حالا اب غوره نگیرمگه جاتونو تنگ کردماین همه مجرد برین سراغ یکی دیگه خوب
چرا می خواین بدبختم کنین؟ها؟
به قول هایده خدابیامرز :من خودم رفتنیم![]()
ارهمن نقل قول ندارم
اره جا برا ما تنگه تو اقليتيم ميخوايم بشيم اكثريت
همش تقصير مريمه كه استيناي افسونو بالا نميزنه![]()
اره
ولی مریم خیلی تلاش میکنه هااااا
استینای افسون تنگه
چه ربطی به آستینای من داره؟![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
سلام به همگی
خوبین ؟
باغبان تبلیغ تاپیک منو اینجا کن، کلی براش تبلیغ کن، جایزه میدماا :دی
چه ربطی به آستینای من داره؟![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
سلام باشه الانسلام به همگی
خوبین ؟
باغبان تبلیغ تاپیک منو اینجا کن، کلی براش تبلیغ کن، جایزه میدماا :دی
زهرا كه ميگه ربط داره
به به چشم ما روشن به جمال جاويد شد خوبي كجايي تو پسر پيدات نيست ؟ راستش ديگه داشت باورم ميشد همون وقتا زهرا كبابت كرد![]()
هستم اینجا که
داشتم با تلفن حرف میزدم
زهرا مگه نبینمت میکشمت![]()
من به این مهربونیافسون خيلي خشني تقصير خياط هم نيست حالا فهميدم ...![]()
هر تلفن افسون 20 ساعت طول میکشه .... چه خبره...هستم اینجا که
داشتم با تلفن حرف میزدم
زهرا مگه نبینمت میکشمت![]()
یعنی چون خشنه ....افسون خيلي خشني تقصير خياط هم نيست حالا فهميدم ...![]()
هر تلفن افسون 20 ساعت طول میکشه .... چه خبره...
تشکرام تموم شد...خوبه دیگه
چه خبرا؟؟؟
من تا 12 هستم
یه دقیقه سکوت بخاطر بارسا و باباش امین.........سکوت کنیدتشکرام تموم شد...
بارسا حذف شد...
و...![]()
خاطره :
اولین باری که من افسون و مریم رو دیدم کنار درب وردی باغ ارم بود
دیدم دونفر ایستادن ... دستاشونم تو جیبشون .... و عصبی ... افسون عینک آفتابی هم زده بود که این به وحشتناک بودنش اضافه میکرد
خلاصه نیم ساعت با عصبانیت منو نگاه کردن .... من میخندیم...خوب چیکار میکردم من غریب و تنها گیر اورده بودن
مریم همش دنبال موقعیتی بود که منو بکشه اما خیابون شلوغ بود نمیتونست .... منم یه فکری بکر کردم ... از اونجایی که میدونستم مریم شکموهه یه بسته شیرینی خریده بودم دادم دستش تا مشغول بشهو یه چند ساعتی پیاده روی کردیم مریم اینقدر خورد تا شکمش ورم کرد و از پیاده روی پاهاش ورم کرد
.... حالا همش مال خودش بودا ولی هی میخورد میگفت چه خوشمزست ....
افسونم که لا اون عینکش دست به سینه ایستاده بود ... من اون موقع بود فهیدم استینش تنگه
یادش خیر
اولین ملاقاتمون خوش بیدددددد
ایشالله اخر هفته دیگه این ملاقات تازه میشه یا اخر دوهفته دیگه![]()
من الان باید برم سر وقت ناهاراینم خبره جدید...
مامانم سپرده بود مواظبه غذاها باشم
که همش سوخت...الان فهمیدم...![]()
ماشالله پسر کدبانوی حواس جمعاینم خبره جدید...
مامانم سپرده بود مواظبه غذاها باشم
که همش سوخت...الان فهمیدم...![]()
مسخره میکنی؟؟؟ماشالله پسر کدبانوی حواس جمع![]()
خوب حالا منم یه کارایی کرده بودم که البته چندان بدم نبوداااااا ... این دوتا الکی پیاز داغشو زیاد کردن ....![]()
![]()
![]()
![]()
خاطره میخوای تعریف کنی همشو بگو
خودشم مظلوم نشون میده انگار هیچ کاری نکرده بوده
مریمی کجایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
این جمله آخرت رو درست متوجه نشدم![]()