در گرفتن عيد نوروز «منظومه ويس و رامين» خود دليل قاطعي است كه روزگاري ايرانيان «عيد نوروز» را كه «عيد نوزايي و بهاري و آغاز سال» است در آخر پائيز يعني در آذرماه ميگرفتند و آنرا «آغاز سال» محسوب ميكردند كه بر طبق تقويم تقسيم سال به دو فصل تابستان و زمستان اين آغاز سال در زمستان قرار ميگرفت. فخرالدين اسعد گرگاني، در اين رابطه مينويسد :
چو گردشهاي ايشان را بديدند ز آذرماه روزي برگزيدند
كجا آنگه ز گشت روزگاران در آذرماه بودي نوبهاران (7)
يا
منم آزار و تو نوروز خرم هر آيينه بود اين هر دو باهم
سر سال و خجسته روز نوروز جهان پيروز گشت از بخت پيروز (8)
بدين ترتيب با اين چند دليل ساده در رد منشاء ايراني بودن نوروز به سراغ منشاء اصلي آن رفته و به بررسي ريشههاي آن كه مربوط به «عيد دوموز» سومري است كه ايرانيان «عيد دوموز» را «عيد نوروز» كردهاند ميپردازيم :
بطور خلاصه و ساده فهم ميتوان گفت كه تركان سومري الههيي به نام «اين آنا» (مادر آسمان) داشتند كه همين الهه برادر خداي خورشيد بنام «اوتو» بود. خدايي به نام «دوموزي» كه خداي «چوپاني» (9) و نيز رستنيها و «خداوندگار درخت زندگي (شجرهالحيات) » (10) بود عاشق «اين آنا» (اينانا) شده و با هدايايي به خواستگاري او ميرود. از طرف ديگر خدايي به نام«انكيمدو» كه «خداي دهقان» (11) و حامي روستائيان بود او نيز به خواستگاري «اين آنا» ميرود و «اين آنا» در مورد انتخاب هر يك از آنها مردد ميماند و با برادرش «اوتو» - خداي خورشيد- مشورت ميكند. «اوتو» ، دوموزي را مصلحت دانسته و «اين آنا» هداياي او را قبول كرده و همسر دوموزي ميشود.
الواح سومري و بابلي از اين به بعد داراي روايتهاي مختلف ميشود. بنا به روايتي روزي كه «دوموزي» در مزرعهاي دراز كشيده و استراحت ميكرد از سوي «انكيمدو» - خداي دهقان و رقيب عشقي دوموزي – كه براي شناخته نشدن خود را بشكل «خوك» درآورده بود، مورد حمله وحشيانه قرار گرفته و كشته ميشود. چون در زبان تركي سومري به خوك «دوموز» ميگويند – كه امروز تركان آذربايجان نيز همان واژه را بكار ميبرند – بعد از كشته شدن نام كشنده بر روي اين خداي شبان، باقي مانده و در پيش مردم به «دوموزي» مشهور ميشود.
در اساطير بينالنهرين و مصر و يونان و روم خدايان نيز كشته شده يا خود پير شده ميميرند و به جهان زيرين ميروند. «دوموز» بعد از مرگ به «جهان زيرين» منتقل ميشود كه خواهر همسرش با نام الهه «اِرِشكي گال» بر آن حاكم بود. جهان مردگان و جهان زيرين تركان سومري داراي دو نام تركي است. يكي كور ((kor از مصدر «كورلاماق» به معني خراب كردن و ديگري «آرالي» (12) از مصدر «آرالانماق» به معني فاصله گرفتن است كه هر دو در تركي آذربايجاني امروزي نيز كاربرد دارد و بكار ميرود. در كتاب معني اين واژه سومري «دور افتادگي سرزمين بي حاصل» (13) آمده است. «قانون» اين جهان زيرين آن است كه هر كسي با هر مقامي به آنجا وارد گردد نميتواند از آنجا خارج شود. جهان زيرين و مردگان تركان سومري بر خلاف جهانهاي زيرين ساير اديان بعدي است. در آنجا «گرما و آتش حضور ندارد بلكه تنها آب و گردوغبار به چشم ميخورد» (14)
چون دوموزي خداي شبان و رستنيها و گياهان و درختان است بعد از كشته شدن او رمهها و گلههاي حيواني و تمام گياهان و درختان از توالد و تناسل و توليد مثل باز ميمانند و «جهان مياني» يعني روي زمين بشدت دچار اختلال ميشود.
