Sarp
مدیر بازنشسته
سحر و جادو هيچگاه از ميان جوامع بشري از بين نرفته است اما پس از دوره زندگي بدوي به ويژه در اروپا كه فيلسوفان بزرگي در يونان پديد آمدند، كوشيدند رازهاي جادو را با پرتو انديشه و تفكر باز كنند و از آنجا بود كه فلسفه غرب زاده شد. در حدود هزار سال بعد از پيدايش فلسفه در قرن چهارم ميلادي با رسميت يافتن مسحيت در اروپا سحر و جادو خيلي كمرنگ شد و نگرشها و باورهاي ديني جاي آن را گرفت. اما از سده يازدهم و دوازدهم موجي از گرايش به سحروجادو به خصوص در بين زنان گسترده شد. تا جايي كه از سال 1298 سازمان تفتيش عقايد با سوزاندن زنان ساحره مبارزه خود را آغاز كرد.(1)
اين روند همچنان ادامه داشت تا اينكه از 1330 تا 1375 يعني حدود چهل و پنج سال در قرن چهاردهم، چهل و هشت محاكمه بزرگ جادوگران و كشتار آنها صورت گرفت.(2) و در سال 1563 قانون مجازات مرگ با دار در انگلستان تصويب شد.(3) و اين كشتارها در قرن شانزدهم به اوج خود رسيد و سپس روبه افول نهاد.
دقيقاً در قرن شانزدهم شاهد هستيم كه آشكارا سحر و جادو به دربار كشورهاي اروپايي راه مييابد. در آن دوره پادشاهان جادوگران را براي پيشگويي و مشاوره در امور استخدام كردند كه معمولاً يهودي بودند. از جمله لورنز دومديچي در خدمت هنري دوم پادشاه فرانسه بود و دختر او كاترين به همسري پادشاه در آمد. كاترين و پسرش شارل نهم «نسترا داموس» را به سمت پزشك، منجم، مشاور و پيشگوي خود گماشتند. غير از او در دربار آنها غيب گويان و جادوگران فراواني حضور داشتند.(4)
با افزايش نفوذ جادوگران در مقامات بالا و نيز جنايات و افراط كاري هاي كليسا در برخورد با متهمين به جادوگري، دوره سهل گيري آغاز شد و به تدريج از شور اجراي قانون عليه جادوگري كاسته شد و اين قوانين معطل ماند، تا اينكه در سال 1951 به دنبال لغو قانون جادوگري، جادوگران رسماً در مجامع عمومي، نشريات، كتابها و بعد رسانه هاي جمعي به ترويج عقايد خود پرداختند.
ابتدا كشيش ها يا رهبران فرقه هاي جادوي سفيد روي صحنه آمدند و نيات و اهداف خيرخواهانه خود را اعلام كردند. ولي در كنار آن، فرقه هاي جادوي سياه نيز فعاليت خود را توسعه دادند. در اين شرايط مخالفت هايي با آنها صورت گرفت اما به جايي نرسيد و جادوگران و ساحران همچنان به كارهاي خود ادامه دادند و تنها كوشيدند كه آشكارا عملي بر خلاف قانون انجام ندهند تا بتوانند به زندگي اجتماعي خود ادامه دهند.
در سالهاي 1963 به بعد اخباري از اعمال جادويي نشر پيدا كرد كه هيچ منعي براي جادوگران در پي نداشت. در كليساي مخروبه سنت مري، گور برهم ريخته اي كشف شد. استخوانهاي مرده را از قبر درآورده و در مراسم مخفيانه اي از آن استفاده كرده بودند. چنين گزارشاتي بي وقفه ادامه داشته و هر سال تعدادشان افزايش مييابد.(5) در اروپا و آمريكا قلب حيوانات را با خار سوراخ ميكنند. تنديس هاي مستهجن مومي ميسازند، در كليساها به طرز شرم آوري به مقدسات توهين ميشود. البته اين كارهايي كه سرو صداي آن بلند ميشد معمولاً از سوي تازه كارها انجام ميگرفت، و افراد حرفه اي ترجيح مي دادند به عنوان مذهبي بيضرر، بلكه مفيد در جامعه شناخته شوند.(6)
امروزه جادوي سياه در پي لذت جسماني، تضعيف جامعه و اخلاقيات و به انحراف كشاندن جوانان است. پيتر هاينينگ پس از اين اظهار نظر توضيح مي دهد: «كساني كه وابسته به چنين فرقي هستند به طور مرتب گرد هم جمع ميشوند، و غالباً براي تمسخر آيين عشاي رباني مسيحي، مراسمي شيطاني برگزار ميكنند و سپس به شرم آورترين شكل، مشغول شهوت راني و هرزگي ميشوند. با توهين به اماكن مقدس، گورستانها، به جامعه اهانت ميكنند. كساني را كه به گروهشان نمي پيوندند با ارعاب و اخاذي به فساد ميكشانند و بدون ترديد در بسياري از طبقات اجتماعي رخنه ميكنند. از فعاليت هايشان گزارشات معدودي وجود دارد. كساني كه مايل به ترك گروه يا افشاي رازهاي فرقه باشند با خطري جدي مواجه ميشوند».(7)
آنچه در اين بين قابل توجه است اينكه اين اعمال آغاز راه شيطانپرستي نيست، بلكه شيطانپرستان در ابتدا، نامي از شيطان نمي آورند و به صورت ميهماني، آيينهاي سري براي علوم باطني و حتي عرفان و معنويت و عناويني از اين دست، كار خود را آغاز مي كنند و پس از جذب كامل فرد و آمادگي كافي و ايجاد شرايط مناسب، او را به دنياي اسرار خود ميبرند، به طوري كه ديگر راهي براي خروج نداشته باشد. زيرا براي شيطان نام و آوازه اش مهم نيست، بلكه داشتن پيرواني جاهل و بندگاني تسليم، رضايت بخشتر و خواستني تر است. 1. تاريخ تمدن جلد چهارم، ص.1328
2. تفتيش عقايد، ص.113
3. تاريخچه جادوگري، ص.34
4. زرسالاران يهود، جلد4، ص104، 103
5. سيري در تاريخ جادوگري، ص.116
6. همان، ص.117
7. همان، ص118، .117
اين روند همچنان ادامه داشت تا اينكه از 1330 تا 1375 يعني حدود چهل و پنج سال در قرن چهاردهم، چهل و هشت محاكمه بزرگ جادوگران و كشتار آنها صورت گرفت.(2) و در سال 1563 قانون مجازات مرگ با دار در انگلستان تصويب شد.(3) و اين كشتارها در قرن شانزدهم به اوج خود رسيد و سپس روبه افول نهاد.
دقيقاً در قرن شانزدهم شاهد هستيم كه آشكارا سحر و جادو به دربار كشورهاي اروپايي راه مييابد. در آن دوره پادشاهان جادوگران را براي پيشگويي و مشاوره در امور استخدام كردند كه معمولاً يهودي بودند. از جمله لورنز دومديچي در خدمت هنري دوم پادشاه فرانسه بود و دختر او كاترين به همسري پادشاه در آمد. كاترين و پسرش شارل نهم «نسترا داموس» را به سمت پزشك، منجم، مشاور و پيشگوي خود گماشتند. غير از او در دربار آنها غيب گويان و جادوگران فراواني حضور داشتند.(4)
با افزايش نفوذ جادوگران در مقامات بالا و نيز جنايات و افراط كاري هاي كليسا در برخورد با متهمين به جادوگري، دوره سهل گيري آغاز شد و به تدريج از شور اجراي قانون عليه جادوگري كاسته شد و اين قوانين معطل ماند، تا اينكه در سال 1951 به دنبال لغو قانون جادوگري، جادوگران رسماً در مجامع عمومي، نشريات، كتابها و بعد رسانه هاي جمعي به ترويج عقايد خود پرداختند.
ابتدا كشيش ها يا رهبران فرقه هاي جادوي سفيد روي صحنه آمدند و نيات و اهداف خيرخواهانه خود را اعلام كردند. ولي در كنار آن، فرقه هاي جادوي سياه نيز فعاليت خود را توسعه دادند. در اين شرايط مخالفت هايي با آنها صورت گرفت اما به جايي نرسيد و جادوگران و ساحران همچنان به كارهاي خود ادامه دادند و تنها كوشيدند كه آشكارا عملي بر خلاف قانون انجام ندهند تا بتوانند به زندگي اجتماعي خود ادامه دهند.
در سالهاي 1963 به بعد اخباري از اعمال جادويي نشر پيدا كرد كه هيچ منعي براي جادوگران در پي نداشت. در كليساي مخروبه سنت مري، گور برهم ريخته اي كشف شد. استخوانهاي مرده را از قبر درآورده و در مراسم مخفيانه اي از آن استفاده كرده بودند. چنين گزارشاتي بي وقفه ادامه داشته و هر سال تعدادشان افزايش مييابد.(5) در اروپا و آمريكا قلب حيوانات را با خار سوراخ ميكنند. تنديس هاي مستهجن مومي ميسازند، در كليساها به طرز شرم آوري به مقدسات توهين ميشود. البته اين كارهايي كه سرو صداي آن بلند ميشد معمولاً از سوي تازه كارها انجام ميگرفت، و افراد حرفه اي ترجيح مي دادند به عنوان مذهبي بيضرر، بلكه مفيد در جامعه شناخته شوند.(6)
امروزه جادوي سياه در پي لذت جسماني، تضعيف جامعه و اخلاقيات و به انحراف كشاندن جوانان است. پيتر هاينينگ پس از اين اظهار نظر توضيح مي دهد: «كساني كه وابسته به چنين فرقي هستند به طور مرتب گرد هم جمع ميشوند، و غالباً براي تمسخر آيين عشاي رباني مسيحي، مراسمي شيطاني برگزار ميكنند و سپس به شرم آورترين شكل، مشغول شهوت راني و هرزگي ميشوند. با توهين به اماكن مقدس، گورستانها، به جامعه اهانت ميكنند. كساني را كه به گروهشان نمي پيوندند با ارعاب و اخاذي به فساد ميكشانند و بدون ترديد در بسياري از طبقات اجتماعي رخنه ميكنند. از فعاليت هايشان گزارشات معدودي وجود دارد. كساني كه مايل به ترك گروه يا افشاي رازهاي فرقه باشند با خطري جدي مواجه ميشوند».(7)
آنچه در اين بين قابل توجه است اينكه اين اعمال آغاز راه شيطانپرستي نيست، بلكه شيطانپرستان در ابتدا، نامي از شيطان نمي آورند و به صورت ميهماني، آيينهاي سري براي علوم باطني و حتي عرفان و معنويت و عناويني از اين دست، كار خود را آغاز مي كنند و پس از جذب كامل فرد و آمادگي كافي و ايجاد شرايط مناسب، او را به دنياي اسرار خود ميبرند، به طوري كه ديگر راهي براي خروج نداشته باشد. زيرا براي شيطان نام و آوازه اش مهم نيست، بلكه داشتن پيرواني جاهل و بندگاني تسليم، رضايت بخشتر و خواستني تر است. 1. تاريخ تمدن جلد چهارم، ص.1328
2. تفتيش عقايد، ص.113
3. تاريخچه جادوگري، ص.34
4. زرسالاران يهود، جلد4، ص104، 103
5. سيري در تاريخ جادوگري، ص.116
6. همان، ص.117
7. همان، ص118، .117