عشق یعنی یه پلاک( عکس و شعر و متن مداحی ها)

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بياعاشقي رارعايت کنيم

بيا عاشقي را رعايت کنيم
ز ياران عاشق حکايت کنيم
از آن ها که خونين سفر کرده اند
سفر بر مدار خطر کرده اند
از آن ها که خورشيد فريادشان
دميد از گلوي سحر زادشان
غبار تغافل ز جانها زدود
هشيواري عشقبازان فزود
عزاي کهنسال را عيد کرد
شب تيره را غرق خورشيد کرد
حکايت کنيم از تباري شگفت
که کوبيد درهم، حصاري شگفت
از آن ها که پيمانه «لا» زدند
دل عاشقي را به دريا زدند
ببين خانقاه شهيدان عشق
صف عارفان غزلخوان عشق
چه جانانه چرخ جنون مي زنند
دف عشق با دست خون مي زنند
سر عارفان سرفشان ديدشان
که از خون دل خرقه بخشيدشان
به رقصي که بي پا و سر مي کنند
چنين نغمه عشق سر مي کنند:
«هلا منکر جان و جانان ما
بزن زخم انکار بر جان ما
اگر دشنه آذين کني گرده مان
نبيني تو هرگز دل آزرده مان
بزن زخم، اين مرهم عاشق است
که بي زخم مردن غم عاشق است
بيار آتش کينه نمرود وار
خليليم! ما را به آتش سپار
که پروانه برد با دو بال حريق»
در اين عرصه با يار بودن خوش است
به رسم شهيدان سرودن خوش است
بيا در خدا خويش را گم کنيم
به رسم شهيدان تکلم کنيم
مگو سوخت جان من از فرط عشق
خموشي است هان! اولين شرط عشق
بيا اولين شرط را تن دهيم
بيا تن به از خود گذشتن دهيم
ببين لاله هايي که در باغ ماست
خموشند و فريادشان تا خداست
چو فرياد با حلق جان مي کشند
تن از خاک تا لامکان مي کشند
سزد عاشقان را در اين روزگار
سکوتي از اين گونه فريادوار
بيا با گل لاله بيعت کنيم
که آلاله ها را حمايت کنيم
حمايت ز گل ها گل افشاندن است
همآواز با باغبان خواندن است
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بياعاشقي رارعايت کنيم

بيا عاشقي را رعايت کنيم
ز ياران عاشق حکايت کنيم
از آن ها که خونين سفر کرده اند
سفر بر مدار خطر کرده اند
از آن ها که خورشيد فريادشان
دميد از گلوي سحر زادشان
غبار تغافل ز جانها زدود
هشيواري عشقبازان فزود
عزاي کهنسال را عيد کرد
شب تيره را غرق خورشيد کرد
حکايت کنيم از تباري شگفت
که کوبيد درهم، حصاري شگفت
از آن ها که پيمانه «لا» زدند
دل عاشقي را به دريا زدند
ببين خانقاه شهيدان عشق
صف عارفان غزلخوان عشق
چه جانانه چرخ جنون مي زنند
دف عشق با دست خون مي زنند
سر عارفان سرفشان ديدشان
که از خون دل خرقه بخشيدشان
به رقصي که بي پا و سر مي کنند
چنين نغمه عشق سر مي کنند:
«هلا منکر جان و جانان ما
بزن زخم انکار بر جان ما
اگر دشنه آذين کني گرده مان
نبيني تو هرگز دل آزرده مان
بزن زخم، اين مرهم عاشق است
که بي زخم مردن غم عاشق است
بيار آتش کينه نمرود وار
خليليم! ما را به آتش سپار
که پروانه برد با دو بال حريق»
در اين عرصه با يار بودن خوش است
به رسم شهيدان سرودن خوش است
بيا در خدا خويش را گم کنيم
به رسم شهيدان تکلم کنيم
مگو سوخت جان من از فرط عشق
خموشي است هان! اولين شرط عشق
بيا اولين شرط را تن دهيم
بيا تن به از خود گذشتن دهيم
ببين لاله هايي که در باغ ماست
خموشند و فريادشان تا خداست
چو فرياد با حلق جان مي کشند
تن از خاک تا لامکان مي کشند
سزد عاشقان را در اين روزگار
سکوتي از اين گونه فريادوار
بيا با گل لاله بيعت کنيم
که آلاله ها را حمايت کنيم
حمايت ز گل ها گل افشاندن است
همآواز با باغبان خواندن است
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
«راهیان نور»

ما مانده ایم و پنجره هایی به سویِ نـــور
در کوچه های سبز بجا مانده از شعـــــــور
ما مانده ایم و اشکِ خضوعی ز یک نبرد
در پیشگاه بیــــــرق سبزی ز نســـــل نــور
در این دیارِ حادثه سروان کشیـــــــده اند
خطی ز خــــطِ سرخِ شهادت به سنگ گور
در بیعتی به وسعتِ احـــساسِ عاشقـــــــی
ما مانــــده ایم و حیرت و تکرارِ این غرور
ای ذوالفقار عدل علی مرد صحـــــــنه ایم
مـــــــا را بخوان به حرمتِ آن راهیان نور
امشب «طلا»به بست طوافت نشسته است
ما مانده ایم و بغـــــــضِ دخیلی ز راه دور



طلعت خیاط پیشه
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
.. و رفت، مثل همان‌ها که ناپدید شدند
و ردپای کسی که نمی‌رسید شدند
و خیره ماند دو چشم سپید در مهتاب
- چقدر چشم همان ماه ناامید شدند!
و جفت ماند دو پوتین سرخ بر درگاه
- چقدر قفل همان سال بی‌کلید شدند!
و ماه، ماه گل آلود رد شد از دریا
- تمام همسفران این‌چنین شهید شدند؟!

