علم بهتر است یا شوهر

mehdi_petro

عضو جدید
کاربر ممتاز
همه ما مثل معروف علم بهتر است يا ثروت را شنيده‌ايم، اما چندوقت پيش در دادگاه خانواده به موضوع جالبي برخورد كردم. اين‌كه علم را مي‌شود با چيزهاي مختلفي مقايسه كرد. چهره درهم رفته خانم جواني كه منتظر وقت دادگاهش بود نظرم را جلب كرد. وقتي از علت آمدنش به دادگاه پرسيدم گفت: «راست ميگن نميشه دوتا هندونه رو با يه دست بغل كرد» موضوع خيلي برايم جالب شد. «تو فاميل ما رسم بود كه دخترا رو زود شوهر مي‌دادن. يعني وقتي به 19، 20سالگي يه دختر مي‌رسيد ديگه وقت شوهر كردنش مي‌‌شد. من هم از اين قضيه مستثني نبودم. دوران پيش دانشگاهيم تموم شده بود و تو كنكور قبول شده بودم. براي تحصيلم مجبور بودم از شهرستان به تهران بيام كه در همين گير و دار برايم خواستگار اومد و چون با تحقيق‌هاي خانواده معلوم شد كه پسر خوب و خانواده داري هست منم قبول كردم ولي شرط كردم كه من بايد درسم رو ادامه بدم و برم دانشگاه. محمد هم قبول كرد. ازدواج كرديم اما چند ماه بعد كه مي‌‌خواستم براي ثبت‌نام برم كم‌كم شروع كرد به بهونه‌گيري و راضي نبود كه برم. اولش گفت كه چون راهش دور هست مشكله كه بري. گفتم كه خب ميريم تهران زندگي مي‌‌كنيم. بهونه آورد كه زندگي اونجا سخته و كار نيست و گروني و از اينجور بهونه‌ها. بعدش يكي از فاميل‌هامون گفت كه من برات كار جور مي‌‌كنم، برو تهران سر كار ولي بازم يه چيز ديگه رو بهونه كرد. اين دفعه گفت كه جو و محيط دانشگاه خراب و بده و نمي‌‌خوام بري بين كلي پسر و دختر تو دانشگاه درس بخوني. حتي قبول كردن شرطش رو زمان ازدواج يه راهي براي رسيدن به من مي‌دونست و مي‌‌گفت از اول هم راضي نبودم ولي چون نمي‌‌خواستم از دستت بدم قبول كردم. من واقعا محمد رو دوست داشتم ولي نمي‌‌خواستم درس و دانشگاهي كه خيلي براي رسيدن بهش زحمت كشيده بودم را از دست بدم. براي آخرين بار باهاش صحبت كردم كه اگر نگذاره برم دانشگاه، طلاق مي‌گيرم ولي بازم روي حرفش بود. منم اومدم تا حرفم رو عملي كنم و به درس و دانشگاهم برسم.»‌‌خواستم براي ثبت‌نام برم كم‌كم شروع كرد به بهونه‌گيري و راضي نبود كه برم. اولش گفت كه چون راهش دور هست مشكله كه بري. گفتم كه خب ميريم تهران زندگي مي‌‌كنيم. بهونه آورد كه زندگي اونجا سخته و كار نيست و گروني و از اينجور بهونه‌ها. بعدش يكي از فاميل‌هامون گفت كه من برات كار جور مي‌‌كنم، برو تهران سر كار ولي بازم يه چيز ديگه رو بهونه كرد. اين دفعه گفت كه جو و محيط دانشگاه خراب و بده و نمي‌‌خوام بري بين كلي پسر و دختر تو دانشگاه درس بخوني. حتي قبول كردن شرطش رو زمان ازدواج يه راهي براي رسيدن به من مي‌دونست و مي‌‌گفت از اول هم راضي نبودم ولي چون نمي‌‌خواستم از دستت بدم قبول كردم. من واقعا محمد رو دوست داشتم ولي نمي‌‌خواستم درس و دانشگاهي كه خيلي براي رسيدن بهش زحمت كشيده بودم را از دست بدم. براي آخرين بار باهاش صحبت كردم كه اگر نگذاره برم دانشگاه، طلاق مي‌گيرم ولي بازم روي حرفش بود. منم اومدم تا حرفم رو عملي كنم و به درس و دانشگاهم برسم.»‌‌خوام بري بين كلي پسر و دختر تو دانشگاه درس بخوني. حتي قبول كردن شرطش رو زمان ازدواج يه راهي براي رسيدن به من مي‌دونست و مي‌‌گفت از اول هم راضي نبودم ولي چون نمي‌‌خواستم از دستت بدم قبول كردم. من واقعا محمد رو دوست داشتم ولي نمي‌‌خواستم درس و دانشگاهي كه خيلي براي رسيدن بهش زحمت كشيده بودم را از دست بدم. براي آخرين بار باهاش صحبت كردم كه اگر نگذاره برم دانشگاه، طلاق مي‌گيرم ولي بازم روي حرفش بود. منم اومدم تا حرفم رو عملي كنم و به درس و دانشگاهم برسم.»

