sariii
کاربر بیش فعال
از بهار پرسيدم عشق يعني چه؟ گفت تازه شکفته ام نمي دانم
از تابستان پرسيدم عشق يعني چه؟ گفت فعلا در گرماي وجودش غرقم نمي دانم
از پاييز پرسيدم عشق يعني چه؟ گفت در هزار رنگ ان رنگ باخته ام نمي دانم
از زمستان پرسيدم عشق يعني چه؟ گفت سرد است و بي رنگ
از مادرپرسيدم عشق يعني چه؟ گفت يعني هرکه در اين خانه است
از پدر پرسيدم عشق يعني چه؟ گفت يعني تو
از خواهر پرسيدم عشق يعني چه؟ گفت هنوز به ان نرسيدم
شبي از ماه پرسيدم عشق يعني چه؟ شرمگين و خجل خود را در اغوش اسمان پنهان کرد
شبي ديگر از ماه پرسيدم عشق يعني چه؟ ماه با چهره اي باز و خندان گفت يعني مهتاب براي ديدن چشمات ثانيه شماري مي کنم
واسه لمس کردن دستاي گرمت بي قراري مي کنم
براي اينکه طاقت ديدن نگاتو داشته باشم روزي صد بار نگاهتو تجسم مي کنم
واسه جبران روزايي که بدون تو تنها بودم لحظه شماري مي کنم
تا بغلت کنم و بگم بهترين لحظات زندگي ام لحظات با تو بودن است
از تابستان پرسيدم عشق يعني چه؟ گفت فعلا در گرماي وجودش غرقم نمي دانم
از پاييز پرسيدم عشق يعني چه؟ گفت در هزار رنگ ان رنگ باخته ام نمي دانم
از زمستان پرسيدم عشق يعني چه؟ گفت سرد است و بي رنگ
از مادرپرسيدم عشق يعني چه؟ گفت يعني هرکه در اين خانه است
از پدر پرسيدم عشق يعني چه؟ گفت يعني تو
از خواهر پرسيدم عشق يعني چه؟ گفت هنوز به ان نرسيدم
شبي از ماه پرسيدم عشق يعني چه؟ شرمگين و خجل خود را در اغوش اسمان پنهان کرد
شبي ديگر از ماه پرسيدم عشق يعني چه؟ ماه با چهره اي باز و خندان گفت يعني مهتاب براي ديدن چشمات ثانيه شماري مي کنم
واسه لمس کردن دستاي گرمت بي قراري مي کنم
براي اينکه طاقت ديدن نگاتو داشته باشم روزي صد بار نگاهتو تجسم مي کنم
واسه جبران روزايي که بدون تو تنها بودم لحظه شماري مي کنم
تا بغلت کنم و بگم بهترين لحظات زندگي ام لحظات با تو بودن است