سياه ... سپيد ... خاكستري ...!

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
کافی بود سرت را بر می‌گرداندی
من هنوز ایستاده‌ام ...
چرا هیچ کس مرا نمی‌بیند ؟
کسی با من قرار سینما نمی‌گذارد ؟!
کسی نگرانم نمی‌شود ؟...

همیشه تنها چای می‌خورم
تنها تب می‌کنم
تنها موسیقی گوش می‌دهم ...

فکر می‌کنم «تنها» یک آدم است
که این‌جا خانه کرده ...

اگر آدم است
چرا مرا نمی‌بوسد ؟!
بلند می‌گویم
و خوب گوش کن «تنها» !
من
بوسیدن را خیلی دوست دارم ...

" فخری برزنده "
 

adrineh

عضو جدید
سیاه ... سپید ...
از سیاهی تا سپیدی...
از سپیدی تا سیاهی...
چشمهایم پر از حسرت و انتظار...
آسمان دلم خاکستریست... !!!
 

adrineh

عضو جدید
دوست عزیزم
تاپیک خیلی خوبیه امیدوارم موفق باشی
دست به افتخارش:w17::gol:
 

!/!

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی سفیدی یک صفحه کاغذ تو را به وجد می آورد که بنویسی امّا نوشتن بر صفحه سپید مشکل است و وحشت آور از اینکه حضور فیزیکی افکارت را ببینی.سیاهی شبهای من همیشه لوحی بی لک بوده اند برای نوشته های سپیدم. نامه های شبانه ای که حروف و خطوطش در تاریکی بسته بودن چشمانم بر صفحه ای سیاه از راست به چپ رژه می روند. اندکی خواب را برایم پریشان می کنند امّا خودشان آرام آرام به عمق تاریکی می روند و محو میشوند. شاید در گوشه ای از ضمیر ناخود آگاهم آرام میگیرند یا شاید هم از پنجره اتاق به بیرون میریزند/ نمیدانم......همین
 

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
«اصلن نباش»

«اصلن نباش»

اصلن به دیدنم نیا
دوستت دارم را توی گل‌های سرخ نگذار
برایم نیار
اصلن به من
به ویلای خنده‌داری در جنوب
فکر نکن
سردرد نگیر
عصبی نشو
اصلن زنگ در
تلفن
خواب
خیال
خلوت مرا نزن
این قدر نمک روی زخم من نپاش
اصلن نباش
با این‌همه
روزی اگر کنار بیراهه‌ای عجیب حتا
پیدایم کردی
چیزی نگو
تعجب نکن
حتمن به دنبال تو آمده بودم.

«روجا چمنکار»
 

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای تشکر از مرضیه عزیز تنها راهی که به ذهنم خطور می کنه نوشتن شعر‌هایی هستش که از نظر خودم قشنگ و جالبه
امیدوارم خوشتون بیاد

:gol::gol:
 

leila bagheri

عضو جدید
اگر به خانه من آمدی

برایم مداد بیاور مداد سیاه

می‌خواهم روی چهره‌ام خط بکشم

تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم

یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیفتم!

یک مداد پاک کن بده برای محو لب‌ها

نمی خواهم کسی به هوای سرخیشان، سیاهم کند!

یک بیلچه، تا تمام غرایز زنانه را از ریشه در آورم

شخم بزنم وجودم را ... بدون این‌ها راحت‌تر به بهشت می‌روم گویا!

یک تیغ بده، موهایم را از ته بتراشم، سرم هوایی بخورد

و بی واسطه روسری کمی بیاندیشم!

نخ و سوزن هم بده، برای زبانم

می‌خواهم ... بدوزمش به سق

... اینگونه فریادم بی صداتر است!

قیچی یادت نرود،

می‌خواهم هر روز اندیشه‌هایم را سانسور کنم!

پودر رختشویی هم لازم دارم

برای شستشوی مغزی!

مغزم را که شستم، پهن کنم روی بند

تا آرمان هایم را باد با خود ببرد به آنجایی که عرب نی انداخت.

می دانی که؟ باید واقع‌بین بود !

صداخفه‌کن هم اگر گیر آوردی بگیر!

می‌خواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب،

برچسب فاحشه می‌زنندم

بغضم را در گلو خفه کنم!
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
برای تشکر از مرضیه عزیز تنها راهی که به ذهنم خطور می کنه نوشتن شعر‌هایی هستش که از نظر خودم قشنگ و جالبه
امیدوارم خوشتون بیاد

:gol::gol:

مرسي جاويد ... خوشحال ميشم خييييييييلي ...:gol:

ممنون ممول نازم...من دیوونه این متنای خوشگلتم...میسی خوشگلم...بوس

قربونت برم عزيزم ... بوس:heart:
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق چشمی ست که گاه خود را به کوری می زند ... تا از خیابان عبورش دهی بی که بدانی عبورت داد ...!

" محمد علی بهمنی "
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو را برای آخرین روز به دنیا می آورم

وقتی که پدرهایت

با تکه های زیبایی ام یک به یک دور می شوند ...

حالا تکان بخور

به هر سمتی که می خواهی بچرخ

به هر جا که می خواهی پا بکوب

کمک کن

کمک کن

کمک کن این زیبایی زود تر تکه تکه شود ...!


آیدا عمیدی
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
گوشی تلفن را می گذاری ...

بی آنکه بدانی

شاید

این آخرین کلمات من باشد ...!

" پژمان الماسی نیا "
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
همیشه در گرگم به هوا

از گرگ شدن فرار می کردیم ...

و اکنون

نا خواسته در تمامی بازی ها

گرگیم !

بی آنکه از خودمان بترسیم ...

من از هفت سنگ می ترسم

می ترسم آنقدر سنگ روی سنگ بچینیم

که دیواری ما را از هم بگیرد ...

بیا لی لی بازی کنیم

که در هر رفتنی

دوباره برگردیم ...!

رویا وکیلی
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
.

.

.

حالا

سالهاست

پشت دیوار اتاقت چشم گذاشته ام

تا فقط یکبار دیگر صدا بزنی:

بیا ...
 

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جیب‌هایت را پر کناز سپیده و آفتاب
وقتی به دیدار کسی می‌روی
که در گودترین جای شب
در انتظار ِ توست.
 

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عقربه‌ها باز نمی‌ایستند
خورشیدی مقوایی
در آسمانی کاغذی
نیستی
وای که تاریکی چقدر غلیظ و طولانیست
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
با این چمدان مندرس

نمی توانی تمام دریا را با خودت ببری !

بادبان های ابدی را تا کن

در چمدانت بگذار

و راه آسمان را پیش گیر ...

تنها

برو !

خاطره ها به زمین دلبسته اند ...!

کیانا رشیدی
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
پروانه من گریخت

به شتاب یک شوق

به سبکباری یک خیال

به پریشانی یک آرزوی آشفته ...

چه می دانم چگونه

از تنهایی اتاق گریختم

در پی او

به در خانه رساندم

خود را

گشودم در را

به بیرون نگریستم

کویر ...

آسمان ...

سکوت ...

علی شریعتی
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
گوشهای پر از

حرفهای بیهوده ام را

پر می کنم از صدای گنجشکان ...

چشمهای پر از

رنگهای تیره ام را

پر می کنم از آبی شفاف آسمان ...

خسته ام از راههای

دراز پر بن بست !

از بیراهه ای می روم

که در انتهای آن

دریاچه ای است

با آسمان آبی یکدست ...
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
دور دنیا که چرخیده باشی

باز هم دور خودت چرخیده ای !

راه دوری نخواهی رفت

حتی در خوابهایت

که تیک تاک بیداری

مدام تهدیدشان می کند ...

می گویند دنیا کوچک شده است

و استوا در آینده ای نزدیک

همسایه ي خونگرم قطب خواهد شد ...

نه همسفر خوش باور !

دنیا هرگز کوچک نمی شود

ما کوچک شده ایم ...

آنقدر کوچک که دیگر هیچ گم کرده ای نداریم !

دلخوشیم که در نیمه تاریک دنیا

کسی ما را گم کرده است

و در به در به دنبالمان می گردد ...

کسی که زنگ در را

همیشه بعد از هجرت ما به صدا در خواهد آورد ...!

عباس صفاری
 

pari.A

عضو جدید
عشق دوم اگر از دانه های ارزن هم بی ارزش تر ... اگر از بازی های کودکی هم بچه گانه تر ... لا اقل وقتی که بیاید عشق اول را از یادت می برد.

عشق اول اگر از سخت ترین شکست زندگی سخت تر... اگر از تلخ ترین جدایی ها تلخ تر... لا اقل وقتی که هست یگانگی اش را می شود به رخ کشید...

خوب است که خودم می دانم چه وقت هایی راستم چه وقت هایی دروغ...
 

Similar threads

بالا