توانایی عجيب زنان

انتخاب همسر را به گوش‌هایتان بسپارید!

محققان دانشگاه کالیفرنیا کشف کردند که زنان توانایی شگفت انگیزی دارند که به آنها کمک می کند تنها با گوش دادن به صدای یک مرد، ایده آل بودن وی را برای شروع یک زندگی مشترک شناسایی کنند.

این محققان دریافتند که زنان تنها با گوش دادن به صدای ضبط شده مردان حتی اگر به زبان دیگری صحبت کرده باشند می توانند به قدرت بدنی مردان و اين‌كه تا چه حد در زندگی محکم هستند پي‌ببرند.

این دانشمندان به منظور دستیابی به این نتایج، صدای مردان مختلف را از قبایل بولیوایی تا چوپانان آند و دانشجویان رومانیایی و آمریکایی ضبط کردند. در این آزمایش از تمام این مردان خواسته شد که یک جمله واحد را با یک لحن عادی بیان کنند.

سپس، نیروی فیزیکی این مردان بر پایه فشار دست، دور قفسه سینه و عضلات بازو اندازه‌گیری شد.

براساس گزارش تایمز، در ادامه گروهی از زنان صدای ضبط شده این مردان را گوش دادند و تنها با شنیدن حداقل دو کلمه از لحنی که کلمات با آنها ادا شده بود به نیروی بدنی مرد پی بردند. این ارزیابی با اطلاعات جمع‌آوری شده در خصوص نیروی بدنی مردان منطبق بود.

همسرم مرا مي‌زند، چون زياد غذا مي‌خورم

مردي با مراجعه به دادگاه خانواده دادخواستي را به قاضي يكي از شعب ارائه كرد.

اين مرد كه نزديك به 30 سال سن دارد مدعي شد كه همسرش سر سفره وقتي او زياد غذا مي‌خورد، با بشقاب چيني به شدت بر سر او مي‌كوبد. من از اين وضع خسته شده‌ام و مي‌خواهم همسرم را طلاق بدهد تا با آسودگي غذا خورده و كتك نخورم.

مرد بار ديگر در مقابل قاضي بيان كرد: من هم مي‌توانم همسرم را كتك بزنم ولي نمي‌خواهم او را اذيت كنم و دستم روي او باز شود. طلاق دادن همسرم، به نفع او و من است و همسرم بايد اين موضوع را قبول كند و با آن كنار بيايد.

زن كه چند سال از شوهرش كوچك‌تر است و در دادگاه حضور داشت مي‌گويد: من فقط به خاطر شوهرم كه هيكل و اندامش چاق نشود اين كار را مي‌كنم. اگر او از اين موضوع كه يك نوع توجه كردن به او است، ناراحت مي‌شود، من ديگر به او توجهي نخواهم كرد و هر چقدر دوست دارد مي‌تواند هيكل خود را خراب كند و من كاري به او ندارم.

مرد در حضور قاضي بيان كرد: توجه به معني كتك زدن نيست، همسرم هنوز مفهوم توجه را نفهميده است و ادعاي دوست داشتن مي‌كند.

قاضي اين شعبه، رسيدگي به اين پرونده را به آينده موكول كرد.

يك عاقد، يك خاطره

عاقـــــدان و ســردفترداران ازدواج و طلاق، خاطرات زيادي دارند از سال‌ها خطبه عقد خواندن که مي‌تواند شنيدني باشد، ما به سراغ اين عاقدان و سردفترداران رفتيم. يكي از اين سردفترداران «حجت‌الاسلام والمسلمين علي صادق» است كه از اواسط دهه 50 شمسي، فعاليت كاري خود را در اين زمينه آغاز كرد. از حاج‌علي صادق خواستيم براي ما خاطره‌اي شيرين از دوران كاري خود تعريف كند و او هم برايمان تعريف كرد: مراسم عقدي بايد در ساعت 10 صبح انجام مي‌شد و من درست در زمان مقرر به آنجا رسيدم، عروس‌خانم و آقاداماد همراه با پدر و مادرهايشان منتظر من بودند، اين دو خانواده با هم نسبت فاميلي داشتند و پدر عروس، دايي داماد نيز بود. وقتي مدارك و ديگر مقدمات عقد را آماده مي‌كردم، از ميزان مهريه سوال كردم و متوجه شدم به علت نزديكي خانواده‌ها، هنوز مهريه‌اي تعيين نشده و توافق ميزان مهريه را به همين روز موكول كرده بودند، پدر عروس هم كه بزرگ خانواده بود، گفت: «من مهريه دخترم را 750 سكه اعلام مي‌كنم كه 50 سكه آن را به آقاي داماد مي‌بخشم.» داماد كه از اين بذل و بخشش از كوره در رفت، بدون توجه به حرف‌هاي بزرگ‌ترها با صداقت گفت: «متاسفانه من توانايي پرداخت چنين مهريه‌اي را ندارم و توانايي مالي‌ام تنها 110 سكه است كه همين الان مي‌توانم آن را تقديم عروس‌خانم كنم.»‌خانم و آقاداماد همراه با پدر و مادرهايشان منتظر من بودند، اين دو خانواده با هم نسبت فاميلي داشتند و پدر عروس، دايي داماد نيز بود. وقتي مدارك و ديگر مقدمات عقد را آماده مي‌كردم، از ميزان مهريه سوال كردم و متوجه شدم به علت نزديكي خانواده‌ها، هنوز مهريه‌اي تعيين نشده و توافق ميزان مهريه را به همين روز موكول كرده بودند، پدر عروس هم كه بزرگ خانواده بود، گفت: «من مهريه دخترم را 750 سكه اعلام مي‌كنم كه 50 سكه آن را به آقاي داماد مي‌بخشم.» داماد كه از اين بذل و بخشش از كوره در رفت، بدون توجه به حرف‌هاي بزرگ‌ترها با صداقت گفت: «متاسفانه من توانايي پرداخت چنين مهريه‌اي را ندارم و توانايي مالي‌ام تنها 110 سكه است كه همين الان مي‌توانم آن را تقديم عروس‌خانم كنم.»

جر و بحث‌هاي طولاني تا ساعت سه بعدازظهر وقت ما را گرفت و هر دو خانواده حرف خودشان را مي‌زدند، من هم كه ديدم وضع اين‌گونه است، مي‌خواستم مراسم را ترك كنم كه عروس خانم 110 عدد سكه را پذيرفت، بزرگ‌ترها ديگر صحبتي نكردند و مراسم عقد پس از ساعت‌ها تاخير انجام شد. بعدها فهميدم كه آقاي داماد به علت اين گذشت عروس خانم يك واحد آپارتمان را به نام او كرده و همه مهريه‌اش را كامل پرداخته است. اين گذشت عروس خانم عشق بنيادين در ريشه زندگي‌شان كاشت كه بايد آن را به فال نيك گرفت.



فرار از دادگاه

زني كه با ارائه دادخواست طلاق به دروغ شوهرش را مجهول‌المكان اعلام كرده بود وقتي وي را در دادگاه ديد پا به فرار گذاشت. چندي قبل زني با مراجعه به دادگاه خانواده اعلام كرد، چون شوهرش مدت‌هاست او را ترك كرده، مي‌خواهد از او طلاق بگيرد.

اين زن طي اظهاراتي به قاضي گفت: «چند سال است كه با شوهرم زندگي مي‌كنم. او مرد خوبي بود و من عاشقانه دوستش داشتم.زندگي مشترك من و او ادامه داشت تا اين‌كه حدود يك سال قبل او به يكباره ناپديد شد. من كه نگران سرنوشت همسرم بودم همه جا را به دنبال او گشتم اما هيچ اثري از وي نبود. ماه‌ها در بي‌‌خبري از شوهرم گذشت تا اين‌كه توسط يكي از دوستانش به من خبر رسيد، او به خارج از كشور رفته است. شنيدن اين خبر مرا بسيار ناراحت كرد. تا چند روز در كنج خانه كز كرده بودم و با هيچ كس حرف نمي‌زدم. تصور نمي‌كردم شريك زندگي‌ام و كسي كه سه سال با او زندگي كرده بودم به من خيانت كند.»

اين زن در حالي كه خود را متاثر نشان مي‌داد، ادامه داد: «بعد از اين ماجرا به افسردگي مبتلا شدم و مدتي تحت نظر پزشك بودم تا اين‌كه تصميم گرفتم زندگي جديدي را آغاز كنم از اين رو خواستار جدايي از شوهرم هستم.» در پي اظهارات اين زن قاضي دادگاه طبق قانون دستور داد، آگهي مفقود شدن مرد در روزنامه‌هاي كثيرالانتشار منتشر شود. در ادامه و پس از آن‌كه قاضي از مجهول‌المكان بودن مرد مطمئن شد روزي را براي رسيدگي به پرونده و صدور حكم طلاق تعيين كرد.

سرانجام وقت رسيدگي به اين پرونده فرا رسيد. زن در حالي كه از صدور حكم طلاق اطمينان داشت وارد دادگاه شد اما با صحنه عجيبي روبه رو شد، شوهرش را ديد كه مشغول گفتگو با قاضي است. او با ديدن اين صحنه پا به فرار گذاشت و به سرعت از دادگاه بيرون دويد. مرد كه به طور اتفاقي از حضور همسرش در دادگاه خانواده مطلع شده بود به قاضي گفت: «به رغم ادعاهايي كه همسرم مطرح كرده ما چهار سال است كه با هم زندگي مي‌كنيم و من هيچ وقت خانه‌ام را ترك نكرده‌ام. زنم مدتي با من سر ناسازگاري دارد و مدام با من درگير است. چند روزي است كه او صبح زود از خانه خارج مي‌شود. چون وي خانه‌دار است پس از چند روز به او مشكوك شدم و به تعقيب او پرداختم و فهميدم به دادگاه خانواده مي‌آيد. وقتي به واحد رايانه دادگاه مراجعه كردم و نام او را گفتم متوجه شدم او با اعلام مجهول‌المكان بودن من در دادگاه پرونده طلاق تشكيل داده است به همين خاطر امروز صبح در حالي كه مي‌دانستم او به دادگاه مي‌آيد زودتر از خانه خارج شدم و به دادگاه آمدم.»

بنا بر اين گزارش پس از اظهارات اين مرد در حالي كه اظهارات كذب همسرش براي قاضي مسجل شده بود اين پرونده مختومه اعلام شد.
 

setiya

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم نخوندم ولي هيچ كدام
 

Next

عضو جدید
منم نخوندم ولي هيچ كدام

اتفاقا شوهر . اینو من نمی گم واقعیته . معظله پسرا سربازی کار و دانشگاهه . معظله دخترا ازدواجه .
تردید نداشته باشید . بخواید با عدله عرض میکنم
 

گزیزه

عضو جدید
علم که ضروریه ...حالا شوهرم میتونه خوب باشه میتونه نباشه ...خلاصه بگم دیگه بستگی داره ....
 

Next

عضو جدید
اره راست می گید برید لای همون کتابا دنبال شوهر بگردید:biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::king: .

ولی با ور کنید حرفی که من زدم عین حقیقته ...
 

kingofsky

عضو جدید
اره راست می گید برید لای همون کتابا دنبال شوهر بگردید:biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::king: .

ولی با ور کنید حرفی که من زدم عین حقیقته ...
اهااااه اونایی که خواستگارارو جواب میکنید به امید دانشگاهید تا اونجا فرجی بشه.اهاااای با شما هاام .میریر میبینید دانشگاه خبری نیست .از انایی که رفتن بپرس بت میگن.


جوان داغدار:heart:
 

venous_20

عضو جدید
کاربر ممتاز
مطلب خیلی طولانی باشه خواننده بیشتر2-3 خط نمیخونه
اگردرچندپست مینوشتی بهتربود
حالا خلاضه داستان چیه؟
علم وشوهرباهم مناقاتی ندارند به شرطی که شوهرانقدرمردباشه وقتی تععدی داد وشرطی قبول کرد به اون پایبندبمونه
متاسفانه دردورانی هستیم که مردم مثل اب خوردن قول میدن وزیرش میزنن..دروغ میگن وزرنگی حساب میکنن
 

Similar threads

بالا