کسی نگفت دو پوتین سرخ ماند و کلید
که زیر برف همان سال‌ها سپید شدند ...
محمدسعید میرزایی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزگاري شهر ما ويران نبود ............دين فر وشي اينقدر ارزان نبود

صحبت از موسيقي عر فانن بود..............هيچ صوتي بهتر از قران نبود
دختران را بي حجابي ننگ بود............ رنگ چادر بهتر از هر رنگ بود
د ختر حجب حيا غر تي نبود ...................... خانه فرهنگ کنسرتي نبود
مرجعيت مظهر تکريم بود .......................حکم او عالمي را تسليم بود
يک سخن بود و هزاران مشتري............ ان هم از لوث قرائت ها بري
واي که در سالهاي سياه دوهزار................کار فرهنگي شده پخش نوار
ذهن صاف نوجوانان محل.............................پر شد از فيل هاي مبتذل
پشت پا بر دين زدن ازادگيست ........... حرف حق گفتن عقب افتادگيست
اخر اي پرده نشين فاطمه.......................... تو برس بر داد دين فاطمه
بي تو منکر ها همه معروف شد ..........کينه توزي با ولي مکشوف شد
در به روي رشوه گيران باز شد.................. دشمني با نائبش اغاز شد
بي تو دلهامان به جان امد بيا.................... کاردها بر استخوان امد بيا
گوش کن اينک نواي جنگ را ........... قصه اي از شهر بعد از جنگ را
قصه اي پرسوز تاب و التهاب.............. قصه اي تلخ و سراسر اظطراب
قصه اي پرسوز تاب و التهاب.............. قصه اي تلخ و سراسر اظطراب
قصه شهري که غرق درد بود.................. اتش شهوت درونش سرد بود
شهر ما شب هاي خيبر ياد داشت............. رمز يا زهرا وحيدر ياد داشت
شهر ما همت درونه سينه داشت........... با شهادت انس از ديرينه داشت
شهر ما روح خدا در دست داشت...... صد هزاران عاشق سرمست داشت
ناگهلن اين شهر ما بي درد شد ................. اتش غيرت درونش سرد شد
حال راز ها در شهر قصه چپ شد.......... .... پوشش خاکي لباس رپ شده
ديگر از جبه در ين جا رنگيست.......... ديگر ان حال و هواي جنگ نيست
يا خميني اي خليل بت شکن ...................خيز و بنگر فتنه هاي شهر من
جبهه و ياران من گم گشته اند............... غرق در نسيان مردم گشته اند
پس چه شد ياد پرستوهاي جنگ؟................ ياد جبه ياد ان خونين تفنگ
شهر من حجب و حيايت پس چه شد ............ ناله مهدي بيايت پس چه شد
اي بسيجي کو صفاي جبهه ها ؟................. کفر نگويم کو خداي جبهه ها ؟
اي جماعت ناله ام را بشنويد..................... درد چندين ساله ام را بشنويد
اي شما ان سوي اتش رفتگان................... اي شما اغئش ليلا خفته گان
بنگريد اين لکه هاي ننگ را.................... فتنه هاي شهر بعد از جنگ را
عدهاي با نامتان نان مي خورن............. اي شهيدان خو نتان را مي خورن
جنگ رفت و شهر ما تاريک شد.................. راه وصل عاشقان باريک شد
شما رفته مردم ريايي شدند.......................... و بر خي دگر شيميايي شدند
نه ان شيمايي که در جنگ بود بود............. نه ان گاز سمي که بي رنگ بود
هماناني که رنگ ريا مي زنن......................... و بر سينه سنگ خدا ميزنند
هماناني که يادي زبن مي کنن....................... فضا را پر از ادکلن مي کنن
به يک چک رشوه خور ميشوند.................. به يک حکم مسئول کل ميشوند
هماناني که در بي حجابي تکند........................ سزاوار يک قبضه نارنجکند
به سنگ تحاجم محک مي شوند..................... و مثل عروسک بزک ميشوند
از اينها بپرسد که مهارن کجاست....... شلمچه حلبچه فاو و مريوان کجاست؟
از اينها بپرسيد همت کيست ؟................ از اي ن ها بپرسيد باکري که بود ؟
اين از اين ها بپرسيد که بابايي که بود...... رجايي حسنپور اللهياري که بود ؟
کسي فکر گلهاي اين باغ نيست................ کسي مثل ان روزهاي داغ نيست
همه ناگهان عافيت خو شدند................. و يک شب از اين ر به ان رو شدند
کسي بر شهيدان سلامي نگفت......................... رضاي خدا را کلامي نگفت
بياييد که مردم بهتر شويم........................... در اين ابشار خدا تر شويم
بياييد تجديد پيمان کنيم................................... نگاهي به قبر شهيدان کنيم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اي مردترين

جاده مانده است و من و اين سر باقي مانده
رمقي نيست در اين پيكر باقي مانده
نخل‌ها بي‌سر و شط از گل و باران خالي
هيچ‌كس نيست در اين سنگر باقي مانده
تويي آن آتش سوزنده‌ي خاموش شده
منم اين سردي خاكستر باقي مانده
گرچه دست و دل و چشمم همه آوار شده
باز شرمنده‌ام از اين سر باقي مانده
روز و شب، گرم عزاداري شب بوهاييم
من و اين باغچه‌ي پرپر باقي مانده
پيشكش باد، به يكرنگي‌ات اي مردترين
آخرين بيت در اين دفتر باقي مانده
تا ابد، مردترين باش و علمدار بمان
با توام، اي يل نام آور باقي مانده