«جيميز جرج فريزر» در كتاب مشهورش «شاخهي زرين» در اين رابطه مينويسد : «در غيبت او (دوموز) شور عشق ديگر در كار نبود : مردمان و حيوانات توليد مثل را فراموش ميكردند : همه حيات در خطر نابودي بود. كاركرد جنسي در سرتاسر حيوانات بستگي چنان نزديكي با الهه داشت كه بي حضور او نميتوانستند انزال كنند» (15)
بدين ترتيب جهان در مرگ خداي شبان و رستنيها به مرثيهسرايي روي آورده و اشعار سوزناك در «شهيد» شدن «دوموز» ميسرايند و چنان گروه مراثي، مرثيه سرايي ميكنند كه «گويي در اندوه از دست دادن گوسالهاي ميمويند.» (16)
در اينجا الواح حاوي منظومه سومري شكسته و بر اساس حدسيات چنين حدس زده ميشد كه همسر دوموز يعني «اين آنا» براي رهايي شوهرش به نزد خواهرش «ارشكي گال » - ملكه جهان زيرين – رفته و از او تقاضاي آزادي دوموزي را ميكند ولي چون قانون پولادين جهان زيرين چنين بود كه هيچ ميرنده زنده نشده و به جهان برنگردد و در صورت نياز شديد به او ميبايست يكي را در جهان زيرين بجاي خود گرو بگذارد تا برگردد «اين آنا» بجاي همسرش «دوموز» شش ماه در جهان زيرين ميماند تا جهان سبزي و خرمي خود را بازيابد و در تابستان دوموزي برگشته و «اين آنا»، به روي زمين برميگردد. ولي بعد از پيدا شدن الواح جديد – كه قسمتي از آنها در موزه فيلادلفيا و قسمتي در استانبول است – معلوم شد آن كسي كه به جاي «دوموزي» در «جهان زيرين» ميماند نه همسرش «اين آنا» بلكه خواهرش «گشتين آنا» است.
از اين به بعد با «شهيد» شدن «دوموز» در ميانه تابستان «ايام سوگواري» آغاز و با زنده شدن او در «اول بهار» و برگشت او بر روي زمين «ايام جشن و شادماني» و «تجديد حيات» شروع ميشود. در الواح سومري «ترانههاي عروسي، جشن ازدواج ميان دوموزي و اينانا [(اين آنا)] و... در بهار سرميگيرد، مرثيه در ميان تابستان سروده ميشود» (17)
به اين نوع «خدايان» كه هر سال در زماني معين «شهيد» شده و به جهان زيرين ميروند و بعد در «زمان معين» ديگر زنده شده به جهان برميگردند در اصطلاح اسطوره شناسي «خدايان شهيد شونده» ميگويند. دوموز يكي از خدايان شهيد شونده سومري است كه هر سال به تناوب شهيد و زنده ميشود.
بابليها نام «دوموز» (خوك) را تُموز و اقوامي بعدي سامي آن را تَموز تلفظ ميكنند و امروزه نيز نام اين خداي شهيد شونده سومري يكي از نامهاي ماههاي تابستان است چنانچه سعدي ميگويد : «عمر برف است و آفتاب تموز».
اين مراسم شهيد شوندگي هر سال با آئين خاصي در سومر و بعد بابل و تمدنهاي بعدي جشن و سور و سوگ گرفته ميشد. «جيمز جرج فريزر» در «شاخهي زرين» در اين مورد مينويسد :
«ظاهرا هر سال با نواي حزين ناي مردان و زنان در نيمه تابستان در ماهي كه به نام او تموز (دوموز) ناميده ميشد بر مرگ او نوحه سرايي ميكردند . مرثيه را ظاهرا بر بالاي سر مجسمهي خداي مرده كه با آب خالص شسته و روغن مالي شده بود و ردايي سرخ به تن داشت ميخواندند و عطر و بخور فضا را ميانباشت تو گويي براي آن كه با رايحهي تندش حواس فروخفتهي او را برانگيزد و از خواب مرگش بيدار كند» (18)
چون اين خداي شهيد شونده هر سال شهيد ميشد لذا بر تن مجسمه اين خدا «ردايي سرخ» يا «لباس سرخ» ميپوشانند كه نشانه آن را در «لباس سرخ حاجي فيروز نوروزي» - كه با دايره زندگي خود ميزند و جلو مردم را در خيابانها گرفته و طلب مژدگاني رسيدن بهار را ميكند- هر سال در ايران شاهديم و «صورت سياه» حاجي فيروز – كه به عمد سياه ماليده است – نشان دهنده آمدنش از «جهان زيرين» است كه نشانگر «غبار آلودي» و «تاريكي جهان زيرين» است. امروزه در آذربايجان به كسي كه كار بدي انجام دهد ميگويند «اوزي قره» (سيه روي) كه نشان از برگشت او از جهنم سومري دارد.
خاطره جايگزيني همسر يا خواهر بجاي «دوموز» در جهان زيرين در داستان «دلي دومرول» كتاب «دده قوقود» - اين شاهنامه آذربايجان – باقي است. بر اساس اين داستان دلي دومرول از ديدن مرگ جواني بر خداوند ياغي شده و خداوند به «قيزيل قاناد عزرائيل» (عزرائيل سرخ بال) دستور ميدهد جان دلي دومرول را بگيرد. دلي دومرول بعد از مبارزههاي شجاعانه با عزرائيل عاقبت به حيله گرفتار عزرائيل شده و وقتي عزرائيل ميخواهد جانش را بگيرد دلي دومرول از كرده خود پشيمان شده وطلب عفو ميكند و بدين شرط بخشيده ميشود كه در عوض جان خود جاني را تسليم كند. پدر و مادرش از دادن جانشان دريغ كرده ولي همسر دلي دومرول راضي ميشود كه جانش را در عوض جان او بدهد.
اين داستان دقيقا هم منشاء بودن تركان سومري با تركان ايران و بويژه آذربايجان را ميرساند. بعدها اين خداي شهيد شونده يا دوموز، مرگ و زندگي دوبارهاش كم كم به هم نزديك شده و در قرنها و هزارههاي بعدي در «پايان سال» او «شهيد شده» و بلافاصله در «آغاز سال» زنده ميشود تا «بهار» را بوجود آورده و «حيات را تجديد» نمايد. خاطره اين نزديكي نيز در فرهنگ آذربايجان و تركان ايران منعكس است چه در آخرين چهارشنبه سال كه به «قره چرشنبه» (چهارشنبه سياه) مشهور است مردم به قبرستانها رفته و آئينهاي خاصي براي - فاتحهخواني در كسوت اسلامي – مردگان خود انجام ميدهند كه بازمانده روزهاي سوگواري بر خداي شهيد شونده سومري است و واژه «قره» (سياه) نيز حاكي از همان موضوع «جهان زيرين» دارد.
ايرانيان نيز در تحت تاثير اين سوگواري تركان سومري به «ياد فروهرها چراغ روشن كرده و حتي در پشت بامها غذا ميگذاشتند» (19) تا ارواح بستگانشان كه در نوروز آزاد ميشدند از آنها استفاده كرده و از آنها خوشنود گردند، كه اين آئين نيز قسمتي از اپيزود بازگشت خداي شهيد شونده از جهان زيرين است.
مراسم سوگواري و رفت و برگشت اين خداي شهيد شونده تركان سومري به جهان زيرين و مياني بعدها وارد فرهنگ بابلي، عيلامي، اكدي، كلدائي،يوناني، مصري، و عبري شد و كار به جايي رسيد كه زنان يهود در زمان مرگ دوموز آئينهاي ويژه سوگواري برگزار ميكردند. در «تورات» در مورد «دوموز» يا «تموز» از «قول حزقيال نبي» كه در نيمه دوم هزاره اول پيش از ميلاد ميزيست و خود «شاهد نوحهي زنان اورشليم بر تموز در دروازهي شمالي معبد بود. » (20) آمده است: «گريه و زاري در مرگ «تموز» كراهت دارد» (21)
بعدها چنانچه ذكر شد زمان مرگ و زنده شدن دوباره دوموز در فلات ايران و در بين تركان بهم نزديك گرديد و هفته آخر سال زمان «شهيد شدن دوموزي» و ايام سوگواري و آغاز هفته اول سال زمان «برگشت دوموزي» و آغاز جشن و سرور گرديد و بعدها طي قرنهاي متمادي همانطوريكه «حزقيال نبي» نيز سفارش كرده بود سوگواري بر «دوموز» كراهت پيدا كرد و تنها جشن زنده شدن و حيات مجدد يافتن او و به روايت ديگر تجديد حيات طبيعت يعني با آمدن او، آمدن بهار جشن گرفته شد، كه به «جشن دوموز» يا به اصطلاح ايرانيان «جشن نوروز» معروف گرديد. بدين ترتيب يك عيد باستاني تركان به عيد باستاني بيشتر كشورهاي جهان تبديل گرديد.
«ابوالقاسم اسماعيلپور، در كتاب «اسطوره» بيان نمادين «در مورد شباهت آئين نوروزي ايران به جشنهاي بهاري ملل ديگر مينويسد : «آئينهاي نوروزي ما شبيه مراسم مربوطه به ايزدان بابلي – يوناني ، مصري است» (22) و جالب اينكه نوروز ايرانيان كه دوازده روز طول ميكشيد برگرفته از «نوروز بابليان [است كه] دوازده روز طول ميكشيد» (23)
نهايت اينكه «شواهدي در دست است كه مراسمي مانند نوروز در نزد مصريان، و اقوام باستاني ديگر معمول بوده است همه اين آيينهاي نوروزي اولا جنبه ديني و قدسي داشتند و ثانيا هدفشان نو شدگي، تكرار آفرينش براندازي زمان گذشته و چيرگي بر نيروي شر بوده است. انسان با اجراي مراسم نوروزي به زمان اساطيري و ازلي دست مييافت و با لحظه آفرينش يگانه ميشد. آفرينش ازلي در سال نو به زمان اكنون ميرسيد. ازدواج مقدس و آئيني در پرستشگاهها نيز «زايش كيهان» و «باروري مبدل ميشد» (24) و اينهمه برگرفته از «عيد دوموز» تركان سومري است
پاورقي :
1-تهران، 1376 ص 229
2-بندهش هندي متني به زبان پارسي ميانه (پهلوي ساساني) ، تصحيح و ترجمه رقيه بهزادي، تهران، 1368، ص 108
3-روحالاميني، موسسه انتشارات آگاه، چاپ اول، تهران، 1376، صص 25-24
4-الهدي چاپ اول، تهران، 1379، ص 47
5-
6-تهران، فصل يازدهم، مبحث زمان قدسي و اسطوره بازگشت جاودانه.
