شايد عقيدش اين بود كه من فكر كردم دستم بركت داره خواست ضايم كنه
من خواستم بهش احترام بذارم چون به بقيه دوستام داده بودم
منم خنديدم گفتم اگه دوست نداري برندار
عيدي عيد غدير!!
- شروع کننده موضوع تیکا
- تاریخ شروع
شايد عقيدش اين بود كه من فكر كردم دستم بركت داره خواست ضايم كنه
من خواستم بهش احترام بذارم چون به بقيه دوستام داده بودم
منم خنديدم گفتم اگه دوست نداري برندار
عزیزم اگه بقیه هم بر نداشته بودن اونوقت میتونستی به خودت شک کنی ولی حالا که یکی بر نداشته مطمئن باش اون یه مشکلی داشته!!مشکلشم فک نمیکنم به من و شما ربطی داشته باشه!!
در هر صورت نمیشه عیدی اونو به من بدی
(ته سواستفادگی)
عزیزم اگه بقیه هم بر نداشته بودن اونوقت میتونستی به خودت شک کنی ولی حالا که یکی بر نداشته مطمئن باش اون یه مشکلی داشته!!مشکلشم فک نمیکنم به من و شما ربطی داشته باشه!!
در هر صورت نمیشه عیدی اونو به من بدی
سلام
پس عیدیه ما یادت نره
چشم
وظيفه اس
ب نظر من شما ب عیدی دادنت ادامه بده و این ادم ها اصلا واست مهم نباشن.عجیبه ک ایشون عیدی شما رو قبول نکردن.من هر سال ب همه عیدی میدم تا حالا نشده کسی ازم نگیره.امسال هم ک میخواستم ب هم کلاسی های دانشگاه ک سنی بودن عیدی بدم نگران عکس العملشون بودم ولی همشون با روی خوش بذیرفتن.
ببخشید الان جواب میدم اخه الان دیدمبه بهانه عید غدیر
به بهانه عید غدیر
روزی دو نفر، یکى شيعه و دیگرى اهل سنت، در خانه اى با هم زندگی مى کردند.
یک روز برادر اهل سنت به سفر رفت و در راه بود که برادر شيعه زنگ زد به او و گفت: "سریع برگرد خونه که کار بسیار بسیار واجبى دارم".
اهل سنت گفت: "الان تو راهم نمى شه".
شيعه اصرار کرد و اهل سنت باز قبول نمی کرد.
آخر آنقدر اصرار کرد که اهل سنت قبول کرد که برگردد.
وقتی برگشت گفت: "کار مهمت چى بود؟"
شيعه گفت: "هيچى؛ فقط خواستم بگم دوستت دارم، و تو دوست منى. همین".
اهل سنت عصبانی شد و گفت: "فلان فلان شده مگه مرض دارى این همه راه منو کشوندى که همینو بگى؟ مگه آزار دارى؟"
شيعه گفت: "این همون حرفیست که شما در مورد پیغمبر می زنيد. می گویيد پیامبر(ص) این همه مردمو معطل کرده، وقتی به غدیر خم می رسه دستور توقف می ده، می گه اونایی که جلو افتادن بگين برگردند و صبر می کنیم اونایی که نرسیدن برسن. می گن آنقدر هوا گرم بوده که مردم زير شکم شتر پناه می بردند و عبا روی سرشون می انداختند. تعدادشون ۱۲۰هزار نفر بوده. آن وقت پیغمبر این همه آدم رو معطل کنه بگه على فقط دوست منه؟!!!
به بهانه عید غدیر
روزی دو نفر، یکى شيعه و دیگرى اهل سنت، در خانه اى با هم زندگی مى کردند.
یک روز برادر اهل سنت به سفر رفت و در راه بود که برادر شيعه زنگ زد به او و گفت: "سریع برگرد خونه که کار بسیار بسیار واجبى دارم".
اهل سنت گفت: "الان تو راهم نمى شه".
شيعه اصرار کرد و اهل سنت باز قبول نمی کرد.
آخر آنقدر اصرار کرد که اهل سنت قبول کرد که برگردد.
وقتی برگشت گفت: "کار مهمت چى بود؟"
شيعه گفت: "هيچى؛ فقط خواستم بگم دوستت دارم، و تو دوست منى. همین".
اهل سنت عصبانی شد و گفت: "فلان فلان شده مگه مرض دارى این همه راه منو کشوندى که همینو بگى؟ مگه آزار دارى؟"
شيعه گفت: "این همون حرفیست که شما در مورد پیغمبر می زنيد. می گویيد پیامبر(ص) این همه مردمو معطل کرده، وقتی به غدیر خم می رسه دستور توقف می ده، می گه اونایی که جلو افتادن بگين برگردند و صبر می کنیم اونایی که نرسیدن برسن. می گن آنقدر هوا گرم بوده که مردم زير شکم شتر پناه می بردند و عبا روی سرشون می انداختند. تعدادشون ۱۲۰هزار نفر بوده. آن وقت پیغمبر این همه آدم رو معطل کنه بگه على فقط دوست منه؟!!!
هر چی با شکوه تر
برکتش بیشتر
التماس دعا
برکتش بیشتر
التماس دعا
hellenaa
عضو جدید
در غدیر دستی بالا رفت
تا مردمانی تا قیامت بتوانند سر هایشان را بالا بگیرند و بگویند:
"الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب"
«عید غدیر مبارکباد»
تا مردمانی تا قیامت بتوانند سر هایشان را بالا بگیرند و بگویند:
"الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب"
«عید غدیر مبارکباد»
دستي به هوا رفت و دو پيمانه به هم خورد
در لحظه «مي» نظم دو تا شانه به هم خورد
دستور رسيد از ته مجلس به تسلسل
پيمانه «مي» تا سر ميخانه به هم خورد
دستي به هوا رفت و به تاييد همان دست
دست همه قوم صميمانه به هم خورد
«لبيك علي »قطره باران به زمين ريخت
«لبيك علي» نور و تن دانه به هم خورد
يك روز گذشت و شب مستي به سر آمد
يعني سر سنگ و سر ديوانه به هم خورد
پس باده پريد از سر مستان و پس از آن
بادي نوزيد و در يك خانه به هم خورد
در لحظه «مي» نظم دو تا شانه به هم خورد
دستور رسيد از ته مجلس به تسلسل
پيمانه «مي» تا سر ميخانه به هم خورد
دستي به هوا رفت و به تاييد همان دست
دست همه قوم صميمانه به هم خورد
«لبيك علي »قطره باران به زمين ريخت
«لبيك علي» نور و تن دانه به هم خورد
يك روز گذشت و شب مستي به سر آمد
يعني سر سنگ و سر ديوانه به هم خورد
پس باده پريد از سر مستان و پس از آن
بادي نوزيد و در يك خانه به هم خورد
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
| M | عيد فطر نعمت، شادي، وعبادت است | تالار اسلام و قرآن | 0 | |
|
عيد سعيد قربان مبارك باد | تالار اسلام و قرآن | 7 |