
جهادگر شهيد حاج محمدحسن كسايي
فرمانده گردان انصار ستاد پشتيباني و مهندسي جنگ جهادسازندگي استان آذربايجانشرقي
بيان قاصر و قلم عاجزتر از آن است كه در مورد كسي سخن بگويد كه به مسماي نامش محمد و ستودة خدا و خلق خدا بود و انتخاب او از سوي حضرت حق شاهدي بر اين مدعا است. او كه حسن را مؤخر نامش حمل ميفرمود، براستي حسن بود و بر حُسن انتخاب مراد و پيمودن سبيل عرفان كه قاموس عارفان طريقت حتي به شهادت منتهي ميشود، موثق و مؤيد.
وقتي دربارة شخصيت بارز سردار رشيد اسلام، مرد جبهه و جنگ و ايثار، شهيد محمدحسن كسايي، با برادر بزرگوارش حاج محمدعلي كسايي در شهرستان مرند به گفتگو پرداختيم، چنين بازگو نمودند.
«حسن، مرحلة تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در شهرستان مرند گذراند و پس از اخذ ديپلم موفق شد به دانشگاه راه يابد و در دانشگاه مشغول تحصيل در رشتة ادبيات فارسي شد. وي علاقة شگرفي به خدمت در سنگر مدرسه داشت. لذا پس از اتمام تحصيل در دانشگاه به استخدام آموزش و پرورش درآمد و در شهرستان ممقان چند سالي مشغول فعاليت بود كه سالهاي 56 و 57 با قيام مردم به رهبريت روحانيت، ايشان در خدمت عالم و عارف جليل، شهيد محراب آيتالله مدني اعليالله مقامه بود كه بسيار به نزد آن آيت خدا مشرف ميشد و كسب فيض مينمود، تا اين كه حركت انقلابي امت مسلمان شروع شد و وي در آذرشهر و ممقان به عنوان نمايندة معلمين و دبيران مذهبي معرفي شد كه در تمام جلسات و اعتصابات فرهنگيان شركت كند. تمام افكارش پيرامون مسائل اسلامي بود چه در محيط دبيرستان چه بعد از وقت تدريس در منزل، كه در منزل، دانشآموزان بسياري كه حاجحسن معلم آنان بود از ايشان استفاده ميكردند كه قبل از شهادت حاجحسن، چند تن از آن عزيزان به فيض عظيم شهادت رسيدند».
شهيد كسايي پس از پيام تاريخي امام امت در رابطه با تشكيل جهادسازندگي با برادرش اقدام به تشكيل جهادسازندگي شهرستان مرند نمودند.
به نقل برادر و همسنگرانش وي از مديريت والايي برخوردار بود. در برخورد با نيروها يك حالت تواضع و فروتني و در عين حال جدي در كار بود. سعي بسيار زيادي در رشد نيروها داشت و آنها را براي هرچه بيشتر خدمت به اسلام و مسلمين ميپروراند. اگر اشكالي از كار يا كسي ميديد آن را مستقيم بازگو نميكرد كه موجب دلسردي فرد يا گروهي بشود، بلكه با يك حالت خاصي كه در خور يك برخورد اسلامي بود رفتار ميكرد.
در همان اول تشكيل جهادسازندگي محمد معتقد بود كه بايد از نظر فرهنگي در روستاها زياد كار بشود، به همين دليل خود در رابطه با برنامههاي تبليغي اهميت بسزايي قائل بود.
در سال 63 كه استان پي به شخصيت بارز وي بُرد، بنا شد شهيد بزرگوار در جهاد استان فعاليت خود را ادامه دهد و از طرفي آموزش و پرورش هم در چندين مورد از وي خواسته بود كه به آموزش و پرورش با توجه به نياز شديدي كه احساس ميشد، برگردد، لكن اين درخواستها مقارن بود با تصميم حاجحسن كه در جبهه حضور مستقيم داشته باشد.
برادر شهيد كسايي در اين رابطه ميگويد:
«حاج حسن بدون اطلاع از برادران جهاد استان به بسيج رفت و خودش را در سطح خواندن و نوشتن معرفي نموده و در زمان تقسيم ردة كاري، مسؤول دستة وي اسم حاج حسن را از ليست نيروها ميخواند كه: «حاج حسن كسايي كه خواندن و نوشتن ميداند، در واحد خمپارهانداز كار كند»، بالاخره از همان طريق اعزام ميشود و به جبهه ميرود.
نهايتاً يكي از مسؤولين مهندسي رزمي سپاه او را ميشناسد و اطلاع ميدهد كه وي مسؤول جهاد مرند مي باشد كه بدين طريق اعزام شده است. در حالي كه ميتواند واحد مهندسي رزمي را اداره كند. بالاخره او را شناخته و به واحد مهندسي دعوتش ميكنند كه مدت 6 الي 7 ماه در آنجا ميماند، بعد مسؤول دفتر نمايندگي امام در جهاد استان تكليف كرد كه بيايد ستاد پشتيباني و به فعاليت در آنجا ادامه دهد.
شهيد ساجدي يك روزي ميآيد به آذربايجان شرقي و به حاج حسن پيشنهاد ميكند كه در منطقه با هم كار كنند، بالاخره با توجه به موقعيت منطقه كه به وجود وي احساس نياز ميشد به عنوان فرماندة گردان انصار جهادسازندگي استان آذربايجانشرقي به منطقه رفت»
شهيد كسايي جهادگري فعال و سختكوش بود كه صميميت و سادگي را با تهذيب اخلاق درهم آميخت و با استعداد خويش رو به سوي كمال و ترقي نهاد و اگر مسير زندگيش به صحنههاي نبرد و شهادت نميكشيد از آيندهسازان جامعة فرداي انقلاب اسلامي بود. اما خداي متعالي شهادت را برايش برگزيد.