7-ص 7 به نقل از آداب و رسوم نوروز ص 102
8-
9-تهران ، نيويورك، تهران 1340، ص 185
10-فكر روز، چاپ اول، 1373، ص 280
11-
12-
13-
14-
15-ترجمهي كاظم فيروزمند، چاپ اول،انتشارات آگاه، تهران، بهار سال 1383،ص 359
16-
17-
18-
19
حسين فيضالهي وحيد
داراي دكتراي افتخاري
در اول فروردين ماه هر سال شمسي مطابق با 21 مارس (مارت) ميلادي در ايران به مدت دوازده روز جشن گرفته ميشود. در آغاز روز سيزدهم مردم با اعتقاد به اينكه ماندن در خانه در روز سيزدهم نحس است خانه را ترك كرده و به دشت و صحرا ميروند و بعد از عصر به خانه و كاشانه خود برميگردند و بدين ترتيب جشني به نام «عيد نوروز» به پايان ميرسد. منظور از اجراي اين جشن نشان دادن سمبليك «تجديد حيات ساليانه طبيعت» است كه با نام «عيد بهار» نيز مشخص ميشود.
اين «عيد بهار» يا «عيد نوروز» را مردم عوام ايران مطلقا داراي منشاء خالص ايراني دانسته و بعنوان «عيد ملي ايران» ، جشن ميگيرند در صورتيكه اين عيد در حقيقت «عيد دوموز» تركان است كه با تغييراتي چند وارد حيات مردم فلات ايران گرديده و شكل خاص ايراني به خود گرفته است.
برخلاف «عوام» كه اين عيد را «جشني با منشاء خالص ايراني» ميدانند «خواص» و دانشمندان و از آن جمله «زنده ياد دكتر مهرداد بهار» – اسطوره شناس مشهور ايران – در كتاب «جستاري چند در فرهنگ ايران» به صراحت در مقالهاي با نام «نوروز جشني آريايي نيست» آنرا برگرفته از «جشن دوموزي سومريان» ميداند كه در سه هزار سال پيش از ميلاد در منطقه بينالنهرين توسط سومريان بوجود آمده است. (1)
البته مرحوم بهار در گاهشماري سومري دچار فراموشي شده و سابقه عيد دوموزي را پنج هزار ساله ذكر ميكند در صورتيكه با توجه به اينكه سومريان در 5500 قبل از ميلاد اين جشن را ميگرفتند لذا اين جشن سابقه 7500 ساله دارد و بدين ترتيب از اولين و ديرندهترين و پابرجاترين عيدهاي جهان باستان به شمار ميرود. در اينكه عيد نوروز يك جشن خالص ايراني نيست شكي نميباشد ولي براي اينكه بعضي از خوانندگان عزيز با چند دليل ساده آن آشنا گردند به چهار دليل كوتاه اشاره ميشود :
اولا : سومريان در 5500 سال قبل از ميلاد در انتهاي بينالنهرين و در شمال و غرب «خليج سومر» (خليج فارس بعدي) زندگي ميكردند و از همان موقع «عيد دوموز» را جشن ميگرفتند در صورتيكه اقوام به اصطلاح آريايي حداكثر چند سده پيش از ميلاد مسيح به فلات ايران آمده و در سال 550 قبل از ميلاد موفق به تشكيل حكومت پارسي هخامنشي گرديدند يعني سومريان اين جشن را 5000 (پنج هزار سال) قبل از آمدن به اصطلاح آريائيان به فلات ايران جشن ميگرفتند.
ثانيا : در تمام منابع عيد نوروز يك «جشن بهاري» محسوب شده و آنرا در فصل بهار ميگيرند در صورتيكه ايرانيان باستان فصلي به نام «بهار» نميشناختند چه در فصل بندي سال، ايرانيان به دو فصل «تابستان و زمستان» معتقد بودند. چنانچه بنا به نوشته كتاب «بندهش» - از كتب ديني و قديمي زرتشتيان – فصل تابستان به هفت ماه و فصل زمستان به پنج ماه تقسيم ميشد (2) و بدين ترتيب فصلي به نام «بهار» نداشتند كه «جشن بهاري» نيز داشته باشند.
