karo7
اخراجی موقت
گابریل گارسیا مارکز: مردانی که عشق را گم می کنند به رابطۀ جنسی دل خوش می کنن.
رابطۀ س*ک*س و عشق یکی از مسائل پیچیده ای است که در جامعۀ ما وجود داردو مستلزم بحث و بررسی فراوان است که روانشناسان و جامعه شناسان باید آن را مورد کندو کاو قرار دهند. در جامعۀ ما تعریف درستی از رابطۀ دختر و پسر وجود ندارد و ازهمان ابتدای زندگی با بدبینی و محدودیتهای فراوانی در این زمینه مواجه خواهند شد. از سوی دیگر به رابطۀ جنسی هم به عنوان یک امر مهم و دست نیافتنی اشاره می شود و هم تمامی روابط دختران و پسران به س*ک*س تقلیل داده می شود.
نتیجه چنین رفتارهایی فربه شدن س*ک*س به عنوان مهمترین اشتغال ذهنی در دورۀ جوانی است و دیگر انواع رابطه به حاشیه می روند یا در خدمت س*ک*س قرار می گیرند. برای نمونه می توان به درس خواندن و رابطۀ علمی اشاره کرد که در دانشگاهها میان دختران و پسران یا اصلاً وجود نداردیا اگر وجود دارد عمدتاً در جهت گسترش علم نیست و به منظورهای دیگری انجام می پذیرد و رد و بدل کردن کتاب و جزوه بهانه ای بیش نیست.
اما مهمترین عارضه ای که از این رهگذر نصیب جامعه می گردد این است که مرزهای عشق و س*ک*س ناپدید می شود. واقعیت این است این دو بسیار به همدیگر نیز نزدیکند اما بسیار اتفاق می افتد که از عشق برای رسیدن به س*ک*س به صورت غیر منصفانه ای بهره گرفته می شود.
با وجود این می توان تفاوتهایی را میان این دو برشمرد. عشق وحدت گراست اما س*ک*س تنوع طلب است. کسانی که در پی عشقند فقط به یک نفر دل خوش می کنند و تمامی ناز و نیاز معشوق را به جان میخرند و رنجیدن را کافری می دانند و همچنان در برابر جفاهای وی، صبر و وفا پیشه میکنند. اما س*ک*س هر چه بیشتر باشد بهتر است و تنوع در آن است که منبع اصلی لذت است.
عشق مانند شراب است هر چه کهنه تر شود کشش و جاذبۀ آن بیشتر می شود اماکسانی که رابطۀ صرف س*ک*سی دارند زود از هم خسته می گردند و لذا به دنبال موردهای جدید می روند.
از عشق می توان به س*ک*س رسید و از آن لذت فراوان و غیر قابل توصیفی کسب کرد اما نتیجۀ س*ک*س، عشق نیست و آز آن تنفر حاصل می شود.
س*ک*س به دنبال لذت شخصی است در نتیجه خودخواهانه است ولی عاشق بیش از آنکه به فکر خود باشد در اندیشۀ دلدار است و به عبارتی دیگر دگرخواهانه است.
نتیجه چنین رفتارهایی فربه شدن س*ک*س به عنوان مهمترین اشتغال ذهنی در دورۀ جوانی است و دیگر انواع رابطه به حاشیه می روند یا در خدمت س*ک*س قرار می گیرند. برای نمونه می توان به درس خواندن و رابطۀ علمی اشاره کرد که در دانشگاهها میان دختران و پسران یا اصلاً وجود نداردیا اگر وجود دارد عمدتاً در جهت گسترش علم نیست و به منظورهای دیگری انجام می پذیرد و رد و بدل کردن کتاب و جزوه بهانه ای بیش نیست.
اما مهمترین عارضه ای که از این رهگذر نصیب جامعه می گردد این است که مرزهای عشق و س*ک*س ناپدید می شود. واقعیت این است این دو بسیار به همدیگر نیز نزدیکند اما بسیار اتفاق می افتد که از عشق برای رسیدن به س*ک*س به صورت غیر منصفانه ای بهره گرفته می شود.
با وجود این می توان تفاوتهایی را میان این دو برشمرد. عشق وحدت گراست اما س*ک*س تنوع طلب است. کسانی که در پی عشقند فقط به یک نفر دل خوش می کنند و تمامی ناز و نیاز معشوق را به جان میخرند و رنجیدن را کافری می دانند و همچنان در برابر جفاهای وی، صبر و وفا پیشه میکنند. اما س*ک*س هر چه بیشتر باشد بهتر است و تنوع در آن است که منبع اصلی لذت است.
عشق مانند شراب است هر چه کهنه تر شود کشش و جاذبۀ آن بیشتر می شود اماکسانی که رابطۀ صرف س*ک*سی دارند زود از هم خسته می گردند و لذا به دنبال موردهای جدید می روند.
از عشق می توان به س*ک*س رسید و از آن لذت فراوان و غیر قابل توصیفی کسب کرد اما نتیجۀ س*ک*س، عشق نیست و آز آن تنفر حاصل می شود.
س*ک*س به دنبال لذت شخصی است در نتیجه خودخواهانه است ولی عاشق بیش از آنکه به فکر خود باشد در اندیشۀ دلدار است و به عبارتی دیگر دگرخواهانه است.
آخرین ویرایش: