زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

وضعیت
موضوع بسته شده است.

Phyto

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
علیک سلام مجدد

 

a.jaberzadeh

عضو جدید
شب خاص با زنی که همسرم نبود

شب خاص با زنی که همسرم نبود

همسرم از من خواست که با زن دیگری برای شام و سینما بیرون بروم. زنم گفت که مرا دوست دارد، ولی مطمئن است که این زن هم مرا دوست دارد. و از بیرون رفتن با من لذت خواهد برد

زن دیگری که همسرم از من میخواست که با او بیرون بروم مادرم بود که 19 سال پیش بیوه شده بود ولی مشغله های زندگی و داشتن 3 بچه باعث شده بود که من فقط در موارد اتفاقی و نامنظم به او سر بزنم.آن شب به او زنگ زدم تا برای سینما و شام بیرون برویم. مادرم با نگرانی پرسید که مگر چه شده؟ او از آن دسته افرادی بود که یک تماس تلفنی شبانه و یا یک دعوت غیر منتظره را نشانه یک خبر بد میدانست.به او گفتم: بنظرم رسید بسیار دلپذیر خواهد بود که اگر ما امشب را با هم باشیم. او پس از کمی تامل گفت که او نیز از این ایده لذت خواهد برد

آن جمعه پس از کار وقتی برای بردنش میرفتم کمی عصبی بودم. وقتی رسیدم دیدم که او هم کمی عصبی بود کتش را پوشیده بود و جلوی درب ایستاده بود، موهایش را جمع کرده بود
و لباسی را پوشیده بود که در آخرین جشن سالگرد ازدواجش پوشیده بود. با چهره ای روشن همچون فرشتگان به من لبخند زد. وقتی سوار ماشین میشد گفت که به دوستانش گفته امشب با پسرم برای گردش بیرون میروم و آنها خیلی تحت تاثیر قرار گرفته اند

ما به رستورانی رفتیم که هر چند لوکس نبود ولی بسیار راحت و دنج بود. دستم را چنان گرفته بود که گوئی همسر رئیس جمهور بود. پس از اینکه نشستیم به خواندن منوی رستوران مشغول شدم. هنگام خواندن از بالای منو نگاهی به چهره مادرم انداختم و دیدم با لبخندی حاکی از یاد آوری خاطرات گذشته به من نگاه میکند، به من گفت یادش می آید که وقتی من کوچک بودم و با هم به رستوران میرفتیم او بود که منوی رستوران را میخواند.


من هم در پاسخ گفتم که حالا وقتش رسیده که تو استراحت کنی و بگذاری که من این لطف را در حق تو بکنم.هنگام صرف شام گپ وگفتی صمیمانه داشتیم، هیچ چیز غیر عادی بین ما رد و بدل نشد
بلکه صحبتها پیرامون وقایع جاری بود و آنقدرحرف زدیم که سینما را از دست دادیم.

وقتی او را به خانه رساندم گفت که باز هم با من بیرون خواهد رفت به شرط اینکه او مرا دعوت کند و من هم قبول کردم.وقتی به خانه برگشتم همسرم از من پرسید که آیا شام بیرون با مادرم خوش
گذشت؟ من هم در جواب گفتم خیلی بیشتر از آنچه که میتوانستم تصور کنم


چند روز بعد مادر م در اثر یک حمله قلبی شدید درگذشت و همه چیز بسیار سریعتر از آن واقع شد که بتوانم کاری کنم.کمی بعد پاکتی حاوی کپی رسیدی از رستورانی که با مادرم در آن
شب در آنجا غذا خوردیم بدستم رسید.یادداشتی هم بدین مضمون بدان الصاق شده بود:
نمیدانم که آیا در آنجا خواهم بود یا نه ولی هزینه را برای 2 نفر پرداخت کرده ام یکی برای تو و یکی برای همسرت.

و تو هرگز نخواهی فهمید که آنشب برای من چه مفهومی داشته
است، دوستت دارم پسرم.در آن هنگام بود که دریافتم چقدر اهمیت دارد که بموقع به عزیزانمان بگوئیم که دوستشان داریم و زمانی که شایسته آنهاست به آنها اختصاص دهیم.

هیچ چیز در زندگی مهمتر از خدا و خانواده نیست.

زمانی که شایسته عزیزانتان است به آنها اختصاص دهید زیرا هرگز نمیتوان این امور را به وقت دیگری واگذار نمود.

