

مقدمه: از شهيدان گفتن و از آنها نوشتن كار ما نيست و به گفته شاعر «كار ما نيست شناسايي راز گل سرخ * كار ما شايد اينست كه در افسون گل سرخ شناور باشيم». گويي خداوند آنها را از روز تولد گزينش كرده بود تا در روز موعود با روي گشاده به دعوتش لبيك بگويند. پرسنل شجاع ارتش جمهوري اسلامي ايران با استفاده از تجهيزات و تسليحات پيشرفته خود در مقابل تسليحات فوقپيشرفته و به روز تحويل ارتش عراق بر روي كاغذ و معادلات كلاسيك نظامي حرفي براي گفتن نداشتند. زماني كه در كنار هواپيما و تانك و توپ، نيروي ديگري به نام نيروي ايمان و عقيده وارد ميشود توازن قوا به هم ريخته و معادلات جديدي وارد آن ميشود. ايران كه در جنگ تحميلي حقيقتا مظلوم واقع شده بود، جان بركفاني را به ميدان نبرد عرضه كرد تا مجري غيرت ايراني باشند. شهيد سرهنگ دوم خلبان غفور جدي از جمع شهدايي بود كه به كفتارهاي رژيم بعث ثابت كرد كه اين بيشه خالي از شير نيست. اين شهيد بزرگوار كه در فاصله كوتاهي پس از آغاز جنگ به لقاءا... پيوست تمام توان خود را در راه پيشبرد اهداف نيروي هوايي به كار بست. «ولاتحسبن الذين قتلوا في سبيلالله امواتا، بل احياء عند ربهم يرزقون»
«غفور جدي اردبيلي» سومين فرزند از خانوادهاي هشت نفره در سال 1324 در خانوادهاي سرشناس در شهر اردبيل چشم به جهان گشود. پدرش فردي زحمتكش و از بانيان برگزاري مراسم عزاداري اباعبداللهالحسين در اردبيل بود. غفور پس از پايان تحصيلات متوسطه در سال 1347 پس از قبولي در آزمون ورودي، به دانشكده خلباني نيروي هوايي ارتش راه پيدا ميكند. پس از گذراندن دوره مقدماتي پرواز در اواخر سال 1348 براي طي دوره تكميلي به ايالات متحده فرستاده شده، هوشمندي، جسارت و دلاوري خاصي از خود به نمايش ميگذارد. پس از پايان امتحانات كه اعطاي وينگ خلباني به جدي را درپي داشت، از طرف نماينده نيروي هوايي ايالات متحده تماسي با خانواده شهيد برقرار ميشود مبني بر اينكه امريكاييها براي جذب ستوان دوم خلبان غفور جدي رضايت نيروي هوايي ايران را جلب كرده و فقط رضايت خانواده وي باقي ميماند. پدر شهيد كه هماكنون به رحمت خدا رفته فقط يك جمله به نماينده امريكاييها ميگويد: «من فرزندم را براي ميهنم پرورش دادم!» بدين ترتيب جدي در سال 1350 به كشور بازگشته و طبق امريه ستاد فرماندهي نيروي هوايي به پايگاه هفتم شكاري شيراز منتقل ميشود. با آغاز وظيفه سربازي وطن، در هيچ برههاي تدبير و شجاعت را كنار نگذاشته تا اينكه در روز 23 ارديبهشت ماه 1352 عملا در بوته آزمايش قرار ميگيرد. عقربهها ساعت 2 بعدازظهر را نشان ميداد كه ستوان يكم خلبان غفور جدي به عنوان فرمانده هواپيماي فانتوم در كابين جلو پس از بازرسي هواپيما، خزش به ابتداي باند و اجازه از برج مراقبت در گرماي شيراز به آسمان بال ميگشايد. بلافاصله پس از برخاست و جمع شدن ارابههاي فرود، جنگنده لرزشهاي خفيفي حول محور عرضي از خود بروز ميدهد.
جدي در ابتدا تصور ميكند كه اين لرزش به خاطر گردابههاي بجاي مانده از جنگندههاي جلويي است اما پس از خارج كردن موتورها از حالت پسسوز، مشكل نه تنها مرتفع نشده بلكه شدت مييابد. به مدت چند ثانيه بعد چراغهاي متعدد هشداردهنده از كار افتادن سامانههاي هواپيما بهطور متوالي روشن و خاموش ميشوند بهطوري كه وي در تشخيص اينكه كدام سامانه دچار نقص شده، كداميك مشكلش برطرف شده و كداميك اصلا مشكلي ندارد كاملا سردرگم ميشود. بلافاصله هواپيما نوسانهاي پردامنهاي از خود به نمايش گذاشته و ناگهان با زاويه شديدي شروع به اوجگيري مينمايد. تلاش جدي در دادن دسته فرامين جنگنده به جلو و درآوردن آن از حالت اوجگيري كه لحظه به لحظه خطر واماندگي را درپي داشت بينتيجه ميماند. جنگنده در آسمان وامانده و جدي با هماهنگي خلبان كابين عقب اهرم خروج اضطراري وي را فعال كرده و كمك خلبان در ادامه به سلامت با چتر به زمين فرود ميآيد. در اين لحظه غفور مصممتر از قبل دوباره كلنجار خود با دسته فرامين را آغاز كرده و خوشبختانه كنترل جنگنده سركش را به دست ميآورد. در راه بازگشت به فرودگاه، جنگنده دوباره همان رفتار را از خود نشان ميدهد اما اين بار نيز مقهور اجراي دستورالعملهاي پرواز از طرف جدي ميشود. بدينگونه ستوان يكم خلبان غفور جدي با سالم به زمين نشاندن اسلحهاي به ارزش ميليونها دلار به دريافت يك درجه ترفيع مفتخر ميشود. وي در مراسم تشويق و تقدير در بيان اين دلاوري خود ميگويد: «عامل موفقيتم را حفظ خونسردي و اجراي دقيق دستورالعملهاي پروازي ميدانم.»[SUP]1[/SUP] جدي در ادامه براي انجام وظيفه به پايگاه سوم شكاري همدان منتقل و سپس در شهريور 1355 براي طي دوره امنيت پرواز از آذر 55 تا مرداد 56 دوباره به ايالات متحده سفر ميكند. پس از مراجعت، به پايگاه ششم شكاري بوشهر باز ميگردد. اين پايگاه آخرين پايگاه خدمتي شهيد خلبان جدي بود. با شروع جنگ تحميلي در حاليكه سمت فرماندهي بازرسي و امنيت پرواز پايگاه را به عهده داشت فعالانه وارد صحنه نبرد حق عليه باطل ميشود. غفور جدي تعصب خاصي نسبت به خانواده خود داشت.
با شروع ماموريتهاي جنگي در آغاز هر عمليات تلفني از خانواده خود حلاليت ميطلبيد. در كتاب ثبت پروازي وي قبل از جنگ پرواز با بزرگاني چون شهيد بزرگوار سرهنگ «جواد فكوري» (بعنوان فرمانده گردان 71 شكاري، كابين جلو)[SUP]2[/SUP]، امير سرتيپ دوم «فرجالله براتپور» (در آن زمان سروان، هم كابين جلو و هم عقب)، شهيد سرتيپ خلبان «عليرضا ياسيني» (در آن زمان ستوان دوم) و بسياري ديگر به چشم ميخورد. در ارديبهشت سال 52 با توجه به شجاعتي كه جدي از خود نشان داد و توصيفش رفت، از طرف نيروي هوايي 3 ماه مرخصي تفريحي ايالات متحده به وي داده ميشود. غفور در اين سفر سياحتي از تفريح منصرف شده و گواهينامه خلباني بويينگ 747 را نيز دريافت ميكند.
با شروع جنگ بعضي از خائنين به زعم خود قصد تشويق غفور به ترك ايران را داشتند كه وي در پاسخ آنها اين چنين گفت: «در زمان صلح براي تفريح ما خرج نشده، ما براي چنين روزهايي تربيت شدهايم.» در نيمه آبان 1359 در حاليكه يك ماه و نيم از آغاز جنگ گذشته و مادر در اين مدت و چه بسا بيشتر فرزند خود را نديده بود. از طرفي حجم عملياتهاي محوله به پايگاه بوشهر به حدي است كه غفور صلاح نميبيند همرزمان خود را براي مدت طولاني تنها بگذارد. بنابراين قرار شد كه مادر به تهران بيايد و غفور نيز به وي بپيوندد. برگه مرخصي روز 17 آبان صادر شده و غفور از ديشب وسايل سفر خود را مهيا ميكند. طبق برنامه قرار بود 2 سورتي عمليات جنگي انجام داده و سپس به مرخصي اعزام شود. دو سورتي پرواز با موفقيت انجام شده و سرهنگ دوم غفور جدي از كمك خلبانش سروان خلبان «خلج» به قصد ترك پايگاه خداحافظي ميكند. آنها از هم جدا ميشوند ولي دوباره ماموريتي به غفور ابلاغ ميشود. بازگشته و به خلج ميگويد: «آماده شو برويم.» آيا او ميدانست كه اين ماموريتي بيبازگشت است و بالهاي آهنين جنگنده به بالهايي تبديل خواهند شد كه تا عرش الهي او را همراهي خواهد كرد؟! گويي به او الهام شده بود طوري كه در آخرين درخواست حلاليت همه را ناخودآگاه آماده شهادت خود كرده بود.
وي حتي در اقدامي كه تا آن زمان بيسابقه بود ساعت و گردنبند «الله» خود را به سرباز خود تقديم ميكند. آري غفور ديگر باز نميگردد! حصر آبادان در حال تكميل بود و سيل تسليحات سنگين ارتش عراق از محور بصره در حال ورود به مرز ايران. سومين پرواز عملياتي سرهنگ 2 خلبان غفور جدي و سروان خلبان خلج بمباران كاروان توپهاي توپخانه سنگين دشمن در اطراف بصره بود. فانتوم با قدرت آسمان را شكافته و خود به مثابه بمبهايش به قلب دشمن هجوم ميبرد. ماموريت به خوبي انجام شده و ضربه مهلكي به كاروان مزبور وارد ميآيد. غفور گردشي كرده و راه وطن را در پيش ميگيرد. در همين لحظه ناگهان موشك زمين به هواي خصم زبون صدمات عمدهاي بر پيكر مركب آهنين وي وارد ميآورد. اما غفور جدي خلباني نبود كه بگذارد حتي لاشه عقابش به دست كركس بيفتد. آتش لحظه به لحظه زبانههاي بلندتري به خود ميگرفت. هر دو خلبان با توجه به از بين رفتن مقدار زيادي از سطوح كنترل دم و همچنين نداشتن فشار هيدروليك با تمام قدرت در حال پروازي نگهداشتن جنگنده بودند. با تلاش و همت ستودني هر دو خلبان، جنگنده F-4 به نخستين نقطه نشانه زميني سرزمينهاي تحت كنترل نيروهاي خودي كه همان رودخانه بهمنشير بود ميرسد.
گرماي سوزان شعلهها اينك كابين عقب را كاملا آماج ضربات خود قرار داده و ماندن در هواپيما ديگر به صلاح نبود. در لحظهاي كه هر دو خلبان تصميم به خروج اضطراري از جنگنده را ميگيرند ارتفاع پرواز بسيار پايين بود و تلاش جدي براي اوجگيري به جايي نرسيد. به ناچار دو خلبان دستگيره خروج اضطراري روي صندلي را كشيده و به بيرون پرتاب ميشوند. با توجه به اينكه خلبان خلج زودتر اقدام به خروج اضطراري ميكند، در ارتفاع بالاتري از جنگنده خارج شده و به سلامت به زمين ميرسد اما راكتهاي صندلي شهيد سرهنگ 2 خلبان غفور جدي در ارتفاع پايينتري روشن شده و متاسفانه نه چتر فرصت گرفتن سرعت عمودي سقوط جدي را پيدا ميكند و نه صندلي مجال جدا شدن از خلبان را مييابد. در نتيجه غفور با سرعت بالايي به زمين برخورد ميكند.
پيكر پاك شهيد جدي به تهران و از آنجا به وسيله هواپيماي C-130 به پايگاه دوم شكاري منتقل ميشود. مردم شهيدپرور و انقلابي اردبيل با شنيدن خبر شهادت غفور جدي با پاي پياده عازم تبريز ميشوند و تقريبا نيمي از جاده 150 كيلومتري آن را ميپيمايند تا اينكه جنازه شهيد به وسيله آمبولانس به غسالخانه اردبيل انتقال مييابد. امام جمعه اردبيل با آنكه شهيد غسل و كفن ندارد خود شخصا اين كار را انجام داده و بر پيكر شهيد نماز ميگذارد.
برادر شهيد كه قبل از غسل، جنازه غفور را ديد : «با توجه به شدت ضربه وارده كه شكستگي دندهها، پارگي اعضاي داخلي بدن و خونريزي داخلي را درپي داشت، تنها لخته خوني از دهانش جاري شده و مقداري خونمردگي در پهلويش به چشم ميخورد. جسد كاملا سالم بوده و تبسمي بر روي لبانش نقش بسته بود. گويي اگر به اسم صدايش ميكردي از خواب بيدار ميشد.» تبسم مزبور را افرادي كه جنازه شهيد جدي را در تهران ديده بودند نيز نقل كردهاند.
تشييع جنازه بسيار باشكوهي كه مقارن شد با ايام عزاداري حسيني با حضور ملت انقلابي اردبيل براي شهيد برگزار شده و به مدت يك هفته در شهر عزاي عمومي اعلام ميشود و از آن تاريخ آغاز حركت دستههاي عزاداري شهر از مقابل منزل پدر شهيد به رسمي ماندگار تبديل شد. پدر شهيد هنگام شهادت غفور گفت: «امانتي بود دست ما كه خداوند آن را پس گرفت.» در راديو عراق كه به نام، سرنگوني هواپيماي شهيد جدي را اعلام كرده بود تا 3 روز جشن و شادماني برقرار بود. شهيد سرهنگ 2 خلبان غفور جدي علاقه خاصي به پرواز بر پهنه نيلگون خليج فارس داشت و در زمان شهادت در طي 45 روز 80 پرواز جنگي را در كارنامه پروازي ثبت كرده بود.
پس از شهادت از طرف ستاد فرماندهي نيروي هوايي و شخص شهيد بزرگوار سرهنگ خلبان «جواد فكوري» براي بزرگداشت مقام شامخ شهيد از خانواده وي به آن مركز دعوتي به عمل ميآيد. در آن ملاقات شهيد فكوري به عنوان فرمانده سابق گردان 71 شكاري (گردان پروازي شهيد غفور جدي) گريست و گفت: «من خاطرات خوبي با شهيد جدي داشتم.» در ادامه امام خميني (ره) رهبر كبير انقلاب و شهيد بزرگوار سرتيپ ستاد «واليالله فلاحي»، جانشين وقت ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي ايران به خط خود و طي لوحهاي جداگانهاي شهادت غفور را به خانوادهاش تسليت گفتند.
آخرین ویرایش: