............شــــــــــــــــــ ـــرح منــــــــــــاجـــــــــ ــــــــــــات شعبــــــــــــــــــــــ ـانیه.......................

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عفو خدا بیشتر از جُرم ماست

خداوند، در همه زیبایی ها و صفاتش بی انتهاست، از جمله در صفت «عفوِ»خویش.

اگر بنده ای هر قدر هم مرتکب معصیت شده باشد، از عفو خداوند خویش مأیوس گردد، معنایش، محدود ساختن و محدود دانستن صفت بی انتهای عفوالهی می باشد؛ و معنای محدود نمودن حق تعالی در صفاتش، شبیه دانستن او به مخلوقات محدودش می باشد، در حالی که خداوند از هرگونه شبیه و مثل و مانند منزه است.

و در تعقیبات مشترکه هر نماز، دستور رسیده که مستحب است این دعا را بخوانیم:

اَللّهُمَّ اِنَّ مَغْفِرَتَکَ اَرْجی مِنْ عَمَلی وَ اِنَّ رَحْمَتَکَ اَوْسَعَ مِنْ ذَنْبی اَللّهُمَّ اِنْ کانَذَنْبی عِنْدَکَ عَظیما فَعَفْوُکَ اَعْظَمُ مِنْ ذَنْبی اَللّهُمَّ اِنْ لَمْ اَکُنْ اَهْلاً اَنْ اَبْلُغَ رَحْمَتَکفَرَحْمَتُکَ اَهْلٌ اَنْ تَبْلُغَنی وَ تَسَعَنی لِاَنَّها وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَالرّاحمینَ.[SUP](74)
[/SUP]

پروردگارا! به درستی که به آمرزش تو بیشتر امیدوارم تا به عمل خود. خدایا!رحمت تو گسترده تر از گناهم می باشد. خداوندا! اگر گناهم نزد تو بزرگاست، عفو تو بزرگ تر از گناهم می باشد. پروردگارا! اگر من شایسته دریافترحمتت نیستم، ولی رحمتِ تو، سزاوار است که مرا دریابد، چون رحمت توهمه چیز را فراگرفته است. به حق رحمتت ای رحم کننده ترین رحم کنندگان.

سرور قلب با دیدار خدا در قیامت

بلند همتی امام علیه السلام سبب شده است که در بلوا و آشوب روز قیامت که دل ها نگران و اندوهگین می باشد، سرور قلبی خویش را بدون هیچ گونه توجهی به بهشت و نعمت های خیره کننده آن، تنها با دیدار خداوندش مطالبه نماید.

بندگان خاص خدا، در میان هیاهو و غوغای روز محشر، از محبوبشان مطالبه نمی کنند که ما را به مکانی امن ببر تا آسوده باشیم، بلکه مسئلت می کنند که با ماباش و دیدارت را برای ما میسر فرما تا آسوده باشیم و در عیش و امنیتِ کامل بهسر بریم.


825
 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
اِلهی اِعْتِذاری اِلَیْکَ اعْتذارَ مَنْ لَمْ یَسْتَغْنِ عَنْ قَبُولِ عُذْرِه فَاقْبَلْ عُذْری یا اَکْرَمَ مَنِ اعْتَذَرَ اِلَیْهِ الْمُسیئُونَ، اِلْهی لا تَرُدَّ حاجَتی وَ لا تُخَیِّبْ طَمَعی وَ لا تَقْطَعْ مِنْکَرَجائی وَ اَمَلی.

معبود من! عذر آوردنم به درگاهت، عذر آوردنِ کسی است که نیاز به قبول دارد. پس عذرم را بپذیر، ای بزرگوارترین کسی که تبهکاران به درگاهش عذر می آورند. معبود من! حاجتم را رد مکن و دستِ طمعم را تهی برمگردان و امید و آرزویم را از خود قطع مساز!

نکاتی از این فراز
عذرخواهی نزد معبود و تمنای پذیرش آن؛
مسئلت از خداوند برای ناامید نکردن امید بنده.

«اِلهی اِعتذاری اِلَیکَ...».
اعتذار به پیشگاه خداوند
بعد از ارتکاب گناه، چه چیزی بهتر از عذرخواهی در پیشگاه خداوند بزرگ، به عنوان برداشتن قدمِ اول در پذیرش توبه.
توضیح اینکه گرچه آدمی موظف به ترک معاصی می باشد ولی ازیک طرف،دشمنی به نام «ابلیس» دارد که قسم یاد کرد که آدمیان را گمراه نماید: «قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَاُغْوِیَنَّهُمْا َجْمَعینَ؛ شیطان گفت: به عزّتت ای خدا، سوگند که همه را گمراه خواهم کرد». (ص: 82)

و از سوی دیگر، انسان گرفتار نفس امّاره است که همواره و با قدرت او را به بدی امر می کند، چنانچه در قرآن مجید از زبان آدمی فرمود:
وَ ما اُبَرِّی ءُ نَفْسی اِنَّ النَّفْسَ لَاَمّارَةٌ بِالسُّوءِ اِلاّ ما رَحِمَ رَبّی اِنَّ رَبّی غَفُورٌ رَحیمٌ.(یوسف: 53([SUP]76)[/SUP]
و من خود را از عیب و لغزش مُبرا نمی دانم، زیرا نفس امّاره، فراوان، مرا به بدی دستور می دهد، مگر آنکه پروردگارم، رحم نماید، همانا که پروردگارم آمرزنده و مهربان است.


خلاصه آنکه اوج این بیچارگی آدمی و گرفتاریش در چنگال عوامل گمراه کننده، به این صورت در یکی از دعاها به تصویر درآمده است:
فَیاغَوْثاهُ ثُمَّ واغَوْثاهُ بِکَ یا اَللّهُ مِنْ هُویً قَدْ غَلَبَنی وَ مِنْ عُدُوٍ قَدِ اسْتَکْلَبَ عَلَیَّ وَمِنْ دنْیا قَدْ تَزَیَّنَتْ لی و مِنْ نَفْسٍ اَمّارَةٍ بِالسُّوءِ اِلاّ ما رَحِمَ رَبّی.
وا غوثاه، واغوثاه به تو ای خدا از هوای نفسی که بر من غلبه نمود و ازشیطانی که چون سگ به من حمله ور شده است و از زرق و برق گمراه کننده دنیا و از نفسی که فراوان، به بدی دعوت می کند، مگر پروردگارم رحم کند.

اِلهی لاَ تَرُدَّ حاجَتی...».
پروردگارا نا امیدم مفرما
تمنای استجابت دعا و تقاضای حفظ امید و طمع به خداوند، محتوا و مضمون عبارات فوق می باشد.

امیدوار بودن به خداوند، یکی از عالی ترین ویژگی های بندگان است. توضیح آنکه، از آنجا که از خداوند، توقع هرگونه خیر و خوبی و مهرورزی و گذشت وعفو می رود و از آنجا که خداوند، هرگز امید کسی را ناامید نخواهد کرد، به همین دلیل، امید، بهترین سرمایه برای آدمی به شمار می رود، تا به سبب آن به هدف های بزرگ و آرزوهای والایش دست یابد. چنانچه مولا علی علیه السلام در دعایِ کمیل می گوید: «اِرْحَمْ مَنْ رَأسُ مالِهِ الرَّجاءُ؛ خدایا! رحم کن بر کسی که سرمایه او، امید است».
و در دعای صَباح نیز در مقامِ امید به خداوند عرض می کند: «اِلهی قَرَعْتُ بابَرَحْمَتِکَ بِیَدِ رَجائی؛ معبودِ من! با دستِ امیدم درِ رحمتت را می زنم».
................................
70-جنبنده
71-
سُنَن ابو داوود، ج 4، ص 40.
73-مراد از حیرت در اینجا، سرگردانیِ بی حاصل نمی باشد، بلکه حیرت در اینجا، شگفتی فوق العادهحاصل از شناخت خداوند است که آدمی را سرگردان از این شگفتی می سازد.
869
 

mary69

عضو جدید
کاربر ممتاز
اِلهی لَوْ اَرَدتَ هُوانّی لَمْ تَهْدِنی وَ لَوْ اَرَدْتَ فَضیحَتی لَمْ تُعافِنی، اِلهی ما اَظُنُّکَتَرُدُّنی فی حاجَةٍ قَد اَفْنِیَتُ عُمْری فی طَلَبِها مِنْک.

معبود من! اگر خواریم را می خواستی هدایتم نمی فرمودی، و اگر می خواستیکه رسوا شوم، این همه آثار و اسباب رسوایی برانگیز را از من نمی زدودی.معبود من! هرگز به تو این گمان را ندارم که در حاجتی که عمرم را در طلبشبه پایان رساندم، ردم فرمایی.
نکاتی از این فراز
1- آثار عنایت خداوند به آدمی؛
2- گمان نیکو به خداوند و ثمرات آن.
«اِلهی لَوْ اَرَدْتَ هَوانی....»
1- توجه الهی؛ هدایت و حرمت بنده
پی بردن به محبت ربوبی نسبت به بنده، کاری صعب و مشکل نیست. به وسیله نشانه ها به آسانی می توان مهرورزی خداوند را در حق بنده اش دریافت. به عنوان مثال، «مولانا»، درخشش برق مهر دوست در دل بنده را علامت آن دانست که ازآن طرف در نهاد معبود نیز دوستی و مهر وجود دارد، و نیز عنوان نموده است که اگر عاشقی، جویای وصل معشوق باشد و در سرش سودای وصال او را بپروراند،بداند که معشوق نیز جویای او است.

و به تعبیر عارف و شاعر شوریده همدان، بابا طاهر:
«اگر دوست با ما سر یارینداشته باشد، چرا هر نیمه شب به خوابمان می آید.»


حاصل سخن آنکه، امام علیه السلام برای بیان دل گرمی به عنایت و توجه معبودش درحق او، دو علامت عنوان می نماید: یکی آنکه هدایت نمودنش، نشانه آن است که خداوند خواری بنده را بر نمی تابد و در نتیجه، بنده اش را دوست می دارد. دیگر آنکه،بنده خویش را رسوا نکرده است و رسوا نکردنش، علامت آن است که او را از این جهت عافیت بخشیده است و عافیت بخشی او نیز ریشه در عنایت او و مهر و محبت او دارد.

«اِلهی ما اَظُنُّکَ تَرُدُّنی
....»



2- گمان نیک به خداوند


خداوند در برابر «گمان نیک» بنده اش در حق او حساب ویژه ای باز نموده است، وابواب بی شماری را تنها، به سبب خوش گمانی بنده اش در حق او، گشوده است.


برای بیان اهتمام به گمان شایسته داشتن به پروردگار و برکات و خیرات فراوان حاصل از آن به نقل یک روایت و نیز یک حکایت اکتفا می کنیم؛ «تو خود مفصل بخوان از این مُجمَل.»



از امام رضا علیه السلام چنین نقل است:



اَحْسِنِ الظَّنَ بَاللّه ِ فَاِنَّ اللّه َ عَزَّوَجَلَّ یَقوُلُ: أنَا عِندَ ظَنِّ عَبدِی الْمُؤمِن بی، اِنْ خَیْراًفَخَیراً وَ اِنْ شَرّاً فَشَرّاً.



خوش گمان باش، زیرا خدای عزوجل می فرماید: من نزد گمان بنده مؤمنخویش می باشم. اگر گمان خوب بود، رفتار من نیز خوب خواهد بود و اگرگمان او بد بود، رفتار من نیز با او بد خواهد بود.[SUP](77)[/SUP]


صاحبدلی را به خواب دیدند. او را گفتند: خدای عزوجل با تو چه کرد؟
گفت: مرا در موقف سؤال نگه داشت و گفت: دیدی در دنیا چه کردی؟
من ترسیدم: آنگه گفتم: بار خدایا! از تو نه این خبر دادند! خدای تعالی گفت:چگونه؟


گفتم: از تو خبر دادند که فرمودی: «من با بنده آن کنم که از من چشم دارد و به من گمان برد.» و من گمان بردم که بر من رحمت کنی!


خدای تعالی مرا گفت: رو که تو را آمرزیدم و بر تو رحمت نمودم.[SUP](78)

[/SUP]


و این گونه است که امام علیه السلام از سرمایه خوش گمانی خویش به خداوند سودجسته و عرض می کند:
«معبود من، آن گمان به تو ندارم که حاجتی را که عمرخویش بر آن گذاشتم روا نسازی.»


904
 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
اِلهی! فَلَکَ الْحَمْدُ اَبَداً اَبَداً دائِماً سَرْمَداً یَزیدُ وَ لا یَبیدُ کَما تُحِبُّ وَ تَرضی. الهی اِنْ اَخَذتَنی بِجُرمی اَخَذتُکَ بِعَفوِکَ وَ اِنْ اَخَذْتَنی بِذُنُوبی اَخَذتُکَ بِمَغفِرَتِکَ وَ اِنْ اَدْخَلْتَنی النّارَ اَعْلَمْتُ اَهْلَها اَنّی اُحِبُّکَ.

معبود من! حمد و ستایش بی نهایت و دائم و همیشگی از آن توست که همواره در فزونی است و فنا نمی پذیرد، آن گونه که دوست داری ومی پسندی؛ معبود من! اگر مرا به جرمم باز خواست فرمایی،، من از تومی پرسم عفوت کجاست؟ و اگر مرا به گناهانم مؤاخذه فرمایی، از مغفرت توخواهم پرسید. و اگر مرا در آتش افکنی، من به همه دوزخیان اعلام خواهم کرد که تو را دوست دارم.

نکاتی از این فراز
حمد و ستایش بیش از حد و دائمی از پروردگار؛
یاد نمودن صفات مهر خداوند در صورت مؤاخذه او از بنده اش.

«اِلهی فَلَکَ الْحَمْدُ اَبَداً اَبَداً...».
حمد و ستایش کردگار
حمد و ستایش، توصیف معشوق، برای عبد بسیار ثمر بخش و پر فایده نیزمی باشد و یکی از درهای ورودی به بارگاه کبریایی حضرت حق تعالی، حمد وستایش او است.
مناسب است برای اثبات این مهم به حکایتی اشاره شود:

نقل است که: چون حکیم ابوالقاسم فردوسی وفات کرد، شیخ ابوالقاسم کُرَّگانیبر او نماز نکرده و عذر گفته بود که او مداح کفار بوده است. اندکی بعد، در خواب مشاهده کرد که فردوسی در بهشت فردوس، غرق در نعمت های آسمانی است.
شیخ به او گفت: به چه چیز، خدای تعالی تو را آمرزیده و در جنت ساکن گردانید؟ فردوسی گفت: بدان سبب که بیتی این گونه در توحید و ستایش پروردگار سروده ام:
جهان را بلندی و پستی تویی
ندانم چه ای، هر چه هستی تویی[SUP](79)[/SUP]
«
اِلهی اِنْ اَخَذْتَنی بِجُرمی...».
صفات جمالیه در برابر صفات قهریه
به رخ کشیدن صفات جمالیه خداوند، مانند صفات عفو و مغفرت و کرم و... دربرابر مؤاخذه و توبیخ حضرتش، از رموز گشودن دریچه های رحمت به سوی خویش می باشد. در دعای ابوحمزه ثمالی آمده است که:
اِلهی وَ سَیِّدی وَ عِزَّتِکَ وَ جَلالِکَ لَئِن طالَبتَنی بِذُنُوبی لَاُطالِبَنَّکَ بِعَفوِکَ وَ لَئِنطالَبتَنی بِلُؤمی لَاُطالِبَنَّکَ بِکَرَمِکَ وَ لَئِن اَدْخَلتَنی النّارَ لَاُخَبِّرَنَّ اَهلَ النّارِ بِحُبّیلَکَ اِلهی اِنْ کُنتَ لا تَغفِرُ اِلاّ لِاَولِیائِکَ وِ اَهْلِ فَاِلی مَنْ یَفْزَعُ الْمُذْنِبُونَ وَ اِنْ کُنتَلا تُکرِمُ اِلاّ لِاَهلِ الْوَفاءِ بِکَ فَبِمَن یَسْتَغیثُ الْمُسیئُونَ.

ای خدای من و ای آقای من، به عزت و جلالت سوگند!اگر به گناهانم مؤاخذه ام نمایی، من عفوت را به رخت می کشم و اگر مرا به خواریم باز خواست نمایی، تو را به کرمت بازخواست خواهم نمود و اگر داخل (آتشم) نمایی، اهل آتش را آگاه خواهم نمود که تو را دوست می دارم. معبود من! اگر تو، تنها ازلغزش های اولیا و اهل طاعت در می گذری، پس گنهکاران به که پناه آورند، و اگرکرم تو تنها نصیب اهل وفا می شود، پس بدکاران به کدام در استغاثه نمایند.


حاصل سخن آنکه، بخش های زیادی از فرازهای دعای اهل بیت علیهم السلام یادنمودن صفات رحمت خداوندی به هنگام غضب و سخط حضرتش می باشد که می توان از این گونه مناجات، نکته مهمی را عنوان کرد و آن اینکه:

از باب گفتار پروردگار که فرموده است: «سَبَقَت رَحْمَتی غَضَبی، رحمت من برغضبم پیشی گرفت»[SUP](80)[/SUP] و نیز «اِنَّ رَحْمَتی تَغْلِبُ غَضَبی، به درستی که رحمت من برغضبم غلبه خواهد کرد».[SUP](81)[/SUP] در واقع این گونه مناجات نمودن و معرفت ورزیدن،نوعی غلبه دادن عملی رحمت حق تعالی بر مؤاخذه او و نوعی بارش باران مغفرت او بر سرزمین گناهان باشد که در نتیجه، هر جا، رحمت آید، از سخط وخشم خدایی اثر و خبری نخواهد بود و هر جا که بارش مغفرت او نازل گردد،خس و خاشاک معاصی را از صحرای جان آدمی خواهد زدود.
........................................
77-
اصول کافی، ج 3، ص 116
78-رشید الدین میبدی؛ کشف الاسرار، ج 1، ص 372
79-پناهی سمنانی، فردوسی سروده خوان وحدت و حماسه ملی، صص 398 و 399
80-عبدالرحمان جامی، نقد النقوص فی شرح الفصوص، ص 189
81-بدیع الزمان فروزانفر، احادیث و قصص مثنوی، ص 114

935

 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
اِلهی اِنْ کانَ صَغُرَ فی جَنبِ طاعَتِکَ عَمَلی فَقَد کَبُرَ فی جَنبِ رَجائکَ أَمَلی، اِلهیک َیفَ اَنقَلِبُ مِنْ عِندِکَ بِالْخَیْبَةِ مَحرُوماً وَ قَد کانَ حُسنُ ظَنّی بِجُودِکَ اَنْ تَقْلِبَنی بِالنَّجاةِ مَرْحُوما.

خدایا! اگر عملم در اطاعت تو ناچیز است، ولی در کنار امیدواری به کرمت،آرزویم، بزرگ است. معبود من! چگونه از آستان جودت، تهی دست ومحروم برگردم، در صورتی که حسن ظن من به جود تو این بوده که بر من رحمت خواهی آورد و مرا نجات خواهی داد.

نکاتی از این فراز
امید فراوان به رحمت حق در کنار طاعت اندک؛
گمان نیک به خدا.

«اِلهی اِنْ کانَ صَغُرَ فی جَنْبِ طاعَتِک...».
آرزوی بزرگ و طاعت اندک
از تکرار دوباره، امیدواری و حسن ظن به خداوند چنانچه در فرازهای بعدی نیزتکرار خواهد شد، یکی دیگر از آداب دعا نیز فهمیده می شود، و آن اصرارورزیدن و پافشاری کردن در اجابت خواسته های خویش می باشد.
چنانچه از اخبار به دست می آید و مطلوب خداوند نیز می باشد، از جمله آداب دعا و در واقع، از جمله شرایط استجابت خواسته ها، پافشاری و سماجت در برآوردن خواسته ها از طرف پروردگار عالم می باشد.

امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید:
اِنَّ اللّه عَزَّوَجَلَّ کَرِهَ اِلْحاحَ النّاسِ بَعْضُهُم عَلی بَعْضٍ فِی الْمَسأَلَةِ وَ اَحَبَّ ذلِکَلِنَفْسِهِ، اِنَّ اللّه َ عَزَّوَجَل یُحِب اَنْ یُسْألَ وَ یُطْلَبُ ما عِنْدَه.
همانا خدای عزوجل خوش ندارد که مردم در انجام حاجت بر همدیگراصرار کنند، ولی برای خودش آن را دوست دارد. خدای عزوجل دوست دارد که از او درخواست شود و آنچه نزد اوست خواهش شود.
[SUP](82)[/SUP]
همچنین از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود:
وَ اللّه ِ لا یُلِحُّ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ عَلَی اللّه ِ عَزَّوَجَل فِی حاجَتِهِ اِلاّ قَضاها لَه.
به خدا سوگند هیچ بنده ای در دعا، پافشاری و اصرار به درگاه خدای عزوجل نکند، جز اینکه حاجتش را برآورد.[SUP](83)
[/SUP]
«اِلهی کَیْفَ اَنْقَلِبُ مِنْ عِنْدِک بِالْخَیْبَةِ...».
گمان نیکو به خدا
به راستی که با این سکه صاحب عیار، یعنی «حسن ظن به خداوند» از چه تهی دستی و فقر و حرمانی می توان رها شد و به چه خیراتی می توان راه پیدا کرد؟!

گمان نیک داشتن به خداوند عزّوجلّ و اعتقاد خیر به حضرتش، پایه بسیاری از درجه های معرفت و زیر بنای اصلی مرتبه توکل و تسلیم و طمأنینه و آرامش ونظایر آنها است.
آنجا که اشرف مخلوقات عالم، حضرت نبی اکرم صلی الله علیه و آله در خطاب به پروردگارش عرض می کند: «ما عَرَفْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتِک وَ ما عَبَدْناکَ حَقَّ عِبادَتِک؛ آنچنان که شایسته توست، تو را نشناختیم و آن چنان که سزاوار توست، تو راپرستش نکردیم»[SUP](85)[/SUP] تکلیف دیگر انسان ها مشخص خواهد بود.

همچنین در روایتی از امام موسی بن جعفر علیه السلام وارد شده است که:
کُلُّ عَمَلٍ تُریدُ بِهِ اللّهَ عَزّّوَجلّ فَکُنْ فیهَ مُقَصِّراً عِنْدَ نَفْسِکَ فَاِنَّ النّاسَ کُلُّهُم فیاَعْمالِهِم فیما بَیْنَهُم وَ بَیْنَ اللّه مُقَصِّرونَ اَلاّ مَنْ عَصَمَهُ اللّه عَزَّوَجلّ.
هر عملی که به قصد خدای عزوجل می کنی، خود را در آن مقصر بدان، زیرامردم، همگی در اعمال خویش، میان خود و خدا مقصرند، مگر آن کس راکه خدای عزوجل نگه دارد.[SUP](87)[/SUP]

....................................
82-
اصول کافی، ج 4، ص 224
83-همان
85-
امام خمینی، آداب الصلوة، ص 305
87-اصول کافی، ج 3، ص 114

985

 

saba jo00on

عضو جدید
کاربر ممتاز
اِلهی وَ قَد اَفْنَیْتُ عُمْری فی شِرَّةِ السَّهْوِ عَنْکَ وَ اَبْلَیتُ شَبابی فی سُکْرَةِ التَّباعُدِمِنک اِلهی فَلَم اَستَیِقَظْ اَیّامَ اغْتِراری بِکَ وَ رُکُونی اِلی سَبیلِ سَخَطِک. اِلهی وَاَنَا عَبدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ قائِمٌ بَیْنَ یَدَیْکَ، مُتَوَسِّلٌ بِکَرَمِکَ اِلَیکَ.

معبود من! پس بیدار نشدم روزگاری را که مغرور کرمت بودم و به راه سخط وغضب می رفتم معبود من! من بنده تو و فرزند بنده توام که در پیشگاهتایستاده ام و کرم و رحمت خودت را وسیله رهیابی به بارگاه تو قرار داده ام.



نکاتی از این فراز
1. خطر سهو و غفلت از خداوند؛
2. «مستی دوری» از خداوند؛
3. بیدار نشدن بنده، حتی در زمان سخط و غضب معبود؛
4. متوسل شدن به کرم خداوندی به همراه اظهار عبودیت.

«اِلهی وَ قَد اَفْنَیْتُ عُمری فی شِرَّةِ السَّهوِ...».
خطر سهو و غفلت
در این فراز از مناجات، به موضوع سهو و یا همان غفلت از یاد خداوند اشاره شده است. غفلت از یاد خدا، از صفات مذمومی است که می تواند انواع خطرات وسقوط ها را به همراه داشته باشد.



قرآن کریم در مقام هشدار به خطر غفلت، آثار ویرانگر آن را تا آنجا می داند که سبب می شود آدمی به مقامی پایین تر از مقام چهارپایان تنزل کرده در نتیجه گرفتار جهنم گردد:

وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیرًا مِنَ الْجِنِّ وَ اْلإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لایُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُالْغافِلُونَ. (اعراف: 179)

و به تحقیق بسیاری از جن و انس را به جهنم واگذار نمودیم، چه آنکه آنها،قلب هایی داشتند بی ادراک و دیده هایی داشتند بی نور بصیرت وگوش هایی داشتند که شنوای حقیقت نبوده است. آنان چون چهارپایانند وبلکه گمراه تر از آنها و آنها کسانی هستند که در غفلت به سر می برند.


چنانچه در پایان این آیه شریفه اشاره شد، «غفلت و سهو» به عنوان تنها صفتی معرفی گردید که تا این حد، انحطاط آدمی را به همراه خواهد داشت.

همچنین در آیه دیگری خطر سهو و غفلت چنین عنوان شده است.

وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطًا. (کهف: 28) و از کسی که قلبش را از یاد خود غافل ساختیم پیروی مکن که از پی هوای نفس خود می رود و در کارهایش اسراف می ورزد.

از اینکه خداوند در این آیه ابتدا موضوع غفلت را عنوان نمود و سپس موضوع پیروی از هوای نفس و اسراف را مطرح ساخت، می توان دریافت که پیروی از هواهای نفسانی و زیاده روی در زندگی نیز، ریشه در غفلت از یاد خدادارد. در نتیجه آنها که همواره به یاد خدا می باشند، نه از هوای نفس پیروی می کنند و نه در زندگی خویش گرفتار اسراف می گردند.

1005
 
آخرین ویرایش:

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
«وَ اَبْلَیْتُ شَبابی...».
مستی دوری از خدا
در این فراز دوری از خداوند در ایام شباب و جوانی، به نوعی مستی، تعبیر شده است. گرچه در بدو امر، با شنیدن کلمه «مستی» اذهان، به طرف مستی حاصل از«شراب» سوق داده می شود،ولی باید اذعان کرد که به تأیید قرآن و اخبار،مستی های دیگری نیز می باشد که به مراتب خطرناک تر از مستی شراب می باشد.


علی علیه السلام می فرماید: «سُکْرُ الْغَفْلَةِ وَ الْغُرورِ اَبْعَدُ اِفاقَةً مِنْ سُکْرِ الْخُمُور؛مستی غفلت و غرور، دیرتر از مستی انواع خمرها از سر می پرد».[SUP](95)[/SUP]
و نیز فرمود: «اِسْتَعیذُوا بِاللّه ِ مِنْ سَکْرَةِ الْغِنی، فَاِنَّ لَهُ سَکْرَةً بَعیدَةَ الاِفاقَةِ؛ از مستی ثروت به خدا پناه برید، که مستی آن به سختی از سر می پرد».[SUP](96)
[/SUP]
به هر حال آنچه روشن است، تنها شراب، موجب مستی نمی شود، بلکه بسیاری از صفات رذیله در آدمی، ایجاد مستی می نماید.
علی علیه السلام می فرماید: «اَلسُّکْرُ اَرْبَعُ سُکراتٍ: سُکْرُ الشَّراب، وَ سُکْرُ المالِ وَ سُکْرُ النِّومِ وَسُکْرُ الْمُلْکِ؛ مستی چهارگونه است: مستی شراب، مستی ثروت، مستی خواب و مستی حکومت».[SUP](97)[/SUP]


همچنین فرمود: «یَنْبَغی لِلْعاقِلِ اَنْ یَحْتَرِسَ مِنْ سُکْرِ الْمالِ وَ سُکْرِ الْقُدْرَةِ، وَ سُکْرِ الْعِلْمِ وَسُکْرِ الْمَدْحِ وَ سُکْرِ الشَّبابِ، فَاِنَّ لِکُلِّ ذلِکَ ریاحاً خَبیثَةً تَسْلُبُ الْعَقْلَ وَ تَسْتَخِفُّ الْوَقار؛ سزاواراست که خردمند از مستی ثروت و مستی قدرت و مستی دانش و مستی ستایش و مستی جوانی پرهیز کند، زیرا هر یک از این مستی ها بادهای پلیدی دارد که عقل را می رباید و وقار را از بینمی برد».[SUP](98)
[/SUP]
قرآن نیز درباره یکی از انواع مستی چنین می فرماید: «لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ؛به جان تو سوگند که اینها در مستی حاصل از شهوت و طغیان خود، سرگردانند». (حجر: 72)

«اِلهی فَلَمْ اَسْتَیْقِظَ اَیامَ اغْتِراری...».
شِکوه از خواب طولانی

زرق و برق های فریبنده دنیا و وسوسه های دل فریب نفسانی، می توانند آدمی را تا آنجا در خوابی خوش و عمیق فرو برند که حتی تکان های شدید حوادث ومصایب زندگی و بیماری ها و شدیدترین مواعظ نیز نتوانند او را از این خواب غفلت بیدار نمایند. به فرموده حضرت رسول صلی الله علیه و آله ، تنها، حادثه بزرگ مرگ، آنها رااز این خواب گران برخواهد انگیخت. چنانچه فرمود: «اَلنّاسُ نیامٌ فَاِذا ماتُوا انْتَبَهُوا؛مردم در خوابند، پس زمانی که مردند، بیدار خواهند شد».[SUP](99)[/SUP]

«اِلهی وَ اَنا عَبْدُکَ وَ ابْنَ عَبْدِکَ...».
اظهار عبودیت و توسل به کرم خداوندی

بالاترین افتخار برای آدمی آن است که به مقام «عبودیت» در برابر معبودش برسد، و «عبد» او باشد.
علی علیه السلام در این زمینه می فرماید:
اِلهی کَفی بی فَخْراً اَنْ تَکونَ لی رَبّاً وَ کَفی بی عِزّاً اَنْ اَکونَ لَکَ عَبْداً اَنْتَ کَمااُحِبُّ فَاجْعَلْنی کَما تُحِبُّ.[SUP](101)[/SUP]
پروردگارا همین افتخار، مرا بس که تو پروردگار من باشی و همین عزت مرابس که من عبد و بنده تو باشم، تو همان گونه ای که من می پسندم، مرا نیز آنگونه قرار ده که تو می پسندی.

امام صادق علیه السلام در مقام بیان برکات «عبودیت» و چگونگی تحقق عبودیت می فرماید:
اَلْعُبُودِیَّةُ جَوهَرَةٌ کَنْهُها الرُّبوبیَّةُ... وَ تَفْسیرُ الْعُبُودِیَّةُ بَذْلُ الْکُلِّ، وَ سَبَبُ ذلِکَ مَنْعُالنَّفْسِ عَمّا تَهْوی، وَ حَمَلُها عَلی ما تَکْرَهُ، وَ مِفْتاحُ ذلِکَ تَرْکُ الرّاحَةِ وَ حُبُّالْعُزْلَةِ وَ طَریقُهُ الافتِقارِ اِلَی اللّه ِ تَعالی.

عبودیت و بندگی خداوند، گوهری است که حقیقت آن، رسیدن به ربوبیت وشبیه پروردگار شدن است... عبودیت عبارت از بخشیدن همه چیز یا گذشتن از همه چیز ـ در راه خدا ـ می باشد و این صفت هنگامی برای انسان تحقق پیدامی کند که نفس خود را از هوی و هوس باز دارد و نفس را با انجام کارهایی وادار بکند که اکراه دارد ـ مثل عبادت خداوند، انفاق، ایثار و مانند آنها ـ ؛کلید تسلط بر نفس این است که راحتی و آرامش را از خود بگیرد و در راه خداوند جهاد و کوشش کند و گوشه نشینی اختیار کند ـ در ظاهر و بر حسب وظیفه در میان مردم باشد. اما در باطن و قلب خویش همواره با خدا باشد ـ وبالاخره اینکه در پیشگاه خداوند خویش اظهار فقر و تهی دستی نمایند.
..........................
95-
غررالحکم و درر الکلم، ج 2، ص 262
96-همان، ج 4، ص 155
97-بحارالانوار، ج 10، ص 114
98-غرر الحکم و درر الکلم، ج 6، ص 444
99-عبدالرحمن جامی، مثنوی هفت اورنگ، ص 196
101-بحارالانوار، ج 74، ص 400
1088
 

saba jo00on

عضو جدید
کاربر ممتاز
اِلهی اَنا عَبْدٌ اَتَنَصَّلُ اِلَیْکَ مِمّا کُنتُ اُو اُجِهُکَ بِهِ مِنْ قِلَّةِ اسْتِحْیائی مِنْ نَظَرِکَ وَاَطْلُبُ الْعَفْوَ مِنْکَ اِذِ الْعَفْوَ نَعْتٌ لِکَرَمِک.
معبود من! من عبدی هستم که برای عذر خواهی از کردارهای زشتی که ناشی از کم حیائیم در محضرت بوده به آستانت آمده ام و از درگاهت خواستار عفوو گذشت می باشم، عفوی که از اوصاف کرم تو می باشد.

نکاتی از این فراز
1. اهمیت حیا؛

2. طلب عفو.
«اِلهی اَنا عَبْدٌ اَتَنَصَّلُ اِلَیْکَ مَمّا کُنتُ...».


صفت زیبای حیا

شرم و حیا، یکی از صفات خدایی است که در هر کس متجلی شود او را به سوی انواع خوبی ها و زیبایی ها رهنمون شده و مانند شجره طیبه ای است که شاخه ها و میوه های فراوانی - از انواع برکات و خیرات ـ بر آن آویخته شده است. کسی که به این خصلت آراسته شده است، راه خوشبختی و سعادت براو هموار شده، و به برکت این صفت، بسیاری از لغزش ها و گناهان وی از میان خواهند رفت.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره اهمیت حیا فرموده اند:

اَمَّا الْحَیاءُ فَیَتَشَعَّبُ مِنهُ اللّینُ وَ الرَّأفَةُ وَ الْمُراقَبَةُ لِلّه فِی السِّرِّ وَ الْعَلانِیَةِ وَ السَّلامَةُوَاجْتِنابُ الشَّرِّ وَالْبَشاشَةُ وَالسَّماحَةُ وَالظَّفَرُ وَحُسنُ الثَّناءِ عَلی الْمَرْءِ فِی النّاسِ،فَهذا ما اَصابَ الْعاقِلُ بِالْحَیاءِ فَطُوبی لِمَن قَبِلَ نَصیحَةَ اللّه وَ خافَ فَضیحَتَهُ.

اما آنچه از حیا نشئت می گیرد عبارت است از: نرم خویی، مهربانی، در نظر داشتن خدا در آشکار و نهان، سلامت، دوری نمودن از بدی، خوشرویی، گذشت وبخشندگی، پیروزی و خوشنامی در میان مردم، اینها فوایدی است که خردمند از حیا می برد. خوشا کسی که نصیحت خدا را بپذیرد و از رسواگری او بترسد.

امام علی علیه السلام نیز در این زمینه می فرماید:
«اَلْحَیاءُ مِفْتاحُ کُلِّ الْخَیرِ؛ حیا کلید همه خوبی هاست».
باری آنکه اهل حیاست، هر سخنی را بر زبان جاری نمی سازد، هر حرکتی رااز خود بروز نمی دهد. ممکن نیست کسی دارای ارزش باشد، ولی حیاورزی نکند و امکان ندارد که کسی بی حیا باشد، اما انسان ها برای او اعتبار و شأن وجایگاهی والا قائل باشند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:
«ما کانَ الْفُحْشُ فی شَیْ ءٍ اِلاّ شانَهُ وَ لا کانَ الْحَیاءُ فی شَیْ ءٍ قَطُّاِلاّ زانَهُ؛

بی شرمی و بی حیایی با هیچ چیز همراه نشد مگر اینکه آن را زشت گردانید و حیا باهیچ چیز همراه نگشت مگر اینکه آن را آراست».

حیاء خداوندی
چیزی که باید آدمی را غرق حیا نماید آن است که پروردگارش خود، اهل حیاست و در مواردی از برخورد با بنده اش اظهار شرم و حیا نموده است و چه زشت است که خداوند آدمی حیاورز باشد، ولی آدمی از حیا بهره ای نداشته باشد.
در گلستان سعدی درباره حیاء خداوندی چنین آمده است:
هر گاه که یکی از بندگان گنه کار پریشان روزگار، دست انابت به امید اجابت به درگاه حق، جل و علا بردارد، ایزد تعالی در وی نظر نکند، بازش بخواند،باز اعراض کند. بازش به تضرع و زاری بخواند، حق سبحانه و تعالی فرماید:ای ملایکه من! از بنده حیا می کنم، در حالی که غیر از من کسی ندارد، به تحقیق که او را آمرزیدم. دعوتش را اجابت کردم، و حاجتش برآوردم که ازبسیاری دعا و زاری بنده، همی شرم دارم.
کرم بین و لطف خداوندگار
گنه بنده کرده است و او شرمسار

«وَ اَطْلُبُ الْعَفْوَ مِنْکَ...».
طلب عفو از خداوند

«عَفُوّ» و بخشنده بودن و عفو کردن، از صفات زیبای حق تعالی است که در قرآن مجید بارها ذکر شده و از خداوند به صفت عَفُوّ بودن ستایش شده است. در بندچهل و سوم دعای جوشن کبیر می خوانیم: «یا مَنْ فی عَفْوِهِ یَطْمَعُ الْخاطِئُون؛ ای آنکه درعفوش، خطاکاران، طمع می بندند». ما هم در همنوایی با معصوم علیه السلام به پیشگاه خداوندخویش عرضه می داریم: پروردگارا! از اوصاف کرم تو عفو کردن است و ما نیز،سخت محتاج عفو تو می باشیم، عفوت را شامل ما فرما! و از گناهان ما درگذر!
گر من گنه جمله جهان کردستم
عفو تو امید است که گیرد دستم
گفتی که به روز عجز دستت گیرم
عاجزتر از این مخواه کاکنون هستم
ابوسعید ابوالخیر
 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
اِلهی لَم یَکُن لی حَولٌ فَاَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصیَتِکَ اِلّا فی وَقتٍ اَیْقَظْتَنی لِمَحَبَّتِکَ وَکَما اَرَدْتَ اَنْ اَکُونَ کُنتُ فَشَکَرْتُکَ بِاِدْخالی فی کَرَمِکَ وَ لِتَطْهیرِ قَلْبی مِنْاِوْساخِ الْغَفْلَةِ عَنْکَ.

معبود من قدرتی در ترک معصیت ندارم، مگر آنکه با استقرار محبتت دردلم، از معصیت تو اجتناب نمایم، که در این صورت، آن گونه که اراده کردی خواهم بود. پس شکرگزاریت کردم از آن رو که مرا در حریم کرمت پذیراشدی و قلبم را از پلیدی های غفلت از خویش تطهیر فرمودی.

نکاتی از این فراز
عنایت حق در اجتناب از گناهان؛
محبت به حق تعالی مهم ترین عامل دوری از معاصی؛
شکرگزاری از توجه خداوند؛
خطر غفلت.

«اِلهی لَمْ یَکُنْ لی حَوْلٌ ...».
اهمیت توفیقات الهی
موضوع «توفیق الهی» از موضوعات مهم و قابل توجه مباحث اسلامی و عرفانی می باشد.از آیات و اخبار برمی آید تا توفیق و عنایت الهی دست بنده ای رانگیرد، او در سیر و سلوک خویش ره به جایی نخواهد برد.

قرآن کریم، موهبت تزکیه نفس و آراستگی به فضیلت تقوی را مشروط به عنایت و توفیق الهی دانسته و چنین می فرماید:
وَ لَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکی مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَ لکِنَّ اللّهَ یُزَکّی مَنْیَشاءُ وَ اللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ. (نور: 21)


و اگر فضل و عنایت الهی نصیبتان نمی شد، احدی از شما به موهبت تزکیه نفس دست نمی یافت، و لکن این خداست که هر که را خواهد توفیق تهذیب نفس داده و مهذبش می سازد، و خداوند، شنوا و داناست.
امام علی علیه السلام پیرامون اهمیت توفیق در دعای شریف صباح می فرماید:
اِلهی اِنْ لَمْ تَبْتَدِئْنِی الرَّحْمَةُ عَنْکَ بِحُسْنِ التَّوفیقِ فَمَنِ السّالِکُ بی اِلَیْکَ فیواضِحِ الطَّریقِ.
پروردگارا! اگر لطف و رحمتت در اول مرا به حسن توفیق رهنمون نمی گشت،چه کسی مرا در راه روشن به سوی تو هدایت می کرد
.
«اَلاّ فی وَقْتٍ اَیْقَظْتَنی لِمَحَبَّتِک».
توفیق الهی در قالب محبت
در این فراز از مناجات، یقظه و بیداری حاصل از محبت الهی در حق بنده خاستگاه توفیق ربوبی در انصراف و اجتناب بنده از نافرمانی حق تعالی، معرفی شده است. توضیح آنکه در این عبارت، به بهترین نوعِ «توفیق»، که محبت بنده به خدایش باشد، اشاره شده است. به عبارت دیگر،عالی ترین مصداق توفیق الهی در حق بنده آن است که پرتوی از محبت خویش را در قلب انسان می افکند وجانش را از مهر و دوستی نسبت به خویش، شعله ور سازد، در نتیجه این«محبت»، بنده از هر آنچه مورد کراهت محبوبش می باشد اجتناب نموده و سبب می شود که خود را آن گونه می سازد که معشوقش می پسندد.

امام صادق علیه السلام می فرماید:
حُبُّ اللّه ِ اِذا اَضاءَ عَلی سَرِّ عَبْدٍ اَخْلاهُ عَنْ کُلِّ شاغِلٍ وَ کُلُّ ذِکْرٍ سِوَی اللّه ِ ظُلْمَةٌ وَالْمُحِبُّ اَخْلَصُ النّاسِ سِرّاً للّه ِ تَعالی وَ اَصْدَقُهُم قَولاً وَ اَوْفاهُم عَهْداً.[SUP](106)[/SUP]
هرگاه نور محبت خدا بر درون بنده ای بتابد، او را از هر مشغله دیگری، فارغ می گرداند؛ هر یادی جز خدا، تاریکی است؛ آنکه خدا را دوست می دارد، به برکت این حب و دوستی، خالص ترین مردم و راستگوترین آنهاست و درعهد و پیمان از همه وفادارتر است.


نبی اکرم صلی الله علیه و آله در این باره فرموده است:
اِذا اَحَبَّ اللّه ُ عَبْداً مِنْ اُمَّتی قَذَفَ فی قُلوبِ اَصْفِیائِهِ وَ اَرواحِ مَلائِکَتِهِ وَ سُکّانِعَرْشِهِ مَحَبَّتَهُ لِیُحِبُّوهُ، فَذلِکَ الْمُحِبُّ حَقّاً طُوبی لَهُ ثُمَّ طُوبی لَهُ وَ لَهُ عِنْدَ اللّه ِشَفاعَةٌ یَوْمَ الْقِیامَة.[SUP](112)[/SUP]
وقتی که خداوند بنده ای ازامت مرا دوست بدارد، محبت او را در قلب مردمان برگزیده نزد خداوند و ارواح ملایکه و ساکنان عرش می اندازد، تاهمه آنها او را دوست بدارند این است عظمت آنکه محبت خداوند در قلبش قرار گرفته است. گوارا و مبارک باد بر او و او در روز قیامت نزد پروردگارش،صاحب مقام شفاعت خواهد بود.
1189

 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
«وَ کَما اَرَدْتَ اَنْ اَکونَ کُنْتَ فَشَکَرْتُک...».

مقام شکرگزاری
در این فراز از مناجات، شکر دو نعمت خداوند، ادا شده است: یکی آنکه، خداوند او را در دایره گسترده کرمش داخل نموده و دیگر آنکه پروردگار، قلب او را ازپلیدی غفلت پاکیزه کرده است.
نکته ای که باید به آن اشاره کرد اینکه «شکرگزاری» تأثیری مستقیم در افزایش نعمت ها دارد و در مقابل، ناسپاسی از مهم ترین عوامل مؤثر در سلب و نابودی نعمت ها است. و در توضیح این سخن اشاره به نکته ای دقیق، خالی از لطف نمی باشد و آن اینکه: جهان هستی از ادراک و شعوری مرموز و پنهانی برخورداراست. جهان، هدفمند است. کور و کر نیست و از حیات و ادراک بهره مندمی باشد. حال که جهان اطراف ما و نعمت های الهی از نوعی شعور و فهم برخورداراست، بنابراین به اعمال و اندیشه های ما کاملاً حساس بوده و به نوعی با ما و حرکات ما در تعامل می باشد. از جمله آنکه این نعمت های الهی آن گاه که از ما احساس شکرگزاری و قدردانی دریابند و به این وسیله قابلیت دریافت این نعمت ها را حس کنند، با رویی گشاده، خود را بیش از پیش و فراوان و گسترده در اختیار ما خواهند گذاشت.

اما در مقابل، اگر جهان اطرافمان با نعمت های انبوهش،از کسی و یا ملتی ناسپاسی و قدرناشناسی و اسراف و تبذیر و مانند آنها را احساس نماید عدم قابلیت آنها را در دریافت نعمت های الهی اثبات کرده و در نتیجه از عرضه کردن خود بر آنها دریغ خواهند کرد و خود را از دسترس آنها دور نگه خواهند داشت،اگر هم در اختیارشان قرار گیرند، به خاطر روح ناسپاسی آنها، بر آنان لذت بخشو گوارا و نشاط آور نخواهند بود.
جان راجر می گوید:
ما از خوبی ها و نعمت هایی که در اطرافمان و یا در وجودمان است آگاه نمی شویم، و وقتی آگاه نشدیم، قدر آنها را نمی شناسیم و چون قدر نعمت را ندانیم، شکرگزاری نمی کنیم و در نتیجه، احساس شادمانی و لذت نمی نماییم.اولاً ناشکری باعث می شود که از نعمت هایی که داریم لذت نبریم، ثانیاًناشکری باعث می شود که بر نعمت های ما افزوده نگردد. اگر شما بخواهیدهدیه ای بدهید، به چه کسی آن را هدیه می دهید؟ به کسی که واقعاً ممنون می شود و تشکر می کند، نه به کسی که هیچ اهمیتی به آن نمی دهد؛ جهان نیزچنین است. نعمت را به کسی می دهد که قدر آن را بداند.[SUP](113)
[/SUP]
«وَ لِتَطْهیرِ قَلْبی مِنْ اَوْساخِ الْغَفْلَةِ».
پلیدی غفلت

غفلت می تواند شامل غفلت از یاد خدا، غفلت از مکر و خطر شیطان، غفلت ازآخرت، غفلت از فرصت ها و مانند آنها باشد که در هر صورت موجب به دام انداختن آدمی در وادی خسران و زیان خواهد شد.
قرآن کریم بارها خطر غفلت را به آدمیان گوشزد نموده است و آنها را از رذیله غفلت که سبب گرفتار آمدن آنان در دام تباهی و هلاکت خواهد شد، منع نموده است. اینک به برخی از این آیات اشاره خواهد شد:
وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فی نَفْسِکَ تَضَرُّعًا وَ خیفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ اْلآصالِ وَ لا تَکُنْ مِنَ الْغافِلینَ. (اعراف: 205(
پروردگار خویش را در درون خود، با زاری و ترس و با صدای آهسته درسحرگاهان و شامگاهان یاد کن، و ازغافلان مباش.

اِقْتَرَبَ لِلنّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ. (انبیا: 1)
زمان حساب مردم نزدیک شده است، در حالی که آنان در غفلت بوده و ازمحاسبه خویش در روز قیامت، روگردانند.
إِنَّ الَّذینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذینَ هُمْ عَنْآیاتِنا غافِلُونَ أُولئِکَ مَأْواهُمُ النّارُ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ. (یونس: 7 و 8)
کسانی که امیدی به دیدار ما ندارند و به زندگی دنیا خشنود شده و به آن اطمینان و اعتماد نمودند، آنها که از آیات و نشانه های ما غافلند، جایگاه آنان آتش است، به سبب اعمالی که خود انجام می دادند.

امام علی علیه السلام در خطبه «متقین» در ذکر یکی از اوصاف پرهیزکاران می فرماید:
اِنْ کانَ فی الْغافِلینَ کُتِبَ فی الذّاکِرینَ وَ اِنْ کانَ فی الذّاکِرینَ لَمْ یَکْتُبْ مِنَاْلغافِلینَ.[SUP](115)[/SUP]
ـ پرهیزکار ـ اگر در میان غافلان باشد، در شمار یادکنندگان خدا قلمدادمی شود و اگر در میان یادکنندگان خدا باشد، در زمره غافلان نوشته نمی شود.
 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
اِلهی اُنْظُر اِلَیَّ نَظَرَ مَنْ نادَیتَهُ فَاَجابَکَ وَ اسْتَعْمَلتَهُ بِمَعُونَتِکَ فَاَطاعَکَ یا قَریباً لایَبعُدُ عَنِ الْمُغْتَرِّ بِهِ وَ یا جَواداً لایَبْخَلُ عَمَّنْ رَجا ثَوابَه، اِلهی هَبْ لی قَلْبًا یُدْنیهِمِنکَ شَوقُهُ وَ لِسانًا یُرفَعُ اِلَیکَ صِدقُهُ وَ نَظَراً یُقَرِّبُهُ مِنکَ حَقُّهُ.

معبود من! نظری به من فرما، مانند نظر کردنت به کسی که چون ندایشان می کنی، اجابتت می کنند، و به کمک و یاری تو اطاعتت می کنند ای نزدیکی که از آنکه فریفته ات شده است دور نمی باشی و ای بخشنده ای که در حق آنکه به اجر و پاداشت امید بست، بخل نمی ورزی معبود من! قلبی عطایم فرما که شوقش او را به تو نزدیک سازد و زبانی که صدق او به سویت بالا آید ونظری که حقش موجب قرب درگاهت شود.

نکاتی از این فراز
تقاضای توفیق در اجابت دعوت خداوند؛
استعانت از حق تعالی در اطاعت او ؛
نزدیکی خداوند به بندگان شیفته اش ؛
ضایع نکردن اجر و پاداش سعی کنندگان ؛
درخواست شوق از خداوند؛
از خداوند زبانی راستگو مسئلت نمودن؛
درخواست تقرب به سبب نظری شایسته و نیکو.

