سلام برای اینکه پیروی از دین تحقیقی بشه نه تقلیدی باید چه کار کرد؟

majid0511

عضو جدید
لطفا نظرات و پیشنهادات وراهکار های عملی را برایم بنویسید؟
 

JavadMessi

مدیر بازنشسته
لطفا نظرات و پیشنهادات وراهکار های عملی را برایم بنویسید؟
منظور همون دیندار بودنه دیگه؟؟؟
خب اصول دین که باید تحقیقی باشه اما اگه منظورتون خود تحقیقه که خب باید کمی زحمت به خود داد و فلسفی اندیشید
 

middbox

کاربر بیش فعال
لطفا نظرات و پیشنهادات وراهکار های عملی را برایم بنویسید؟

اول اثبات کنید که دینی وجود داره بعد.....تو ایران ما فقط لاییک میبینیم ،تولباس اسلام خودشونو پوشوندن

با عرض معذرت...
عصبانی بودم
 

majid0511

عضو جدید
بخشی از حرفتونو قبول دارم ولی نمیشه همه رو یک رنگ دید
درسته خیلی ها دارن پدر دین و دین داری رو در میارن و لی ...
 

علّامه

عضو جدید
بخشی از حرفتونو قبول دارم ولی نمیشه همه رو یک رنگ دید
درسته خیلی ها دارن پدر دین و دین داری رو در میارن و لی ...
با سلام
بر فرض که همه یا یه عده ی زیادی دین رو دام کردن و در لباس دین هر کاری دوست دارن انجام میدن اما یه نظر من این ربطی نه به ما و امثال ما داره نه ربطی به سوال مجید عزیز داره .
اما برای اینکه ما دین و در درجه اول اصول دین (توحید نبوت معادو...) رو با ابزارهای لازم به تحقیق در مورد اون بپردازیم .
اما ابزار و راه های لازم برای اثبات خدا رو میشه تو چند راه خلاصه کرد
1. راه عقلی(یعنی با دلایل عقلی خدا رو اثبات کنیم و بقیه اصول دین رو هم با همین راه اثبات منیم
2.تقلید: یعنی چون از وقتی چشم باز کردم همه گفتن خدایی هست دینی هست یا پدر و اجدادم دین دار بودن یا...
3. راه شهود عرفانی یا همان تجربه دینی به اصطلاح غرب(که ما به علم حضوری و درک با تمام وجود خدا و اوصافش رو اثبات کنیم)
4. نقل. که همون آیات و روایات باشنمثل اینکه پیامبر فرمودن خدا هست و یا خود خدا فرموده قل هو الله احد یا...
اما از میون راه هاراه تقلید که اصلا مورد قبول نیست چون از کجا معلوم که اونا راه درستو رفته باشن. راه کشف و شهود هم که قابل دسترسی برای همه نیست و تازه اگه هم باشه باید کلی تهذیب نفس و از این کارا که به اون درجه برسی که بیشترش هم باید به دستورات دین عمل کرد تا به اون درجه رسید. راه نقل هم که به اصطلاح دور پیش میاد چون ما هنوز خدارو اثبات نکرده و پیامبرشو اثبات نکرده نمیتونیم به حرفشون استناد کنیم. پس تنها راه میمونه راه عقل و دلیل عقلی که باید با دلیل عقلی به اثبات خدا و اصول دین پرداخت که این بهترین راه است. اما کو دلیل عقلی؟ اینجاست که جواد مسی عزیز خویب فرمودن که باید کمی زحمت کشید و کمی هم فیلسوف شد.
یا علی
 

سیّد

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
منتظر معجزاه ای در زندگی بودددددددددد
 

علّامه

عضو جدید
منتظر معجزاه ای در زندگی بودددددددددد
فکر نکنم نیاز به معجزه باشه اگه اینطور باشه که باید در دانشگاه ها و آزمایشگاه ها و... بست چون دیگه تلاش برای رسیدن به علم و یقین بی معنی میشه و همه باید یه جا بشینیم و منتظر معجزه باشیم.
و در حالی که این حرف رو هیچ انسانی قبول نمیکنه خداوند هم دستور به علم آموزی داده و اون رو عبادت شمرده و وظیفه هر کسی دونسته « طلب العلم فریضه »
پس باید برای رسیدن به علم تلاش کرد نه اینکه منتظر معجزه بود همونطور که مولوی میگه:
گرنه نامعقول بودى اين مزه كى بدى حاجت به چندين معجزه‏
هر چه معقول است عقلش مى‏ خورد بى‏ بيان معجزه بى‏ جر و مد

یا علی
 

علّامه

عضو جدید
بهترین راهش تبلیغ هست که علمای ما انجام میدن به خوبی!
با سلام
دوست عزیز تا عقل که معیار درک درست از نادرست نباشه این راه پیشنهادی شما کامل نیست. بله اونا میان همون دلایل عقلی رو به ما تذکر میدن و ما با عقل میسنجیم و تصدیق میکنیم همونطور که انبیا علیهم السلام هم مین کارو انجام میدادن یعنی عقل و فطرت رو زنده میکرده تا اون میثاق خدا با بندگانش زنده بشه. پس باز برمیگردیم به راه عقلی که بهترین راهه. چون اگه راه عقلی نباشه باید با تقلید حرف اونارو پذیرفت و این در حالیه که خود اون علما میگن نباید در اصول دین تقلید کرد.تقلید بی پشوانه عقل هیچ ارزشی ندارد در مسائلی که عقل راه برای شناخت داره باید وارد بشه به قول مولوی که یه داستان نقل میکنه که برای عوض شدن حال و هوای بحث بد نیست یه مقداریشو با هم بخونیم:البته شعر با تلخیص
چون سماع آمد از اول تا كران مطرب آغازيد يك ضرب گران‏
خر برفت و خر برفت آغاز كرد زين حراره جمله را انباز كرد
زين حراره پاى كوبان تا سحر كف‏زنان خر رفت و خر رفت اى پسر
از ره تقليد آن صوفى همين خر برفت آغاز كرد اندر حنين‏
چون گذشت آن نوش و جوش و آن سماع روز گشت و جمله گفتند الوداع‏
خانقه خالى شد و صوفى بماند گرد از رخت آن مسافر مى‏فشاند
گفت و الله آمدم من بارها تا ترا واقف كنم زين كارها
تو همى‏گفتى كه خر رفت اى پسر از همه گويندگان با ذوق‏تر
باز مى‏گشتم كه او خود واقف است زين قضا راضى است مردى عارف است‏
گفت آن را جمله مى‏گفتند خوش مر مرا هم ذوق آمد گفتنش‏
مر مرا تقليدشان بر باد داد كه دو صد لعنت بر آن تقليد باد
خاصه تقليد چنين بى‏حاصلان خشم ابراهيم با بر آفلان‏
تا نشد تحقيق از ياران مبر از صدف مگسل نگشت آن قطره در
صاف خواهى چشم و عقل و سمع را بر دران تو پرده‏هاى طمع را
ز انكه آن تقليد صوفى از طمع عقل او بر بست از نور و لمع‏
طمع لوت و طمع آن ذوق و سماع مانع آمد عقل او را ز اطلاع‏
گر طمع در آينه برخاستى در نفاق آن آينه چون ماستى‏
گر ترازو را طمع بودى به مال راست كى گفتى ترازو وصف حال‏

یا علی
 
آخرین ویرایش:
بالا