سعيد بيابانكي
منبع: كتاب حماسه هاي هميشه جلد1
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ايستگاه


برف، غربت ريل‌ها را سپيد مي‌كند
ستون‌هاي مه كوپه‌هاي تاريك
و ترن‌هايي كه تو را هرگز نخواهند آورد
آخرين سوت در رؤياي سوزنبانان مي‌تركد
ايستگاه پلك‌هاي پيريش را به هم مي‌فشارد
و نگاهم به دنبال عطر چمدانت
در رفت و آمد گيج مسافران، گم مي‌شود
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آهسته، آهسته


گل شد برآمد پيكرم آهسته آهسته
انگار دارم مي‌پرم آهسته آهسته

انگشترم، مُهرم، پلاكم، چفيه‌ام، عطرم
پيدا شد از دور و برم آهسته آهسته

آهسته آهسته سرم از خاك مي‌رويد
از خاك مي‌رويد سرم آهسته آهسته

جز نيمه‌اي از من نمي‌يابيد، روزي سوخت
در شعله نيم ديگرم آهسته آهسته

خوابيدم بر شانه‌ها و مي‌برندم ... نه
تابوت را من مي‌برم آهسته آهسته

آن پيرزن، اين زن به چشمم آشنا هستند
دارم به جا مي‌آورم آهسته آهسته

اين خبر مي‌ريخت
خواندم، پدر جاي تو خالي است
از چشم‌هاي خواهرم آهسته آهسته

ديگر براي آستين بالا زدن دير است
اين را بگو با مادرم آهسته آهسته




مهدي فرجي

منبع:ماهنامه سبزسرخ
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کبوتر و دو پلاک و دو ساک خالي تو
دلم دوباره گرفته زبي‌خيالي تو
تو التماس نگاه کدام پنجره‌اي
که نقش بسته نگاهم به طرح قالي تو
شکوفه‌هاي نگاهم هميشه پژمرده است
بدون عشق و صميميت شمالي تو
به بام شهر، من امشب ستاره مي‌کارم
براي چشم گريزنده‌ي غزالي تو
هميشه مثل ستاره، بيا کنارم باش
دوباره قصه رفتن و جاي خالي تو


شاعر:سیده فاطمه میرعمادی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
يادمان شهدا

یادِ آن دلهاى با ایمان بخیر
پایدارى بر سر پیمان بخیر
رویش گل هاى شوقِ پر زدن
بر زمین باریدن باران بخیر
رادمردان و صلابت در نبرد
جان فدا كردن به یك فرمان بخیر
شوق دیدار و وصالِ روى دوست
لحظه هاى اُنس با قرآن بخیر
جمعهاى گرم و پاك و بى ریا
الفت بین دلِ یاران بخیر
سجده ها و ناله هاى نیمه شب
درد و غم با اشكِ دل درمان بخیر
من تو را مى خواهم از تو ساقیا
وصل یاران با تو در رضوان بخیر
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آهنگ حماسه


در تو آواز مي‌شود
تنها، مهتاب
در انديشه‌ي روي تو نيست
گاهي باغچه
در فصل نارنج
بر چشم‌هاي منتظر شبنم
تار مي‌زند ياد تو را
بر شانه‌هاي برهنه شهر
آهنگ حماسه‌ي تو مي‌بارد
حتي بي‌خبرترين ترانه
در خلوت نگاه تو آواز مي‌شود
بي‌درد نيست
وقتي كه ساقه‌هاي سبز تو مي‌خشكد
قلب من ترك برمي‌دارد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه نخلها كه در اين خاك خشك بي‌سر شد
چه لاله‌ها كه در اين دشت تشنه پرپر شد

به لحظه لحظة اين فصل خون و خاكستر
چه خاطرات غريبانه‌اي مكررشد

گلوله بودو گلو، ناله بود و نعره‌ي تير
تفنگ و سنگ و نيرو كه نابرابرشد

نگاه دختركان خيره خيره مي‌باريد
از ابرهاي سياهي كه سايه گستر شد

ستاره گم شد و ديگر سپيده دانه نريخت
درآسمان كبودي كه بي‌كبوتر شد

بپرس شرح پريشان عشق را از خاك
كه گوشه گوشه پر از لاله‌هاي پرپر شد

هواي رقص پرو بال را سراغ بگير
از آسمان كبودي كه بي كبوتر شد.


سروده :بهجت فروغي مقدم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آهسته تر از بوی گل با تو سخن می گویم
آرام تر از عطر شبنم و برگ
به بوی تو آویخته ام امشب تنهایی ام را
آه گل ناز ، گل ناز ، گل ناز ...
چقدر از تماشای تو خالی بوده ام
چقدر از تمنای تو سرشار
باغ بی نام و نشانی بودم
رها شده در فراموشی و خاموشی
رها شده ، رها شده ، رها شده
به نوازش سرانگشت عطر تو برخواستم از خواب
عطر تو ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لالایی همسر شهید

لالا لالا نخواب سودي نداره همون بهتر كه بشماري ستاره


همون بهتر كه چشمات وا بمونه كه ماه غصش نشه تنها بيداره


لالا لالا نخواب بازم سفررفت نمي دونم به كارون يا خزررفت


فقط دردم اينه مثه هميشه بدون اطلاع و بي خبر رفت


لالا لالا نخواب ميدون جنگه دست هركي مي بيني يه تفنگه


يه عمر دور چشماش گشتم اما نفهميدم كه اون چشما چه رنگه


لالا لالا نخواب زندونه دنيا سر ناسازگاري داره با ما


بشين بازم دعا كن واسه اون كه مارو اينجا گذاشت تنهاي ِ تنها


لالا لالا نخواب اون راه ِ دوره خدا مي دونه كه حالش چه جوره


توي خلوت مي گم اينجا كسي نيست خداييش كه دلم خيلي صبوره


لالا لالا نخواب تيرست چراغم مثه آتشفشان مي مونه داغم


به جون گلدونا كم غصه اي نيست هزار شب شد نيومد باز سراغم


لالا لالا نخواب خواب كه دوا نيست دل ِ ديوونه داشتن كه خطا نيست


ميگن دست از سرش بردار، نمي شه! آخه ،عاشق شدن كه دست ما نيست!