«اِلهی اُنْظُر اِلَیَّ نَظَرَ مَن ...».
تقاضای توفیق در اجابت نداهای خداوند
خداوند بندگانی دارد که همواره چشم بر اشاره ای و ندایی از ناحیه حضرت دوستدارند، تا در پی آن به سر بدوند و اجابتش نمایند. زمزمه همیشگی شان این است که:
«از تو به یک اشاره از ما به سر دویدن»
بدیهی است اجابت ندا و دعوت حضرت دوست، چیزی جز، حیات ابدی برای اجابت کننده به همراه نخواهد داشت.

چنانچه قرآن کریم می فرماید:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ. (انفال: 24)
ای اهل ایمان، چون خدا و رسول، شما را می خوانند و دعوت می کنند،اجابت کنید تا به حیات ابد برسید.

«وَاسْتَعْمَلْتَهُ بِمَعُونَتِکَ...».
استعانت از خدا
بدون دستگیری و استعانت خداوند، هیچ کاری ممکن نمی باشد. ما در شبانه روز، حداقل ده بار در نمازهای یومیه از پروردگارمان، کمک و یاری طلبیده وعرض می کنیم: «... وَ إِیّاکَ نَسْتَعینُ؛ تنها از تو مدد و یاری می جوییم». اطاعت از خداوند نیز بی استعانت حق ناممکن است؛ و همین دغدغه خاطر سبب شده است تامناجات کننده در این فراز از دعا، در عبادت و اطاعت پروردگارش، از ذات مقدسش طلب دستگیری و امداد نماید.

«یا قَریباً لا یَبْعُدُ...».
نزدیکی خداوند به دوستداران خود
آنکه شیفته و شیدای پروردگارش می شود، او را به خود نزدیک می بیند ومی تواند او را احساس نماید، در نتیجه، شیفتگی خود را حاصل تخیل وخیال ورزی نمی داند، بلکه حقیقت و جمال بی زوالی را درک و حس نموده و دربرابرش ابراز شیدایی می نماید.
خداوند در میان جان عاشق حضور دارد و نیازی به گرد جهان گشتن برای دیدارش نمی باشد.
.................................................
106-
مصباح الشریعه، ص 412
112-مصباح الشریعه، ص 413
113-جان راجر و پیتر مک ویلیامز، دارندگی، صص 14، 63 و 95
115-نهج البلاغه، خطبه 193


1283

 

saba jo00on

عضو جدید
کاربر ممتاز
یا جَوادا لا یَبْخُل عَمَّن...».

امید ثواب و پاداش از خدا
پروردگار، دریای بی پایان جود و سخاوت است و آنانی را که به امید دریافت ثواب و پاداشش کاری انجام می دهند، بی نصیب نمی گذارد، حتی آنان که براین دنیا سعی می نمایند از دریافت موهبت دنیوی خداوند بی بهره نمی گردند.

برای اثبات این سخن و مدعا، از آیات قرآنی ذیل مدد می جوییم:
وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا نُوءْتِهِ مِنْها وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ اْلآخِرَةِ نُوءْتِهِ مِنْها وَ سَنَجْزِیالشّاکِرینَ. (آل عمران: 145)
آنکه به دنبال ثواب و نعمت دنیوی باشد، او را عطا خواهیم کرد و آنکه ثواب آخرت را می طلبد، او را نیز برخوردار خواهیم نمود و به زودی پاداش شاکرین را خواهیم داد.

در سوره نساء آیه 134 نیز می فرماید: «مَنْ کانَ یُریدُ ثَوابَ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللّهِ ثَوابُ الدُّنْیاوَ اْلآخِرَةِ وَ کانَ اللّهُ سَمیعًا بَصیرًا؛
هر که ثواب و نعمت دنیا را طالب است ـ بداند که ـ پس نزدخداوند، ثواب دنیا و آخرت موجود است و خداوند، شنوا و بیناست».

پس خداوند اجر و پاداش کسی را ضایع نمی فرماید، ولی این نکته را نیز تذکرداده که ثواب و اجر اخروی بهتر از پاداش دنیوی است:

وَ کَذلِکَ مَکَّنّا لِیُوسُفَ فِی اْلأَرْضِ یَتَبَوَّأُ مِنْها حَیْثُ یَشاءُ نُصیبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَشاءُوَ لا نُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ وَ َلأَجْرُ اْلآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ.(یوسف: 56 و 57)
و این چنین بود که یوسف را در زمین، متمکن ساختیم که هر جا خواهد،فرمانروایی کند. هر که را بخواهیم، رحمت خود را نصیب او سازیم و ما اجردنیوی نیکوکاران را ضایع نمی سازیم. و اما اجر اخروی و ثواب آخرت، برای مؤمنین و متقین، بهتر و نیکوتر است.

حاصل سخن آنکه، کسی که به امید دریافت ثواب چه در امر دنیا و چه در امرآخرت به خدا امید می بندد و دست های خویش را به طرفش دراز می کند، نه ناامید برخواهد گشت و نه تهی دست.

1299

 
آخرین ویرایش:

mary69

عضو جدید
کاربر ممتاز
« اِلهی هَبْ لی قَلْباً یُدْنیهَ مِنْکَ شَوْقَه«...

مرکب راهوار شوق

مرکب هایی که آدمی را به مقام قرب و دیدار خداوند می رسانند، فراوانند،همانند: مرکب علم، مرکب عبادت، مرکب اشک و مرکب شوق و مانند آنها. ولیاینان در ایفای نقش، یکسان نمی باشند در این میان، تنها اندکی از آنها، نقشاعجاب آور و تأثیر بسیار سریع در سیر دادن آدمی به طرف معبودش دارند که ازجمله آنها «مرکب راهوار شوق» می باشد.

یحیی بن معاذ گوید:
«علامت شوق، آن است که جوارح، از شهوات بازداری.»[SUP] (119)[/SUP]و جنید گوید: «از سرّی شنیدم که گفت: شوق برترین مقام عارف بُوَد».

و نیز در معنای شوق گفته شده است که: «شوق مرکبی است که قاصدان کعبه مراد را به مقصود می رساند و دوام آن با دوام محبت پیوسته است. ذوالنُّون گوید:شوق برترین درجات و عالی ترین مقامات است».[SUP](120)[/SUP]

موهبت شوق، از جمله مواهبی است که علی علیه السلام در دعای کمیل ازپروردگارش مسئلت نموده است: «وَ اشْتاقَ اَلی قُرْبِکَ فی الْمُشتاقین؛ پروردگارا! آنگونه ام قرار ده که با شوق و به همراه مشتاقانت به مقام قرب حضرتت بشتابم.»


و در مناجات دوازدهم از مناجات های خمسة عشر نیز می خوانیم
: «اَلهیفَاجْعَلْنا مِنَ الَّذینَ تَرَسَّخَتْ اَشْجارُ الشَّوقِ اِلَیْکَ فِی حَدائِقِ صُدورِهِم؛ پروردگارا! ما را از آنانیقرار ده که نهال های شوق لقایت در باغ دل هایشان سبز و خرم گشته است.»

شعیب علیه السلام چندان گریست که نابینا شد، خدای تعالی چشم وی باز داد. دیگرباره بگریست چندان که نابینا شد، خدای تعالی چشم وی باز داد، دگر بار گریست،تا نابینا شد
.
خدای تعالی وحی فرستاد و گفت: اگر این گریستن از امید بهشت است، منبهشت را بر تو مباح کردم و اگر از بیم دوزخ است، تو را ایمن کردم. گفت: یا رب!از شوق توست. فرمود: از بهر این شوق تو بود که پیغمبر و کلیم خویش، موسیرا ده سال خادم تو کردم.[SUP](121)[/SUP]

خدای من!
اگر چه می دانم که گوهر شوق، در خور هر صدفی نمی باشد، و درهر جانی جای نخواهد گرفت، ولی در اینکه این مروارید به کدام صدف تعلق گیرد، تنها ذره ای از توجه و عنایت تو شرط است، پروردگارا! زمان مناجات است و خوشدلی ؛ما بندگانی هستیم، محتاج به رحمت و سر تا پا فقر و نیاز، و چه ثروتی بالاتر ازشوق به جمالت؟ این موهبت را از ما دریغ مدار!

پروردگارا
!کدام بنده توست که این سخن تو را استماع نماید و پس از آنشرمنده نگردد و آتش شوق تو در دلش شعله ور نگردد؟
«یا داود! اگر بدانند آن
گروه که از من برگشته اند چگونه منتظر ایشانم در اینکه چگونه، رفق و مدارایم،شاملشان است، همه از شوق بمیرندی و اندام های ایشان از دوستی من پاره پاره گردیدی. یا داود! این ارادت و شوق من است نسبت به آن کسی که از من برگشته باشد. اما آنکه مرا جوید و مرا خواهد، شوق و ارادتم به او چون خواهد بود؟.»[SUP] (122)[/SUP]

1335
 

mary69

عضو جدید
کاربر ممتاز
سخنی از غزالی درباره شوق

غزالی در کتاب «کیمیای سعادت» در مقام بیان فضیلت و اهمیت شوق چنین می گوید
:

بدانکه هر که محبت، انکار کرد، شوق نیز انکار کرد
، در دعای رسول صلی الله علیه و آله است:

«
اَسْئَلُکَ الشَّوْقَ اِلی لِقائِکَ وَ لَذَّةَ النَّظَرِ اِلی وَجْهِکَ الْکَریم؛ مسئلت می کنم از تو، شوق دیدارت را و لذت نظر به روی کریمت را.» و گفت: خدای تعالی گوید: «طالَ شَوْقَ الابْرارِاِلی لِقائی وَ اِنّی اِلی لِقائِهِم لاشَدُّ شَوْقاً؛ شوق نیکان به دیدارم طول کشید و به درستی که من بهایشان مشتاق ترم از ایشان نسبت به من
.»

همه محبان حق تعالی در این جهان و در آن جهان، میان انس و شوق می گردند. خدای تعالی گفت:

«یا داود!اهل زمین را خبر ده از من که دوست آنم که مرا دوست دارد و همنشین آنم که با من به خلوت بنشیند، و مونس آنم که به یاد من انس گیرد و رفیق آنم که با من رفیق باشد و فرمان بردار آنم که مرا فرمان برد، و هیچ بنده ای مرا دوست ندارد مگر آنکه او را دوست می دارم و بر دیگران مقدمش می دارم
.»

ای اهل زمین، روی به صحبت و مجالست من آورید و به من انس گیرید تا من به شما انس گیرم، که من طینت دوستان خویش را از طینت ابراهیم، دوست خودآفریدم و موسی هم راز من و محمد برگزیده من. و اما دل مشتاقان خویش از نورخود آفریدم و به جلال خود پروردم.
و به بعضی انبیا وحی آمد که:

«مرا بندگانند که مرا دوست دارند و من ایشان را دوست دارم و آرزومند من هستند و من آرزومند ایشان، مرا یاد کنند و من ایشان را یاد کنم، نظر ایشان به من است ونظر من به ایشان، اگر شما نیز راه ایشان گیرید، شما را دوست گیرم»
.[SUP](123)[/SUP]

« ... وَ لِساناً یُرْفَعُ اِلَیْکَ صَدْقُهُ.»
1344
 

mary69

عضو جدید
کاربر ممتاز
زبانی راستگو عطایم کن

مناسب است سخن آغازین درباره اهمیت صدق و راستگویی، دعایی درهمین زمینه باشد که قرآن کریم به ما تعلیم داده است
:

قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لی مِنْ لَدُنْکَسُلْطانًا نَصیرًا.
(اسرا: 80)

بگو ای رسول! پروردگارا مرا در هر کاری با صداقت وارد کن و با صداقت
خارج فرما، و برای من از جانب خودت، بصیرت و یاوری برایم قرار ده.

راستگویی و صداقت در بیان، از نیکوترین صفات ـ و چنانچه اشاره خواهد شد ـیکی از صفات لازم پیامبری است که در هر کس محقق شود، در واقع، دریچه ای ازنبوت به رویش گشوده شده است.

راستگو بودن از خصال پسندیده ای است که عقل و وجدان نیز در کنار شرع، به نیکویی آن حکم می کند، همان گونه که اگر شرعی هم در کارنبود، عقل و وجدان به تنهایی به زشتی دورویی و دروغ، اذعان می نمودند
.

نبی اکرم صلی الله علیه و آله آن گاه که در مقام نقل کرامت و ذکر ستایش از صحابی پاکباخته خویش، ابوذر غفاری قرار می گیرد، این گونه او را می ستاید:


«
آسمان، سایه نینداخته است و زمین در برنگرفته است کسی را که راستگوتراز اباذر باشد.»[SUP](124)[/SUP]

کاشانی گوید
:

«مراد از صدق، فضیلتی است راسخ در نَفْس آدمی که در اثر آن، ظاهر و باطن آدمی با هم مطابق شده و اقوالش موافق نیات او و افعالش مطابق احوال او خواهد گشت. و آن چنان که می نماید، در واقع نیز همان گونه خواهد بود.»
[SUP](125)[/SUP]

درباره صداقت و راستگویی در قرآن و حدیث،بسیار تأکید شده است که دراینجا به برخی از این آیات و روایات اشاره خواهیم کرد
:

«یا اَیُّها الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقینَ؛ ای کسانی که ایمان آوردید، تقوی پیشه کنید و با راستگویان باشید».
(توبه:119)

قالَ اللّهُ هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصّادِقینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُخالِدینَ فیها أَبَدًا رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ.
(مائده: 119)

خداوند فرمود: امروز ـ روز قیامت ـ روزی است که صداقت راستگویان به کارشان آمد، و به حالشان نافع خواهد بود. آنها از بهشتی برخوردار خواهندشد که از زیر درختانش، نهرها جاری است و برای ابد در آن خواهند ماند.هم خدا از آنها راضی می باشد و هم آنها از خدایشان راضیند. این است همان رستگاری بزرگ
.

وَ بَشِّرِ الَّذینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ.
(یونس: 2)

و بشارت ده مؤمنان را به اینکه برای آنان نزد پروردگارشان قدم صادقانه ثبت شده است
.

امام صادق علیه السلام می فرماید: «اِنَّ اللّه عَزَّوَجَلّ لَمْ یَبْعَثُ نَبِیّاً اِلا بِصِدْقِ الْحَدیثِ وَ اَداءِ الاَمانَةِ اِلَی الْبِرِّ وَ الْفاجِرِ؛

به درستی که خدای عزوجل هیچ پیامبری را مبعوث نفرمود، مگر آنکه باید دارای صداقت درگفتار بوده و اهل ادای امانت به صاحبش باشند، چه اینکه صاحبش نیکوکارباشد، و چه بدکار باشد.»
[SUP](126)[/SUP]

و باز فرمود : «
لا تَنْظُرُوا اِلی طُولِ رُکُوعِ الرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ، فَاِنَّ ذلِکَ شَیْ ءٌ قَدْ اِعتادَه، فَلَوْتَرَکَهُ اِسْتَوْحَشَ لِذلِکَ وَ لکِن اُنْظُرُوا اِلی صِدْقِ حَدیثِهِ وَ اَداءِ اَمانَتِهِ؛

نگاه به رکوع و سجود طولانی شخص نکنید؛ زیرا چه بسا این کار برایش عادت شده باشد که اگر ترک کند به وحشت می افتد، بلکه نگاه کنید به راستگویی و امانتداری او.»
[SUP](127)[/SUP]


حکایتی کوتاه


امام صادق علیه السلام فرمود: همانا، اسماعیل ـ که در قرآن به عنوان یکی ازنیکان معرفی شده ـ «صادق الوعد» ـ یعنی راستگو در انجام وعده ـ نامیده شد، با مردی در جایی وعده گذاشت، و به خاطر انجام وعده اش به مدت یک سال در آن مکان، رفت وبرگشت، تا پس از یک سال، بالاخره با آن مرد ملاقات نمود و به او گفت: همواره در این یک سال در انتظار تو بودم که به وعده ام عمل نمایم. و به همین سبب،خدای عزوجل او را صادق الوعد نامید
.[SUP](128)[/SUP]

از فراز مذکور در مناجات که مسئلت می کند: «زبانی عطایم فرما که صدق آنبه طرف تو بالا آید»

این گونه استفاده می شود که صدق با پروردگار عالم سنخیت و مشابهتی تام دارد، زیرادر این فراز اشاره شده است که صدق به طرف حق تعالی صعود می کند و این نیست مگر به سبب جایگاه رفیع صداقت و هم نشینی او باخداوند، که به حکم: «نوریان مر نوریان را جاذبند.»
[SUP](129)[/SUP]آنکه نور است، جذب می کند هر آنچه را که از جنس نور است.

این فراز از مناجات خود از مصادیق آیه کریمه ذیل است که می فرماید
:

إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُهُ.
(فاطر: 10)

به سوی او کلام پاکیزه و نیکو بالا می رود، و عمل صالح و نیکو، آن را مرتفع می گرداند
.