ثالثا : با توجه به اينكه در كتيبههاي دوره هخامنشي و ادوار بعدي و نيز در مقدسترين كتاب ديني زرتشتيان يعني «اوستا» نام اين عيد بزرگ و با عظمت و نيز آداب و رسوم و آئينهاي مخصوص آن - در كتابي كه حتي براي ناخن گرفتن نيز آداب و شرايط خاصي دارد- نيامده است پس ميتوان نتيجه گرفت كه اين عيد مربوط به پيش از عصر اوستايي است و يا مربوط به زماني است كه ايرانيان با اين عيد آشنايي نداشتند و يا آنرا قبول نداشتند و سپس بعد از گذشت سدهها و هزارهها مجبور به پذيرش آن شدهاند چنانچه نام عيد نوروز بعدها در كتب به اصطلاح پهلوي و مانوي و زرتشتي زمان ساسانيان به ميان ميآيد و نشان ميدهد كه اين عيد بعدها وارد فرهنگ ايراني گرديده است.
رابعا : عيد نوروز ، «عيد آغاز سال» يعني «اول فروردين ماه»، روز برابري شب و روز و اعتدال بهاري محسوب ميشود در صورتيكه با توجه به اينكه «از كهنترين دوران، سال ايراني به دو فصل يا بخش تابستان دو ماهه و زمستان ده ماهه (كه ريشه هند و اروپايي دارد) و زماني به دو فصل تابستان هفت ماهه و زمستان پنج ماهه (كه ريشه ايراني دارد) تقسيم ميشد...[و] زماني نيز سال [عرض چهار فصل] شش فصل داشت ... [لذا] آغاز سال [در بعضي مواقع] اول تابستان (انقلاب صيفي) و تيرماه بود و در دورهاي چنان كه ابوريحان بيروني آورده سال با اول تابستان ولي با نام فروردين آغاز ميشد و در نتيجه اعتدال بهاري در اول دي ماه بود.
و هنگامي آغاز سال در اول پاييز (اعتدال پاييز) مهرماه بود و در دورهاي سال ثابت (بهيزكي) در ايران از نوزده حمل (نوزده فروردين) آغاز ميشد» (3) لذا عيد «آغاز سال» يعني «اول فروردين» و به اصطلاح «عيد نوروز ايراني امروزي» در ايران باستان فاقد معني خاص خود يعني عيد «آغاز سال» بود چون سال دايم با ماههاي گوناگون و فصلهاي مختلف آغاز ميشد و اين آغاز سال زماني در آغاز تابستان و گاهي با آغاز زمستان در ديماه و زماني در آغاز پائيز در مهرماه و زماني از 19 فروردين ماه آغاز ميشد كه به اين آغاز سالها هيچ نام خاصي نميشد داد چه رسد به «عيد نوروز» چه عيد نوروز يك «عيد ريتميك» (4) محسوب ميشود كه بصورت«پريود سالانه» و «نبض گونه (Rhythmic) (5) هر سال ميبايست در «زمان قدسي» (6) براي «تجديد حيات طبيعت» انجام ميگرفت و اجراي نامنظم آن در ايران نشان ميدهد كه ايرانيان تا بعد از اسلام آشنايي كامل با اين عيد تركان سومري نداشتند و بعد از رسيدن تركان سلجوقي به ايران است كه اين مسئله مورد مداقه قرار گرفته و بصورت «پريوديك و ريتميك» فعلي بصورت يك «عيد آغاز سال» آمده است.
براي نشان دادن اين بينظمي در گرفتن عيد نوروز «منظومه ويس و رامين» خود دليل قاطعي است كه روزگاري ايرانيان «عيد نوروز» را كه «عيد نوزايي و بهاري و آغاز سال» است در آخر پائيز يعني در آذرماه ميگرفتند و آنرا «آغاز سال» محسوب ميكردند كه بر طبق تقويم تقسيم سال به دو فصل تابستان و زمستان اين آغاز سال در زمستان قرار ميگرفت. فخرالدين اسعد گرگاني، در اين رابطه مينويسد :
چو گردشهاي ايشان را بديدند ز آذرماه روزي برگزيدند
كجا آنگه ز گشت روزگاران در آذرماه بودي نوبهاران (7)
يا
منم آزار و تو نوروز خرم هر آيينه بود اين هر دو باهم
سر سال و خجسته روز نوروز جهان پيروز گشت از بخت پيروز (8)
بدين ترتيب با اين چند دليل ساده در رد منشاء ايراني بودن نوروز به سراغ منشاء اصلي آن رفته و به بررسي ريشههاي آن كه مربوط به «عيد دوموز» سومري است كه ايرانيان «عيد دوموز» را «عيد نوروز» كردهاند ميپردازيم :
بطور خلاصه و ساده فهم ميتوان گفت كه تركان سومري الههيي به نام «اين آنا» (مادر آسمان) داشتند كه همين الهه برادر خداي خورشيد بنام «اوتو» بود. خدايي به نام «دوموزي» كه خداي «چوپاني» (9) و نيز رستنيها و «خداوندگار درخت زندگي (شجرهالحيات) » (10) بود عاشق «اين آنا» (اينانا) شده و با هدايايي به خواستگاري او ميرود. از طرف ديگر خدايي به نام«انكيمدو» كه «خداي دهقان» (11) و حامي روستائيان بود او نيز به خواستگاري «اين آنا» ميرود و «اين آنا» در مورد انتخاب هر يك از آنها مردد ميماند و با برادرش «اوتو» - خداي خورشيد- مشورت ميكند. «اوتو» ، دوموزي را مصلحت دانسته و «اين آنا» هداياي او را قبول كرده و همسر دوموزي ميشود.
الواح سومري و بابلي از اين به بعد داراي روايتهاي مختلف ميشود. بنا به روايتي روزي كه «دوموزي» در مزرعهاي دراز كشيده و استراحت ميكرد از سوي «انكيمدو» - خداي دهقان و رقيب عشقي دوموزي – كه براي شناخته نشدن خود را بشكل «خوك» درآورده بود، مورد حمله وحشيانه قرار گرفته و كشته ميشود. چون در زبان تركي سومري به خوك «دوموز» ميگويند – كه امروز تركان آذربايجان نيز همان واژه را بكار ميبرند – بعد از كشته شدن نام كشنده بر روي اين خداي شبان، باقي مانده و در پيش مردم به «دوموزي» مشهور ميشود.
در اساطير بينالنهرين و مصر و يونان و روم خدايان نيز كشته شده يا خود پير شده ميميرند و به جهان زيرين ميروند. «دوموز» بعد از مرگ به «جهان زيرين» منتقل ميشود كه خواهر همسرش با نام الهه «اِرِشكي گال» بر آن حاكم بود. جهان مردگان و جهان زيرين تركان سومري داراي دو نام تركي است. يكي كور ((kor از مصدر «كورلاماق» به معني خراب كردن و ديگري «آرالي» (12) از مصدر «آرالانماق» به معني فاصله گرفتن است كه هر دو در تركي آذربايجاني امروزي نيز كاربرد دارد و بكار ميرود. در كتاب معني اين واژه سومري «دور افتادگي سرزمين بي حاصل» (13) آمده است. «قانون» اين جهان زيرين آن است كه هر كسي با هر مقامي به آنجا وارد گردد نميتواند از آنجا خارج شود. جهان زيرين و مردگان تركان سومري بر خلاف جهانهاي زيرين ساير اديان بعدي است. در آنجا «گرما و آتش حضور ندارد بلكه تنها آب و گردوغبار به چشم ميخورد» (14)
چون دوموزي خداي شبان و رستنيها و گياهان و درختان است بعد از كشته شدن او رمهها و گلههاي حيواني و تمام گياهان و درختان از توالد و تناسل و توليد مثل باز ميمانند و «جهان مياني» يعني روي زمين بشدت دچار اختلال ميشود.
«جيميز جرج فريزر» در كتاب مشهورش «شاخهي زرين» در اين رابطه مينويسد : «در غيبت او (دوموز) شور عشق ديگر در كار نبود : مردمان و حيوانات توليد مثل را فراموش ميكردند : همه حيات در خطر نابودي بود. كاركرد جنسي در سرتاسر حيوانات بستگي چنان نزديكي با الهه داشت كه بي حضور او نميتوانستند انزال كنند» (15)
بدين ترتيب جهان در مرگ خداي شبان و رستنيها به مرثيهسرايي روي آورده و اشعار سوزناك در «شهيد» شدن «دوموز» ميسرايند و چنان گروه مراثي، مرثيه سرايي ميكنند كه «گويي در اندوه از دست دادن گوسالهاي ميمويند.» (16)
در اينجا الواح حاوي منظومه سومري شكسته و بر اساس حدسيات چنين حدس زده ميشد كه همسر دوموز يعني «اين آنا» براي رهايي شوهرش به نزد خواهرش «ارشكي گال » - ملكه جهان زيرين – رفته و از او تقاضاي آزادي دوموزي را ميكند ولي چون قانون پولادين جهان زيرين چنين بود كه هيچ ميرنده زنده نشده و به جهان برنگردد و در صورت نياز شديد به او ميبايست يكي را در جهان زيرين بجاي خود گرو بگذارد تا برگردد «اين آنا» بجاي همسرش «دوموز» شش ماه در جهان زيرين ميماند تا جهان سبزي و خرمي خود را بازيابد و در تابستان دوموزي برگشته و «اين آنا»، به روي زمين برميگردد. ولي بعد از پيدا شدن الواح جديد – كه قسمتي از آنها در موزه فيلادلفيا و قسمتي در استانبول است – معلوم شد آن كسي كه به جاي «دوموزي» در «جهان زيرين» ميماند نه همسرش «اين آنا» بلكه خواهرش «گشتين آنا» است.
از اين به بعد با «شهيد» شدن «دوموز» در ميانه تابستان «ايام سوگواري» آغاز و با زنده شدن او در «اول بهار» و برگشت او بر روي زمين «ايام جشن و شادماني» و «تجديد حيات» شروع ميشود. در الواح سومري «ترانههاي عروسي، جشن ازدواج ميان دوموزي و اينانا [(اين آنا)] و... در بهار سرميگيرد، مرثيه در ميان تابستان سروده ميشود» (17)
به اين نوع «خدايان» كه هر سال در زماني معين «شهيد» شده و به جهان زيرين ميروند و بعد در «زمان معين» ديگر زنده شده به جهان برميگردند در اصطلاح اسطوره شناسي «خدايان شهيد شونده» ميگويند. دوموز يكي از خدايان شهيد شونده سومري است كه هر سال به تناوب شهيد و زنده ميشود.
بابليها نام «دوموز» (خوك) را تُموز و اقوامي بعدي سامي آن را تَموز تلفظ ميكنند و امروزه نيز نام اين خداي شهيد شونده سومري يكي از نامهاي ماههاي تابستان است چنانچه سعدي ميگويد : «عمر برف است و آفتاب تموز».
اين مراسم شهيد شوندگي هر سال با آئين خاصي در سومر و بعد بابل و تمدنهاي بعدي جشن و سور و سوگ گرفته ميشد. «جيمز جرج فريزر» در «شاخهي زرين» در اين مورد مينويسد :
«ظاهرا هر سال با نواي حزين ناي مردان و زنان در نيمه تابستان در ماهي كه به نام او تموز (دوموز) ناميده ميشد بر مرگ او نوحه سرايي ميكردند . مرثيه را ظاهرا بر بالاي سر مجسمهي خداي مرده كه با آب خالص شسته و روغن مالي شده بود و ردايي سرخ به تن داشت ميخواندند و عطر و بخور فضا را ميانباشت تو گويي براي آن كه با رايحهي تندش حواس فروخفتهي او را برانگيزد و از خواب مرگش بيدار كند» (18)
چون اين خداي شهيد شونده هر سال شهيد ميشد لذا بر تن مجسمه اين خدا «ردايي سرخ» يا «لباس سرخ» ميپوشانند كه نشانه آن را در «لباس سرخ حاجي فيروز نوروزي» - كه با دايره زندگي خود ميزند و جلو مردم را در خيابانها گرفته و طلب مژدگاني رسيدن بهار را ميكند- هر سال در ايران شاهديم و «صورت سياه» حاجي فيروز – كه به عمد سياه ماليده است – نشان دهنده آمدنش از «جهان زيرين» است كه نشانگر «غبار آلودي» و «تاريكي جهان زيرين» است. امروزه در آذربايجان به كسي كه كار بدي انجام دهد ميگويند «اوزي قره» (سيه روي) كه نشان از برگشت او از جهنم سومري دارد.
خاطره جايگزيني همسر يا خواهر بجاي «دوموز» در جهان زيرين در داستان «دلي دومرول» كتاب «دده قوقود» - اين شاهنامه آذربايجان – باقي است. بر اساس اين داستان دلي دومرول از ديدن مرگ جواني بر خداوند ياغي شده و خداوند به «قيزيل قاناد عزرائيل» (عزرائيل سرخ بال) دستور ميدهد جان دلي دومرول را بگيرد. دلي دومرول بعد از مبارزههاي شجاعانه با عزرائيل عاقبت به حيله گرفتار عزرائيل شده و وقتي عزرائيل ميخواهد جانش را بگيرد دلي دومرول از كرده خود پشيمان شده وطلب عفو ميكند و بدين شرط بخشيده ميشود كه در عوض جان خود جاني را تسليم كند. پدر و مادرش از دادن جانشان دريغ كرده ولي همسر دلي دومرول راضي ميشود كه جانش را در عوض جان او بدهد.
اين داستان دقيقا هم منشاء بودن تركان سومري با تركان ايران و بويژه آذربايجان را ميرساند. بعدها اين خداي شهيد شونده يا دوموز، مرگ و زندگي دوبارهاش كم كم به هم نزديك شده و در قرنها و هزارههاي بعدي در «پايان سال» او «شهيد شده» و بلافاصله در «آغاز سال» زنده ميشود تا «بهار» را بوجود آورده و «حيات را تجديد» نمايد. خاطره اين نزديكي نيز در فرهنگ آذربايجان و تركان ايران منعكس است چه در آخرين چهارشنبه سال كه به «قره چرشنبه» (چهارشنبه سياه) مشهور است مردم به قبرستانها رفته و آئينهاي خاصي براي - فاتحهخواني در كسوت اسلامي – مردگان خود انجام ميدهند كه بازمانده روزهاي سوگواري بر خداي شهيد شونده سومري است و واژه «قره» (سياه) نيز حاكي از همان موضوع «جهان زيرين» دارد.
ايرانيان نيز در تحت تاثير اين سوگواري تركان سومري به «ياد فروهرها چراغ روشن كرده و حتي در پشت بامها غذا ميگذاشتند» (19) تا ارواح بستگانشان كه در نوروز آزاد ميشدند از آنها استفاده كرده و از آنها خوشنود گردند، كه اين آئين نيز قسمتي از اپيزود بازگشت خداي شهيد شونده از جهان زيرين است.
مراسم سوگواري و رفت و برگشت اين خداي شهيد شونده تركان سومري به جهان زيرين و مياني بعدها وارد فرهنگ بابلي، عيلامي، اكدي، كلدائي،يوناني، مصري، و عبري شد و كار به جايي رسيد كه زنان يهود در زمان مرگ دوموز آئينهاي ويژه سوگواري برگزار ميكردند. در «تورات» در مورد «دوموز» يا «تموز» از «قول حزقيال نبي» كه در نيمه دوم هزاره اول پيش از ميلاد ميزيست و خود «شاهد نوحهي زنان اورشليم بر تموز در دروازهي شمالي معبد بود. » (20) آمده است: «گريه و زاري در مرگ «تموز» كراهت دارد» (21)
بعدها چنانچه ذكر شد زمان مرگ و زنده شدن دوباره دوموز در فلات ايران و در بين تركان بهم نزديك گرديد و هفته آخر سال زمان «شهيد شدن دوموزي» و ايام سوگواري و آغاز هفته اول سال زمان «برگشت دوموزي» و آغاز جشن و سرور گرديد و بعدها طي قرنهاي متمادي همانطوريكه «حزقيال نبي» نيز سفارش كرده بود سوگواري بر «دوموز» كراهت پيدا كرد و تنها جشن زنده شدن و حيات مجدد يافتن او و به روايت ديگر تجديد حيات طبيعت يعني با آمدن او، آمدن بهار جشن گرفته شد، كه به «جشن دوموز» يا به اصطلاح ايرانيان «جشن نوروز» معروف گرديد. بدين ترتيب يك عيد باستاني تركان به عيد باستاني بيشتر كشورهاي جهان تبديل گرديد.
«ابوالقاسم اسماعيلپور، در كتاب «اسطوره» بيان نمادين «در مورد شباهت آئين نوروزي ايران به جشنهاي بهاري ملل ديگر مينويسد : «آئينهاي نوروزي ما شبيه مراسم مربوطه به ايزدان بابلي – يوناني ، مصري است» (22) و جالب اينكه نوروز ايرانيان كه دوازده روز طول ميكشيد برگرفته از «نوروز بابليان [است كه] دوازده روز طول ميكشيد» (23)
نهايت اينكه «شواهدي در دست است كه مراسمي مانند نوروز در نزد مصريان، و اقوام باستاني ديگر معمول بوده است همه اين آيينهاي نوروزي اولا جنبه ديني و قدسي داشتند و ثانيا هدفشان نو شدگي، تكرار آفرينش براندازي زمان گذشته و چيرگي بر نيروي شر بوده است. انسان با اجراي مراسم نوروزي به زمان اساطيري و ازلي دست مييافت و با لحظه آفرينش يگانه ميشد. آفرينش ازلي در سال نو به زمان اكنون ميرسيد. ازدواج مقدس و آئيني در پرستشگاهها نيز «زايش كيهان» و «باروري مبدل ميشد» (24) و اينهمه برگرفته از «عيد دوموز» تركان سومري است
پاورقي :
1-تهران، 1376 ص 229
2-بندهش هندي متني به زبان پارسي ميانه (پهلوي ساساني) ، تصحيح و ترجمه رقيه بهزادي، تهران، 1368، ص 108
3-روحالاميني، موسسه انتشارات آگاه، چاپ اول، تهران، 1376، صص 25-24
4-الهدي چاپ اول، تهران، 1379، ص 47
5-
6-تهران، فصل يازدهم، مبحث زمان قدسي و اسطوره بازگشت جاودانه.
7-ص 7 به نقل از آداب و رسوم نوروز ص 102
8-
9-تهران ، نيويورك، تهران 1340، ص 185
10-فكر روز، چاپ اول، 1373، ص 280
11-
12-
13-
14-
15-ترجمهي كاظم فيروزمند، چاپ اول،انتشارات آگاه، تهران، بهار سال 1383،ص 359
16-
17-
18-
19
آخرین ویرایش: