گیگیل
عضو جدید
عشق چيست ازدواج چطور؟
شاگرد از استادش پرسيد:
عشق چيست؟
استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پرخوشه ترين شاخه را بياور.
اما در هنگام عبور از گندم زار بياد داشته باش كه نمي تواني به عقب
برگردي تا خوشه بچيني.
شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتي طولاني برگشت.
استاد پرسيد: چه آوردي؟
شاگرد با حسرت جواب داد: هيچ.
هرچه جلو مي رفتم خوشه هاي پرپشت تر مي ديدم و به اميد پيدا كردن
پر پشت ترين تا انتهاي گندم زار رفتم!
استاد گفت: عشق يعني همين.
شاگرد پرسيد:
پس ازدواج چيست؟
استاد اين بار به سخن آْمد و گفت:
كه به جنگل برو و بلندترين درخت را بياور اما به ياد داشته باش كه
باز هم نمي تواني به عقب برگردي.
شاگرد رفت و پس از مدت كوتاهي با درخت برگشت.
استاد پرسيد: كه شاگرد را چه شد؟
و او در جواب گفت: به جنگل رفتم و به اولين درخت بلندي كه رسيدم
انتخاب كردم. ترسيدم كه اگر به جلو بروم باز هم دست خالي برگردم.
استاد گفت: ازدواج همين است.
عشق چيست؟
استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پرخوشه ترين شاخه را بياور.
اما در هنگام عبور از گندم زار بياد داشته باش كه نمي تواني به عقب
برگردي تا خوشه بچيني.
شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتي طولاني برگشت.
استاد پرسيد: چه آوردي؟
شاگرد با حسرت جواب داد: هيچ.
هرچه جلو مي رفتم خوشه هاي پرپشت تر مي ديدم و به اميد پيدا كردن
پر پشت ترين تا انتهاي گندم زار رفتم!
استاد گفت: عشق يعني همين.
شاگرد پرسيد:
پس ازدواج چيست؟
استاد اين بار به سخن آْمد و گفت:
كه به جنگل برو و بلندترين درخت را بياور اما به ياد داشته باش كه
باز هم نمي تواني به عقب برگردي.
شاگرد رفت و پس از مدت كوتاهي با درخت برگشت.
استاد پرسيد: كه شاگرد را چه شد؟
و او در جواب گفت: به جنگل رفتم و به اولين درخت بلندي كه رسيدم
انتخاب كردم. ترسيدم كه اگر به جلو بروم باز هم دست خالي برگردم.
استاد گفت: ازدواج همين است.