«وَ نَظَراً یُقَرِّبُهُ مِنْکَ حَقُّهُ».

1401
 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگاهی شایسته به خداوند و تقرب جستن به او

بسیاری از نگاه های ما به پروردگارمان، هرگز شایسته مقامش نیست و دوری مان را از حضرتش سبب خواهد شد. قضاوت های عجولانه مان، نگاه مشکوک مان در انجام وعده هایش، نگاه بد بینی نسبت به مهر و رحمت فراگیرش، نگاه مأیوسانه مان به حصول امداد و فرج بهنگام حضرتش در سختی ها و شداید و مانند آنها،همه و همه نظرهای ناشایست ما به مقام پروردگاریش می باشد. اما آنچه که نظرشایسته و به تعبیر این بخش از مناجات «حق نظر» به مقام کبریایی اش است قضاوتی صحیح و نیکو نسبت به همه افعال او و اعتمادی کامل به انجام وعده های او، و یقینی نیکو به امدادهای غیبی به موقع حضرتش و ده ها نمونه از این دست می باشد، که چنین نگاهی قرب آدمی را، به مقام خداوندش سبب خواهد شد.
پروردگارا! آن نگاه، عطایمان فرما که شایسته مقام ربوبی بی زوال توست، وبهره ما را از چنین نگاهی، تقرب به آستانت قرار ده!
اِلهی اِنَّ مَنْ تَعَرَّفَ بِکَ غَیْرُ مَجْهولٍ وَ مَنْ لاذَ بِکَ غَیْرُ مَخْذُولٍ وَ مَنْ اَقْبَلْتَ عَلَیهِغَیْرُ مَمْلوکٍ.
معبود من! آنکه تو را بشناسد، ناشناخته نخواهد ماند و هر کس به تو پناهآورد، به یقین خوار و بی مقدار نخواهد گشت و هر که را تو به وی رو نمایی،به آقایی رسید.

نکاتی از این فراز

آنکه او را شناخت، در واقع گمنام نمی باشد؛
پناهنده به او هرگز خوار نخواهد گشت؛
آنکه را خدا توجه کند، آقایی خواهد نمود
«اِلهی اِنَّ مَنْ تَعَرَّفَ بِکَ غَیْرُ مَجْهولٍ».
شناخت پروردگار؛ رهایی از گمنامی

فراز فوق از مناجات، از دو منظر قابل بحث می باشد:
نخست، اهمیت شناخت خداوند و دیگری، رهایی از گمنامی که یکی از آثار شناخت است.

درباره معرفت خداوند باید گفت:
شناخت حق تعالی چنان اهمیت دارد که درحدیثی قدسی، هدف از خلقت، شناخته شدن خداوند، ذکر شده است:
«کُنْتُ کَنْزاً مَخْفیّاً فَاَحْبَبْتَ اَنْ اَعْرَفَ فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لِکَیْ اُعْرَفَ؛ گنجی پنهان بودم، پسدوست داشتم شناخته شوم، پس آفرینش نمودم تا مرا بشناسند».[SUP](132)

[/SUP]
1497



 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
در تفسیر آیه شریفه «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ اْلإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ؛ جن و انس رانیافریدم مگر برای عبادت خود». (ذاریات: 53) از ابن عباس نقل است که کلمه«لیعبدون» را به «لیعرفون» تفسیر می کرد؛ یعنی: جن و انس را نیافریدم، مگر آنکه مرا بشناسند.[SUP](133)[/SUP]

در روایتی نیز از امام صادق علیه السلام چنین نقل است که:
اَیُّها النّاسُ اِنَّ اللّه َ عَزَّوَجَل ما خَلَقَ الْعِبادَ اِلا لِیَعْرِفُوهُ فَاِذا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَاِذا عَبَدُوهُ اِسْتَغْنَوْا بِعِبادَتِهِ عَنْ عِبادَةِ مَنْ سِواهُ.[SUP](134)[/SUP]
ای مردم! به درستی که خدای عزوجل، خلق نکرد بندگان را مگر آنکه او رابشناسند، پس هر گاه او را شناختند، عبادتش می کنند و آن گاه که عارفانه عبادتش نمودند، از (پرستیدن) دیگران بی نیاز خواهند شد.


البته آدمی نیز با اندکی تأمل، اهمیت شناخت خداوند را اذعان خواهد کرد،چرا که چگونه ممکن است مقام باشکوه عشق به خداوند و محبت به حضرتش وشوق به دیدارش و دلدادگی به جمال بی مثال بدون شناخت نسبت به اسماءحسنای او و صفات علیای حضرتش حاصل گردد و اصولاً آن کس که عارفانه او رامی پرستد کجا و آنکه بدون شناخت او را عبادت می کند کجا؟

سالار شهیدان، حسین بن علی علیه السلام نیز در دعای دلنشین عرفه، آنجا که از جام طهور معرفت می نوشد، از حلاوت معرفت و ابزاری که موجب معرفت نسبت به مقام پروردگار می شود، این گونه یاد می کند:
اِلهی عَلِمْتُ بِاخْتِلافِ الآثارِ وَ تَنَقُلاتِ الْاَطْوارِ اَنَّ مُرادَکَ مِنّی اَنْ تَتَعَرَّفَ اِلَیَّ فیکُلِّ شَیْ ءٍ حَتّی لا اَجْهَلَکَ فی شَی ءٍ... اَنْتَ الَّذی لا اِلهَ غَیرُکَ تَعَرَّفْتَ لِکُلِّ شَی ءٍفَما جَهِلَکَ شَی ءٌ وَ اَنْتَ الَّذی تَعَرَّفْتَ اِلَیَّ فی کُلِّ شَی ءٌ فَرَاَیْتُکَ ظاهِراً فی کُلِّشَی ءٍ وَ اَنْتَ الظّاهِرُ لِکُلِّ شَی ءٍ.

معبود من! از گوناگونی آثار و از تحولات جهان هستی،دانستم که غرض تو ازآفرینشم آن است که تو خود را در هر چیز به من شناسا کنی تا در هیچ چیزنسبت به مقام تو جاهل نباشم... تویی آن خدایی که معبودی جز تو نیست،خود را در هر چیز، معروف و مشهور ساختی، تا آنجا که موجودی، ازمعرفتت جاهل نمی باشد و تویی آنکه در هر چیزی، خودت را به من شناساندی،پس من در هر چیز، آشکارا تو را دیدم و تویی که در هر چیز، پیدایی.

حاصل سخن آنکه، معرفت و شناخت نسبت به مقام پروردگار جهان، ازجمله آمال و آرزوهای اولیا الهی و عرفای ربانی بوده است و در واقع، منشأ وریشه بسیاری از فضایل و مقامات عالیه، همین عرفان کافی و شناخت وافی به خداوند بزرگ می باشد.
 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
قسمت دوم از فراز مذکور که در واقع به یکی از نتایج شناخت اشاره کرده است این بود که آنکه او را شناخت، مجهول و ناشناخته و گمنام نخواهد ماند.
در توضیح این سخن باید گفت که شهرت حقیقی و نشاط آور آن است که آدمی نزد خدایش صاحب نام و عنوان باشد و گمنامی واقعی و درد آور آن است که انسان، نزد پروردگارش گمنام و بی نام و نشان و اعتبار باشد.
بنابراین آن گونه که در فراز مذکور از مناجات بدان اشاره شد، آنکه توفیق معرفت خدایش، نصیبش شده است، از اشتهار حقیقی بهره مند است. اساساًشهرت و عظمت واقعی نزد خداوند و اهل بیت علیهم السلام آن است که از آدمی درآسمان ها به عظمت یاد کنند و آدمی نزد اهل آسمان ها مشهور باشد.

در حدیثی ازنبی اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است که:
کُونُوا یَنابیعَ الْحِکْمَةِ، مَصابیحَ الْهُدی، اَحْلاسَ الْبُیُوتِ، تُعْرَفُونَ فی اَهْلِ السَّماء وَتُخْفَونَ فی اَهْلِ الْاَرضَ.[SUP](136)[/SUP]
همانند چشمه های جوشان حکمت و چراغ های هدایت، و بی نام چون گلیم افتاده در خانه ها باشید؛ در نزد اهل آسمان ها معروف و مشهور باشید و در نزداهل زمین پنهان و گمنام.



امام خمینی رحمه الله
از امام صادق علیه السلام نقل است که:
«مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ وَ عَمِلَ بِهِ وَ عَلَّمَ لِلّهِ دُعِیَ فی مَلَکُوتِ السَّمواتَ عَظیماً؛ آنکه برای خدا علم آموزد و بدان عمل نماید و دیگران را نیز تعلیم دهد، در مقام های بلند آسمان، عظیمش خوانند».[SUP](137)[/SUP]


باید دانست که شهرت دنیوی، حقیقی نمی باشد، زیرا چنین شهرتی، هم دائماًدر معرض زوال و نابودی است و هم، چنانچه تا پایان عمر ادامه یابد باید گفت بسیاری از این عنوان ها و شهرت ها، تنها اندکی بعد از وفات آدمی، به بادفراموشی رفته و به بوته نسیان گذاشته می شود.
حاصل سخن آنکه، کسی که به دنبال شهرت واقعی و حقیقی است که برازندها و بوده و ابدی و زوال ناپذیر نیز می باشد، باید راه شناخت حق تعالی را بپیماید که از مهم ترین اسباب نام آوری و عنوان می باشد.

« ... وَ مَنْ لاذَ بِکَ غَیْرَ مَخْذُولٍ».
پناه آوردن به خدا و رهایی از خذلان و خواری

اگر آدمی در میان طوفان گرفتاری ها و غم ها و غصه ها و در واماندگی و فروافتادگی حاصل از فشار بی امان شهوات و هواهای نفسانی و در آرزوی رهایی ازهمه ناکامی ها و عقده ها، با تمام وجود خویش ـ همانند طفلی که در مواقع احساس خطر با همه وجودش به آغوش پر مهر مادر پناه می برد ـ به پروردگارپناهنده شود و از او پناه خواهد، بی تردید، درِ رحمت و آرامش و آسایش و درِ رهایی از گرفتاری ها را به سوی خویش گشوده خواهد دید و خود را از تمام آشفتگی ها و بحران ها رها شده خواهد یافت.


«مَنْ اَقْبَلَت عَلَیهِ غَیْرُ مَملُوکٍ».

عنایت خدا، سروری بنده

کافی است تنها جذبه ای ناچیز و توجهی اندک، از ناحیه خداوند، بنده اش را دریابد،همان خواهد شد.

حسن ختام مطالب خود را در این قسمت، روایتی از امام صادق علیه السلام قرارمی دهیم که فرمود:
هر بنده ای که به آنچه خدای عزوجل دوست دارد، روی آورد، خداوند نیز به آنچه او دوست دارد روی آورد و هر که در پناه خدا رود، خدایش پناه دهد،و کسی که خدا به او رو آورد و در پناه خویش قرار دهد، اگر آسمان بر زمین افتد، یا بلایی بر اهل زمین نازل شود و همه را فراگیرد او به سبب تقوایش در زمره حزب خدا بوده و از بلا مصون خواهد ماند. آیا این خداوند نیست که می فرماید: مردم با تقوی در جایگاه امنی به سر می برند.
[SUP](141)[/SUP]

قسمت نوزدهم
 
آخرین ویرایش:

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
پی نوشتها :
119. رساله قشیریه، صص 567 و 576 و 580.
120. سید جعفر سجادی، فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، ص 291.
121. رساله قشیریه، ص 582.
122. همان، ص 581.
123. امام محمد غزالی، کیمیای سعادت، ج 2، صص 982 ـ 984.
124. شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ص 167.
125. سید جعفر سجادی، فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، ص 302.
126. سفینة البحار، ج 3، ص 49 (ماده صدق).
127. همان، صص 49 و 50.
128. اصول کافی، ج 3، ص 164.
129. نوریان مر نوریان را جاذبندناریان مر ناریان را طالبند

(مولانا)
132. شمس الدین محمد لاهیجی، شرح گلشن راز، ص 252.


133. همان، ص 7.
134. تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 132.
137. اصول کافی، ج 1، ص 43.
141. اصول کافی، ج 3، ص 106.

 

mary69

عضو جدید
کاربر ممتاز
اِلهی اِنَّ مَن اِنْتَهَجَ بِکْ لَمُسْتَنیرٌ وَ اِنَّ مَنْ اِعْتَصَمَ بِکَ لَمُسْتَجیرٌ وَ قَدْ لُذتُ بِکَ یااِلهی فَلا تُخَیِّبْ ظَنّی مِنْ رَحْمَتِکَ وَ لا تَحْجُبْنی عَن رَأفَتِک، اِلهی اَقِمنی فی اَهلِوِلایَتِکَ مُقامَ مَن رَجَا الزَّیادَةَ مِنْ مَحَبَّتِکَ.


معبود من! هر که به ـ بارگاه ـ تو راه یافت، روشن و نورانی شد، و هر که به توپناه آورد پناه یافت و من به درگاه تو، پناه آوردم، پس ای خدا، حسن ظن مرابه رحمتت تبدیل به ناامیدی مفرما و از فروغ رأفت خود محجوبم مفرما،معبود من! مرا در میان اولیایت، مقام آن کس را بخش که همواره به امید زیاد
شدن محبت به توست.


نکاتی از این فراز



دریافت نور از خداوند؛


حسن ظن و گمان نیک به خداوند؛
تمنای ازدیاد محبت.

«
اِلهی اِنَّ مَن اِنْتَهَجَ...».


خداوند، سرچشمه نور



خداوند، نور آسمان ها و زمین است، چنانچه در قرآن به زیبایی هر چه تمام تر به
آن اشاره شده است:


اللّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فی زُجاجَةٍالزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیُّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍیَکادُ زَیْتُها یُضیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلی نُورٍ یَهْدِی اللّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ وَیَضْرِبُ اللّهُ اْلأَمْثالَ لِلنّاسِ وَ اللّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ. (نور: 35)



خداوند، نور آسمان ها و زمین است، مَثَل نور خدا همانند چراغدانی است که
در آن چراغی پر فروغ باشد، آن چراغ در حبابی قرار گیرد، حبابی شفاف ودرخشنده همچون یک ستاره فروزان، این چراغ با روغنی افروخته می شودکه از درخت پربرکت زیتونی گرفته شده که نه شرقی است و نه غربی،روغنش آن چنان صاف و خالص است که نزدیک است بدون تماس باآتش، شعله ور شود، نوری است برفراز نوری، و خدا هر کس را بخواهد به نور خود هدایت می کند، و خدا برای مردم مثل ها می زند، و خداوند به هرچیزی دانا است.


و در کشف الاسرار میبدی در این رابطه چنین آمده است
:


نور حقیقی، آن باشد که غیر را روشن کند، هر چه غیری را روشن نکند، آنرا نور نگویند... پس بدان که معنای اللّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ این است که
اللّه ، روشن کننده آسمان ها و زمین ها است و منور ارواح است و تمام انوار ازاوست و قوام همه بدو است.[SUP](142)[/SUP]


حال که خداوند، نور آسمان ها و زمین است، هر که بخواهد نوری کسب کند،و بهره ای از نور ببرد، جز خداوند، کسی او را به نوری نخواهد رساند و چنانچه
قرآن می فرماید:

«آنکه خداوند، برایش نوری قرار ندهد، برای او نوری نخواهدبود»: «وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللّهُ لَهُ نُورًا فَما لَهُ مِنْ نُورٍ». (نور: 40)


همچنین در سوره حدید به یکی از راه های برخورداری از نور و نورانیت
اشاره کرده و چنین می فرماید:


یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُوءْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْلَکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ. (حدید: 28)



ای کسانی که ایمان آورده اید! تقوای الهی پیشه کنید و به رسولش ایمان آورید تا رحمت فراوانی به شما بخشد و برای شما نوری قرار دهد که با آنراه بروید و گناهان شما را ببخشد و خداوند آمرزنده و مهربان است
.


باری، تنها آنکه راه خداوند را می پوید نورانی خواهد شد و از نور، نصیب خواهد برد. آن سعادتمندی که ره به سر چشمه نور برده است، چنان، خود، غرق
نور خواهد شد .



«فَلا تُخَیِّب ظَنّی مِنْ رَحْمَتِکَ»


 

mary69

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]گمان نیک را به ناامیدی بدل نکردن[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]
گرچه در مباحث قبل، از حسن ظن به خداوند سخن گفته شد، ولی چون در این[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]فراز نیز به این موضوع اشاره شده است، جملاتی چند، در شرح آن ذکر خواهیم کرد[/FONT][FONT=&quot].[/FONT]
[FONT=&quot]
در ابتدا باید اشاره نمود که به همان قدر که گمان نیک و حسن ظن به پروردگارجهان، برای آدمی راه گشا و نجات دهنده است، به همان میزان، سوء ظن به خداوند وگمان بد به حضرتش، موجب سقوط آدمی در ورطه هلاکت و بدبختی خواهد شد.اساساً قرآن کریم یکی از صفات منافقین و مشرکین را که موجب گرفتار آمدن آنها به[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]عذاب الهی نیز شده است، سوء ظن به خداوندشان دانسته و چنین می فرماید[/FONT][FONT=&quot]:[/FONT]
[FONT=&quot]
وَیُعَذِّبَ الْمُنافِقینَ وَالْمُنافِقاتِ وَالْمُشْرِکینَ وَالْمُشْرِکاتِ الظّانِّینَ بِاللّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیْهِمْدائِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصیرًا. (فتح: 6)[/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]
و تا مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد می برند،عذاب کند، بر آنها باد، بدِ زمانه، خدا بر ایشان خشم نموده و لعنشان کردهاست و جهنم را برای آنها مهیا ساخته است و چه بد سرانجامی است[/FONT]
[FONT=&quot].[/FONT]
[FONT=&quot]
با توجه به این آیه، اهمیت حسن ظن و گمان نیک به خداوند آشکار می شود واینکه به همان میزان که سوء ظن و بد بینی نسبت به پروردگار عالم آثار مخرب وویرانگر دارد، به همان نسبت، گمان نیک و خوش بینی در حق خداوند برای[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]آدمی، خیرات و برکات به همراه خواهد داشت. چنانچه در فراز مذکور ازمناجات، حداقل به یکی از آثار مهم حسن ظن به خداوند اشاره شده است و آن درپناه خداوند قرار گرفتن است. همانگونه که به خداوند عرض می کند[/FONT][FONT=&quot]:[/FONT]
[FONT=&quot]
«من به تو پناه آوردم و به تو گمان نیکو دارم که پناهم دهی»[/FONT]
[FONT=&quot] و این گونه ازخرمن «حسن ظن» خویش، خوشه چینی می کند و در پناه پروردگارش می آرمد[/FONT][FONT=&quot].[/FONT]
[FONT=&quot]
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید[/FONT]
[FONT=&quot]:[/FONT]
[FONT=&quot]
وَ الَّذی لا اِلهَ اِلاّ هُو، لا یَحْسُنُ ظَنُّ عَبْدٍ مُؤمِنٍ بِاللّه اِلاّ کانَ اللّه ُ عِندَ ظَنِّ عَبدِهِالْمُؤمِنِ، لِاَنَّ اللّه َ کَریمٌ بِیَدِهِ الْخَیراتُ یَسْتَحْیی اَن ْیَکُونَ عَبْدَهُ الْمُؤمِنُ قَدْ اَحْسَنَ بِهِالظَّنَّ ثُمَّ یُخْلِفَ ظَنَّهُ وَ رَجاهُ، فَاَحْسِنُوا بِاللّه ِ الظَّنَّ وَ ارْغَبُو اِلَیهِ[/FONT]
[FONT=&quot].[SUP](143)[/SUP][/FONT]
[FONT=&quot]
سوگند به خدایی که جز او خدایی نیست،هیچ بنده مؤمنی به خدا گمان نیک نبرد،مگر اینکه خداوند مطابق با گمان او عمل کند، زیرا خداوند، کریم است و همه خوبی ها به دست اوست، و شرم دارد از اینکه بنده مؤمنش به اوگمان نیک برد و اوخلاف گمان وامید بنده رفتار نماید. پس به خدا گمان نیک برده و بدو روی آورید[/FONT]
[FONT=&quot].[/FONT]
[FONT=&quot]
حکایت[/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]

[FONT=&quot]
روزی جبرئیل و میکائیل هر دو مناظره می کردند. جبرئیل گفت: مرا عجب آید که با این[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]همه بی حرمتی و جفاکاری خلق، رَبُّ الْعِزَّة، بهشت از بهر چه آفرید؟ میکائیل چون اینبشنید، گفت: مرا آن عجب می آید که با آن همه فضل و کرم و رحمت که اللّه را بر بندگاناست، دوزخ از بهر چه آفرید؟ از حضرت باری تعالی ندا آمد: از سخن شما، آن رادوست تر دارم که به من گمان نیکوتری برد و رحمتم را بر غضبم برتری دهد[/FONT][FONT=&quot].[SUP](144)[/SUP][/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]
«[/FONT]
[FONT=&quot]اِلهی اَقِمْنی فی اَهْلِ وِلایَتِک[/FONT][FONT=&quot].»[/FONT][FONT=&quot][/FONT]

 

mary69

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]تمنای افزایش محبت از خداوند[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]
دلی مملو از محبت حضرت دوست، از جمله خواست های اهل بیت علیهم السلام ازپروردگارشان بوده است. چنانچه به عنوان مثال در مناجات نهم از مناجات های[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]خمسة عشر، آمده است[/FONT][FONT=&quot]:[/FONT]

[FONT=&quot]
اَلهی مَنْ ذَا الَّذی ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِکَ فَرامَ مِنْکَ بَدَلاً... اِلهی فَاجْعَلْنا مِمَّناِصْطَفَیْتَهُ لِقُرْبِک وَ وِلایَتِک وَ اَخْلَصَتْهُ لِوُدِّکَ وَ مَحَبَّتِکَ... یا غایَةَ آمالِ الْمُحِبّینَاَسْئَلُکَ حُبَّکَ وَ حُبَّ مَنْ یُحِبُّکَ وَ حُبَّ کُلِّ عَمَلٍ یُوصِلُنی اِلی قُربِکَ وَ اَنْ تَجعَلَحُبّی اِیّاکَ قائِداً اِلی رِضْوانِک[/FONT]
[FONT=&quot].[/FONT]

[FONT=&quot]
معبود من! آن کیست که شیرینی محبتت را چشید و جز تو کسی را خواست ...معبود من! ما را از آنانی قرار ده که برای مقام قرب و دوستی خود برگزیده ای و او را برای محبت به خودت خالص نموده ای. ای منتهای آرزوی محبین ازتو درخواست می کنم محبت نسبت به تو را و محبت به آنکه تو را دوستدارد و محبت هر عملی که مرا به مقام قربت برساند، و اینکه محبت مرا منجربه وصول به مقام خشنودی خویش سازی[/FONT]
[FONT=&quot].[/FONT]

[FONT=&quot]
همچنین در دعای ابوحمزه ثمالی،امام سجاد علیه السلام این چنین مناجات می کند[/FONT]
[FONT=&quot]:[/FONT]

[FONT=&quot]
«اَللّهُمَ امْلَأ قَلبی حُبّاً لَکَ وَ خَشیَةً مِنکَ وَ تَصْدیقاً لَکَ وَ اِیماناً بِکَ ؛ پروردگارا! قلب مرا ازمحبت خود و همچنین خشیت از تو و تصدیق و ایمان به تو مملو ساز.»[/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]

[FONT=&quot]
محبت خداوند در کلام بزرگان[/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]

[FONT=&quot]
خداوند به داود علیه السلام وحی فرمود[/FONT]
[FONT=&quot]:[/FONT]

[FONT=&quot]
اَحْبِبْنی وَ حَبِّبْنی اِلی خَلقی. قال: یا رَبِّ، نِعَمْ اَنا اُحِبُّکَ فَکَیْفَ اُحِبُّکَ اِلیخَلْقِک؟ قال: اُذْکُر اَیادِیَّ عِنْدَهُم، فَاِنَّکَ اِذا ذَکَرْتَ لَهُم ذلِکَ اَحَبُّونی[/FONT]
[FONT=&quot].[SUP](145)[/SUP][/FONT]

[FONT=&quot]
مرا دوست بدار و مرا محبوب بندگانم گردان. داود علیه السلام عرض کرد: پروردگارا!بله تو را دوست دارم ولی چگونه تو را نزد بندگانت محبوب گردانم؟ فرمود:نعمت هایی را که به آن داده ام گوشزدشان کن، که اگر این خوبی ها را یادآورشان شوی، مرا دوست خواهند داشت[/FONT]
[FONT=&quot].[/FONT]

[FONT=&quot]
از این روایت می توان استنباط کرد که هم محبت ورزی به خداوند، مطلوبحضرتش است و همه اینکه خبر مزبور، یکی از شیوه های ایجاد محبت و یاازدیاد محبت به خداوند بزرگ را در اختیارمان قرار داده است و آن تأمل کردن وتفکر کردن و یادآوری نعمت های بیکران الهی می باشد[/FONT]
[FONT=&quot].[/FONT]

[FONT=&quot]
خدای تعالی به یکی از صدیقان، وحی کرد[/FONT]
[FONT=&quot]:[/FONT]

[FONT=&quot]
مرا بندگانی است که دوستم دارند[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]و من نیز دوستشان دارم[/FONT][FONT=&quot]، مشتاق منند و من[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]مشتاق آنانم[/FONT][FONT=&quot]، [/FONT][FONT=&quot]به یاد منند و من به یاد آنانم[/FONT][FONT=&quot]... کمترین چیزی که به ایشان[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]می دهم سه چیز است: اول، [/FONT][FONT=&quot]پرتوی از نور خود را در دل هایشان می افکنم که[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]بدان سبب از من خبردار می شوند چنان که من از آنان خبر دارم[/FONT][FONT=&quot]. دوم، [/FONT][FONT=&quot]اگرآسمان ها و زمین ها و هر چه در آنهاست را با آنها بسنجم، ارزش آسمان ها وزمین ها را در برابر ارزش این بندگانم،[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]بسیارناچیز می دانم.[/FONT][FONT=&quot] سوم، [/FONT][FONT=&quot]به آنان روی می آورم و آنکه من به او روی آورم، چه کسی می داند که چه چیزها عطایش خواهم نمود[/FONT][FONT=&quot].[SUP](146)[/SUP][/FONT]

[FONT=&quot]
عزیز الدین نسفی در کتاب الانسان الکامل درباره محبت به خداوند چنین[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]می گوید[/FONT][FONT=&quot]:[/FONT][FONT=&quot][/FONT]

[FONT=&quot]
بدان که محبت خدای تعالی، مقام بلند است و نهایت مقامات است. و غایت[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]کمال بنده آن است که دوستی خدای تعالی بر دل وی غالب شود و همگی[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]وی را فرو گیرد و لذت و راحت در آخرت بر قدر و درستی خدا خواهدبود[/FONT][FONT=&quot]... .[/FONT]

[FONT=&quot]
ای درویش! خدای با بنده است، بنده می باید که با خدای باشد، تا به کمال[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]برسد، و تا دوستی خدای، همگی دل بنده را فرو نگیرد، بنده با خدا نتواند[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]بود. و چون بنده با خدا باشد، اگر نماز گزارد به حضور گزارد، و اگر تسبیح[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]گوید، به حضور گوید، و اگر صدقه بدهد، به اخلاص دهد.[/FONT][FONT=&quot] با خدای بودن هنرهایی بسیار دارد، و بی خدای بودن، عیب های بسیار دارد[/FONT][FONT=&quot].[SUP](147)[/SUP][/FONT]

[FONT=&quot]
قُشِیری نیز در این باره گفته است[/FONT]
[FONT=&quot]:[/FONT]

[FONT=&quot]
محبت بنده، خدای را، حالتی بود از لطف که در دل خویش یابد و آن حالت[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]در وصف نیاید، و آن حالت، او را بر تعظیم حق تعالی وا دارد و نیز او راوا دارد بر اختیار نمودن رضای او و شادی نمودن بدو، و یافتن انس به ذکردائم او در دل خویش[/FONT][FONT=&quot].[SUP](148)[/SUP][/FONT]

[FONT=&quot]
و در جای دیگر گوید[/FONT]
[FONT=&quot]:[/FONT]

[FONT=&quot]
خدای تعالی، اندر کتابی از کتاب ها که فرو فرستاده است فرمود: بنده من! به حقی که[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]تو بر من داری. تو را دوست دارم، به حقی که من بر تو دارم، مرا دوست بدار[/FONT][FONT=&quot].[SUP](149)[/SUP][/FONT]

1569
 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در قرآن کریم، محبت قلبی به غیر خداوند نفی نشده است، بلکه چنانچه اشاره خواهد شد، ترجیح محبت دیگران، بر محبت خداوند، توبیخ و سرزنش شده است. توضیح آنکه: مهرورزی و محبت نسبت به دوستان، پدر و مادر، زن و فرزند، به سبب جاذبه هایی که در وجودشان نهاده شده است، امری طبیعی و بلکه لازم محسوب می شود،زیرا اساساً اگر موهبت آسمانی محبت، دل آدمیان را فرا نمی گرفت زندگی آنان، از لطف و لذت بهره ای نمی داشت، و در نتیجه از زندگانی سرد و بی روحی برخوردار بودند.

علاوه بر این، انسان به طور فطری به کسی که در حقش، احسان نموده است، محبتمی ورزد و دوستی او در دلش جای می گیرد، چنانچه رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

جُبِلَتْ الْقُلُوبُ عَلی حُبِّ مَنْ اَحْسَنَ اِلَیْها وَ بُغضِ مَنْ اَساءَ اِلَیها.[SUP](150)[/SUP]
در سرشت و فطرت آدمیان این گونه نهاده شده است که قلبش را محبت آنکهاحسانش نمود فرا می گیرد، و همچنین (بغض) آنکه در حقش بدی نمود دردلش پدید می آید.

بنابراین، همان گونه که ذکر شد، محبت ورزیدن به غیر خداوند امری طبیعی و بلکه مطلوب قلمداد می شود، تنها سخن در این است که حب خداوند در قلب او باید شدیدتر از حب دیگران باشد، نه آنکه در مقام تعارض، محبت دیگران رابر محبت خداوند ترجیح دهد.

خداوند در قرآن کریم به این نکته چنین اشاره فرموده است:

وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْدادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّحُبًّا لِلّهِ. (بقره: 165)
برخی از مردم، همتایانی برای خداوند اختیار می کنند و آنها را چنان دوستمی دارند که خدا را. اما مؤمنین، خداوند را شدیدتر از دیگران، دوستمی دارند.

و نیز در نهمین مناجات از مناجات های خمسة عشر می خوانیم: «وَ اَنْ تَجْعَلَکَاَحَبَّ اِلَیَّ مِمّا سِواکَ؛ و اینکه خودت را نزد من از همه محبوب تر قرار دهی».

بنابر آنچه نقل شد، قلب آدمی، حتی اگر مالامال از محبت خداوند باشد، منافاتی با دوستی غیر خدا نخواهد شد، تنها به آن شرط که محبت حق تعالی درقلبش شدیدتر از محبت دیگران بوده و دوستی احدی را بر دوستی حق تعالیترجیح ندهد.


حکایت

از ابو سعید خرّاز حکایت کنند که گفت: پیغامبر صلی الله علیه و آله را به خواب دیدم و گفتم: یارسول اللّه ! معذورم دار که دوستی خدای، مرا مشغول کرده است از دوستی تو.
فرمود: ای ابوسعید! هر که خدای را دوست دارد، مرا دوست داشته باشد.[SUP](151)
[/SUP]
و همچنین در روایت است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «لا یُؤْمِنُ الْعَبْدُ حَتّی اَکُونَ اَحَبَّ اِلَیْهِمِنْ اَهْلِهَ وَ مالِهِ وَ النّاسِ اَجمَعینَ؛
بنده، مؤمن «حقیقی» نمی باشد مگر آنکه خدای را و رسول را ازاهل و مال و جمله خلق، دوست تر داشته باشد».[SUP](152)
[/SUP]

باری نه تنها لبریز شدن محبت پروردگار در قلب، مطلوب و مقصود اهل بیت علیهم السلام بوده است، بلکه چنانچه در فراز مزبور از مناجات بدان اشاره شد،آن بزرگواران، به هیچ حدی از محبت اکتفا نکرده و از خداوندشان، ازدیاد محبتبه حضرتش را مسئلت می نمودند. و اساساً آنکه عاشق پروردگارش می باشد هرگز، از نوشیدن جام محبت بیکران او، و دیدار تجلیات بی پایانش سیر نخواهدگشت.


1591.............
 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
اِلهی وَ اَلْهِمْنی وَلَهاً بِذِکْرِکَ اِلی ذِکْرِکَ وَ هِمَّتی فی رَوْحِ نَجاحِ اَسْمائِکَ وَ مَحَلِّقُدْسِکَ.

معبود من! شیدایی و شیفتگی به ذکرت را الهام فرما! و همتم را در قرار گرفتن در مسیر اسم هایت و قرار گرفتن در جایگاه قدست قرار ده.

نکاتی از این فراز

1. ذکر خداوند تا مرز شیدایی؛
2. در خواست همتی عالی از خداوند.


«اِلهی وَ اَلْهِمنی وَ لَهاً...»
شیدایی حاصل از ذکر خداوند

آنان که از دلهره ها و اضطراب ها در رنجند و در سر سودای قلبی مطمئن وآرام و دلی فارغ از هر گونه دغدغه می پرورند، بدانند که با دستیابی به هیچکدام از نعمت ها و ثروت های مادی و دنیوی، مقصودشان حاصل نخواهدشد. بلکه راهی که قرآن کریم برای راه یابی به این آرزوی دیرینه آدمیان فراراهشان قرار داده است، چیزی جز یاد و ذکر پروردگار جهان نمی باشد،چنانچه می فرماید:

الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللّهِ أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ. (رعد: 28)
آنان که ایمان آورده اند دل هایشان به یاد خدا آرامش می یابد،آگاه باشید کهدل ها تنها به ذکر یاد خدا آرامش می یابد.