لالا لالا نخواب تنها مي مونم كمك كن قدر چشمات و بدونم


چرا چشمات پر خشمه عزيزم مگه من مثه اون نامهربونم ؟!


لالا لالا نخواب ماه و نگاه كن من اسفندو ميارم تو دعا كن


بگو برگرده پيش ما بمونه كتاب حافظ و بردارو وا كن


لالا لالا نخواب سرما تو راهِ هميشه عمر خوشبختي كوتاهِ


ميگن با يه فرشته اون و ديدن دروغه! جون ِ دريا اشتباهِ


لالا لالا نخواب تلخ جدايي كمر خم ميشه زير بي وفايي


تو بيدار باش همه تو خوابِ نازن براي كي بخونم پس لالايي؟!


لالا لالا نخواب تنهايي زرده اگه طولاني شه مثه يه درده


اگه چشم انتظار باشي كه هيچي دروغ ميگي به دل كه بر ميگرده


لالا لالا نخواب اشكت زلاله مثه بارون پاي ِ نخل ِ وصاله


من و تو هم شب و هم قلب و كشتم ولي اون چي ؟ چقدر اون بي خياله


لالا لالا نخواب دنيا خسيسه واسه كم آدمي خوب مي نويسه


يكي لبهاش تو خوابم غرق خندس يكي پلكاش تو خوابم خيسه خيسه


لالا لالا نخواب عاشق يه سيبه هميشه سرخ و تبدار و غريبه


تا اون بالاست رسيدست اما تنهاست پايينم كه بيفته بي نصيبه


لالا لالا نخواب اينجا سياهي پُر ِ اما تو تنگ قصه ماهي


اوني كه ماهارو بيدار نگه داشت الهي خواب باشه حالا الهي


لالا لالا نخواب تا اون بخوابه بشين انقد تا كه خورشيد بتابه


زموني كه يقين كردم بيدار شد بخواب ، با ياد عكسي كه تو قابه


لالا لالا بخواب بيداره حالا ديگه بايد بخوابي پس لالالا


بخواب ديگه تو مي توني بخوابي ببين خورشيد اومد بالاي بالا


لالا لالا اينم بود سرنوشتم اين از امروزو اين از گذشتم


نمي خوابم تا تو برگردي يك روز منم خواب و واسه اون روز گذاشتم


نمي خوابم تا تو برگردي يك روز منم خواب و واسه اون روز گذاشتم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
السلام اي خاکريز جبهه‌ها
نام سبز تو عزيز جبهه‌ها
السلام اي آتش خمپاره‌ها
السلام اي جسم پاره پاره‌ها
السلام اي عشق‌بازان صبور
السلام اي خاک گرم بدر و هور
روي خاک لاله‌ها پرپر شدند
بچه‌هاي کاروان بي‌سر شدند
نام تو پر شور از نام شهيد
سبز شد گام تو با گام شهيد
آه اينجا خاک تو از ياد رفت
لحظه‌هاي پاک تو از ياد رفت
ما که غرق زندگاني بوده‌ايم
دور از بحر معاني بوده‌ايم
ما فقط بر سينه و سر مي‌زنيم
کاش روزي تا خدا پر مي‌زديم
ما کجا آن خاک نوراني کجا
ما کجا آن دشت روحاني کجا
ما کجا و خيمة صحرا کجا
ما کجا و گرية شبها کجا؟
مي‌شود تا آسمان‌ها پر کشيد
مي شود آيا شهادت را خريد؟
مي‌شود با هر شقايق راز گفت
بال و پر وا کرد و از پرواز گفت؟
مي‌شود آيا دوباره مست شد
بار ديگر بي‌سر و بي‌دست شد
کاش مي شد داغ‌ها را ياد کرد
نام سرخ لاله را فرياد کرد
اي خدا اين خفته را بيدار کن
لحظه‌اي از عشق برخودار کن
عشق بيدار است پس بيدار شو
با شهيدان خدايي يار شو
آنچه مي‌بينيد هرگز عشق نيست
حال مي‌گويم برايت عشق‌ چيست
عشق يعني « حاج همت »، « باکري »
عشق يعني « رستگار » و « باقري »
عشق يعني « قاسم دهقان » ما
عشق يعني « مصطفي چمران » ما
عشق يعني پر زدن با « بردبار »
« مصطفي گلگون » ما شد روي دار
عشق يعني چون « علمدار » شهيد
عشق يعني مثل « عمار » شهيد
عشق يعني مثل « خوش سيرت‌» شدن
رهسپار وادي غربت شدن
عشق يعني مثل « طوقاني » شدن
موج ناآرام و طوفاني شدن
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشق يعني با غم الفت داشتن

سوختن با درد نسبت داشتن

عشق در يک جمله يعني انتظار

انتظار روز رجـــعتداشتن

عشق يعني مستي وديوانگي

عشق يعني در جهان بيگانگي

عشق يعني شب نخفتنتا سحر

عشق يعنيسجده با چشمان تر

عشق يعني سر به در آويختن

عشق يعنياشک حسرت ريختن

عشق يعني در جهانرسوا شدن

عشق يعني مست و بي پرواشدن

عشق يعني سوختن يا ساختــن

عشق يعني زندگي راباختن

عشق يعني انتـــظار و انتـــظار

عشق يعني هرچه بيني عکس يار

عشقيعني ديـده بر در دوختـن

عشق يعني در فراقش سوختن

عشق يعني لحظه هاي التهاب

عشق يعني لحظه هاي نابناب

عشق يعني با پرستو پر زدن

عشق يعني آب بر آذرزدن

عشق يعني سوز نيآه شبان

عشق يعنيمعني رنگين کمان

عشق يعني با گلي گفتن سخن

عشق يعنيخون لاله بر چمن

عشق يعني شعله برخرمن زدن

عشق يعني رسم و دل برهمزدن

عشق يعني يک تيمم يک نماز

عشق يعني عالمي راز و نياز

عشق يعني چون محمد پا به راه

عشق يعني همچو يوسف قعر چاه

عشقيعني بيستون کندن به دست

عشق يعني زاهد اما بت پرست

عشق يعني همچومن شيدا شدن

عشق يعني قلــه و دريا شدن

عشق يعني يک شقايق غرق خون

عشق يعني درد ومحنتدردرون

عشق يعني يک تبلوريک سرود

عشق يعنييک سلام و يک درود

عشق يعني جام لبريز از شراب

عشق يعنيتشنگي يعني سراب

عشق يعني حسرتشبهاي گرم

عشق يعني ياد يک روياينرم

عشق يعني غرقه گشتن درسراب

عشق يعني حلقه هاي بيحساب

عشق يعني تا ابد بي سرنوشت

عشق يعني آخــرخط بهـشــت

عشقيعني گم شدن در لحظه ها

عشق يعني آبـي بي انتـــها

عشق يعني زرد تنها و غريب

عشق يعني سرخي ظاهرفريب

عشق يعني تکيه بر بازويباد

عشق يعني حسرتت پايندهباد

عشق يعني هرزمانتنها شنيدن با نام او

عشق يعنيهرچه گفتن هرچه کردن بهر او
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ديد در معرض تهديد دل ودينش را
رفت با مرگ خود احيا کند آئينش

رفت وحتي کسي از جبهه نياورد به شهر
چفيه وقمقمه اش کوله وپوتينش را

رفت ويک قا صدک سوخته تنها آورد
مشت خاکستري از حادثه مينش را

استخوانهاي نحيفي که گزارش مي داد
سن وسال کم از بيست به پائينش را

باز هم خنده به لب داشت کدر کرد وکبود
تلخي غربت اگر چهره شيرينش را

ماند سر در گم وحيران که بگيرد خورشيد
زير تابوت سبک يا غم سنگينش را

شب آخر پس از اتمام مناجات انگار
گفته بود از همه مشتاق تر آمينش را

ماجراي تو خدا خواست کند زنده عزيز
قصه يوسف وپيراهن خونينش را

کفن پاک تو سجاده پلاکت تسبيح
ابتدا بوسه ثواب است کدامينش را؟
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آبی تر از آنیم
آبی تراز آنیم که بیرنگ بمیریم
از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم
ما آمده بودیم تا مرز رسیدن
همراه تو فرسنگ به فرسنگ بمیریم
ما را بکُش و مُثله کن و خوب بسوزان
لایق که نبودیم در این جنگ بمیریم
یک جرات پیدا شدن و شعر چکیدن
بس بود که با آن غزل آهنگ بمیریم
پای طلب و شوق رسیدن همه حرف است
بد خاطره ای نیست اگر لنگ بمیریم
تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم
شاید که خدا خواسته دل تنگ بمیریم
فرصت بده ای روح جنون تا غزل بعد
در غیرت ما نیست که از سنگ بمیریم
هرگز نکنم شکوه و ناله نه گلایه
الحق که در این دایره خونرنگ بمیریم

شهید محمد عبدی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام بر یادگار سالهای عشق وحماسه،


سلام بر لباسهای خاکی آغشته به خون و ماسه،
سلام بر سفرههای برای هر دو نفر یک کاسه،
سلام بر بدو بایستهای بشمار سه.

سلام بر ساحل خروشان بهمنشیر،
سلام بر شلیکهای بی هوای اوّلین تک تیر،

سلام بر .....


سلام بر لباسهای خاکی آغشته به خون و ماسه،
سلام بر سفرههای برای هر دو نفر یک کاسه،
سلام بر بدو بایستهای بشمار سه.

سلام بر ساحل خروشان بهمنشیر،
سلام بر شلیکهای بی هوای اوّلین تک تیر،
سلام بر پکیدن هرتانک با یک تکبیر،
سلام بر خوابهای خوش تعبیر،
سلام بر امدادهای بیتأخیر،
سلام بر یک نوجوان و هزار اسیر،
سلام بر آیههای بی نیاز تفسیر.

سلام بر تنها ره سعادت ،
سلام بر ایمان، جهاد، شهادت،
سلام بر سجادههای سرخ عبادت،
سلام بر زندگی منهای حقارت،
سلام بر آیه اسارت،
سلام بر هراس از خسارت،
سلام بر آزادگان جبهه اسارت.

سلام بر لکّههای پایدار خون،
سلام بر عشق مساویست با جنون.

