
براي برادران در بندم محسن ميردامادي و مصطفي تاجزاده، با احترام به پير در بند بهزاد نبوي و ديگر ياران در بندمان
اي از تبار سركش شيران در بند / آميزه خشم و سكون، همچون دماوند
بر دست و پايت جاي زنجير است هرچند / حال زبانت حال شمشير است در بند
مي دانم آري زخمهايت را برادر / فريادهاي بيصدايت را برادر
پس پيش از آنكه اصل حالت را بپرسم / بگذار تا احوال بالت[1] را بپرسم
زندان و جان عاشقان؟ هيهات! هيهات! / بند و روان عاشقان؟ هيهات! هيهات!
آوازتان در اوج، با دلهاي خسته / پروازتان پروازتر با بال بسته
آه اي سلحشوران مهرآيين ايران / پروردگان دامن گُردآفرينان
عهد اخوت بستگان با سربداران / دلدادگان مكتب عشق جماران
قرآن، هويتنامهتان، الله اكبر! / اسلام، آئيننامه تان الله اكبر!
آه اي محمد حال عمارت چگونه است؟! / آن اعترافات از چون او يارت، چگونه است؟!
مرد عدالت؛ يا علي! درياب ما را! / كان مروت؛ يا علي! درياب ما را!
بي حرمتي ها بود و فرزندان زهرا / بي هيچ قيد و قاعده، قانون و پروا
آه اين سبكباران زندان با چه جرمي / زندان و اين فجرآفرينان با چه جرمي؟!
اما عزيزان سمت آگاهي حماسه است / در عرصه از همراه و همراهي حماسه است
اين راه، راه نوح و ابراهيم و موسي است / اين راه، راه پيروان خوب عيسي است
راه محمد، راه فرزندان پاكش / راه خميني، عاشقان سينه چاكش
آري مگر نه دست حق است و جماعه / لبيك حق گفتيم ما: سمعاً و طاعه
موعود ما آئينه دار مهرورزي است / با عالم و آدم به كار مهرورزي است
با پرچم صلح و صفا مي آيد آري / طوفنده بر جور و جفا مي آيد آري
هرجا رود صد باغ گل جا مي گذارد / او بر پليدي ها مگر پا مي گذارد؟
تاريخ را تغيير خواهد داد آن ماه / با شوق آن آدينه در راهيم، در راه
فاطمه راكعي؛ 13 شهريور 1388