امام صادق علیه السلام می فرماید:
هیچ چیز نیست جز آنکه برای آن، حدی و اندازه ای است، مگر ذکر کهحدی ندارد تا پایان پذیرد، خدای عزوجل فرایض را واجب کرده است و هرکه آنها را به جای آورد، همان حد و انتهای آنهاست. و ماه رمضان را قرارداده است، پس هر کس که آن را روزه دارد، همان حد آن است. و حج راواجب نموده است و هر که حج نمود، به انتهای آن رسید و آن را به پایانرساند. ولی برای ذکر، خداوند حد و نهایتی قرار نداده است و به اندک آنراضی نشده است. سپس این آیه را تلاوت فرمود: «ای آنان که ایمان آوردیدخدای را بسیار یاد کنید و تسبیحش بگویید، در بامدادان و شامگاهان.(احزاب: 41 و 42)

و ادامه داد:


در هر خانه ای که قرآن خوانده شود و ذکر خدای عزوجل شود، برکت آنخانه زیاد گردد و فرشتگان در آن خانه آیند و شیاطین از آن دوری کنند وبرای اهل آسمان بدرخشد، چنانچه ستاره فروزان برای اهل زمین می درخشد،ولی خانه ای که در آن قرآن خوانده نشود و خدا در آن خانه ذکر نشودبرکتش کم شود و فرشتگان از آن دوری کنند و شیاطین در آنجا درآیند، و بهتحقیق رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آیا شما را آگاه نکنم به بهترین کارهایتان کهدرجات از همه کارها بالاتر و نزد خداوند از همه اَعمال پاک تر و پاکیزه تراست و برای شما از طلا و نقره بهتر است و از جهاد در راه خدا خوب تراست؟ عرض کردند: بله یا رسول اللّه ! فرمودند: آن عمل بسیار ذکر خدا کردناست.[SUP](155)

[/SUP]

شیخ عباس قمی به نقل از محقق کاشانی در این زمینه چنین می گوید:
اگر گفته شود که آیا در ذکر زبانی تنها، به همراه غافل بودن قلب فایده ایوجود دارد یا خیر؟ پس می گوییم: ذکر زبانی نیز خالی از فایده نمی باشد،ازاین جهت که آن نیز نوعی اشتغال به طاعت الهی است. به ابی عثمانمغربی گفته شد که: گاهی از اوقات، زبانم به ذکر خداوند و تلاوت قرآن،مشغول می شود اما قلب من غافل است، چه کنم؟ پس گفت: همین اندازه نیز،نیاز به شکر دارد و خدا را شاکر باش که یکی از اعضا و جوارح تو به امر خیرکه ذکر خدا باشد اشتغال دارد.[SUP](159[/SUP]
 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
«وَ هِمَّتی فی رَوحِ نَجاحِ...».

همت عالی


خداوند، تمامی ابزار لازم برای رسیدن به تکامل و وصول به خواسته ها وآرزوها را، در نهاد آدمی تعبیه نموده است. در واقع آن امدادهای غیبی که همگان آن را در افق های دور دست می جویند، در دسترس آدمی و در وجودخود او قرار دارد.

از جمله این ابزارهای وصول به مقصود و از جمله این امدادهای غیبی، «همت ورزیدن» در انجام کاری برای رسیدن به هدف می باشد.


بنا به گفته محی الدین عربی در فصوص الحکم، آدمی به کمک «همت»خویش می تواند به نوعی آفرینش دست یابد. چنانچه گفته است: «اَلْعارِفُ یَخلُقُبِهِمَّتِهِ ما یَکُونُ لَهُ وُجودٌ مِنْ خارِجِ مَحَلِّ الْهِمَّةِ؛ عارف به سبب همت خود، می تواند در خارج ازمحل همت خویش،آفرینش نماید».[SUP](160)[/SUP]


غرض آنکه، مرکب چابک و رهوار همت می تواند آدمی را به هر جا که اراده نمود برساند. تنها، سخن در این است که اهل همت، در مسائل مورد اهتمامشان یکسان نمی باشند. گروهی از آنها از همتی ناچیز و بلکه پست برخوردارند و همها هتمام خویش را به امور فانی و زود گذر دنیوی معطوف ساخته اند


در فراز مورد نظر از مناجات، امام علیه السلام به ما می آموزد که ازخداوند، همتی عالی طلب نماییم که همان، شهود اسماء حسنایش و ره یابی به مقام قدسش می باشد. و در سایر دعاها نیز اهل بیت علیهم السلام از پروردگارشان،عالی ترین همت ها را در خواست می نمودند یا اشاره به عالی ترین همت خویشکه لقای پروردگارشان باشد می نمودند.
از جمله:


امام سجاد علیه السلام می فرماید: «اَسْئَلُکَ مِنَ الْهِمَمِ اَعْلاها؛ پروردگارا! از تو عالی ترین همت هارا مسئلت می نمایم».[SUP](161)[/SUP]

و در جای دیگر نیز، آن حضرت، چنین مناجات نموده است: «فَقَد اِنْقَطَعَت اِلَیْکَهِمَّتی وَ انْصَرَفَت نَحْوَکَ رَغبَتی فَاَنتَ لا غَیرُکَ مُرادی وَ لَکَ لا لِسِواکَ سَهری وَ سُهادی ؛ خدایا!همتم به تمامی، متوجه توست و رغبتم به سمت توست. تو مراد منی نه غیر تو و شب زنده داری و بی خوابی کشیدن های من برای توست نه برای غیر تو».[SUP](162)[/SUP]

قسمت بیست و یکم

....................................................
142. کشف الاسرار و عدة الابرار، ج 6 ، ص 562.

143. بحارالانوار، ج 70، ص 366.
144. کشف الاسرار و عدة الابرار، ج 9، ص 102.
145. میزان الحکمه، ج 1، ص 962.
146. همان، ص 960.

147. الانسان الکامل، صص 334 و 335.
148. رساله قشیریه، صص 556 و 566.
149. همان.
150. احمدعلی رجایی بخارایی، فرهنگ اشعار حافظ، ص 602 .
151. رساله قشیریه، ص 571.
152. فرهنگ اشعار حافظ، ص 601.

155. اصول کافی، ج 4، صص 257 ـ 259.160. خوارزمی، شرح فصوص الحکم، ص 398.
161. میزان الحکمة، ج 14، ص 6680.
162. همان.





 
آخرین ویرایش:

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
اِلهی بِکَ عَلَیکَ اِلا اَلْحَقْتَنی بِمَحَلِّ اَهلِ طاعَتِکَ وَ الْمَثْوَی الصّالِحِ مِنْ مَرْضاتِکَفَاِنّی لا اَقْدِرُ لِنَفْسی دَفعاً وَ لا اَمْلِکُ لَها نَفعاً.
معبود من! به ذات پاکت سوگندت می دهم که مرا به منزل اهل طاعتت و بها قامتگاه جاودانه شایسته از رضای خویش، ملحق سازی، چه من قادر نیستم که شری از خود دفع و یا نفعی را به خود جلب نمایم.
قرار گرفتن در جمع اهل طاعت و به رضای الهی دست یافتن و نیز اینکه بندهبه تنهایی قادر بر دفع ضرر و یا جلب منفعت نمی باشد، از نکاتی است که در اینفراز از مناجات، مورد عنایت قرار گرفته است.

«اِلهی بِکَ عَلَیْکَ اِلاّ اَلْحَقتَنی...».

سعادت ورود به جمع نیکان

اینکه در این فراز، از خداوند مسئلت شده است: مرا به منزل اهل طاعت ملحق فرما! می توان دو معنی برای آن تصور نمود:
یکی آنکه مقصود این است که خدایا، مرا نیز از اهل طاعتت قرار ده! یعنی اگرتا به حال توفیق انجام اوامر و اجتناب از نواهی تو را نداشتم و خلاصه، اهل اطاعت و فرمانبرداری از تو نبودم از این پس مرا آن توفیق ده که من نیز به اطاعت تو مشغول باشم و از آنچه مورد عنایت تو نیست اجتناب ورزم.

معنای دوم عبارت مزبور می تواند این باشد که بنده، توفیق هم نشینی با اهل طاعت و نیکان و ابرار را از پروردگارش درخواست می کند،یعنی به خدا عرض می کند که: مرابه آن محل و جایگاهی که اهل طاعت تو هستند برسان و با آنها هم نشینم گردان.
در توضیح معنای دوم عبارت باید گفت که: نقش تأثیر گذار رفیق و هم نشین،چنانچه هم در آیات و هم در اخبار بدان اشاره شده است، نقشی غیر قابل انکارمی باشد، تا آنجا که قرآن کریم از زبان دوزخیان نقل می کند که آنها با تأسف واندوه می گویند: ای کاش با خوبانی چون رسول صلی الله علیه و آله هم نشین بوده و بدها رامصاحب خویش قرار نمی دادیم که بدان، بعد از آنکه سعادت و خوش بختی، تاآستانه منزل ما آمده بود، آن را از ما ربوده و ما را محروم ساختند:

یَوْمَ یَعَضُّ الظّالِمُ عَلی یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلاً یا وَیْلَتیلَیْتَنی لَمْ أَتَّخِذْ فُلانًا خَلیلاً لَقَدْ أَضَلَّنی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنی وَ کانَ الشَّیْطانُلِْلإِنْسانِ خَذُولاً. (فرقان: 27 ـ 29)
در روز قیامت ظالم، دستش را از شدت حسرت با دندانش می گزد ومی گوید: ای کاش ارتباط و انسی با رسول داشتم. وای بر من، کاش فلان رادوست و همنشین خود نمی گرفتم که رفاقت با او سبب شد که بعد از آنکهذکر حق ـ سعادت و خوشبختی ـ به سراغم آمده بود، گمراهم نموده وسعادت را از کفم ربود و شیطان برای آدمی مایه گمراهی است.


علی علیه السلام فرمود: «اِصْحَبْ اَخَا التُّقی وَ الدّینِ تَسْلَم وَاسْتَرشِدْهُ تَغْتَنِم؛ با آدم اهل تقوی و دینمصاحب باش تا سالم بمانی و از او راهنمایی بجوی، تا سود بری».[SUP](165)[/SUP]
و نیز فرمود: «اَکْثَرُ الصَّلاحِ وَ الصَّوابِ فی صُحْبةِ اُولی النُّهی وَ الْاَلْبابِ؛ بیشترین صلاح وخوبی، در همنشینی با خردمندان و صاحبان اندیشه نهفته است».[SUP](166)[/SUP]
و باز فرمود: «مُجالَسَةُ الْاَبْرارِ تُوجِبُ الشَّرَفِ؛ دم خور شدن با نیکان مایه شرافت و برتریخواهد شد».[SUP](167)

[/SUP]
«... فَاِنّی لا اَقْدِرُ لِنَفسی ...».
ناتوانی بنده در جلب منفعت و دفع ضرر

نکته ای که می توان از عبارت مذکور از مناجات استفاده نمود این است که درواقع، این فراز از دعا، به منزله هموار ساختن مسیر استجابت دو خواسته قبلی می باشد.
توضیح آنکه، در این عبارت مناجات کننده، با گفتن این جمله که «من به تنهایی توانایی دریافت منفعت و رهایی از ضرر را ندارم»، اظهار فقر و مسکنت وبیچارگی در پیشگاه معبودش می نماید. با توجه به اینکه با اقرار به درماندگی وبیچارگی است که بنده، قابلیت دریافت عطایا و مواهب الهی را پیدا می کند، درواقع آدمی هر چه بیشتر، فقر و افتادگی خویش را درک نماید، در مقابل خداوندش بیشتر سر تعظیم فرود می آورد و در نتیجه، بیشتر از الطاف و عنایات او برخوردار می گردد.

و این اظهار فقر در پیشگاه خداوند بی نیاز تا آنجا می تواند برای آدمی سودمند باشد که حضرت سیدالشهدا در دعای عرفه از آن به عنوان وسیله ای برای توسل جستن به پروردگار استفاده می کند و عرض می کند: «اِلهی اَتَوَسَّلُ اِلَیْکَ بِفَقْری اِلَیکَ؛ خدایا! من به سبب فقر و مسکنتی که دارم به تو متوسل می شوم».

باری، چنانچه ذکر شد، مناجات کننده با اظهار تهی دستی و پستی در برابرپروردگار، زمینه را برای ورود خود به جایگاه اهل طاعت الهی و وصول به رضای الهی آماده می سازد و به تعبیر مولانا، هر جا زمین پست و افتاده ای است، آب به همان سمت سرازیر می شود.

قسمت بیست و دوم
 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
اِلهی اَنَا عَبْدُکَ الضَّعیفُ وَ مَمْلُوکُکَ الْمُنیبُ فَلا تَجْعَلْنی مِمَّنْ صَرَفْتَ عَنْهُوَجْهَکَ وَ حَجَبَهُ سَهْوُهُ عَن عَفْوِکَ.
معبود من! من بنده ای ضعیف و گنه کارم، و غلامی در حال انابه و توبه هستم،پس مرا از کسانی قرار مده که از آنها روی گرداندی و نیز مرا از آنها قرار مده که سهو آنها، سبب محرومیت از عفوت شده است.
اظهار پریشان حالی در پیشگاه معبود و درخواست عدم مانع شدن سهو وخطای بنده در جلب عفو الهی که در این فراز آمده است، از مواردی است که نکاتی پیرامون آن ذکر خواهیم نمود.

«اِلهی اَنَا عَبْدُکَ الضَّعیفُ...»


آدمی، در عین حال که موجودی قدرتمند است، ضعیف و ناتوان نیز می باشد.ازیک طرف سر در سودای تسخیر کرات آسمانی دارد، اما از طرفی دیگر، حتی پشه ای ضعیف که با نسیم ملایمی جابه جا می شود، می تواند آرامش و آسایش ازاو سلب کند؛ در عین حال که موجودی توانمند از نظر قوای عقلانی و فکری است، اما ممکن است در اثر حادثه ای ناچیز، تمامی یافته های فکری و حافظه خویش را از دست دهد. اگر قلب او اراده کند که لحظاتی دست از کار بکشد و به استراحت بپردازد، از پای در خواهد آمد، و کارش تمام خواهد شد؛ اگرگلبول های سفید بدنش، دست از دفاع بردارند، بدن او عرصه تاخت و تاز انواع میکروب ها و ویروس ها گشته و مرگ او حتمی خواهد بود.

و بالاخره آنکه، بشر مانند سایر موجودات، «ممکن الوجود» می باشد، و فلاسفه ممکن الوجود را این گونه معنی نموده اند که: «بود و نبودش مساوی است، نه لازم است باشد، و نه لازم است نباشد» از آن سو، «واجب الوجود» منحصر در ذات پاک خداونداست، یعنی واجب است باشد و وجود داشته باشد.

اما تمام اینها، رموزی است که در دست آدمی برای گشایش درهای بیکران رحمت و فضل الهی به سوی خویش، زیرا همانگونه که نور خورشید در آب زلال منعکس می شود نه آب گل آلود، جمال پروردگار و رحمت او نیز در زلال حقیقت، منعکس می شود. همه آنچه ذکر شد بخشی از حقایقی است که وجود آدمی را فرا گرفته است وآنکه این حقایق گمشده را درک کرد در واقع غبار غفلت و بی خبری را از چهره خودزدوده و در نتیجه، انعکاس جمال و کمال و رحمت پروردگارش را در این آینه بی غبارحقیقت، مشاهده خواهد نمود. بنابراین او موجود قدرتمند و توانایی خواهد گشت.

باری اگر آدمی، به این درک برسد که در واقع، مشتی خاک، بیش نمی باشد، همین ادراک او، برایش توانمندی در پی خواهد داشت و همین عرفان این گونه او است که حاصل خیزی و سرسبزی وجودش را به همراه خواهد داشت؛
اظهار ضعف و درماندگی و عبودیت در پیشگاه محبوب که در فراز مزبور از مناجات آمده است، روی نمودن خداوند و عفو او را در پی خواهد داشت، و اگر هم پس از ادراک این بیچارگی و ذکر آن دربرابر معبود، عنوان می کند «که مرا از آنانی قرار مده که از آنها روی برگردانیدی، و سهوشان مانع عفو تو شد»، در واقع، این عبارت، تأکید خواسته قلبی او می باشد، زیرا همان گونه که ذکر شد، آدمی به صرف ادراک فقر وبیچارگی خویش، مسیر استجابت را هموار می نماید. و حتی بدون ذکرخواسته هایش، به آنها دست می یابد.