سلام بر ترانههای تنهایی،
سلام بر نواهای نینوایی،
سلام بر جنگ با رسوایی،
سلام بر غزلهای جدایی،
سلام بر تاولهای شیمیایی،
سلام بر پایان شکیبایی،
سلام بر نماز نهایی،
سلام بر زخم رهایی،
سلام بر وجه خدایی.

سلام بر ترکشهای مأمور،
سلام بر تیرهای معذور،
سلام بر اشکهای مستور،
سلام بر مختاران مجبور،

سلام بر عشق آسمانی،
سلام بر ارواح آن جهانی،
سلام بر پرندههای زندانی.

سلام بر روزهای پر رمز و راز،
سلام بر پرچمهای سرافراز،
سلام بر شبهای پر تک و تاز،
سلام بر اذان نماز،
سلام بر زخمهای باز

سلام بر خبرههای تخریب،
سلام بر اسطورههای تهذیب،
سلام بر منتظران بیشکیب،
سلام بر سینههای پر لهیب،
سلام بر مسافران غریب،
سلام بر معصومیّت های بیفریب



سلام بر سنگر و سوله،​


سلام بر خشاب و گلوله،
سلام بر تفنگ دو لوله
سلام بر میدانهای مین،
سلام بر سنگرهای کمین،
سلام بر جگر پارهپاره زمین،
سلام بر اصحاب یمین.


سلام بر دریاهای دلخسته،
سلام بر آتشفشانهای لببسته،
سلام بر سیمرغان پر شکسته،
سلام بر مهاجران همدسته،
سلام بر سبکباران از قفس رسته

سلام بر سنگرسازان بی سنگر
سلام بر قایق سواران بیلنگر،

سلام بر شانههای لرزان،
سلام بر چشمان باران،
سلام بر قبرهای یاران،
سلام بر تموج چشمهساران،
سلام بر کارون و کرخه نور و نیسان

سلام بر لبهای خشکیده،
سلام بر نخلهای خسبیده،
سلام بر میوههای رسیده،

سلام بر سورههای مقاومت
سلام بر جانهای پرطاقت

سلام بر سوت انفجار،
سلام بر سوره انفطار،
سلام بر شبهای تیره و تار،
سلام بر چشمهای بیدار،
سلام بر پلکهای خمّار،
سلام بر لحظههای بیتکرار،
سلام بر غمزههای جانشکار،
سلام بر معجزههای ایثار.

سلام بر ایستگاه حسینیه،
سلام بر پادگان دوکوهه،
سلام بر شهر شهید هویزه،
سلام بر اذان خط شلمچه،
سلام بر مظلومان حلبچه

سلام بر آفتاب غروب،
سلام بر ماهتاب جنوب،
سلام بر هوای مهآلود،
سلام بر اتوبوسهای گلاندود،
سلام بر چادرهای بیدود

سلام بر تکبیت جماران،
سلام بر دوبیتی عریان،
سلام بر قطعه شهیدان،
سلام بر غزل عرفان،
سلام بر چارپاره گمنامان،
سلام بر قصیده ایمان،
سلام بر ترکیببند جانبازان،
سلام بر مثنوی بیپایان

سلام بر تشییع بیجنازه،
سلام بر ایثار بیاجازه،
سلام بر گمنامان پرآوزه
سلام بر عشق بیاندازه

سلام برتدارکات،
سلام بر مخابرات،
سلام بر ادوات،
سلام بر تسلیحات،
سلام بر تبلیغات،
سلام بر صلوات

سلام بر تنهای بیسر،
سلام بر سرهای بیپیکر،
سلام بر جنازههای دربهدر،
سلام بر مادرهای بیقبر،
سلام بر قبرهای بی مادر

سلام بر بسمالله رمز شروع،
سلام بر میش و گرگ طلوع،
سلام بر شکوه رکوع،
سلام بر خلوص و خضوع

سلام بر چتر منوّر،
سلام بر جنازههای معطر،
سلام بر خونهای مطهّر،
سلام بر کربلای مکرّر،
سلام بر قرآن مصوّر

سلام بر وصیتنامهها،
سلام بر نصیحتنامهها،
سلام بر پیچ انگیزه و کانیمانگا،
سلام بر درّهها و تپّهها،
سلام بر قلهها و صخرهها،
سلام بر نگفتهها و بیقافیهها،
سلام بر خط ها و نقطهها
سلام بر یادگار سالهای عشق وحماسه،
 

مرتضی ساعی

کاربر فعال دفاع مقدس
کاربر ممتاز
سید حسین موسوی – السلام ای فکه و طلائیه، دوکوهه جای شهیدا خالیه…

سید حسین موسوی – السلام ای فکه و طلائیه، دوکوهه جای شهیدا خالیه…

http://epelak313.persiangig.com/tasavir/گریه%20در%20فکه.jpg

السلام ای فکه و طلائیه


دوکوهه جای شهیدا خالیه…

السلام چذابه و حلبچه

دهلران مجنون خاک شلمچه…

برا سر زمین عشقو نور و ایمان

دل من پر میزنه تنگه به قرآن…

یاد جبهه یاد کربلای ایران

راه می افتم و میرم جنوب ایران…

پس قرار ما با راهیان

سوی معراج افلاکیان…


____________________
لینک دانلود کیفیت عالی

لینک دانلود کیفیت خوب

______________________________

منبع : بچه های قلم

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بياعاشقي رارعايت کنيم

بيا عاشقي را رعايت کنيم
ز ياران عاشق حکايت کنيم
از آن ها که خونين سفر کرده اند
سفر بر مدار خطر کرده اند
از آن ها که خورشيد فريادشان
دميد از گلوي سحر زادشان
غبار تغافل ز جانها زدود
هشيواري عشقبازان فزود
عزاي کهنسال را عيد کرد
شب تيره را غرق خورشيد کرد
حکايت کنيم از تباري شگفت
که کوبيد درهم، حصاري شگفت
از آن ها که پيمانه «لا» زدند
دل عاشقي را به دريا زدند
ببين خانقاه شهيدان عشق
صف عارفان غزلخوان عشق
چه جانانه چرخ جنون مي زنند
دف عشق با دست خون مي زنند
سر عارفان سرفشان ديدشان
که از خون دل خرقه بخشيدشان
به رقصي که بي پا و سر مي کنند
چنين نغمه عشق سر مي کنند:
«هلا منکر جان و جانان ما
بزن زخم انکار بر جان ما
اگر دشنه آذين کني گرده مان
نبيني تو هرگز دل آزرده مان
بزن زخم، اين مرهم عاشق است
که بي زخم مردن غم عاشق است
بيار آتش کينه نمرود وار
خليليم! ما را به آتش سپار
که پروانه برد با دو بال حريق»
در اين عرصه با يار بودن خوش است
به رسم شهيدان سرودن خوش است
بيا در خدا خويش را گم کنيم
به رسم شهيدان تکلم کنيم
مگو سوخت جان من از فرط عشق
خموشي است هان! اولين شرط عشق
بيا اولين شرط را تن دهيم
بيا تن به از خود گذشتن دهيم
ببين لاله هايي که در باغ ماست
خموشند و فريادشان تا خداست
چو فرياد با حلق جان مي کشند
تن از خاک تا لامکان مي کشند
سزد عاشقان را در اين روزگار
سکوتي از اين گونه فريادوار
بيا با گل لاله بيعت کنيم
که آلاله ها را حمايت کنيم
حمايت ز گل ها گل افشاندن است
همآواز با باغبان خواندن است
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هی دست ها به کمر می رود یکی یکی
وقتی که میرسند خبرها یکی یکی

خم گشته ست قد پدرها دوتا دوتا
وقتی که می رسند پسرها یکی یکی

درب نیاز درب شهادت در بهشت روی تو
باز شد همه درها یکی یکی

سردار بی سرآمده ای تا که خم شوند
از روی دارها همه سرها یکی یکی.....

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
«راهیان نور»

ما مانده ایم و پنجره هایی به سویِ نـــور
در کوچه های سبز بجا مانده از شعـــــــور
ما مانده ایم و اشکِ خضوعی ز یک نبرد
در پیشگاه بیــــــرق سبزی ز نســـــل نــور
در این دیارِ حادثه سروان کشیـــــــده اند
خطی ز خــــطِ سرخِ شهادت به سنگ گور
در بیعتی به وسعتِ احـــساسِ عاشقـــــــی
ما مانــــده ایم و حیرت و تکرارِ این غرور
ای ذوالفقار عدل علی مرد صحـــــــنه ایم
مـــــــا را بخوان به حرمتِ آن راهیان نور
امشب «طلا»به بست طوافت نشسته است
ما مانده ایم و بغـــــــضِ دخیلی ز راه دور
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
.. و رفت، مثل همان‌ها که ناپدید شدند
و ردپای کسی که نمی‌رسید شدند
و خیره ماند دو چشم سپید در مهتاب
- چقدر چشم همان ماه ناامید شدند!
و جفت ماند دو پوتین سرخ بر درگاه
- چقدر قفل همان سال بی‌کلید شدند!
و ماه، ماه گل آلود رد شد از دریا
- تمام همسفران این‌چنین شهید شدند؟!

کسی نگفت دو پوتین سرخ ماند و کلید
که زیر برف همان سال‌ها سپید شدند ...
محمدسعید میرزایی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در استقبال از پرستوهاي مهاجر و تشييع پيكر شهداي گمنام


باز فوجی از کبوتر آمدند

فوجی از گل های پرپر آمدن

را ه د ل با پای سر طی كردگان

بی دل و بی دست و بی سر آمدند

بال در بال ملائک صف به صف

راهیان کوی دلبر آمدند

فاتحان خیبر و فتح المبین

هاله ای از نور در بر آمدند

باز اين دل را هوائی کرده اند

بس که زیبا و معطر آمدند

بوی جبهه بوی سنگر می دهند

مشک و عنبر گشته پیکر آمدند

پیش روشان آفتاب آئینه دار

کاروان بدر و خیبر آمدند

«بهروز ساقي»

منبع: پایگاه خبری فرهنگ ایثار و شهادت​
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزگاري شهر ما ويران نبود ............دين فر وشي اينقدر ارزان نبود

صحبت از موسيقي عر فانن بود..............هيچ صوتي بهتر از قران نبود
دختران را بي حجابي ننگ بود............ رنگ چادر بهتر از هر رنگ بود
د ختر حجب حيا غر تي نبود ...................... خانه فرهنگ کنسرتي نبود
مرجعيت مظهر تکريم بود .......................حکم او عالمي را تسليم بود
يک سخن بود و هزاران مشتري............ ان هم از لوث قرائت ها بري
واي که در سالهاي سياه دوهزار................کار فرهنگي شده پخش نوار
ذهن صاف نوجوانان محل.............................پر شد از فيل هاي مبتذل
پشت پا بر دين زدن ازادگيست ........... حرف حق گفتن عقب افتادگيست
اخر اي پرده نشين فاطمه.......................... تو برس بر داد دين فاطمه
بي تو منکر ها همه معروف شد ..........کينه توزي با ولي مکشوف شد
در به روي رشوه گيران باز شد.................. دشمني با نائبش اغاز شد
بي تو دلهامان به جان امد بيا.................... کاردها بر استخوان امد بيا
گوش کن اينک نواي جنگ را ........... قصه اي از شهر بعد از جنگ را
قصه اي پرسوز تاب و التهاب.............. قصه اي تلخ و سراسر اظطراب
قصه اي پرسوز تاب و التهاب.............. قصه اي تلخ و سراسر اظطراب
قصه شهري که غرق درد بود.................. اتش شهوت درونش سرد بود
شهر ما شب هاي خيبر ياد داشت............. رمز يا زهرا وحيدر ياد داشت
شهر ما همت درونه سينه داشت........... با شهادت انس از ديرينه داشت
شهر ما روح خدا در دست داشت...... صد هزاران عاشق سرمست داشت
ناگهلن اين شهر ما بي درد شد ................. اتش غيرت درونش سرد شد
حال راز ها در شهر قصه چپ شد.......... .... پوشش خاکي لباس رپ شده
ديگر از جبه در ين جا رنگيست.......... ديگر ان حال و هواي جنگ نيست
يا خميني اي خليل بت شکن ...................خيز و بنگر فتنه هاي شهر من
جبهه و ياران من گم گشته اند............... غرق در نسيان مردم گشته اند
پس چه شد ياد پرستوهاي جنگ؟................ ياد جبه ياد ان خونين تفنگ
شهر من حجب و حيايت پس چه شد ............ ناله مهدي بيايت پس چه شد
اي بسيجي کو صفاي جبهه ها ؟................. کفر نگويم کو خداي جبهه ها ؟
اي جماعت ناله ام را بشنويد..................... درد چندين ساله ام را بشنويد
اي شما ان سوي اتش رفتگان................... اي شما اغئش ليلا خفته گان
بنگريد اين لکه هاي ننگ را.................... فتنه هاي شهر بعد از جنگ را
عدهاي با نامتان نان مي خورن............. اي شهيدان خو نتان را مي خورن
جنگ رفت و شهر ما تاريک شد.................. راه وصل عاشقان باريک شد
شما رفته مردم ريايي شدند.......................... و بر خي دگر شيميايي شدند
نه ان شيمايي که در جنگ بود بود............. نه ان گاز سمي که بي رنگ بود
هماناني که رنگ ريا مي زنن......................... و بر سينه سنگ خدا ميزنند
هماناني که يادي زبن مي کنن....................... فضا را پر از ادکلن مي کنن
به يک چک رشوه خور ميشوند.................. به يک حکم مسئول کل ميشوند
هماناني که در بي حجابي تکند........................ سزاوار يک قبضه نارنجکند
به سنگ تحاجم محک مي شوند..................... و مثل عروسک بزک ميشوند
از اينها بپرسد که مهارن کجاست....... شلمچه حلبچه فاو و مريوان کجاست؟
از اينها بپرسيد همت کيست ؟................ از اي ن ها بپرسيد باکري که بود ؟
اين از اين ها بپرسيد که بابايي که بود...... رجايي حسنپور اللهياري که بود ؟
کسي فکر گلهاي اين باغ نيست................ کسي مثل ان روزهاي داغ نيست
همه ناگهان عافيت خو شدند................. و يک شب از اين ر به ان رو شدند
کسي بر شهيدان سلامي نگفت......................... رضاي خدا را کلامي نگفت
بياييد که مردم بهتر شويم........................... در اين ابشار خدا تر شويم
بياييد تجديد پيمان کنيم................................... نگاهي به قبر شهيدان کنيم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خاکستر سبز


هنوز از جبهه می آید نسیم آشنای تو
خیال انگیز و رویایی عروج تا خدای تو
خیال کوچه هامان پر شد از عطر نفس هایت
چه اشک افشانی ای دارم من امشب در هوای تو
تو بر سجاده خونین نماز عاشقی خواندی
کجا بود ای برادر ! کعبه تو کربلای تو
من آن شب دیدم از اعماق رویاهای شیرینم
سواری نور می پاشید روی زخم های تو
از امشب چشم های خسته را از راه می گیرم
که روی کوچه جاری نیست دیگر جای پای تو
به این تابوت ها تا چشم ها را می سپارم من
دلم در خود فرو میریزد ای خواهر فدای تو !
پس از چشم انتظاری ها به اشک خویش مي شويم
پلاكی جامه ای يا استخوانی را به جاي تو !
پروانه نجاتی
تابستان ۱۳۷۴ - خرامه
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بغضي روي صندلي چرخدار

خيس از مرور خاطره هاي بهار بود
ابري كه روي صندلي چرخدار بود

ابري كه اين پياده رو او را مچاله كرد
روزي پناه خستگي اين ديار بود

آن روز ها كه پاي به هر قله مي گذاشت ،
آن روز ها به گرده طوفان سوار بود

حالا به چشم رهگذران يك غريبه است
حالا چنان كتيبه زير غبار بود

بين شلوغي جلوي دكه مكث كرد
دعوا سر محاكمه شهردار بود

آن سوي ، پشت گاري خود ژست مي گرفت
(مرد لبو فروش ، سياستمدار بود)

از«جنگ و صلح» نسخه كه پيچيد ادامه داد:
«اصرار بر ادامه جنگ انتحار بود»

اين سو يكي كه جزوه كنكور مي خريد،
در چشمهاش نفرت از او آشكار بود

مي خواست كه فرار كند از پياده رو
مي خواست و به صندلي خود دچار بود

دستي به چرخ ها زد و سمت غروب رفت
ابري فشرده در صدد انفجار بود

خاموش كرد صاعقه هاي گلوش را
بغضي كه روي صندلي چرخدار بود


سروده «حسن صادقي پناه»
 

Similar threads

بالا