امروز بهتر از دیروز و فرداست
 

Phyto

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
بدانید و آگاه باشید که:

بدانید و آگاه باشید که:

فقط یک روز دیگر مانده!!!

بازگشت خاطرات :surprised:
 

Phyto

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
رضا این قضیش چیه شیطونم دیگه فضولیم گل کرده

سلام سلام !!!!
چی یک روز مونده ؟؟؟؟؟:w20:

دیروز یه روز مونده بود. امروز تموم شد دیگه! دقت نکردین؟ بازگشت خاطرات... یه نگاه کلی به تاپیک بندازین!
البته بچه های قدیمی تر بیشتر به عمق فاجعه پی میبرن!!
 

20112

عضو جدید
دیروز یه روز مونده بود. امروز تموم شد دیگه! دقت نکردین؟ بازگشت خاطرات... یه نگاه کلی به تاپیک بندازین!
البته بچه های قدیمی تر بیشتر به عمق فاجعه پی میبرن!!

رضا به منم بگین من که نبودم من خیلی جدیدم هنوز
 

Phyto

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
رضا به منم بگین من که نبودم من خیلی جدیدم هنوز

چیز خاصی نیست. تاپیک قدیمی گفتگو رو بخاطر پاره ای از بررسیهای مدیریتی باشگاه یه مدت بسته بودیم که خدارو شکر انجام شد و دوباره بازگشایی شد. یعنی درواقع ترکیب شد با این و دوباره روز از نو روزی از نو...
 

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
چیز خاصی نیست. تاپیک قدیمی گفتگو رو بخاطر پاره ای از بررسیهای مدیریتی باشگاه یه مدت بسته بودیم که خدارو شکر انجام شد و دوباره بازگشایی شد. یعنی درواقع ترکیب شد با این و دوباره روز از نو روزی از نو...

كلا ضريب تغييرت خيلي بالاست... از آواتار گرفته تا كارهاي مديريتي!!
تولد مجدد تاپيكو تبريك ميگم! وقتي نيست انگار باشگاهي نيست! اصالتش دوست داشتنيه...!!
 
  • Like
واکنش ها: fgni

"Pejman"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی گیاهان دارویی
چند توصیه ی دوستانه ی یک آدم افسرده

چند توصیه ی دوستانه ی یک آدم افسرده

۱) مدرسه رفتن بی فایده است چون اگه باهوش باشی معلم وقت تو رو تلف میکنه اگه خنگ باشی تو وقت معلمو.
۲) دنبال پول دویدن بی فایده است چون اگه بهش نرسی از بقیه بدت میاد اگه بهش برسی بقیه از تو.
۳) عاشق شدن بیفایده است چون یا تو دل اونو میشکنی یا اون دل تورو یا دنیا دل هردوتونو.
۴) ازدواج کردن بی فایده است چون قبل از 30 سالگی زوده بعد از 30 سالگی دیر.
۵) بچه دار شدن بی فایده است چون یا خوب از آب در میاد که از دست بقیه به عذابه یا بد از آب در میاد که بقیه از دستش به عذابن.
۶) پیک نیک رفتن بی فایده است چون یا بد میگذره که از همون اول حرص میخوری یا خوش میگذره که موقع برگشتن غصه میخوری.
۷) رفاقت با دیگران بی فایده است چون یا از تو بهترن که نمیخوان دنبالشون باشی یا ازشون بهتری که نمیخوای دنبالت باشن.
۸) دنبال شهرت رفتن بیفایده است چون تا مشهور نشدی باید زیر پای بقیه رو خالی کنی ولی وقتی شدی بقیه زیر پای تو رو خالی میکنن. :D
 

"Pejman"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی گیاهان دارویی
ریشه یابی مشکلات

ریشه یابی مشکلات

مردی در كنار رودخانه‌ای ایستاده بود.

ناگهان صدای فریادی را ‌شنید و متوجه ‌شد كه كسی در حال غرق شدن است.

فوراً به آب ‌پرید و او را نجات ‌داد...

اما پیش از آن كه نفسی تازه كند فریادهای دیگری را شنید و باز به آب ‌پرید و دو نفر دیگر را نجات ‌داد!

اما پیش از این كه حالش جا بیاید صدای چهار نفر دیگر را كه كمك می‌خواستند ‌شنید ...!
او تمام روز را صرف نجات افرادی ‌كرد كه در چنگال امواج خروشان گرفتار شده بودند ، غافل از این كه چند قدمی بالاتر دیوانه‌ای مردم را یكی یكی به رودخانه می‌انداخت...!
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا