صفحه يي از يک دفترچه يادداشت

venus4164

عضو جدید
جولين گرين در دفتر خاطراتش مي نويسد که هيچگونه استعدادي براي افکار الحادي ندارد به نظرش مي رسد که در تمام دوران زندگي اش هيچ گاه وجود خداوند را انکار نکرده است. من اين سخن را ، بين تمام سخنان آشکارکنندهي آن دفتر خاطرات، از همه مهمتر مي دانم.
شماري از خوانندگان جولين گرين که از اين اعتراف قاطعانه اش به وجود پروردگار سخت دل آزرده اند معتقد هستند که داستان هايش با اين سخن تعارض و تفاوت دارند. اين خوانندگان داستان هايش را به شيوه يي اسرار آميز زيبا يا حداقل جالب توجه مي يابند، اما روي هم رفته آنها را منفي مي پندارند، يعني، ويرانگر، شکست گرا ، شکاک، وبيمار، زيرا چنين به نظر مي رسد که نويسنده اغلب مي کوشيده استحقيقت را بشکافد و درباره همه چيز شک کند، يعني نه تنها درباره قراردادها بلکه به طور کلي دربارهي حقيقت پديده ها يا فنومن ها.
اما من هيچ تضاد يا تفاوتي نمي بينم. بلکه برعکس، اعتقاد گرين به پروردگار و عدم اعتقادش به دنيا مکمل هم هستند. گرين به خداوند اعتقاد دارد: به نظر وي خداوند جوهر است، و حقيقتي از اين گونه.
دنيايي که يک انسان معتقد در آن زندگي مي کند، دنياي مادي روزمره ي پيرامون وي، همان چيزي است که او را از خداوند دور مي سازد. او را از خداوند جدا مي سازد، در را به روي او مي بندد، درست مثل هنگامي که اتاقي يا خانه اي را در برابر ورود هوا وديدار آسمان ببندد. به همين دليل در اين دنيا چيزي نيست که بتواند علا قه اش را به اندازه ي شکافها، ترک ها، و درزهايي که در حقيقت مي يابد جلب کند. او شتابان به سوي درزها وشکاف ها مي رود، زيرا از لاي همين درز وشکاف هاست که مي تواند به خداوند دسترسي پيدا کند. هرگاه گرين را در حال کندوکاو اين درزها وشکاف ها مي بينيم، درمي يابيم که وي از اين شکاف ها، درزها، کاستي ها، پوسيدگي ها آنقدر حظ نمي برد که از ديدن چيزي که پشت آنها نهفته شده است: يعني از ديدن پروردگار.

1940
جولين گرين در دفتر خاطراتش مي نويسد که هيچگونه استعدادي براي افکار الحادي ندارد به نظرش مي رسد که در تمام دوران زندگي اش هيچ گاه وجود خداوند را انکار نکرده است. من اين سخن را ، بين تمام سخنان آشکارکنندهي آن دفتر خاطرات، از همه مهمتر مي دانم.
شماري از خوانندگان جولين گرين که از اين اعتراف قاطعانه اش به وجود پروردگار سخت دل آزرده اند معتقد هستند که داستان هايش با اين سخن تعارض و تفاوت دارند. اين خوانندگان داستان هايش را به شيوه يي اسرار آميز زيبا يا حداقل جالب توجه مي يابند، اما روي هم رفته آنها را منفي مي پندارند، يعني، ويرانگر، شکست گرا ، شکاک، وبيمار، زيرا چنين به نظر مي رسد که نويسنده اغلب مي کوشيده استحقيقت را بشکافد و درباره همه چيز شک کند، يعني نه تنها درباره قراردادها بلکه به طور کلي دربارهي حقيقت پديده ها يا فنومن ها.
اما من هيچ تضاد يا تفاوتي نمي بينم. بلکه برعکس، اعتقاد گرين به پروردگار و عدم اعتقادش به دنيا مکمل هم هستند. گرين به خداوند اعتقاد دارد: به نظر وي خداوند جوهر است، و حقيقتي از اين گونه.
دنيايي که يک انسان معتقد در آن زندگي مي کند، دنياي مادي روزمره ي پيرامون وي، همان چيزي است که او را از خداوند دور مي سازد. او را از خداوند جدا مي سازد، در را به روي او مي بندد، درست مثل هنگامي که اتاقي يا خانه اي را در برابر ورود هوا وديدار آسمان ببندد. به همين دليل در اين دنيا چيزي نيست که بتواند علا قه اش را به اندازه ي شکافها، ترک ها، و درزهايي که در حقيقت مي يابد جلب کند. او شتابان به سوي درزها وشکاف ها مي رود، زيرا از لاي همين درز وشکاف هاست که مي تواند به خداوند دسترسي پيدا کند. هرگاه گرين را در حال کندوکاو اين درزها وشکاف ها مي بينيم، درمي يابيم که وي از اين شکاف ها، درزها، کاستي ها، پوسيدگي ها آنقدر حظ نمي برد که از ديدن چيزي که پشت آنها نهفته شده است: يعني از ديدن پروردگار.
 

Similar threads

بالا