حکایتی عجیب

ابراهیم خواص گوید: چهل سال با نفس در نزاع بودم که از من نان و ماست می خواست و من ممانعت می کردم، روزی مرا بر وی رحمت آمد، درمی حلال به چنگ آوردم. در بغداد می رفتم تا نان و ماست خرم. در خرابه ای شدم، پیری رادیدم، در آن گما گرم افتاده، و زنبوران از هوا در می پریدند، و از وی گوشت برمی گرفتند، ابراهیم گفت: مرا بر وی رحمت آمد، گفتم: مسکین این مرد!سربرداشت و گفت: ای خواص! در من چه مسکینی می بینی؟ مسکین تویی که به چهل سال شهوت نان و ماست ازنفس خود منع نمی توانی کرد.[SUP](178)

[/SUP]پروردگارا! به مهربانی و رأفتی که تو را است، مرا سایه نشین رحمتت بفرما، ودر این التهاب حاصل از معاصی، جان مرا از خنکای عفوت نصیبی ده و با آبحیات مغفرتت، آلودگی های روحم را، شست وشو داده و مرا از آنانی قرار ده که شیطان از فریب و اغوای آنان ناامید و مایوس شده است.

قسمت بیست و سوم
 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اِلهی هَبْ لی کَمالَ الانْقِطاعِ اِلَیْکَ وَ اَنِرْ اَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها اِلَیْکَ حَتّیتَخْرِقَ اَبصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ اِلی مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصیرَ اَرْواحُنامُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ.
پروردگارا! وارستگی کامل، موهبتم فرما! و دیدگان دل ما را به فروغ نظر به خودت روشن ساز، تا دیدگان دل ما، حجاب های نور را از میان بردارد و به معدن عظمت واصل شود و جان های ما ،همچون شعاع، به خورشید عز قدست، آویخته گردد.

کمال انقطاع و حجاب های نورانی، از موضوعاتی است که به مناسبت ذکرعبارات مزبور از مناجات، مورد بحث قرار خواهد گرفت


آنکه خَرق حُجُب نورانی کرده است، دیگر به عبادت های خویش نیز نظر نمی کند، و اگر دارای بیشترین تقوی و زهد و ذکر نیز باشد، تکیه او در رهیابی به سعادت، تنها حضرت دوست می باشد، نه این عبادات و طاعات؛ چنانچه از نبی اکرم صلی الله علیه و آله چنین نقل است:

وَ الَّذی نَفْسی بِیَدِهِ ما مِنَ النّاسِ اَحَدٌ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ بِعَمَلِهِ! قالُوا: وَ لا اَنْتَ یا رَسُولَاللّهِ! قالَ وَ لا اَنَا اِلاّ اَنْ یَتَغَمَّدَنیَ اللّهُ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ .
قسم به آنکه جانم در دست اوست، هیچ کس از مردم به وسیله عملشان داخلبهشت نمی شوند. عرض کردند: یا رسول الله! شما هم به وسیله اعمالتان واردبهشت نمی شوید؟ فرمود: من هم با اعمال خود داخل بهشت نمی شوم، مگرآنکه خداوند مرا در رحمت و فضل خود غرق سازد و به فضل و رحمت اووارد بهشت شوم.[SUP](181)
[/SUP]


از بُتکده، حجاب ظلمانی و از مسجد، حجاب نورانی را اراده فرموده است که از همه بیزاری جُسته و همه را خَرق نموده تا بی واسطه، به میخانه جمال حضرت معشوق واصل گردد.
باری آنکه، «حُجُب ظلمانی» را از صفحه جانش زدود، او به مقام «انقطاع» ازغیر رسیده است ولی «کمال انقطاع» بهره کسی است که «حُجُب نورانی» را نیز ازمیان بردارد، و آنچه امام علیه السلام از خداوند، مسئلت می کند «کمال انقطاع» است، یعنی درخواست از میان برداشتن همه حُجب نورانی نه انقطاع، که این گونه از خداوندِخویش می خواهد:

اِلهی هَبْ لی کَمالَ الْاِنْقِطاع اِلَیکَ و اَنِرْ اَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها اِلَیْکَ حَتّیتَخْرِقَ اَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّور.
خدایا کمال انقطاع عطایم فرما و دیدگان قلوبِ ما را به روشنایی نظر بهخودت، روشن ساز تا بدین طریق همه حجاب های نورانی از میان برداشته شود.

و آن گاه است که چنین کسی به «معدن عظمت» که جمال بی حجاب حضرت دوست است متصل می شود. «فَتَصِلَ اِلی مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ»، و چون شعاعی به آن سرچشمه نور، آویخته می شود: «وَ تَصیرَ اَرْواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ».
این قسمت را با نقل سخنی از امامِ راحل رحمه الله و نیز فرازی از دعای پر فیضسِمات به پایان می بریم:

حضرت امام خمینی رحمه الله در کتاب «آدابُ الصَّلوة» خویش چنین می فرماید:
«آیا این «حُجُبِ نور» چیست؟ آیا «نظر به حق» مقصود، گلابی های بهشتاست؟ آیا «معدن عظمت» قصرهای بهشتی است؟ آیا «تعلق ارواح به عزِّ قُدس»،یعنی تعلق به دامن حورالعین برای قضای شهوات؟ ... این امری است که کسی رابر آن اطلاعی نیست ـ آن را که خبر شد، خبری باز نیامد».[SUP](182)
[/SUP]

و در دعای سمات، از تکلّم موسی کلیم اللّه علیه السلام با پروردگار خویش از ورایهمه حجاب های نورانی، این گونه اشاره شده است:

وَ بِمَجْدِکَ الَّذی کَلَّمْتَ بِهِ عَبْدَکَ وَ رَسُولَکَ مُوسَی بْنَ عِمْرانَ عَلَیْهِ السَّلامُ فِیالْمُقَدَّسینَ فَوْقَ اِحْساسِ الْکَرُوبینَ فَوْقَ غَمائِمِ النُّورِ فَوْقَ تابُوتِ الشَّهادَةِ.
و به حق آن بزرگواری و مجدت که با بنده و فرستاده ات موسی علیه السلام در میانقدسیان، برتر از احساس کروبیان، بالاتر از ابرها و حجاب های نور، بالاتر ازتابوتِ شهادت، سخن گفتن.



1960........................
 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نکته آخر

آنکه به راستی از همه چیز جز خدا دل گسست و از خاک و خاکیان رها شد و برقله کمال انقطاع قرار گرفت، خداوند کفایت زندگی مادی او را خواهد نمود و ازجایی که گمانش نبرَد، او را روزی خواهد داد؛ چنانچه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دراین باره چنین فرموده است:

مَنِ انْقَطَع اِلَی اللّهِ کفاهُ اللّهُ مَؤْنَتَهُ وَ رِزْقَهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ.[SUP](183)[/SUP]
آنکه برایش انقطاع به سوی خداوند حاصل گردد، خداوند زندگی و رزقِ اورا از جایی که گمان نمی برد، کفایت خواهد نمود.

حکایت است که: «... مریم علیهاالسلام مناجات کرد که یا رب در آن زمان که تندرستی بودم، روزی مرا در محراب عبادت، بی سعی و کوشش می رسانیدی. اکنون که چون عیسی را در رَحِم دارم، رنجور و ناتوانم، می فرمایی که درخت را بجنبان تاخرما فرو ریزد، و من نمی دانم که در این چه حکمت است. ندا آمد که ای مریم درآن وقت، همگی خاطر تو متوجه به جانب ما بود (و کمالِ انقطاع برایت حال بود)اما اکنون که فی الجمله، محبت عیسی را در دل خود جا داده ای، دستی می بایدجنبانید تا روزی حاصل شود».[SUP](184)
[/SUP]

قسمت بیست و چهارم

اِلهی وَ اجْعَلْنی مِمَّنْ نادَیَتَهُ فَاَجابَکَ وَ لا حَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِکَ فَناجَیْتَهُ سِرّا وَعَمِلَ لَکَ جَهْرا.

معبودِ من! مرا در ردیف آنانی قرار ده که چون صدایشان کردی، به تو جوابدهند و لبیک گویند و چون اندک نظری به آنان افکندی، مدهوش گردند،پس تو با آنها پنهانی، راز گفتی و او در آشکار، برایت مخلصانه عمل نمود.

نکاتی از این فراز

شوق استجابت دعوت خداوند؛
اشتیاق در برابر تجلی و توجه خدا؛
نجوای سری معشوق با بنده خویش.
«اِلهی واجعَلْنی مِمَّنْ نادَیْتَهُ...».

تمنای اجابت ندای خداوند
آن را که جرعه ای از حقیقت نوشانیدند و جانش را به نور هدایت منور ساختند، بااندک تأملی درمی یابد که رشد واقعی و تکامل او در اجابت امر و نهی پروردگار وندای خداوندی نهفته است؛ چنانچه خداوند در قرآن کریم می فرماید:
«فَلْیَسْتَجیبُوا لی وَ لْیُوءْمِنُوا بی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ؛ پس دعوت مرا اجابت کنند و به من ایمانآورند، باشد که رشد نموده و به سعادت راه یابند». (بقره: 186)
و نیز در می یابد که حیات واقعی او در گرو اجابت خواسته خداوند می باشد،همان گونه که قرآن مجید می فرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ؛
ای کسانی که ایمانآورده اید، دعوت خدا و رسول را اجابت کنید، تا به حیات و زندگیِ «واقعی» راه یابید».(انفال: 24)

نجوای سری خدا با بنده

مقصود از اینکه خداوند با بنده اش در سرّ، نجوا کرده و رازگویی می نماید، همان الهامی هایی است که بر قلبش می نماید و تجلیاتی است که بر جانش می نشاند.چنین بنده ای که در باطن، خدایش با او به نجوا می نشیند، نتیجه اش آن خواهد بودکه آن بنده، در آشکار و نهان، تنها برای معبود قدم بر می دارد و همواره او را مدنظر خویش دارد.



قسمت بیست و پنجم

 

mary69

عضو جدید
کاربر ممتاز
اِلهی لَمْ اُسَلِّطْ عَلی حُسْنِ ظَنّی قُنُوطَ الْاَیاسِ، وَ لَا انْقَطَعَ رَجائی مِنْ جَمیلِ کَرَمِکَاِلهی اِنْ کانَتِ الْخَطایا قَدْ اَسْقَطَتْنی لَدَیْکَ فَاصْفَحْ عَنّی بِحُسْنِ تَوَکُّلی عَلَیْکَ.


معبود من
! هرگز یأس و نومیدی را بر حُسن ظن و گمان نیک به تو، مسلطنساختم و هرگز رشته امیدم به کرمت را قطع نکردم. معبود من! اگر خطاهایم ـارزش ـ مرا نزدِ تو ساقط نمود، به نیکویی توکلی که بر تو دارم از من درگذر.



حُسن ظن، امید و توکل، محورهای سه گانه این بخش از مناجات می باشد
.



«
اِلهی لَمْ اُسَلِّطْ عَلی...».



حسن ظن



گرچه درباره حسن ظن به خدا، قبلاً نیز مطالبی مطرح شد، ولی از آنجا که این موضوع ازدامنه گسترده ای برخوردار می باشد، باز هم جای سخن و مطلب، برای خود باقی
گذاشته است، علاوه بر آن مسئله حسن ظن به پروردگار، مُستمسَکی قوی و مطمئنمی باشد به طوری که اهل بیت علیهم السلام بارها در دعاهای خود، به آن تمسک جسته اند، ازجمله:


امام علی علیه السلام می فرماید:

مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِاللّهِ فازَ بِالْجَنَّةِ، مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِالدُّنْیا تَمَکَّنَتْ مِنْهُ الْمِحْنَةُ
.[SUP](185)[/SUP]



هرکه به خدا گمانِ نیک بُرد، به بهشت دست یافت و هرکه به دنیا گمان نیک برد، به رنج و محنت گرفتار آمد
.



نبی اکرم صلی الله علیه و آله حکایت می فرماید که
:


یکی از مردان امت خود را دیدم که بر صراط، مانند شاخه خشکیده درخت خرما در یک روز طوفانی، می لرزد، در این هنگام، خوش گمانی او به خداوند به فریادش رسید و لرزش او از بین رفت.[SUP](186)[/SUP]

سیدالساجدین علیه السلام در دعای ابوحمزه ثمالی در بیان گمان نیک خویش به پروردگارش، چنین فرمود
:



اَفَتُراکَ یا رَبِّ تُخْلِفُ ظُنُونَنا اَوْ تُخَیِّبُ آمالَنا، کَلاّ یا کَریمُ فَلَیْسَ هذا ظَنُّنا بِکَ وَلا هذا فیکَ طَمَعُنا... وَ اَنَا عآئِذُ بِفَضْلِکَ هارِبٌ مِنْکَ اِلَیْکَ، مُتَنَجِّزٌ ما وَعَدْتَ مِنَالصَّفْحِ عَمَّنْ اَحْسَنَ بِکَ ظَنّا
.



آیا چنین پنداریم که تو بر خلاف گمانی که ما به حضرتت داریم با ما رفتارمی کنی، یا ما را از امید و آرزوهایی که به تو داریم محروم می سازی. هرگز به تو ای خدای کریم، چنین گمانی نمی بریم... و من به فضل و رحمتت پناه آورده و از عقوبتت به عفوِ تو می گریزم، که عفو و بخشش تو نسبت به کسیکه به تو حُسن ظن دارد، وعده ای قطعی است
.



«
وَ لَا انْقَطَعَ رَجائی...».



امید به کرم خداوند



آنکه خداوند را به کرم و لطف و مهر بیکران، شناخته است و می داند که خود او درکتابش، بندگانش را گرچه در انجام معاصی زیاده روی کرده باشند از ناامیدی برحذر داشته است، هرگز از رحمت او مأیوس نخواهد شد و همواره در گوش
جانش این نغمه ملکوتی طنین انداز است که:



قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ یَغْفِرُالذُّنُوبَ جَمیعًا. (زمر: 53
)



بگو! ای کسانی که بر خود اسراف و ستم نمودید، از رحمتِ خدا مأیوس نباشید، که خداوند تمامیِ گناهان را می آمرزد
.



باری کسی که اندکی با مکتب وحیانی مأنوس باشد، در می یابد که از یأس ونومیدی، بوی کفر بر مشام می رسد، همان گونه که در قرآن کریم، چنین بدان اشارهشده است:



«لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ؛


از رحمت بی منتهای خداوند مأیوس مباشید، زیرا که تنها کافران از رحمتِ او ناامید هستند». (یوسف: 87)

«فاصْفَحْ عَنّی بِحُسْنِ تَوَکُّلی عَلَیْک».
توکل
«توکل، کار با کسی افکندن، به دیگری اعتماد کردن، کار خود به خدا حواله کردن و به امید خدا بودن است. و بالجمله، توکل، دلبستگی و اعتماد کامل به پروردگار است، و این مقام کمال معرفت است زیرا انسان هر اندازه خدا را بهتربشناسد و از قدرت و رحمت و حکمت او زیادتر آگاه گردد، دلبستگی او به آنذات بی همتا زیاد شود. ابن عربی توکل را چنین تعریف می کند: توکل، اعتماد قلباست بر حقّ و عدم اضطراب در هنگام فقدان اسباب، و با توکل است که تمام حالات و مقامات بر او وارد می شود»
چون پیشتر، به صورت مبسوط، پیرامون توکل سخن گفتیم، در اینجا، در این رابطه، تنها به همان سخن فوق و به حکایتی دلنشین که ذیلاً آورده می شود اکتفامی کنیم:

حکایت



مدتی پس از آنکه امام سجاد علیه السلام از واقعه جانگداز کربلا بازگشت، عبداللّه بن زبیرخروج کرده و دعوی خلافت کرد و عده ای نیز دورش را گرفتند
. وقتی یزید ازاین امر باخبر شد، لشکری روانه حجاز نمود و لشکر خونخوار یزید نیز تا حدامکان، دست به جنایت زد.

حال، از یک طرف، فتنه ابن زبیر و از طرف دیگر لشکرکشی یزید و سرانجام،اندوه ماجرای تلخ کربلا، امام سجاد علیه السلام را سخت متأثر نمود؛ به قدری که خود به
ابوحمزه می فرماید:


از خانه بیرون رفتم تا به دیواری رسیدم و بر آن تکیه دادم. ناگاه مردی که دوجامه سفید بر تن داشت پیدا شد و در رویم نگریست. سپس گفت: ای علی بن الحسین! چه شد که تو را اندوهگین و محزون می بینم؟ اگر برای دنیاست که روزی خدا برای نیکوکار و بدکردار آماده است. گفتم: برای دنیا اندوهگین نیستم،زیرا چنان است که تو می گویی. گفت: پس اگر برای آخرت است که وعده ایاست درست که سلطانی قاهر و قادر، نسبت به آن حکم می فرماید. گفتم: برای آن هم اندوه ندارم، زیرا چنان است که می گویی. گفت: اندوهت برای چیست؟ گفتم:از فتنه ابن زبیر و وضعی که مردم دارند در هراس می باشم. او خندید و گفت: ای علی بن الحسین! آیا دیده ای کسی به درگاه خدا دعا کند و مستجاب نشود؟ گفتم:نه. گفت: آیا کسی را دیده ای که چیزی از خدا بخواهد و به او ندهد؟ گفتم: نه.گفت: آیا کسی را دیده ای بر خدا توکل کند ولی خدا کارهایش را سر و سامانندهد و عهده دار نگردد؟ گفتم نه. سپس از نظرم غایب شد.[SUP](189)[/SUP][SUP](190)[/SUP]

2065
 
آخرین ویرایش:
بالا