شعر نو

zahra.71

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو نیستی که ببینی دل رمیده من
بجز یاد تو همه چیز را رها کرده است
غروب های غریب
در این رواق نیاز
پرنده ساکت و غمگین
 ستاره بیمارست
دو چشم خسته من در این امید عبث
دو شمع سوخته جان همیشه بیدارست ....
تو نیستی که ببینی

فریدون مشیری...
[/FONT]
 

mohammad.h777

عضو جدید
شب سیاه پنجره ...
برای خاطره هام اشک و گلایه دیگه بس
برای شنیدن دوست دارم چشم انتظاری دیگه بس
غار غار کلاغای پیر رو شاخه تو رو بس
خبر رفتنمو جار می زنن تو بغض شب تو نبض شهر
نگو اون شب سیاه پنجره ماهو ندید
واسه ی دلتنگیام چاره ای جز سفر ندید...

مریم حیدری (سوگند)
 

*sasa*

عضو جدید
من دلـم می خواهد
ساعتی غرق درونم باشم !!

عاری از عاطفـه ها…

تهی از موج و سراب…

دورتر از رفــقا…

خالی از هر چه فراق..!!

من نه عاشــق هستم ؛

و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من…

من دلـم تنگ خودم گشته و بس...!!!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو می‌مانی


نمی‌میرد دلی کز عشق می‌گوید
و دستانی که در قلبی، نهال مهر می‌کارد

نمی‌خوابد دو چشم عاشق نور و طلوع روشن فردا
و خاموشی ندارد، آن لبان آشنا، با ذکر خوبی‌ها


نخواهد مُرد آن قلبی که در آن عشق جاوید است

تو می‌مانی
در آواز پرستوهای آزاد و رها
آن سوی هر دیوار

تو می‌خوانی
بهاران با ترنم‌های هر باران

تو می‌بینی
گل زیبای باورهای نابت، غنچه خواهد کرد
نهال پاک ایمانت، دوباره سبز خواهد شد
نسیم صبح،
عطر آن سلام مهربانت هدیه خواهد داد
و با امواج دریا
بوسه بر دستان ساحل میزنی با عشق

تو را با مرگ کاری نیست
تو، خاموشی نخواهی یافت

الهی روح زیبا در بدن داری
تو نامیرای جاویدی

تو در هر شعله می‌مانی
تو در هر کوچه باغ عاشقی
با مهر می‌خوانی
و آواز تو را
حتی سکوتت را
لبان مردمان شهر، می‌بوسد

دوباره عشق می‌جوشد
تو چون نوری
سیاهی می‌رود،
اما تو می‌مانی..


کیوان شاهبداغی

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
روی ایوان نشسته ام
و تمام شهر زیر پایم هست
انگاه که
تو کنارم هستی
تمام دنیا زیر پاهایم هست
تنها قلبم را تا به ابد
به تو تقدیم میکنم
و روی ایوان خانه ام
منتظر طلوع نگاهت در نگاهم
میمانم

آیناز.م
 

nahal78

عضو جدید
کاربر ممتاز
منبر از پشت شیشه مسجد
چشمش افتاد به چوبه دار
عصبی گشت و غیضی و غضبی
بانگ برزد که: ای خیانتکار
تو هم از دودمان ما بودی
سخت وحشی شدی و وحشت‌بار
ما سر و کارمان به صلح و صلاح
تو به جرم و خیانتت سر و کار
نرده کعبه حرمتش کم بود
که شدی دار شحنه؟ شرم بدار
دار بعد از سلام و عرض ادب
وز گناه نکرده استغفار
گفت: مانیز خادم شرعیم
صورت، اخیارگر یا اشرار
هر کجا پند و بند در مانند
نوبت دار می‌رسد ناچار
منبری را که گیر و دارش نیست
همه از دور و بر کنند فرار
*
لیک منبر فرو نمی‌آمد
باز بر مرکب ستیزه سوار
دار هم عاقبت ز جا در رفت
رو به در تا که بشنود دیوار
گفت: اگر منبر تو منبر بود
کار مردم نمی‌رسید به دار


«شهریار»
 

honey2009

کاربر بیش فعال

یاد من باشد فردا دم صبح
جور دیگر باشم
بد نگویم به هوا، آب ، زمین
مهربان باشم، با مردم شهر
و فراموش کنم، هر چه گذشت
خانه ی دل، بتکانم ازغم
و به دستمالی از جنس گذشت
بزدایم دیگر تار کدورت از دل
مشت را باز کنم تا که دستی گردد
و به لبخندی خوش
دست در دست زمان بگذارم



یاد من باشد فردا دم صبح
به نسیم از سر صدق، سلامی بدهم
و به انگشت نخی خواهم بست
تا فراموش، نگردد فردا
زندگی شیرین است، زندگی باید کرد
گرچه دیر است ولی
کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم ،شاید
به سلامت ز سفر برگردد
بذر امید بکارم، در دل
لحظه را در یابم
من به بازار محبت بروم فردا صبح
مهربانی خودم، عرضه کنم
یک بغل عشق از آنجا بخرم





یاد من باشد فردا حتما
به سلامی، دل همسایه ی خود شاد کنم
بگذرم از سر تقصیر رفیق ، بنشینم دم در
چشم بر کوچه بدوزم با شوق
تا که شاید برسد همسفری ، ببرد این دل مارا با خود
و بدانم دیگر قهر هم چیز بدیست

یاد من باشد فردا حتما
باور این را بکنم، که دگر فرصت نیست
و بدانم که اگر دیر کنم ،مهلتی نیست مرا
و بدانم که شبی خواهم رفت
و شبی هست، که نیست، پس از آن فردایی

یاد من باشد
باز اگر فردا، غفلت کردم
آخرین لحظه ی از فردا شب
من به خود باز بگویم
این را
مهربان باشم با مردم شهر
و فراموش کنم هر چه گذشت......ـ

کیوان شاهبداغ خان​
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
کوهها با صدای مهیب
حرکت میکنند
دشتها و پای صدای اسبان وحشی
چه شوقی دارد
ان هنگام که
در این دشت در میان اسبان وحشی
میتازم
یال اسبم را میگیرم و به تاخت میتازم
به سمت کوه
میخواهم
پژواک صدایم را بشنوم
تا یادم بماند
که هنوز هم تنها نشدم
تا دیگر از تنهایی شکایت نکنم
اری صدای یورتمه اسبم تنها
اواییست که
میتوانم بشنوم و همین
به من ارامش میدهد
و من که
با صدای بلند
اول نامم را فریاد میزنم و
بعد میگویم خدا دوستت دارم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
چشم هایم را میبندم
بی حرف مینشینم و به تمام بازیهایت
میاندیشم
چه ذوقی میکند دلت وقتی مرا به بازی گرفتی
چه دلم میگیرد
وقتی فهمیدم
برایت بازیچه بودم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
من رنگین پوستم
نگاهم سیاه هست
موهایم سیاه
و تمام چهره ام سیاه هست
تو ای سپید پوست که
مرا سیاه میخوانی
هیچ میدانی اگر نبودم
هرگز همچین ثروتی نداشتی
میدانی تمام ثروت و شهرتت از من هست
چگونه مرا برده خطاب میکنی
من ازادم ازاد ازاد
و تو برده هستی
که بخاطر فرق بین رنگ پوستمان مرا به زنجیر میکشی
و هر طور میخواهی با من رفتار میکنی
اری تو برده هستی
 
آخرین ویرایش:

l-mohajeri

عضو جدید
شعر نو بود؟
میشه بگید از کیه؟
یاد من باشد از فردا صبح
جور دیگر باشم
بد نگویم به هوا آب زمین
مهربان باشم با مردم شهر
و فراموش کنم هر چه گذشت
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
پیرزنی شوم
آلزایمر بگیرم
زنگ بزنم
انگار
پسرم هستی
بگویم
چقدر
دلم
برایت تنگ است
.
.
.
۲۵ فرودرین ۱۳۹۰
سارا محمدی اردهالی
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
ابتدا " شما " بودم

بعد

" عزیز دلت " شدم !

و امروز دوباره

" شما" شده ام !

درست مثل وقتی که خواب می بینی و

صبح

باز می گردی سر جای اولت !!

________________

میــلاد تهــرانی
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
پر کن پياله را
کين جام آتشين
ديري ست ره به حال خرابم نمي برد
اين جامها -که در پي هم مي شود تهي-
درياي آتش است که ريزم به کام خويش،
گرداب مي ربايد و، آبم نمي برد!

من، با سمند سرکش و جادويي شراب،
تا بي کران عالم پندار رفته ام
تا دشت پر ستارۀ انديشه هاي گرم
تا مرز ناشناخته مرگ و زندگي
تا کوچه باغ خاطره هاي گريز پا،
تا شهر يادها...
ديگر شراب هم
جز تا کنار بستر خوابم نمي برد،

هان اي عقاب عشق!
از اوج قله هاي مه آلود دور دست
پرواز کن به دشت غم انگيز عمر من
آنجا ببر مرا که شرابم نمي برد!
آن بي ستاره ام که عقابم نمي برد!

در راه زندگي،
با اينهمه تلاش و تمنا و تشنگي،
با اينکه ناله مي کشم از دل که: آب... آب!
ديگر فريب هم به سرابم نمي برد!
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
حتی مادرم برایم آرزو میبافت
جای اینکه موهایم را ببافد
پدرم میگفت
دنیا ی مردان فریب خورد
روزی که من زن شدم
خودم نگران انجماد نسلی هستم
که زاییده احساس تفسیر نشده ماست
احساسی‌ که ما نا آگاهانه " عشق " مینامیم
من ... دچار ... تردیدم!

----------------
نیکی‌ فیروزکوهی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
همین حوالی دلم
بغضی عظیم چنبره زده
حولی تنهای من
قدم نزن
تمام وجودت خواهد لرزید
نمیخواهم
کسی بلرزد از
دردهایم
بگذارید بگویم
شرمنده ام که
ازهوای شما نفس میکشم و
الوده اش میکنم
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
ﺣﺴﯿﻦ ﭘﻨﺎﻫﯽ
ﻣﺎ ﺑﺪﻫﮑﺎﺭﻳﻢ
ﺑﻪ ﮐﺴﺎﻧﻲ ﮐﻪ
ﺻﻤﻴﻤﺎﻧﻪ ﺯﻣﺎ ﭘﺮﺳﻴﺪﻧﺪ ،
ﻣﻌﺬﺭﺕ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﻢ ،
ﭼﻨﺪﻡ ﻣﺮﺩﺍﺩ ﺍﺳﺖ ؟
ﻭ ﻧﮕﻔﺘﻴﻢ ...
ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﺍﺩ
ﮔﻮﺭ ﻋﺸﻖ ﮔﻞ ﺧﻮﻥ ﺭﻧﮓ ﺩﻝ ﻣﺎ ﺑﻮﺩﻩ ﺳﺖ
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

ظریف ات آفریدند
تا به چشم های من وارد شوی
و نجوا در دهانت ریختند
تا در گوش جان من بنشینی
و تو را زندگی نامیدند
تا چون نبض
در دریای احساسات من
شناور باشی

پرویز صادقی


 

shabnam111

عضو جدید
کاربر ممتاز
همــــیشـه دقــیقآ وقـــــتی پـُر از حـــرفی

وقتـــی بغــــض میکـــُنی
وقتـــی دآغونــــی
وقــــتی دلــِت شکــــستـه
دقیقــــا همیـــن وقـــــتآ
انقــــدر حـ ـرف دآری کـــه فقــط میتونــی بگـ ـی :
“بیخـــیآل“…
 

shabnam111

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﺧﺴﺮﻭ ﺷﮑﯿﺒﺎﯾﯽ ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﮔﻔﺖ :
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺒﺨﺸﯿﺪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ
ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ،
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ !
ﮔﺎﻫﯽ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ
ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺎﻧﺪﻱ ﺭﻓﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻱ!
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﺳﺮ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ
ﻣﯿﺪﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺗﺎ ﺁﻧﺮﺍ ﮐﻢ ﺍﻫﻤﯿﺖ
ﻧﺪﺍﻧﻨﺪ !
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻓﺮﻕ ﺧﻮﺏ
ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ
 

bojol

عضو جدید
من به آمار زمین مشکوکم

اگر این سطح پر از آدمهاســـــــــــــــــــــت
پس چرا این همه دلها تنهاســـــــــــــــت؟
بیخودی می گویند هیچ کس تنها نیست
چه کسی تنهانیست؟ همه از هم دورند
همه در جمع ولی تنهاینـــــــــــــــــــــــــــــد
من که در تردیدم تو چطور؟
نکند هیچکسی اینجا نیســـــــــــــــــــــــــت
گفته بود آن شاعر :
هر که خود تربیت خود نکند حیوان است
آدم آنست که او را پدر ومادر نیســـــــــت
من به آمار،به این جمــــــــــــــــــــــــــــع
و به این سطح که گویند پر از آدمهاست
مشکوکم
نکند هیچکسی اینجا نیســــــــــــــــــــت
من به آمار زمین مشکوکــــــــــــــــــــم
چه کسی گفته که این سطح پر از آدمهاست؟
من که می گویم نیست
گر که هست دلش از کثرت غم فرســـــــوده ست
یا که رنجور و غریــــــــــــــــب
خسته ومانده ودر مانده براه
پای در بند و اســـــــــــــــــــیر
سرنگون مانده به چــــــــــاه
خسته وچشــــــــــــم به راه
تا که یک آدم از آنچا برسد
همه آن جا هستــــــــــند
هیچکس آن جا نیست
وای از تنـــــــــــــــــــــــــها یی
همه آن جا هستـــــــــــــــند
هیج کس آنجا نیســـــــت
هیچکس با او نیســـــــــت
هیچکس هیچکـــــــــــــس
من به آمار زمین مشکوکم
چه عجب چیزی گفت
چه شکر حرفی زد
گفت:من تنهایم
هیچکس اینجا نیست
گفت:اگر اشک به دادم نرسد می شکنم
اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم
بر لب کلبه ی محصور وجود
من در این خلوت خاموش سکوت
اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم
اگر از هجر تو آهی نکشم
اندر این تنهایی
به خدا می شکنم به خدا می شکنم
من به آمار زمین شک دارم
چه کسی گفته که این سطح پر از آدمهاست؟
 

baran1353

عضو جدید
وقتی رد پای مهربانیت را ، در قلب کسی باقی بگذاری

همیشه بیشتر از حاضرین ، حاضر خواهی بود حتی اگر غایب باشی …
 

baran1353

عضو جدید
سلام...اینجا هنوز زمین...
هنوز ما به نبودنت راضی تریم
هنوز جمعه ها را با شتاب بیشتری از سر میگذرانیم
اینجا هنوز وقتی دل میگیرد چشم ها اكراه دارند از باریدن
هنوز عطر یوسف برای ما قابل فهم نیست...
هنوز به مسافرهایمان میگوییم زود برگرد؛اماكسی به یاد بازگشت شما...
توای مسافر!چه كسی از زمین برای بازگشت تو دعا میكند؟
اصلا بگو چه كسی نبودن تو را می فهمد؟!
ای مسافر!كدامین كوچه از كوچه های زمین برای آمدن تو صاحب چشمان منتظری است كه هر روز؛نه فقط جمعه ها؛انتهای كوچه را به نظاره می نشیند؟!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
بغض من ..

-----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------

تمام پروانه ها
قاصدک بودند ...
به هر قاصدکی راز چشمان تو را گفتم ،
پروانه شد !
تمام پروانه ها
ادای چشمان تو را در می آورند ؛
چون
بغض مرا دوست دارند !



" کیکاووس یاکیده "
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
ﮐﺒﺮﯾﺖ ﺑﮑﺶ
ﺗﺎ ﺳﺘﺎﺭﻩﺍﯼ ﺑﻪ ﺷﺐ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﻨﯿﻢ
ﻭ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﻮ
ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥِ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻣﯽﮐﺸﻨﺪ ...
‏[ ﮔﺮﻭﺱ ﻋﺒﺪﺍﻟﻤﻠﮑﯿﺎﻥ )
 

Similar threads

بالا